SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
بسم الله الرحمن الرحیم
«بَلَى
مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ
رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ آرى كسانى كه همه
وجود خود را تسليم خدا كنند در حالى كه نيكوكارند، براى آنان نزد
پروردگارشان پاداشى شايسته است، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين
مىشوند.»
سلام علیکم!
دوست عزیز و برادر گرامی جناب آقای علی (شان) استون هدایت جنابعالی به دین مبین اسلام را تبریک عرض مینمایم.
قبل
از شروع نامه میخواهم به روایتی از رسول خدا، محمد(ص) عمل کنم که
میفرماید «هر کس را دوست داشتید به او اعلام نمایید» و در همین ابتدا به
شما بگویم که از اعماق دل و با تمام وجود دوستتان دارم.
بعد از تماشای
برنامه «راز» ـ که در آن حال و هوای معنوی و اشک جاری شما و تشنگیتان برای
کسب معرفت را مشاهده نمودم ـ آیه83 از سوره مبارکه مائده در ذهنم تداعی
گردید و احساس کردم بهتر است که با هم به مرور بخشی از معارف ناب اسلام و
تشیع بپردازیم.
علی عزیز! از همان روزی که خداوند آدم را آفرید و ملائکه
را امر به سجده بر او نمود و شیطان از این امر ابا کرد، صحنه تقابل بین
ابلیس و آدم و فرزندان او شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. ابلیس قسم یاد
نمود که همه فرزندان آدم را گمراه کند، مگر عده اندکی که همه وجودشان را
برای خدا خالص نمودهاند که یارای فریب آنها را نخواهد داشت: «قَالَ
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿٨٢﴾ إِلَّا عِبَادَكَ
مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»
از آن زمان تا به امروز حربه شیطان برای فریب
انسان فقط یک چیز بوده است: غفلت؛ غافل نمودن انسان از آنچه که هست و
داشتهها و جایگاه رفیعش.
در بهشت آدم و حوا را اینگونه فریفت: «وَ
قَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ
تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ »
به آنها گفت: «خداوند شما را از این درخت نهی نکرده است مگر برای اینکه ملک شوید یا برای همیشه در بهشت بمانید.»
ابلیس
با تصویرگری و بزرگ جلوه دادن این امور آنها را غافل کرد از اینکه اگر به
آن درخت نزدیک نشوند نه تنها ملک، بلکه مسجود ملائکند و همچنین در بهشت،
ماندگار. در ضمن قسم یاد نمود که خیرخواه آنهاست (وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي
لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ)، همانگونه که همیشه تاریخ حرف همه شیادان و
شیطان صفتان همین بوده و هست و خواهد بود. قرآن می گوید:«کَذالِکَ قالَ
الّذینَ مِن قَبلِهِم مِثلَ قَولِهِم تَشابَهَت قُلُوبُهُم؛ گذشتگان آنان
نيز مانند گفته ايشان را گفتند؛ دل هايشان شبيه هم است.»
شیطان برای
فریب انسان و مطیع کردنش باید او را خفیف و کوچک نموده و از عظمت و بزرگی
مقامی که دارد غافلش نماید تا بعد از آن به راحتی تن به پذیرش خواستههای
او داده و رامش گردد؛ همانطور که فرعون و فرعونیان هم همیشه از این روش
استفاده میکنند. سخن قرآن این است که: «وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ
قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ
تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴿٥١﴾ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ
هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ﴿٥٢﴾ فَلَوْلَا أُلْقِيَ
عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ
مُقْتَرِنِينَ﴿٥٣﴾ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا
قَوْمًا فَاسِقِينَ» فرعون طلا و مال و منال و ساختمانهای مجلل و
زینتهای دنیوی را در چشم قوم خود بزرگ کرده بود و آنها هم برای رسیدن به
این امور تابع محض او بودند، غافل از اینکه مقام و منزلت آنها بسیار
والاتر از طلا و نقره و کشت و زرع و ملک و زمین است.
برای خوار شدن
انسان، کافی است که ابلیس از غیب و قیامت جدایش نماید و یاد قیامت و مقام
بزرگِ انسان در آن روز عظیم و جایگاه رفیعش در آن بهشت با عظمت را از یاد
او ببرد. از یاد او ببرد که جایگاهش بهشتی است که وسعت آن به اندازه همه
زمین و آسمانهاست: «وَ سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ
جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»
اگر
انسان متذکر این مقامات شود، همه همّ و غم او رسیدن به آنها خواهد شد و
از آن پس دیگر همچون کِرم به زمین نمیچسبد و به آن راضی نمیشود؛ آنگونه
که کودکان به چند اسباببازی کوچک و پست راضی میشوند: «يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ
اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ
الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي
الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شما را چه شده كه
چون بگويند براى جنگ در راه خدا بسيج شويد، به زمين مىچسبيد؟ آيا به جاى
زندگى اخروى به زندگى دنيا راضى شدهايد؟ متاع اين دنيا در برابر متاع آخرت
جز اندكى بیش نيست»
اما اگر آن جایگاه رفیع و مقام منیع را فراموش کرد
وجودش خلاصه میشود در 70 سال زندگی و همین دنیای کوچک میشود بزرگ ترین
آمال و آرزویش و برای رسیدن به آن حاضر است همه چیز و همه کس را از پیش پای
خود بردارد. در این صورت دیگر هیچ حد و حدودی برای خود قائل نخواهد بود،
از یک سو اهل حسد میشود، کینه دیگرانی که جایش را تنگ نمودهاند به دل
میگیرد، اهل قتل و کشتار میشود و خلاصه همه گناهان ریز و درشت را برای
رسیدن به آرزوهای به ظاهر بزرگ اما بسیار کوچک خود انجام می¬دهد و از سوی
دیگر برای حفظ همین آرزوهای کوچک، زیر بار هر ننگ و رذالت و خفت و ظلم و
جوری میرود. (به راستی اگر یاد خدا و جهان باقی نبود، چگونه حسین بن
علی(ع) می توانست آن همه رنج و بلا و مصیبت را تحمل کند؟ این نکتهای است
که امام حسین(ع) در هنگام شهادت علی اصغر(طفل شش ماههاش) به آن اشاره
دارد؛ وقتی حرمله ملعون، گلوی علی اصغر(ع) را هدف قرار داد، امام خون گلوی
نوزادش را به آسمان پرتاب نمود و فرمود: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي
أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ؛ آن¬چه مصيبت وارده را بر من آسان ميكند اين است
كه خداوند مىبيند.)
