۰

نگاهي به زندگاني کريم اهل بيت امام حسن مجتبي(ع)

پيشواي دوم جهان تشيع که نخستين ميوه پيوند فرخنده علي (ع) با دختر گرامي پيامبر اسلام (ص) بود، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.
کد خبر: ۳۷۹۱
۰۰:۰۰ - ۲۵ شهريور ۱۳۸۷
حسن بن علي ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درک نکرد زيرا او تقريبا هفت سال بيش نداشت که پيامبر اسلام بدرود زندگي گفت.
پس از درگذشت پيامبر (ص) تقريبا سي سال در کنار پدرش امير مؤمنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت علي (ع) (در سال 40 هجري) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجري با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگي به شهادت رسيد و در قبرستان «بقيع» در مدينه مدفون .گشت

## فرياد رس محرومان
در آيين اسلام، ثروتمندان، مسئوليت سنگيني در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع به عهده دارند و به حکم پيوندهاي عميق معنوي و رشته‏هاي برادري ديني که در ميان مسلمانان بر قرار است، بايد همواره در تامين نيازمندي‌هاي محرومان اجتماع کوشا باشند. پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان ديني ما، نه تنها سفارش‌هاي مؤکدي در اين زمينه نموده‏اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته‏اي از انساندوستي و ضعيف نوازي به شمار مي‏رفتند.
پيشواي دوم، نه تنها از نظر علم، تقوي، زهد و عبادت، مقامي برگزيده و ممتاز داشت، بلکه از لحاظ بذل و بخشش و دستگيري از بيچارگان و درماندگان نيز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود.
وجود گرامي آن حضرت آرام بخش دلهاي دردمند، پناهگاه مستمندان و تهيدستان، و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ فقيري از در خانه آن حضرت دست خالي برنمي‌گشت. هيچ آزرده دلي شرح پريشاني خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي‏کرد، جز آنکه مرهمي بر دل آزرده او نهاده مي‏شد. گاه پيش از آنکه مستمندي اظهار احتياج کند و عرق شرم بريزد، احتياج او را برطرف مي‏ساخت و اجازه نمي‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
«سيوطي» در تاريخ خود مي‏نويسد: «حسن بن علي» داراي امتيازات اخلاقي و فضائل انساني فراوان بود، او شخصيتي بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخي و بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.

## نکته آموزنده

امام مجتبي (ع) گاهي مبالغ قابل توجهي پول را، يکجا به مستمندان مي‏بخشيد، به طوري که مايه شگفتي مي‏شد. نکته يک چنين بخشش چشمگيري اين است که حضرت مجتبي (ع) با اين کار براي هميشه شخص فقير را بي نياز مي‏ساخت و او مي‏توانست با اين مبلغ، تمام احتياجات خود را برطرف نموده و زندگي آبرومندانه‏اي تشکيل بدهد و احياناً سرمايه‏اي براي خود تهيه نمايد. امام روا نمي‏ديد مبلغ ناچيزي که خرج يک روز فقير را بسختي تامين مي‏کند، به وي داده شود و در نتيجه او ناگزير گردد براي تامين روزي بخور و نميري، هر روز دست احتياج به سوي اين و آن دراز کند.

## خاندان علم و فضيلت

روزي عثمان در کنار مسجد نشسته بود. مرد فقيري از او کمک مالي خواست. عثمان پنج درهم به وي داد. مرد فقير گفت: مرا نزد کسي راهنمايي کن که کمک بيشتري به من بکند. عثمان به طرف حضرت مجتبي و حسين بن علي (ع) و عبدالله جعفر، که در گوشه‏اي از مسجد نشسته بودند، اشاره کرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان که در آنجا نشسته‏اند برو و از آنها کمک بخواه.
وي پيش آنها رفت و اظهار مطلب کرد. حضرت مجتبي (ع) فرمود: از ديگران کمک مالي خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديه‏اي (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بکلي عاجز گردد، يا بدهي کمر شکن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنيايد، و يا فقير و درمانده گردد و دستش به جايي نرسد. آيا کدام يک از اينها براي تو پيش آمده است؟
گفت: اتفاقا گرفتاري من يکي از همين سه چيز است. حضرت مجتبي (ع) پنجاه دينار به وي داد. به پيروي از آن حضرت، حسين بن علي چهل و نه دينار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دينار به وي دادند.
فقير موقع بازگشت، از کنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه کردي؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادي، ولي هيچ نپرسيدي پول را براي چه منظوري مي‏خواهم؟ اما وقتي پيش آن سه نفر رفتم يکي از آنها (حسن بن علي) در مورد مصرف پول از من سوال کرد و من جواب دادم و آنگاه هر کدام اين مقدار به من عطا کردند.
عثمان گفت: اين خاندان، کانون علم و حکمت و سرچشمه نيکي و فضيلتند، نظير آنها را کي توان يافت؟

## بخشش بي نظير

حسن بن علي (ع) تمامي توان خويش را در راه انجام امور نيک و خداپسندانه، به کار مي‏گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي‏بخشيد. مورخان و دانشمندان در شرح زندگاني پرافتخار آن حضرت، بخشش بي سابقه و انفاق بسيار بزرگ و بي نظير ثبت کرده‏اند که در تاريخچه زندگاني هيچ کدام از بزرگان به چشم نمي‏خورد و نشانه ديگري از عظمت نفس و بي اعتنايي آن حضرت به مظاهر فريبنده دنيا است. نوشته‏اند:
«حضرت مجتبي (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم کرده و نصف آن را براي خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.»

## کمک غير مستقيم

همت بلند و طبع عالي حضرت مجتبي اجازه نمي‏داد کسي از در خانه او نااميد برگردد و گاه که کمک مستقيم مقدور حضرت نبود، به طور غير مستقيم در رفع نيازمندي‌هاي افراد کوشش مي‏فرمود و با تدابير خاصي گره از مشکلات گرفتاران مي‏گشود. چنانکه روزي مرد فقيري به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبي پولي در دست نداشت و از طرف ديگر از اينکه فرد تهيدستي از در خانه‏اش نااميد برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود:
- آيا حاضري تو را به کاري راهنمايي کنم که به مقصودت برسي؟
- چه کاري؟
- امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه عزادار شده است، ولي هنوز کسي به او تسليت نگفته است، نزد خليفه مي‏روي و با سخناني که به تو ياد مي‏دهم، به وي تسليت مي‏گويي، از اين راه به هدف خود مي‏رسي.
- چگونه تسليت بگويم؟
- وقتي نزد خليفه رسيدي بگو: «الحمدلله الذي سترها بجلوسک علي قبرها و لا هتکها بجلوسها علي قبرک.»
(حاصل مضمون آنکه: حمد خدا را که اگر دخترت پيش از تو از دنيا رفت و در زير خاک پنهان شد، زير سايه پدر بود، ولي اگر خليفه پيش از او از دنيا مي‏رفت، دخترت پس از مرگ تو دربدر مي‏شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.)
مرد فقير به اين ترتيب عمل کرد.
اين جمله‏هاي عاطفي در خليفه اثر عميقي بر جاي نهاد و از حزن و اندوه وي کاست و دستور داد جايزه‏اي به وي بدهند.
آنگاه پرسيد: اين سخن از آن تو بود؟
گفت: نه، حسن بن علي (ع) آن را به من آموخته است.
خليفه گفت: راست مي‏گويي، او منبع سخنان فصيح و شيرين است.
بررسي علل صلح (آتش بس) امام حسن (ع)
مهمترين و حساسترين بخش زندگاني امام مجتبي، که مورد بحث و گفتگوي فراوان واقع شده و موجب خرده‏گيري دوستان کوته بين و دشمنان مغرض يا بي اطلاع گرديده است، ماجراي صلح آن حضرت با معاويه و کناره‏گيري اجباري ايشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامي است.
گروهي، با مطالعه زندگاني حضرت مجتبي و حوادث آن روز، اين سوالها را مطرح مي‏سازند که چرا امام حسن (ع) با معاويه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امير مؤمنان (ع) شيعيان و پيران علي با فرزندش حسن مجتبي (ع)بيعت نکرده بودند؟
آيا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسين (ع) انجام داد، امام حسن (ع) پيشتر انجام مي‏داد و در برابر معاويه قيام مي‏کرد، و آنگاه يا پيروز مي‏شد و يا با شهادت خود حکومت معاويه را متزلزل مي‏ساخت؟
پيش از آنکه به پاسخ اين سوالها بپردازيم، لازم است مقدمتاً سه نکته را ياد آوري کنيم:
1- مبارزات حسن بن علي (ع) پيش از دوران امامت
امام حسن (ع)، به شهادت تاريخ، فردي سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بيم در وجود او راه نداشت. او در راه پيشرفت اسلام از هيچ گونه جانبازي دريغ نمي‏ورزيد و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