اما ابلیس چگونه فکر قیامت و بهشت جاویدان را از یاد انسان می برد؟ پاسخ این است: به وسیله تزیین و تصویرگری.
او
دنیا و وسایلش را در چشم انسان بزرگ و قیمتی جلوه میدهد: «زُيِّنَ
لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ
وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ
الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ
الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ محبّت امور مادى، از
زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و
زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است اين¬ها سرمايه ناچیز زندگى دنیوی است
و سرانجام نيك (و زندگىِ والا و جاويدان)، نزد خداست»
این گونه
میشود که انسان قلب دارد اما نمیفهمد، چشم دارد اما نمیبیند و گوش دارد
اما نمی-شنود: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ
وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا
يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ
كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ »
در
چنین حالتی او تصور می کند کار درست فقط آن است که خود انجام میدهد و
تصمیم درست فقط آن است که او اتخاذ می¬کند:«إِنَّ الَّذِينَ لَا
يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ
يَعْمَهُونَ»
اینچنین ابلیس انسان را اسیر خود می کند، در این صورت
دیگر همه فکر انسان متوجه دنیا و زینتهای آن شده و از یاد قیامت غافل
میشود و به جای تبعیت از خدا، تابع هوی و امیال نفسانی خود میگردد و
میشود آنچه که نباید، بشود: «یا داوُودُ إنّا جَعَلناکَ خَلیفَةً فِی
الأرضِ فَاحکُم بَینَ النّاسِ بِالحَقِّ و لا تَتَّبِعِ الهَوَی
فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ الله إنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ
لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَومَ الحِسابِ؛ اى داوود! ما تو را
جانشین خود در زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق داورى كن، و از هواى
نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد، كسانى كه از راه خدا گمراه
شوند، عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند!»
هر چند همواره
در تاریخ حربه ابلیس برای فریب انسان یکی بیش نبوده است که همان غفلت است،
اما ابزار و ادبیات او متناسب با زمان تغییر کرده است؛ در یک زمان گوساله
سامـری جـای خـدا مینشیند، در دورهای طنابهای سحرآمیز ساحران چشم مردم
را میبندد و امروز نیز بزرگترین ابزار شیطان، هنر و بهویژه سینماست.
امروز
سینما بزرگترین آلت جلوهگری و بزرگنمایی است، ابزاری که انسان را به
تسخیر خود درآورده و مجال اندیشیدن در اموری چون مبدأ و مقصد حیات و هدف از
زندگی را از او گرفته است. جالب اینکه برای تذکر انسان نیز همین وسیله
بهترین است و اهل حق و حقیقت و مدافعان کرامت انسان باید به وسیله همین هنر
در برابر جبهه باطل قد علم نمایند.
اهالی متعهد سینما باید با هنرمندی و
ظرافت هر چه تمامتر مقام بلند و جایگاه ویژه انسان را در بهشت جاویدان و
نزد خداوند منان به او یادآور شوند و کلیدواژه آن ها برای نیل به این مهم،
دمیدن روح ایمان به غیب و قیامت در کالبد انسان غریب امروز است.
آری،
عصای امروز موسی در برابر جادوی سینما، ایمان به غیب است که اگر به آن
اعتماد و اعتقاد داشته باشیم و نهراسیم و آن را به وسیله همان هنر سینما در
میدان اغواگری و جلوه گری جادوگران امروز بیندازیم، به یقین همه آنها را
خواهد بلعید و این امر مقدس باید به دست کسانی انجام پذیرد که آشنایی کافی
با سینما دارند و به خوبی از عهده انجام آن برمیآیند؛ گروهی که بی شک شما
یکی از آنانید.
علی عزیز! شما نیز می توانی مانند ادواردو آنیلی، آسیه و ساحران فرعون حجت بالغه الهی باشی.
خداوند
متعال به وسیله دین، حجت را بر مردم تمام کرده است تا در عرصه حساب و
کتابِ قیامت، کسی نگوید نمیدانستم. اما به وسیله انسان های عامل و تابع
دین باز هم حجت را بر آنها تمام مینماید تا کسی نگوید نمیتوانستم. آسیه و
ساحران فرعون حجتند برای کسانی که در اوج قدرتند و اسیر قدرتمندان،. آنیلی
حجت است برای کسانی که در اوج ثروتند،. انسان مدرنی که به رغم تمام دارایی
هایش خود را از همه چیز رهانید و تسلیم خدا شد و داشت خود را آماده دفاعی
جانانه از کرامت انسان مینمود که ...
و اینک شان علی استون می تواند
یکی دیگر از حجت های بالغه الهی برای انسان اسیر زینت های دل فریب امروز
باشد تا در هنگام حسابرسی قیامت، کسی نگوید من در محیطی سراسر غفلت رشد
کرده بودم و یارای رها شدن از آن محیط را نداشتم.
آری علی جان! شما می
توانید حجت خدا باشید اگر بر گفته و اعتقاد خود پایدار و در برابر تهمت-ها،
فشارها، تهدیدها، تطمیع ها و محدودیتهایی که مطمئنا از این پس برایتان
پیش خواهد آمد، محکم و استوار بمانید.
اما فراموش نکنید که در این جهاد
جان فرسا تنها نخواهی بود اگر مقاوم باشی که ملائکه الهی به یاری تو خواهند
شتافت: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا
تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا
وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ به يقين كسانى كه
گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است! سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان
نازل مىشوند كه نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه
به شما وعده داده شده است! »
راه این مقاومت هم داشتن ایمان و اعتقاد
راسخ به درستی راهی است که انتخاب نمودهاید که اگر کسی به حقانیت راهش
یقین داشته باشد همانند کوهی استوار بر اعتقاد خود پا برجا خواهد بود،
آنگونه که علی بن ابی طالب(ع) در نامه 62 نهجالبلاغه به مردم می گوید: «به
خدا سوگند! اگر تنها با دشمنان روبهرو شوم، در حالى كه آنان تمام روى
زمين را پر كرده باشند، نه باكى داشته و نه مىهراسم. من به گمراهى آنان و
هدايت خود كه بر آن استوارم آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيدهام و
همانا من براى ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او اميدوارم.»
ایشان
همچنین در خطبه201 نهجالبلاغه می فرماید: «اى مردم در مسیر حق، از كمى اهل
آن نهراسيد، زيرا اكثریت مردم بر گرد سفرهاى جمع شده اند كه سيرى آن
كوتاه و گرسنگى آن طولانى است.»