## در جنگ جمل‏

امام مجتبي (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امير مومنان (ع) در خط مقدم جبهه مي‏جنگيد و از ياران دلاور و شجاع علي ع سبقت مي‌گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختي مي‏کرد.
پيش از شروع جنگ نيز، به دستور پدر، همراه عمار ياسر و تني چند از ياران اميرمومنان (ع) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در اين جهاد دعوت کرد.
او وقتي وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسي اشعري» يکي از مهره‏هاي حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امير مومنان (ع) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتيباني از مبارزه آن حضرت با پيمان شکنان جلوگيري مي‏کرد، با اين کار حسن بن علي (ع) توانست بر رغم کار شکنيهاي ابوموسي و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به ميدان جنگ گسيل دارد.

‎## در جنگ صفين

نيز در جنگ صفين، در بسيج عمومي نيروها و گسيل داشتن ارتش امير مومنان (ع) براي جنگ با سپاه معاويه، نقش مهمي به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهيج خويش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امير مومنان (ع) و سرکوبي خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.
آمادگي او براي جانبازي در راه حق به قدري بود که امير مومنان در جنگ صفين از ياران خود خواست که او و برادرش حسين بن علي (ع) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پيامبر (ص) با کشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود.

2- مناظرات کوبنده امام مجتبي (ع) با بني اميه

امام حسن مجتبي هرگز در بيان حق و دفاع از حريم اسلام نرمش نشان نمي‏داد. او علناً از اعمال ضد اسلامي معاويه انتقاد مي‏کرد و سوابق زشت و ننگين معاويه و دودمان بني اميه را بي پروا فاش مي‏ساخت.
مناظرات و احتجاج‌هاي مهيج و کوبنده حضرت مجتبي (ع) با معاويه و مزدوران و طرفداران او نظير: عمرو عاص، عتبه بن ابي سفيان، وليد بن عقبه، مغيره بن شعبه، و مروان حکم، شاهد اين معنا است.
حضرت مجتبي (ع) حتي پس از انعقاد پيمان صلح که قدرت معاويه افزايش يافت و موقعيتش بيش از پيش تثبيت شد، بعد از ورود معاويه، به کوفه، برفراز منبر نشست و انگيزه‏هاي صلح خود و امتيازات خاندان علي را بيان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاويه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.
پس از شهادت اميرمومنان و صلح امام حسن (ع) خوارج تمام قواي خود را بر ضد معاويه بسيج کردند. در کوفه به معاويه خبر رسيد که «حوثره اسدي»، يکي از سران خوارج، بر ضد او قيام کرده و سپاهي دور خود گرد آورده است.
معاويه، براي تثبيت موقعيت خود و براي آنکه وانمود کند که امام مجتبي (ع) مطيع و پيرو اوست، به آن حضرت که راه مدينه را در پيش گرفته بود، پيام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!
امام (ع) به پيام او پاسخ داد که: من براي حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با تو خودداري کردم) و اين معنا موجب نميشود که از جانب تو با ديگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پيش از هر کس بايد با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم‌تر است.
در اين جملات روح سلحشوري و حماسه موح مي‏زند، بويژه اين تعبير که با کمال عظمت، معاويه را تحقير نموده مي‏فرمايد: دست از سر تو برداشتم (فاني ترکتک لصلاح الامة).