علی جان! رسول خدا، محمد(ص) علت بعثت
خود را کامل نمودن مکارم اخلاق می داند، بنابراین پس از اسلام آوردن شما آن
چیزی که باید برای همه اطرافیانتان مشهود باشد، بیشتر و بهتر شدن محاسن و
مکارم اخلاقتان است. مهمترین علت گسترش اسلام و جمع شدن خیل کثیری از مردم
به گرد وجود پیامبر(ص) اخلاق نرم او بود، نه شمشیر تیزش. قرآن می گوید: «وَ
لَو کُنتَ فَظَّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِکَ؛ اگر خشن و
سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند»
تاریخ نقل می کند که علی(ع) در راه کوفه با یک نفر غیر مسلمان همسفر شد. آن شخص از حضرت پرسید: کجا می روی؟
امام پاسخ داد: می خواهم به کوفه بروم.
بعد از مدتی آن مرد به راه دیگری برگشت و خواست از حضرت جدا شود، علی(ع) مقداری به دنبال او راه رفت.
آن شخص گفت: مگر نگفتی که به کوفه می روی؟ حضرت گفت: آری، به کوفه می روم.
مرد غیر مسلمان گفت: راهی که من می روم راه کوفه نیست. جواب شنید که می دانم راه کوفه نیست.
گفت: پس چرا با من می آیی؟
علی(ع)
جواب داد: «کمال رفاقت آن است که شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق،
مقداری او را مشایعت کند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است.»
او گفت: راستی آیا پیامبر شما چنین دستوری داده است؟
فرمود: آری
او گفت: پس آنان که به او ایمان آوردهاند در اثر این اخلاق پسندیده است، گواهی می دهم که من نیز بر دین تو هستم.
آنگاه به کوفه آمد و چون امام را شناخت، اسلام آورد.
و
همچنین نقل است: روزي پيامبر(ص) براي اداي نماز جماعت عازم مسجد بودند. در
بين راه مردي يهودي براي آزار و اذيت او ـ و شايد براي امتحان آنکه او
پيامبر الهي است يا خير ـ جلوي ایشان را گرفت و گفت من از شما طلبکارم و
همين حالا و همين جا بايد طلب مرا بدهيد. رسول خدا(ص) فرمود: تو از من طلب
نداري و من نيز در حال حاضر پولي با خود ندارم. اجازه بده تا به خانه روم و
پولي بياورم. او گفت: اجازه نميدهم حتي يک قدم برداري و... هرچه
پيامبر(ص) با آن فرد به نرمي رفتار ميکرد او خشونت بيشتري نشان ميداد، تا
جايي که عباي پيامبر(ص) را گرفته و به دور گردنشان پيچيد و کشيد، به حدی
که گردن ایشان سرخ شد. اصحاب که از تاخير پيامبر(ص) براي نماز جماعت نگران
شدند از مسجد خارج شده و صحنه بياحترامي آن مرد به رسول خدا(ص) را ديدند و
خواستند دخالت کنند، پيامبر(ص) فرمود: شما کاري نداشته باشيد، من ميدانم
که با رفيقم بايد چه کنم! و آنقدر نرمش و مدارا از خود نشان داد که آن فرد
در همانجا شهادتين گفته و مسلمان شد و میگفت اين چنين قدرت تحمل و
بردباري از عهده افراد عادي خارج است و تو بايد پيامبري مبعوث شده از جانب
خدا باشي.
مثال دیگر آنکه مادر جوان مسیحی تازه مسلمانی، علت تغییر
رفتار و مهربانی بیش از پیش فرزندش را پرسید؟ جوان گفت: دین جدید من نسبت
به احترام و مهربانی به پدر و مادر تاکید زیادی دارد. مادر نیز با شنیدن
این مطلب گفت: اگر دین جدید تو این است پس من هم مسلمان می شوم.
اگر
اندک مسلمانان کج فهم و همچنین تبلیغات مسموم و دروغین گسترده، از سر راه
اسلام برداشته شوند و نقاب از روی چهره واقعی این دین رحمت، کنار رود خواهی
دید که فوج فوج مردم با دل و جان به آن خواهند گروید ـ به امید آن روز ـ
علی
عزیز! امیدوارم به زودی دوباره به ایران تشریف بیاورید و این بار در
شیراز، شهر فرهنگ و ادب پذیرای جنابعالی باشیم. شما در سفر قبل اصفهان را
دیدید، باشد که در سفر بعدتان این شعر حافظ را به قضاوت بنشینید:
« اگر چه زندهرود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به»
مشتاقانه منتظر دیدارتان هستیم.
هر
مکتب یک جهان بینی و یک دسته قوانین و اعمال اجرایی دارد. در اسلام
مهمترین اصل اعتقادی، "توحید" است. توحید یعنی کمال محض و بی نهایت پنداشتن
خداوند، اعتقاد به اینکه هیچ نقص و کمبودی در او نیست، همه عالم وجود را
تحت سیطره دارد و از همه مهمتر، باور به "عدل" اوست. عادل دانستن خدا یعنی
اعتقاد به این که او به هیچکس ظلم نمی کند و هر بدی و ظلمی از ناحیه خود
انسان بوده و خداوند خیر محض است.
هر پیش آمدی هم که ما فکر کنیم بد و
شر است در باطن خیری در آن نهفته است. خداوند در آیه 216 بقره به همین مطلب
اشاره می کند: « وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ
وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ
يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چيزى را دوست نداشته باشيد،
حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، در صورتی که
شرِّ شما در آن است. و خدا مىداند، و شما نمىدانيد»
و در همین باب علی(ع) در حکمت 470 نهجالبلاغه می فرماید: «توحيد آن است كه خدا را در وهم نيارى، و عدل آن است كه او را متّهم نسازى»
همچنین از عدل، دو اصل دیگر سرچشمه می گیرد: یکی "معاد" و دیگری "نبوت".
عدل
الهی اقتضا می کند که زندگی انسان فقط محدود به همین دنیا نباشد و جهانی
دیگر برای رسیدن انسان های صالح به جزای خوبیهایشان و انسانهای ناصالح به
جزای بدیهایشان وجود داشته باشد.