3- قانون صلح در اسلام
بايد توجه داشت که در آيين اسلام قانون واحدي بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصي دستور مي‏دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنين دستور داده است که اگر نبرد براي پيشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاريخ حيات پيامبر اسلام (ص) اين هر دو صحنه را مشاهده مي‏کنيم: پيامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنين دست به نبرد زد، در شرائط ديگري که پيروزي را غير ممکن مي‏ديد، ناگزير با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خودداري نمود تا در پرتو آن پيشرفت اسلام تضمين گردد. پيمان پيامبر (ص) با «بني ضمره» و «بني اشجع» و نيز با اهل مکه (در حديبيه) از جمله اين موارد به شمار مي‏رود.
بنابراين، همانگونه که پيامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالي‌تري که احيانا آن روز براي عده‏اي قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، حضرت مجتبي (ع) نيز، که از جانب رهبر و پيشواي ديني بود و به تمام جهات و جوانب قضيه بهتر از هر کس ديگر آگاهي داشت، با درو انديشي خاصي صلاح جامعه اسلامي را در عدم ادامه جنگ تشخيص داد. از اينرو اين موضوع نبايد موجب خرده‏گيري گردد، بلکه بايد روش آن حضرت عيناً مثل پيامبر (ص) تلقي شود.
اينک براي آنکه انگيزه‏ها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاريخ را ورق بزنيم و اين مسئله را با استناد به مدرک اصيل تاريخي بررسي کنيم:
اجمالا بايد گفت: حضرت مجتبي (ع) در واقع صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحميل شد. يعني، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعي به وجود آورد که صلح به عنوان يک مسئله ضروري بر امام تحميل گرديد و حضرت جز پذيرفتن صلح چاره‏اي نديد، به گونه‏اي که هر کس ديگر به جاي حضرت بود و در شرائط او قرار مي‏گرفت، چاره‏اي جز قبول صلح نمي‏داشت؛ زيرا هم اوضاع و شرائط خارجي کشور اسلامي، و هم وضع داخلي عراق و اردوي حضرت، هيچ کدام مقتضي ادامه جنگ نبود. ذيلاً اين موضوعات را جداگانه مورد بررسي قرار مي‏دهيم:

## از نظر سياست خارجي
از نظر سياست خارجي آن روز، جنگ داخلي مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زيرا امپراتوري روم شرقي که ضربت‌هاي سختي از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبي بود تا ضربت مؤثر و تلافي جويانه‏اي بر پيکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتي که گزارش صف آرايي سپاه امام حسن و معاويه در برابر يکديگر، به سران روم شرقي رسيد، زمامداران روم فکر کردند که بهترين فرصت ممکن براي تحقق بخشيدن به هدفهاي خود را به دست آورده‏اند، لذا با سپاهي عظيم عازم حمله به کشور اسلامي شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگيرند. آيا در چنين شرائطي، شخصي مثل امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلامي را به عهده داشت، جز اين راهي داشت که با قبول صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، ولو آنکه به قيمت فشار روحي و سرزنشهاي دوستان کوته بين تمام شود؟
«يعقوبي»، مورخ معروف، مي‏نويسد: هنگام بازگشت معاويه به شام (پس از صلح با امام حسن) به وي گزارش رسيد که امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگي به منظور حمله به کشور اسلامي از روم حرکت کرده است.
معاويه چون قدرت مقابله با چنين قواي بزرگي را نداشت، با آنها پيمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دينار به دولت روم شرقي بپردازد.
اين سند تاريخي نشان مي‏دهد که هنگام کشمکش دو طرف در جامعه اسلامي، دشمن مشترک مسلمانان با استفاده از اين فرصت، آماده حمله بود و کشور اسلامي در معرض يک خطر جدي قرار داشت و اگر جنگ ميان نيروهاي امام حسن و معاويه در مي‏گرفت، کسي که پيروز مي‏شد، امپراتوري روم شرقي بود نه حسن بن علي (ع) و نه معاويه!! ولي اين خطر با تدبير و دورانديشي و گذشت امام بر طرف شد.
امام باقر (ع) به شخصي که بر صلح امام حسن ع خرده مي‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن اين کار را نمي‏کرد خطر بزرگي به دنبال داشت.

## از نظر سياست داخلي

شک نيست که هر زمامدار و فرماندهي اگر بخواهد در ميدان جنگ بر دشمن پيروز گردد، بايد از جبهه داخلي نيرومند و متشکل و هماهنگي برخوردار باشد و بدون داشتن چنين نيرويي، شرکت در جنگ مسلحانه نتيجه‏اي جز شکست ذلتبار نخواهد داشت.
در بررسي علل صلح امام مجتبي (ع) از نظر سياست داخلي، مهمترين موضوعي که به چشم مي‏خورد، فقدان جبهه نيرومند و متشکل داخلي است، زيرا مردم عراق و مخصوصا مردم کوفه، در عصر حضرت مجتبي (ع) نه آمادگي روحي براي نبرد داشتند و نه تشکيل و هماهنگي و اتحاد.