هم¬چنین اگر عالمی دیگر در کار باشد ـ
که هست ـ شناختش برای انسانی که از شناخت خویش نیز عاجز است، غیرممکن می
باشد. پس عدل الهی ایجاب میکند که انسان حیران و سرگردان را برای دستیابی
به نعمات و مصونیت از نقمات چنان عالمی راهنمایی نماید که این راهنمایی در
قالب نبوت و آوردن دین شکل می گیرد.
جامعه بشری به مثابه انسانی است که
از آغاز تولد از نقص و خامی به سمت کمال و پختگی پیش میرود تا کم کم قابلیت
پذیرش قوانین اجتماعی منبعث از دین را پیدا کند. هماهنگ با تکامل جامعه
بشری، دین الهی هم کاملتر میشود تا جایی که بشریت ظرفیت پذیرش کاملترین دین
را داشته باشد.
حضرت محمد(ص) مدعی است که آخرین پیامبر خداست و دینی که
آورده است هم آخرین و کامل ترین دین است و برای اثبات این ادعای خود نیز
قرآن را به عنوان معجزه ارائه نموده است.
قرآن با مخالفان خود و کسانی که آن را افترا و دروغ و اسطوره می پندارند دو حرف اساسی دارد:
یکی اینکه:
«أم
یَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَاتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَریاتٍ
وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اللهِ إن کُنتُم صادِقِینَ؛ آنها
مىگويند: محمد به دروغ قرآن را به خدا نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو:
اگر راست مىگوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام
كسانى را كه مىتوانيد- غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!»
و دیگر آنکه:
«أم
یَقُولُونَ افتَراهُ قُل إن افتَرَیتُهُ فَعَلَیَّ إجرامِی و أنا بَریءٌ
مِمّا تُجرِمُونَ؛ (مشركان) مىگويند: او [محمد (ص)] اين سخنان را به دروغ
به خدا نسبت داده است! بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم و به او
نسبت دهم، گناهش بر عهده من است و من از گناهان شما بيزارم!»
آری
خداوند هیچ کمبود و نقصی ندارد و اسلام آوردن یا نیاوردن مردم هم هیچ نفع و
ضرری برای او نخواهد داشت، بنابراین می بینیم که در ابلاغ دین خود هم هیچ
اصرار و التماسی نداشته بلکه با کمال استغناء می گوید: «یا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ
عَذَابٍ أَلِيمٍ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آيا مىخواهيد شما را به
تجارتى راهنمايى كنم كه سود آن شامل نجات شما از عذاب سخت قيامت خواهد
بود؟»
و هم¬چنین به پیامبر خود میگوید: «یَمُنُّونَ عَلَیکَ أن
أسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إسلامَکُم بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم
أَن هَداکُم لِلإیمانِ إن کُنتُم صادِقِینَ؛ بعضی از مردم به خاطر مسلمان
شدنشان بر تو منت می گذارند، به آن ها بگو بر من منت نگذارید بلکه باید
خداوند بر شما منت بگذارد که شما را به سمت ایمان هدایت نمود.»
شیعه
قائل است با آمدن قرآن، نبوت پایان یافت اما پس از پیامبر باید انسان های
کامل و معصومی که شارح و مجری قرآنند وجود داشته باشند تا مردم گرد ایشان
جمع شوند و کارشان به اختلاف و چنددستگی نکشد. شیعیان جانشینان پیامبر را
که "امام" نامیده، 12 نفر می دانند که اولین آن ها علی بن ابیطالب(ع) و
آخرینشان هم مهدی موعودِ امم(عج) است که در آیندهای نهچندان دور خواهد
آمد و زمین را همان طور که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهد
نمود.
فروعات دین اسلام
انسان
ذاتا کمالدوست و بی نهایتطلب آفریده شده است. خداوند محبت را در درون
انسان به ودیعه گذاشته تا قوه محرکه او به سوی کمال باشد. انسان هر چه را
کامل و قیمتی تشخیص داد دوستدار آن می شود و از موانع رسیدن به آن متنفر
گشته و برای رسیدن به آن تلاش می نماید. همان طور که گفته شد کار شیطان هم
در این مسیر رهزنی است. او با تزیین و تصویرگری، چیزهای کوچک و ناقص را در
چشم انسان بزرگ و کامل جلوه می دهد و به سمت آن می کشاند.
در این جاست که دو فرع مهم به نام "تولی" و "تبری" از اصل اساسی توحید شکل می گیرد.
موحد
واقعی کسی است که خدای احد و واحد و رحمان و رحیم و قادر و علیم را کمال
محض و خیر مطلق بداند و در نتیجه همه عشق و محبتش را به پای او بریزد و از
هر آن چه که او را از خدا دور نماید و مانع رسیدنش به خدا شود، متنفر و
بیزار باشد و ملاک دوستی و دشمنی هایش پروردگار باشد، نه امیال نفسانی.
اما
کسانی که شیاطین آنها را احاطه نموده و پیرو خود گردانده است، همه عشق و
علاقه شان متاع اندک و ناچیز دنیا می شود و از آن جایی که خدا و رسولان
الهی، آنها را از دل بستن به امور ناچیز منع می کنند به دشمنی با آنها برمی
خیزند.
عظمت و بزرگی خداوند، مانع میشود تا انسانی که همیشه خدا را به
یاد دارد خود را بزرگ پنداشته و اسیر تکبر و خودخواهی و هواپرستی گردد و
به خود اجازه دهد هر کاری دلش خواست را انجام دهد و به حریم هر کس و هر
چیزی تجاوز نماید، اما جلوههای رنگارنگ زندگی مادی و مشغله¬های فراوان و
کاذب، انسان را از یاد خدا غافل نموده و اسیر تکبر می نماید. تکبری که
مهمترین عامل بدبختی و خسارت بشر است. ابلیس نیز به واسطه همین تکبر از
بهشت رانده شد.
یکی از بارزترین خصلت های متکبرین انکار و تکذیب است.
آنها خود را کانـون همه علوم، دانش و خوبیها می بینند و از این روی خود را
پُر و بـینیاز میپندارند. کسانی که قرآن از آنها به ملأ تعبیر میکند.
آنها همه را غیر از خود ناقص و کوچک میبینند و به خود اجازه تکذیب و انکار
آنها را می دهند.
انسانهای متکبر همانند کرم ابریشم پیله ای از باورهای
غلط به دور خود تنیده و در لاک منیّت و خودبزرگبینی فرو رفتهاند و به
تعبیر قرآن، کر و کور و لال بوده و چیزی نمی فهمند!«صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ
فَهُم لایَعقِلُونَ» و تا این پیلۀ خودتنیده را پاره نکند و از آن رها
نگردد پرواز را تجربه نخواهد نمود.
از همین رو خداوند عبادت که کاملترین
و خلاصه ترین آن در قالب "نماز" ارائه شده است را بر انسان واجب نمود تا
در ساعاتی معین از شبانهروز دست از هر کار و مشغلهای کشیده و متذکر این
مهم شود که اصل خداست و سعادت در عمل نمودن به فرامین الهی است و بزرگی و
کبریایی لباسی است که فقط به قامت او برازنده است.
مسلمان وقتی که به
نماز می ایستد در همان ابتدا با گفتن (اللهاکبر) به بزرگی خدا اقرار نموده
و با خواندن آیات مختلف قرآن، بزرگی و جلال و عظمت او و نیز خواری و کوچکی
و نقص و حقارت خود را متذکر میشود و در پایان هم با ساییدن بالاترین و
والاترین عضو خود به خاک مذلت، عملا حقارت خود را در برابر آن قدرت مطلق و
کمال محض فریاد می کند.
نماز جدای از این که باعث شکستن غرور و تکبر
انسان می شود تذکر و یادآوری این مطلب مهم و اساسی هم هست که آخرتی در پیش
است که بسیار بزرگتر از این دنیاست و این یادآوری باعث دل کندن از دنیا و
شوق به آخرت میشود که آن دل کندن و این شوق باید در قالب انفاق تجسم یابد.
از همین روی خداوند شرط قبولی نماز را پرداخت زکات قرار داده است.
خداوند
"خمس" و "زکات" را برای افراد مستطیع واجب نمود تا آنها را متوجه انسانهای
نیازمند اطراف خود نماید و به آنها بفهماند که اگر خود در رفاه به سر می
برند باید نسبت به کمبودهای دیگران نیز حساس باشند.
اگر دایره اعمال هر
فرد فقط به خودش مربوط میشد و بر دیگران اثر نمیگذاشت، مواظبت بر اعمال
خود کافی بود تا او را به سعادت و خوشبختی برساند، اما به حکم اینکه تاثیر
اعمال انسان فقط محدود به وجود خودش نبوده بلکه بر همه جامعه و بالاتر از
آن، بر همه عالم اثر میگذارد، سعادت و شقاوت همه جامعه به هم مرتبط است.
هرچند در عالم آخرت عمل هر کس فقط دامنگیر خودش است اما در زندگی دنیا این
گونه نیست، گر چه هر عمل و فکری اثری دارد اما دامنه بعضی از اعمال و
عملکردها گستردهتر است. قرآن می گوید:«وَاتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِیبَنَّ
الَّذینَ ظَلَمُوا مِنکُم خاصَّةً وَاعلَمُوا أنَّ اللهَ شَدِیدُ العِقاب؛
بپرهیزید از فتنهاى كه تنها ستمكارانتان را در بر نخواهد گرفت و بدانيد كه
خدا به سختى عقوبت مىكند»
در مورد تأثیر اعمال انسان بر محیط اطراف، خداوند در سوره مبارکه روم می فرماید:
«ظَهَرَ
الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ؛
فساد در خشکی و دریا به وجود آمد به واسطه اعمال زشتی که مردم مرتکب شدند.»
و باز در سوره اعراف میگوید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا
وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ
وَلَکِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ و اگر
ساكنان شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، بركات
آسمان و زمين را بر آنها نازل مىفرموديم، امّا آنها نشانهها و معجزات
الهى را تكذيب كردند و ما به كيفر اعمالشان آنها را گرفتار و مجازات كرديم»
تأثیر محیط بر انسان، از نور گرفته تا زمان و مکان، دیگر در این
زمانه بر هیچ کس پوشیده نیست و علم امروز به خوبی آن را اثبات نموده است.
اما در مورد تاثیر اعمال انسان بر محیط اطراف هم گذشته از بیان قرآن نظر دو
دانشمند مسلمان و غیر مسلمان را می¬آوریم:
شبستری، یکی از علمای مسلمان، این مطلب را در قالب یک بیت شعر اینگونه بیان مینماید:
اگر يك ذره را برگيرى از خاك خلل يابد همه آفاق و افلاك
و
همچنین انيشتين نیز میگويد: «من اين ساعت كوچك خود را كه روى ميز حركت
مىدهم در همه جهان اثر دارد.»، (قابل توجه است که جدیدا محقق ژاپنی دکتر
ماسارو ایموتو به خوبی تأثیر افکار و گفتار و اعمال انسان بر روی مولکول
های آب را به تصویر کشیده است.)
به خاطر این وابستگی و ارتباط تنگاتنگ
در عالم هستی است که خداوند دو مساله مهم دیگر به نام "امر به معروف" و
"نهی از منکر" را بر مسلمانان واجب کرده و به آنها توصیه نموده است که
نسبت به اطراف خود بیتوجه نباشند و همه جامعه، یکدیگر را امر به خوبی¬ها و
نهی از بدیها نمایند.
خداوند همچنین برای نشان دادن اتحاد و همدلی
مسلمانان، "حج" را بر کسانی که توان گزاردن آن را دارند واجب نمود تا هر
ساله عدهای از آنها حول یک مکان مقدس جمع شده و دوشادوش هم حرکت به سمت
توحید و خداپرستی را تمرین نمایند.
توجه به این نکته ضروری به نظر می
رسد که انجام هر کدام از این فرامین سختیها و موانعی خواهد داشت. بعضی از
این موانع درونی است ( مانند خواستههای نفسانی و راحتطلبی) و بعضی
بیرونی (دشمنان حق و حقیقت و سعادت بشریت). به همین دلیل خداوند برای طی
نمودن راه حق و حقیقت و رسیدن به سعادت و کرامت در دنیا و آخرت "جهاد" را
واجب نموده است. بعضـی از فرقه های مذهبی و غیر مذهبی برای رسیدن به سعادت و
کمال، رهبانیت، گوشه گیری و انزوای از خلق را به پیروان خود توصیه می
نمایند اما رسول خدا محمد(ص) این امر را مردود دانسته و رهبانیت امت خود را
جهاد معرفی مینماید. ایشان مبارزه با دشمنان بیرونی را جهاد اصغر و مبارزه
با زیاده خواهی و هوس های نفسانی را جهاد اکبر می نامند.
اما انجام این
امور مقدس مستلزم خلوص در نیت و صبر و مقاومتی جانانه است که عهدهدار آن
هم "روزه" است. انسان مسلمان با روزه و امساک نمودن از حلال های الهی در
ایامی خاص، خود را ندیدن و صبر و استقامت را تمرین مینماید.
باید توجه
داشت که اخلاق نیک از مهمترین دغدغههای اسلام و پیامبر مکرم آن است تا
جایی که ایشان می فرمایند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من مبعوث شدم تا
مکارم اخلاق را تمام نمایم.» هم چنین در روایات اسلامی بیان شده است که
اولین اموری که در عرصه قیامت از آن سوال خواهد شد اخلاق است و بیشترین و
مهمترین چیزی که سبب ورود به بهشت خواهد شد اخلاق نیک خواهد بود. در این
جا در رابطه با اخلاق، تنها به دو روایت از امام ششم شیعیان، جعفر بن محمد
صادق(ع) اشاره می کنم. حضرت در این دو روایت 20 خصلت از مهمترین خصلت های
اخلاقی را بیان می نمایند: «خداوند تبارك و تعالي پیامبران خود را به مكارم
اخلاق مخصوص گردانيد. پس شما نيز خود را بيازمایيد اگر دارای آن بودید،
خداي را سپاس گفته و آن را خیر بدانید؛ و چنان¬چه در شما نبود آن را از خدا
خواسته و نسبت به آن رغبت جویید. پس ایشان آن ها را ده خوي برشمرد:يقين،
قناعت، صبر، شكر، بردباري، خوشخويي، بخشندگي، غيرت، شجاعت و جوانمردي.»
در روایت دوم ایشان می فرمایند: «مکارم اخلاق ده تاست؛ اگر میتوانی
آنها را داشته باش، زیرا گاهی شخصی آنها را دارد ولی فرزندش ندارد و گاهی
در بنده هست ولی در آزاد نیست که آن-ها عبارتند از: استقامت در برابر
حوادث، راستگویی، امانتداری، صله رحم، مهماننوازی، اطعام بینوا، جبران
کردن نیکیها، رعایت حق و حرمت همسایه، مراعات حق و حرمت رفیق و در رأس همه
شرم و حیا.»
در اینجا لازم می بینم نظر شما را به نگاه اسلام نسبت به چند امر مهم و ضروری جلب نمایم:
دنیا بد نیست کم است
از
نظر اسلام نه دنیا بد است و نه استفاده از زینت ها و نعمات و امکانات و
رفاهیات آن و نه حتی دوست داشتنش . بلکه آن چیزی که از نظر اسلام مردود
است و مسلمانان از آن نهی شدهاند دلبستگی شدید به دنیا است که باعث غفلت
از خدا و آخرت می شود .
در یک کلام اسلام نمی گوید دنیا بد است بلکه
تاکید دارد که دنیا کم است: «أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ
الْآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا
قَلِيلٌ ؛ آیا راضی به حیات دنیا در برابر آخرت شده اید. متاع دنیا در
برابر آخرت اندک و ناچیز است.»
نعمات و بهره های دنیا اگر همراه با ناملایمات و درد و رنج هم نبود ـ که هست ـ باز کم بود، چرا که فانی است.
اسلام
نمی گوید دنیا را رها کن و کنج عزلت گزین و به عبادت مشغول باش، برعکس
توصیه می-کند که: نصیب و بهرهات از دنیا را فراموش نکن و از لذتهای آن به
خوبی بهره ببر اما مواظب باش که این "کم" سد راه رسیدن تو به رحمت و مغفرت
الهی و آن بهشت جاویدانی که وسعتش به اندازه همه زمین و آسمان هاست و زمانش
هم ابدی و جاودان است نشود، بلکه از آن کم برای رسیدن به این "زیاد" بهره
ببر. و این توصیه، توصیه ای کاملا عاقلانه است.
بهترین وسایل و امکانات
زندگی باید برای انسانهای صالح باشد. اگر می بینیم بعضی از بزرگان اسلام
از جمله رسول خدا محمد(ص) و امیر المومنین علی(ع) در فقر و نداری زندگی می
کردند به این دلیل نبوده که موافق رهبانبت و انزوا و استفاده نکردن از دنیا
بودهاند بلکه تز اسلام این است که حاکم جامعه اسلامی باید در سطح
پایینترین افراد جامعه زندگی نماید تا درد آنها را حس کند و برای رفع فقر
و نداری آنها تلاش بیشتری نماید و همچنین مردمی که فعلا دچار فقرند با
دیدن زندگی حاکم خود دلگرم شوند. قرآن مسلمانان را امر به آبادانی دنیا می
نماید و در این مسیر علی بن ابیطالب(ع) گوی سبقت را از همه ربوده است.
اما
چگونه می¬شود که هم چیزی را دوست داشت و هم به آن دل نبست؟ راه آن این است
که به چیزی بالاتر و بهتر از آن دل بستگی داشت، کسی که دلبسته آخرت است
دنیا را دوست دارد اما اسیر آن نیست. به عنوان مثال هیچ کس از پول بدش
نمیآید و تمام تلاش خود را در حفظ آن به کار می برد اما همین شخص اگر دل
باخته کسی شد همه دارایش را به پای او می¬ریزد و به راحتی از همه آنها می
گذرد.
ملاک ارزش در اسلام
در اسلام ملاک ارزش نه رنگ پوست است و نه نژاد، نه مال و دارایی است و نه مقام، بلکه ارزش واقعی در اسلام منوط به عمل و تقوی است.
علی(ع) می گوید قیمت هر کس به اندازه چیزی است که دوست دارد
اما
نشانه دوستی و محبت، تبعیت است: «قُل إن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ
فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ اللهُ؛ بگو اگر خدا را دوست مىداريد، از من
پيروى كنيد! تا خدا نيز شما را دوست بدارد»
آن که مدعی دوست داشتن کسی
است اما تابع او نیست دروغ می گوید! مدعیان محبت الهی باید تابع خداوند
باشند که تبعیت از خدا هم در قالب تبعیت از پیامبر و فرامین الهی شکل می
گیرد که آن را تقوی می نامند. از همین روست که قرآن می گوید: «إنَّ
أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقاکُم؛ گرامی و باارزش ترین شما نزد خداوند،
باتقواترین شماست.»
اسلام، ایمان و تقوی
اسلام
پذیرش به زبان است و ایمان اعتقاد قلبی است و تقوی علامت و نشانه ایمان
است. کسی که از اعماق وجود و صمیم قلب اسلام را پذیرفت عامل به آن می شود و
تقوی و خویشتنداری را سرلوحه زندگی خود قرار می دهد. در جای جای قرآن از
متقین و مومنین نام برده شده و صفاتشان بیان شده است که در این جا به چند
مورد از آن اشاره می¬کنیم: «و سارِعُوا إلَی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم و
جَنَّةٍ عَرضُها السَّماواتُ و الأرضُ أُعِدَّت لِلمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ
الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ
الْمُحْسِنِينَ﴿١٣٤﴾ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا
أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ
يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا
وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴿١٣٥﴾ أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ
وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ
وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ؛ و شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش
پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن، آسمانها و زمين است و براى متقین آماده
شده است. همانها كه در توانگرى و تنگدستى، انفاق مىكنند و خشم خود را فرو
مىبرند و از خطاى مردم درمىگذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد. و آنها
كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و
براى گناهان خود، طلب آمرزش مىكنند- و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟- و
بر گناه، اصرار نمىورزند، در حالی که مىدانند. آنها پاداششان آمرزش
پروردگار، و بهشتهايى است كه از زير درختانش، نهرها جارى است، جاودانه در
آن ميمانند، چه نيكو است پاداش اهل عمل!»
تقوا شرط بهره وری از هدایت قرآن است. قرآن به سان گنجی¬ست که کلید آن تقوا می باشد:
«ذلک الکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدَیً لِلمُتَّقِینَ؛ آن کتابی که هیچ شکی در آن نیست هدایت است برای اهل تقوا.»
این کتاب نورانی و سراسر معرفت برای مردم عاری از تقوا، بیان و گفته ای بیش نیست :
«هَذا
بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدَیً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقِینَ؛ این کتاب، بيانى
است براى عموم مردم و هدايت و اندرزى است براى متقین!»
در آیات
ابتدایی سوره بقره اولین خصوصیت اهل تقوا را ایمان و اعتقاد به غیب و
متافیزیک می-داند: «الَّذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ» ، آنها از اعماق
قلبشان به وجود خداوندِ قادر و متعال و پروردگار جهان ایمان دارند. معتقدند
که جنود آسمانها و زمین تحت اراده او می باشد: «وَ لِلهِ جُنُودُ
السَّماواتِ وَ الأَرضِ» و در همه لحظات به تدبیر امور و شأنی از شئون هستی
مشغول است: «کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ» و همچنین معتقدند که ملائکه الهی
در امر تدبیر عالم فرمانبردار اویند. آن ها هستند که در زمان های مختلف
کتب و دستورات خداوند را به پیامبران و رسولان الهی رسانده اند تا بشر به
کمک آن اصول و قوانین سعادت دنیا و آخرت خود را رقم بزند. و باز ایمان
دارند به قرآنی که بر پیامبر خدا محمد(ص) نازل شده و دیگر کتبی که قبل از
آن بر پیامبران دیگر از قبیل موسی و عیسی و داوود نازل گردیده است: «آمَنَ
الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن ربِّهِ وَ المُومِنُونَ کُلٌّ آمَنَ
بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ
أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ؛ پيامبر، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده،
ايمان آورده است و همه مؤمنان (نيز)، آن ها به خدا و فرشتگان او و كتابها و
فرستادگانش، ايمان آوردهاند (و مىگويند:) ما در ميان هيچ يك از پيامبران
او، فرق نمىگذاريم (و به همه ايمان داريم).»
اما این ایمان و اعتقاد،
فقط باور صرف و اقرار به زبان نیست که اگر از اعماق وجود باشد در کردار و
اعمال او هم جلوه گر خواهد شد. بنابراین مومن واقعی در ارتباط با خدا و خلق
خدا وظایفی دارد که ارتباط با خالق در قالب نماز و با خلق در قالب انفاق
نمود پیدا می کند: «الَّذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ
الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ»
ذکر این نکته هم خالی از
لطف نیست که ایمان درجات مختلف دارد که شخص مومن با رعایت شوونات و فرامین
دینی در سایه ذکر و یادآوری روز قیامت کم کم آن درجات را کسب می کند. بعضی
از درجات ایمان که در قرآن ذکر شده است از قبیل محسنین، مخبتین، مخلِصین،
مخلَصین و موقنین می¬باشد. مومن مقامات و درجات بهشت و عذاب جهنم را شنیده
است اما موقن، آن¬ها را بـه تماشا می¬نشیند. در روایـات است که به
پیامبر(ص) گفتند عیسی(ع) بر روی آب راه مـی¬رفت. ایشان گفتند: برادرم عیسی
اگر یقینش بیشتر بود در هوا هم پرواز می¬نمود. قرآن دلیل کسب قدرت و بصیرت و
دستیابی به مقامات بلند معنوی و رسیدن به یقین توسط پیامبران بزرگ الهی از
قبیل ابراهیم و اسحاق و یعقوب و دیگر پیامبران را ذکر مداوم و همیشگی
آن¬ها نسبت به دار آخرت و سرای جاوید می داند:
«وَاذکُر عِبادَنا
إبراهیمَ وَ إسحاقَ وَ یَعقُوبَ أُولِی الأیدِی وَ الأبصارِ(45)إنّا
أخلَصناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدَّارِ؛ و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم
و اسحاق و يعقوب، صاحبان قدرت و بصیرت را. ما خالصشان كرديم به ذکر و
يادآورى سراى آخرت.»
آخر الزمان از دیدگاه اسلام
آخرالزمان نه آن
گونه که "هانگتینتون" گفته جنگ بین تمدنها و نه جنگ بین ادیان است، بلکه
صحنه پیکار بین مستضعفین و مستکبرین عالم خواهد بود.
از نگاه شیعه آن
ذخیره الهی و آخرین منجی بشریت(مهدی آل محمد) نبرد نهایی را رهبری نموده و
درکنار خود عیسای مسیح و دیگر اولیاء الهی را به همراه خواهد داشت چراکه
بر مبنای آیاتی از قرآن اصل رجعت از بدیهیات آخرالزمان است. آخرالزمان نه
به معنای پایان زندگی نسل بشر که به معنای آغاز حکومت عدالت جهانی است
حکومتی که طبق اصل رجعت، در سایه تلاش و استقامت اولیاء الهی، از تمامی
اعصار و ادیان، محقق خواهد گردید و در آن زمان است که بشریت طعم شیرین
عدالت، آرامش، آسایش و رشد و پیشرفت مادی و معنوی همه جانبه و واقعی را
خواهد چشید.
"زراره" یکی از شاگردان امام ششم شیعیان روايت مىكند: از
حضرت صادق (عليه السّلام) درباره رجعت سؤال كردم. حضرت فرمود: هنوز وقت آن
نرسيده است. خداوند مي فرمايد: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا
بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ؛ بلكه آنها آن چه را كه با
علم خود به آن احاطه نداشتند، دروغ پنداشتند در صورتى كه (دروغ نيست) و
هنوز (موقع) تأويل آن نرسيده است.»
و هم چنین "ابو بصير" یکی دیگر از
شاگردان آن حضرت روايت می کند كه: «حضرت صادق عليه السّلام به من فرمود:
آيا مردم عراق رجعت را انكار مي كنند؟ عرض كردم: آرى. فرمود: آيا اين آيه
را در قرآن نخواندهاند: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً؟؛ و
روزى را كه ما از هر امّتى، گروهى را محشور مىكنيم» (حضرت این¬گونه به
این آیه استناد می نماید که منظور از حشر در این آیه روز قیامت نیست زیرا
در روز قیامت همۀ مردم محشور میشوند نه گروهی از آن¬ها.)
آن گونه که از
روایات شیعه برداشت می¬شود، اصل رجعت نه تنها مختص دین اسلام بلکه جزء
اصول اعتقادی همه پیامبران الهی و هم¬چنین جزء رئوس فرهنگی حکومت موسی(ع)
هم بوده است:
در آیۀ پنجم از سورۀ مبارکۀ ابراهیم(ع) خداوند متعال به
موسی(ع) امر می کند: قوم خود را متذکر به ایام الله شو و روزهای خداوند را
به آن¬ها یادآوری نما:
«وَ لَقَد أرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا أَن أَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلیَ النُّورِ وَ ذَکّرهُم بِأَیّامِ اللهِ»
در
تفسیر این آیه روایتی از امام پنجم شیعیان حضرت باقر(ع) نقل شده است که
ایشان مهم¬ترین مصادیق ایام الله را سه روزِ ظهور حضرت قائم(عج)، رجعت و
قیامت معرفی می¬نمایند:
«أيام الله يوم يقوم القائم و يوم الكرة و يوم القيمة.»
بنابراین
در نبرد آخرالزمان مستضعفین دنیا، از همه تمدنها ، ادیان و کشورهای مختلف
و از همه اعصار، در یک جبهه و مستکبرین عالم از همه تمدنها و ادیان و
کشورهای مختلف در جبههای دیگر با هم درگیر خواهند شد که صحنه امروز دنیا
این نظریه را تأیید می¬نماید و در این نبرد جهانی به استناد آیه پنجم از
سوره قصص: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي
الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ ما
مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى
زمين قرار دهيم!» پیروزی از آن مستضعفین است.
امیدوارم که در آن نبرد مقدس، من و شما هم دوشادوش یکدیگر در کنار دیگر مستضعفین عالم برای پیروزی جبهه حق تلاش نماییم.
نظر اسلام در مورد جنگ
اسلام
دین رحمت و مودت است و دعوت به جهاد به معنای دعوت به خدا و آخرت و عدالت و
مبارزه با استکبار و ظلم و جنایت بر علیه بشریت است، جهاد برای دفاع از
حقوق بشر واقعی است و نه ادعایی و اسلام در هیچ موردی دیگران را دعوت به
جنگ امپریالیستی و توسعه¬طلبانه نکرده است. قرآن اهل کتاب را این¬گونه مورد
خطاب قرار می¬دهد: «قُل یا أهلَ الکِتابِ تَعالَو إلَی کَلِمَةٍ سَواءٍ
بَینَنا و بَینَکُم ألّا نَعبُدَ إلّا أللهَ و لا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا و لا
یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أربابًا مِن دُونِ اللهِ فَإن تَوَلَّوا
فَقُولُوا اشهَدُوا بِأنَّا مُسلِمُونَ؛ بگو: اى اهل كتاب! بياييد به كلام
[توحيد] كه مشترك بين ما و شماست تمسّك جوييم، يعنى جز خداى يكتا را
نپرستيم، براى او شريك قائل نشويم و هرگز بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى
او به خدايى برنگزينيم.» پس اگر از اين دعوت روى برگردانند بگوييد: «گواه
باشيد كه ما مسلمان و تسليم امر خداونديم.»
علی(ع) در حکمت 233
نهجالبلاغه در توصیه به فرزندش امام مجتبی(ع) می¬فرماید: «كسى را به پيكار
دعوت نكن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار
تجاوزكار، و تجاوزكار شكست خورده است» و خود مصداق تمام عیار این گفتار
حکیمانه خویش بود. آن جناب هیچ جنگی را خود شروع نکرد، اما هیچ جنگطلب
کافری را هم زنده رها ننمود!
به عنوان حسن ختام، این نامه را با وصیت
امام علی(ع) در بستر شهادت پس از ضربت ابن ملجم ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ
به پایان میرسانم:
«شما را به ترس از خدا سفارش مىكنم، به دنياپرستى
روى نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مىدهيد
اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد و دشمن ستمگر و
ياور ستمديده باشيد.
شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را
كه اين وصيّت به آنها مىرسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد
صلح و آشتى در ميانتان سفارش مىكنم، زيرا من از جدّ شما پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مىفرمود:
«اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يك سال برتر است»
خدا
را! خدا را! در باره يتيمان، نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند، و
حقوقشان ضايع گردد! خدا را! خدا را! در باره همسايگان، حقوقشان را رعايّت
كنيد كه وصيّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شماست، همواره به
خوشرفتارى با همسايگان سفارش مىكرد تا آنجا كه گمان برديم براى آنان ارثى
معيّن خواهد كرد.
خدا را! خدا را! در باره قرآن، مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشى گيرند.
خدا را! خدا را! درباره نماز، چرا كه ستون دين شماست.
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خلوت شود، مهلت داده نمىشويد.
خدا را! خدا را! در باره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خويش در راه خدا
بر
شما باد به پيوستن با يكديگر، و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و
پيوند دوستى را از بين ببريد. امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه
بدهاى شما بر شما مسلّط مىگردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانيد جواب ندهد.»
به ثوابی که بردی غبطه خوردم.