## خستگي از جنگ

جنگ جمل و صفين و نهروان، و همچنين جنگ‌هاي توام با تلفاتي که بعد از جريان حکميت، ميان واحدهاي ارتش معاويه و نيروهاي امير مومنان (ع) در عراق و حجاز و يمن درگرفت، در ميان بسياري از ياران علي يک نوع خستگي از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ايجاد کرد، زيرا طي پنج سال خلافت اميرالمومنين عليه السلام- ياران آن حضرت هيچ وقت اسلحه به زمين ننهادند مگر به قصد آنکه فردا در جنگ ديگري مشارکت کنند. از طرف ديگر، جنگ آنها با بيگانگان نبود، بلکه در واقع با اقوام و برادران و آشنايان ديروزي آنان بود که اينک در جبهه معاويه مستقر شده بودند.(18)مردم عراق در واقع با اين دست و آن دست کردن، و کندي درگسيل داشتن نيروها براي جنگ با گروههاي مختلف شام که به حجاز و يمن و حدود عراق شبيخون مي‏زدند، عافيت‏طلبي و خستگي ازجنگ را نشان مي‏دادند، و اينکه عراقيان دعوت مجدد اميرمومنان- عليه السلام- را به جنگ صفين بکندي اجابت‏نمودند، نشانه همين خستگي بود.
دکتر«طه حسين» پس از نقل ماجراي حکميت و پيچيده‏تر شدن اوضاع در پايان حنگ صفين، مي‏نويسد: سپس(علي) تصميم گرقت رهسپار شام گردد، اما منافقان اصحابش پيشنهاد کردند که به کوفه بازگردد تا پس از جنگ، کارهاي خود را روبراه کنند و با جمعيت و آمادگي بيشتري به سوي دشمن روي آورند. علي- عليه السلام- آنان را به کوفه باز آورد، ليکن ديگر از کوفه بيرون نرفت؛ چه؛ يارانش به خانه‏هاي خود رفتيد و به کارهاي خود سرگرم شدند و به قدري‏در کار جنگ سستي و بي رغبتي نشان دادند که علي- عليه السلام- را از خود ناميد ساختند علي(ع) پيوسته‏آنها را به جهاد مي‏خواند و در دعوت خويش اصرار مي‏ورزيد، ليکن نه مي‏شنيدند و نه مي‏پذيرند، تا آنجا که‏روزي در خطبه خود گفت: با نافرماني خود، رأي مرا تباه ساختيد و کار به جايي رسيد که قريش گفتند: پسر ابي طالب مردي است دلير، ليکن با جنگ آشنايي ندارد. پدرشان خوب، چه کسي علم جنگ را بهتر از من مي‏داند؟!
پس از شهادت اميرمنان(ع) که حسن بن علي به خلافت رسيد، اين پديده بشدت آشکار شد و مخصوصا هنگامي که امام حسن مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خيلي بکندي آماده شدند. هنگامي که خبر حرکت سپاه معاويه به سوي کوفه به امام مجتبي(ع) رسيد، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خصبه‏اي آغاز کرد و پس از اشاره به بسيج نيروهاي معاويه، مردم را به جهاد در راه خدا و ايستادگي در مبارزه با پيروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکاري و تحمل دشواريها را گوشزد کرد امام(ع) با اطلاعي که از روحيه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را احابت نکنند. اتفاقاً همين طور شد و پس از پايان خطبه جنگي مهيج حضرت، همه سکوت کردند و احدي سخنان آن حضرت را تاييد نکرد! اين صحنه به قدري اسف‏انگيز و تکان دهنده بود که يکي از ياران دلير و شحاع امير مومنان(ع) که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر اين سستي و افسردگي بشدت توبيخ کرد و آنها را قهرمامان دروغين و مردمي ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام براي جنگ اهل شام آماده گردند.
اين سند تاريخي نشان مي‏دهد که مردم عراق تا چه حد به سستي و بي حالي گراييده بودند و آتش شور و سلحشوري و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شرکت کنند.
امام حسن مجتبي(ع) بعد از امضاي قرارداد صلح از کوفه به مدينه جدش پيامبر خدا(ص) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملکوتي پيامبر(ص) و مسجد النبي(ص) گام‏هاي بسيار اساسي برداشت.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: