SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
به گزارش سرویس جهان اسلام«شیعه نیوز» ، ما پيش از اين، اين سؤال را در مقاله «مشروعيت سب و لعن از ديدگاه اهل سنت» آورده بوديم؛ ولي بنا به تقاضاي دوستان و همچنين اهميت مسأله آن را به صورت مجزا نيز خواهيم آورد.
مدارك توهينها و ناسزاگوئي عائشه نسبت به اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله را در دو بخش نقل خواهيم كرد :
صحابهاي كه عائشه به آنها ناسزا گفته است:
صحابهاي كه عائشه آنها را لعن كرده است:
صحابهاي عائشه به آنان دشنام داده است :
سكوت عائشه در برابر دشنام به اميرمومنان علي عليه السلام :
عن عَطَاءِ بن يَسَارٍ قال جاء رَجُلٌ فَوَقَعَ في علي وفي عَمَّارٍ رضي الله عنهما عِنْدَ عَائِشَةَ فقالت أَمَّا علي فَلَسْتُ قَائِلَةً لك فيه شَيْئاً واما عَمَّارٌ فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لاَ يُخَيَّرُ بين أَمْرَيْنِ الا اخْتَارَ أَرْشَدَهُمَا
مسند أحمد بن حنبل ج 6 ص 113 ش 24864
از عطاء بن يسار روايت شده است که شخصي آمد و در نزد عائشه به علي × و عمار دشنام داد ؛ پس عائشه گفت : اما در مورد علي چيزي به تو نميگويم ؛ اما در مورد عمار از رسول خدا ’ شنيدم که ميفرمود : وي اگر در بين دو کار مخيّر شود بهترين آنها را انتخاب مي کند
دشنام او به زينب بنت جحش (همسر رسولخدا ص) و اهل بيت عليهم السلام:
گذشت كه در صحيح بخاري و مسلم و ساير صحاح سته ، روايتي عجيب آمده است كه ميگويد زنان رسول خدا ’ به خاطر محبت بي اندازه آن حضرت نسبت به عائشه ، حسادت بسيار پيدا كرده و فاطمه زهرا ÷ را به نزد رسول خدا ’ فرستادند تا آن حضرت با پدر خويش سخن گفته و از حضرت بخواهند كمي عدالت داشته باشند !
رسول خدا ’ با فاطمه زهرا ÷ سخن گفته و آن حضرت را نيز قانع ميكنند ؛ اين كار بر ساير زنان حضرت گران آمده ، زينب دختر جحش كه از همسران آن حضرت است ، به نزد حضرت ’ آمده و به عائشه در جلوي حضرت دشنام ميدهد ؛ در اين هنگام رسول خدا ’ به عائشه دستور ميدهند كه اي عائشه تو نيز به او دشنام بده !
وقتي كه عائشه در دشنام دادن بر زينب بنت جحش پيروز ميشود ، رسول خدا ’ خندان ميگويند : او دختر ابوبكر است !
... فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ قال فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ
صحيح البخاري ج 2 ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ
او (زينب بنت جحش) به نزد پيامبر ’ آمده و به درشتي سخن گفت ! و افزود كه زنان تو از تو ميخواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي خويش را بالا برد ! و سپس سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد ! و كار را به جايي رساند كه پيامبر ’ به عائشه نگاه كرده و فرمودند : آيا پاسخ ميدهي ؟
عائشه شروع به پاسخ كرده آنقدر به زينب جواب داد تا او را مجبور به سكوت كرد !
پيامبر ’ به عائشه نگاه كرده و فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!
همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :
... قالت عَائِشَةُ فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ النبي صلى الله عليه وسلم ... فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي فَاسْتَطَالَتْ على وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها قالت فلم تَبْرَحْ زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ أَنْ أَنْتَصِرَ قالت فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها قالت فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ إِنَّهَا ابْنَةُ أبي بَكْرٍ
صحيح مسلم ج 4 ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل عائشه
... زنان پيامبر زينب دختر جحش ، همسر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند ... او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستادهاند و از تو ميخواهند كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد . و مدتي طولاني چنين كرد .
من به رسول خدا ’ نگاه مي كردم كه آيا به من با چشم اشاره ميكند !
مدتي طول نكشيد كه دانستم پيامبر ’ راضي است كه انتقام بگيرم!
وقتي كه من به زينب دشنام دادم ، چنان به سمت او هجوم (لفظي) بردم كه او را شكست دادم !
پيامبر ’ در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!
ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي كند كه پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي × دشنام داد !
قال ابن عَوْنٍ: وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...
سنن أبي داود ج 4 ص 274 ش 4898
ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه ميرفته است- از عائشه روايت مي كند كه گفت : روزي پيامبر ’ به نزد من آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب آگاه كردم .
زينب به نزد عائشه آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا ’ او را از اين كار بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا ’ به عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از دشنام زينب قويتر افتاد !!!
زينب به نزد علي عليه السلام رفته و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه ÷ به نزد پيامبر ’آمد ؛ پيامبر ’ به او فرمودند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت !!!
واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ، اما به چه قيمتي ؟!
دشنام عائشه به عثمان بن عفان :
از جمله كساني كه مورد دشنام عائشه واقع شده اند ، عثمان بن عفان است ؛ و در اين زمينه روايات فراواني در كتب اهل سنت وجود دارد :
اولين كسي كه عثمان را نعثل ناميد عائشه بود!
1- لما انتهت عائشة رضي الله عنها إلى سرف راجعة في طريقها إلى مكة لقيها عبد بن أم كلاب وهو عبد بن أبي سلمة ينسب إلى أمه فقالت له مهيم قال قتلوا عثمان رضي الله عنه فمكثوا ثمانيا قالت ثم صنعوا ماذا قال أخذها أهل المدينة بالاجتماع فجازت بهم الأمور إلى خير مجاز اجتمعوا على علي بن أبي طالب فقالت والله ليت أن هذه انطبقت على هذه أن تم الأمر لصاحبك ردوني ردوني فانصرفت إلى مكة وهي تقول قتل والله عثمان مظلوما والله لأطلبن بدمه فقال لها ابن أم كلاب ولم فوالله إن أول من أمال حرفه لأنت ولقد كنت تقولين اقتلوا نعثلا فقد كفر قالت إنهم استتابوه ثم قتلوه وقد قلت وقالوا وقولي الاخير خير من قولي الأول فقال لها ابن أم كلاب :
فمنك البداء ومنك الغير ومنك الرياح ومنك المطر
وأنت أمرت بقتل الإمام وقلت لنا إنه قد كفر
فهبنا أطعناك في قتله وقاتله عندنا من أمر
ولم يسقط السيف من فوقنا ولم تنكسف شمسنا والقمر
الفتنة ووقعة الجمل ج 1 ص 115 - الإمامة والسياسة ج 1 ص 48 - تاريخ الطبري ج 3 ص 12 – الكامل في التاريخ ج 3 ص 100- تاريخ مختصر الدول ج 1 ص 55 – الفخري في الآداب السلطانية ج 1 ص 29
وقتي عائشه در مسير بازگشت از مکه به سرف رسيد در آنجا عبد بن امکلاب را ديد ؛ پس به وي گفت : خبر مهمي است ؛ عثمان را کشتهاند ؛ و سپس هشت روز توقف کردند ؛ عائشه پرسيد بعد از آن چه کردند ؟
پاسخ داد : بهترين کار ؛ همه ايشان گرد علي جمع شدند .
عائشه گفت : کاش آسمان به زمين آمده بود و مردم با علي بيعت نميکردند !!!
من را برگردانيد ؛ پس به سمت مکه به راه افتاد و مي گفت : قسم به خدا عثمان را مظلوم کشتند !!! قسم به خدا من خونخواه وي خواهم بود !!!
پس ابن ام کلاب به او گفت : چگونه ؟ قسم به خدا اولين کسي که نام عثمان را تغيير داد تو بودي !!! و تو بودي که مي گفتي : نعثل (پيرمرد يهودي خرفت کنايه از عثمان) را بکشيد که کافر شده است !!!
عائشه گفت : ايشان قبل از مرگ وي را توبه داده و سپس کشتهاند !!!
درست است که قبلا سخناني گفته ام اما سخن فعلي من از سخن قبلي من بهتر است !!!
پس ابن ام کلاب به وي گفت :
همه کارها از تو شروع شد و حال خودت مي خواهي آن را عوض کني !!!
اگر بادي بود از تو بود و اگر باراني از تو (همه طوفانها از تو برخواست)
تو بودي که به کشتن امام دستور دادي
و به ما گفتي که او کافر شده است
پس ما از تو در کشتن او اطاعت کرده
و قاتل همان كسي است كه به كشتن او دستور داد
و به خاطر کشتن او نه از آسمان شمشيري آمد تا ما را نابود کند
و نه خورشيد و ماه گرفت (کنايه از اينکه عثمان مظلومانه کشته نشد)
2- أول من سمّى عثمان نعثلاً عائشة
شرح نهج البلاغة ج 6 ص 131
اولين کسي که عثمان را نعثل (پيرمرد يهودي خرفت) ناميد عائشه بود .
عثمان تا قبل از كشته شدن ، نعثل بود ! بعد از قتل مظلوم !
1- أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية ...
فقال عثمان رضي الله عنه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآية فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله
المحصول رازي ج 4 ص 492
عثمان ، سهم ماهيانه عائشه را به تاخير انداخت ؛ وي خشمگين شد و گفت : اي عثمان ؛ امانت را خوردي و مردم را نابود کردي و...
عثمان به وي گفت : خداوند براي کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفي کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پيغمبر ؛ تو نيز مانند ايشاني)
به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش ميکرد و مي گفت : اي مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولي سنت وي را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!!
عائشه به مکه رفت ؛ وقتي حجش تمام شد و به نزديکي مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشته اند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علي بيعت کردهاند !!!
پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزي از زندگي عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!
2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة
النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5 ص 79 - لسان العرب ج 11 ص 670 - تاج العروس ج 31 ص 14
از همين موارد است کلام عائشه که ميگفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد و مقصودش عثمان بود ؛ و اين زماني بود که از دست عثمان خشمگين بوده و به مکه رفته بود .
3- فقالت أم سلمة : إنك كنت بالأمس تحرضين على عثمان ، وتقولين فيه أخبث القول ، وما كان اسمه عندك إلا نعثلاً
شرح نهج البلاغة ج 6 ص 133
ام سلمه به عائشه گفت : تو تا ديروز مردم را به جنگ با عثمان فرا ميخواندي و به او بدترين سخن ها را ميگفتي و نام او در نزد تو نعثل بود !!!
4- وكتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره فاتقى الله وارجعي إلى بيتك وأسبلي عليك سترك قبل أن يفضحك الله ولا حول ولا قوة إلى بالله العلي العظيم
السيرة الحلبية ج 3 ص 356
(علي ×) به عائشه نامه نوشت که : تو از خانه بيرون آمدهاي و گمان ميکني که قصد اصلاح بين مسلمانان را داري و گمان ميکني که طالب خون عثمان هستي ؛ و تا ديروز مردم را بر ضد وي تحريک ميکردي و در بين اصحاب رسول خدا ’ ميگفتي : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!!
اما امروز آمدهاي خونخواه وي شدهاي ؟
از خدا بترس و به خانهات برگرد و حجاب خويش را در برگير قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد
ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
عدم نهي عائشه از دشنام به عثمان :
عده اي عثمان را در حضور عائشه لعنت مي کردند اما وي ممانعت نشان نداد :
عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري وكان فيهم رجل من أهل الكوفة فكان عثمان على الكوفي أجرأ منه على غيره فقال يا كوفي أشتهى أقدم المدينة كأنه يتهدده ...
مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684
از ابو سعيد روايت شده است که عدهاي از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب کرد ؛ يکي از اهل کوفه نيز در بين ايشان بود که عثمان در مقابل او جرات بيشتري داشت ؛ پس گفت : اي کوفي ! دوست دارم به مدينه بيايي و با اين جمله او را تهديد کرد !!!...
دشنام عائشه به صفيه (همسر رسول خدا)
أخبرنا محمد بن عمر أخبرنا محمد بن عبد الله بن جعفر عن بن أبي عون قال قالت عائشة كنت أستب أنا وصفية فسببت أباها فسبت أبي وسمعه رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا صفية تسبين أبا بكر يا صفية تسبين أبا بكر
الطبقات الكبرى ج 8 ص 80 ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت
عائشه گفته است كه من و صفيه به يكديگر دشنام ميداديم ! من به پدر او دشنام دادم ؛ او نيز به پدر من دشنام داد ! رسول خدا ’ سخن او را شنيده و فرمودند : اي صفيه ! به ابوبكر دشنام ميدهي ؟!
صحابهاي كه عائشه آنان را لعنت (نفرين) كرده است :
اين گروه از صحابه عبارتاند از :
عثمان بن عفان ، معاويه ، عمرو بن العاص ، محمد بن ابيبكر
عثمان بن عفان :
خدا نعثل (عثمان) را بكشد !
1- أن عثمان رضي الله عنه أخر عن عائشة رضي الله عنها بعض أرزاقها فغضبت ثم قالت يا عثمان أكلت أمانتك وضيعت الرعية ...
فقال عثمان رضي الله عنه ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط الآية فكانت عائشة رضي الله عنها تحرض عليه جهدها وطاقتها وتقول أيها الناس هذا قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يبل وقد بليت سنته اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
ثم إن عائشة ذهبت إلى مكة فلما قضت حجها وقربت من المدينة أخبرت بقتل عثمان فقالت ثم ماذا فقالوا بايع الناس علي بن أبي طالب فقالت عائشة قتل عثمان والله مظلوما وأنا طالبة بدمه والله ليوم من عثمان خير من علي الدهر كله
المحصول رازي ج 4 ص 492
عثمان ، سهم ماهيانه عائشه را به تاخير انداخت ؛ وي خشمگين شد و گفت : اي عثمان ؛ امانت را خوردي و مردم را نابود کردي و...
عثمان به وي گفت : خداوند براي کفار دو نفر را به عنوان نمونه معرفي کرده است زن نوح و زن لوط (زنان دو پيغمبر ؛ تو نيز مانند ايشاني)
به همين سب عائشه در مقابله با عثمان بسيار تلاش ميکرد و مي گفت : اي مردم اين لباس رسول خدا است که هنوز کهنه نشده است ولي سنت وي را کهنه کردند ؛ نعثل را بکشيد که خدا او را بکشد !!!
عائشه به مکه رفت ؛ وقتي حجش تمام شد و به نزديکي مدينه رسيد باخبر شد که عثمان را کشتهاند ؛ پرسيد بعد از آن چه شد ؟ گفتند : با علي بيعت کرده اند !!!
پس عائشه گفت : قسم به خدا عثمان را مظلومانه کشتند ؛ من نيز به خدا قسم که خونخواه او هستم ؛ و روزي از زندگي عثمان بهتر از تمام دنيا بود !!!
2- ومنه حديث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان وهذا كان منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة
النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5 ص 79 - لسان العرب ج 11 ص 670 - تاج العروس ج 31 ص 14
از همين موارد است کلام عائشه که مي گفت : نعثل را بکشيد خدا او را بکشد ومقصودش عثمان بود ؛ و اين زماني بود که از دست عثمان خشمگين بود و به مکه رفته بود.
3- وكتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله واليوم تطلبين بثأره فاتقى الله وارجعي إلى بيتك وأسبلي عليك سترك قبل أن يفضحك الله ولا حول ولا قوة إلى بالله العلي العظيم
السيرة الحلبية ج 3 ص 356
(علي عليه السلام) به عائشه نامه نوشت که : تو از خانه بيرون آمدهاي و گمان ميکني که قصد اصلاح بين مسلمانان را داري و گمان ميکني که طالب خون عثمان هستي ؛ و تا ديروز مردم را بر ضد وي تحريک ميکردي و در بين اصحاب رسول خدا ’ ميگفتي : نعثل را بکشيد که کافر شده است خدا او را بکشد !!!
اما امروز آمدهاي خونخواه وي شدهاي ؟
از خدا بترس و به خانهات برگرد و حجاب خويش را در برگير قبل از آنکه خدا تو را رسوا سازد
ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم
عدم نهي عائشه از لعن عثمان :
عده اي عثمان را در حضور عائشه لعنت مي کردند اما وي ممانعت نشان نداد :
عن أبي سعيد أن ناسا كانوا عند فسطاط عائشة فمر عثمان إذ ذاك بمكة قال أبو سعيد: فما بقي أحد منهم إلا لعنه أو سبّه غيري وكان فيهم رجل من أهل الكوفة فكان عثمان على الكوفي أجرأ منه على غيره فقال يا كوفي أشتهى أقدم المدينة كأنه يتهدده ...
مصنف ابن أبي شيبة ج6 ص196 ش 30628 و ج 7 ص 518 ش 37684
از ابو سعيد روايت شده است که عدهاي از مردم در کنار خيمه عائشه بودند که عثمان عبور کرد ؛ هيچ کدام از ايشان به غير از من نماند مگر آنکه عثمان را لعن يا سب کرد ؛ يکي از اهل کوفه نيز در بين ايشان بود که عثمان در مقابل او جرات بيشتري داشت ؛ پس گفت : اي کوفي ! دوست دارم به مدينه بيايي و با اين جمله او را تهديد کرد !!!...
نفرين معاويه و عمرو بن العاص :
وقد ذكر ابن جرير وغيره أن محمد بن أبي بكر نال من معاوية بن خديج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاوية ومن عثمان بن عفان أيضا؛ فعند ذلك غضب معاوية بن خديج فقدمه فقتله ثم جعله في جيفة حمار فأحرقه بالنار فلما بلغ ذلك عائشة جزعت عليه جزعا شديدا ... وجعلت تدعو على معاوية وعمرو بن العاص دبر الصلوات
البداية والنهاية ج7 ص315 - المنتظم ج5 ص151 - تاريخ الطبري ج3 ص132
ابن جرير و غير او گفتهاند که محمد بن ابي بکر به معاويه بن خديج و عمرو عاص و معاويه بن ابي سفيان و عثمان بن عفان فحش داد ؛ در اين هنگام معاويه بن خديج خشمگين شده و او را جلو انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغي انداخت و آتش زد .
وقتي اين خبر به عائشه رسيد بسيار اندوهگين شده و ... بعد از هر نمازي معاويه و عمرو بن عاص را نفرين مي کرد
مدارک اين ماجرا:
هيثمي در مجمع الزوائد در مورد اين روايت مي گويد :
رواه الطبراني مطولا ومختصرا بأسانيد منها ما وافق أحمد ورجاله ثقات
مجمع الزوائد ج 9 ص 294
اين روايت را طبراني به صورت مختصر و مفصل با چند سند نقل کرده است که بعضي از سندهاي آن با سند احمد بن حنبل يکي است و راويان آن ثقه هستند .
ساير مدارک :
تفسير مقاتل بن سليمان ج 1 ص 237 - تفسير الطبري ج 5 ص 148 - تفسير ابن أبي حاتم ج 3 ص 988 ش 5531 و ص 989 ش 5540 - تفسير الثعلبي ج 3 ص 335 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 2 ص 71 - تفسير البحر المحيط ج 3 ص 290 - تفسير ابن كثير ج 1 ص 519 - تفسير الثعالبي ج 3 ص 335 - الدر المنثور ج 2 ص 573 - روح المعاني ج 5 ص 65 - شرح مشكل الاثار طحاوي ج 8 ص 271 بَابٌ بَيَانُ مُشْكِلِ ما رُوِيَ عن رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم فِيمَا كان من عَمَّارِ بن يَاسِرٍ وَمِنْ خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - المعجم الكبير طبراني ج 4 ص 112 ش 3830 تا 3834 باب مَالِكُ بن الْحَارِثِ بن الأَشْتَرِ عن خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - مسند الطيالسي ج 1 ص 158 ش 1156 باب أحاديث خالد بن الوليد رضي الله عنه - العجاب في بيان الأسباب ج 2 ص 897 - جامع الأحاديث سيوطي ج 19 ص 402 ش 14909 تا 14912 و ج 21 ص 57 ش 18338 تا 18341 - كنز العمال ج 13 ص 228 ش 37388 تا 37391 - السيرة الحلبية ج 2 ص 265 - التاريخ الكبير بخاري ج 3 ص 136 ش 461 - فضائل الصحابة للنسائي ج 1 ص 49 ش 164 و ص 50 ش 166 و 167 عمار بن ياسر - سنن النسائي الكبرى ج 5 ص 74 ش 8271 و 8272 - المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 439 ش 5667 و ص 440 ش 5673 و ص 441 ش 5675
نفرين مخصوص عمرو بن العاص :
أخبرنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن يحيى ومحمد بن محمد بن يعقوب الحافظ قالا ثنا محمد بن إسحاق الثقفي ثنا قتيبة بن سعيد ثنا جرير عن الأعمش عن أبي وائل عن مسروق قال قالت لي عائشة رضي الله عنها إني رأيتني على تل وحولي بقر تنحر فقلت لها لئن صدقت رؤياك لتكونن حولك ملحمة قالت أعوذ بالله من شرك بئس ما قلت فقلت لها فلعله إن كان أمرا سيسوءك فقالت والله لئن أخر من السماء أحب إلي من أن أفعل ذلك فلما كان بعد ذكر عندها أن عليا رضي الله عنه قتل ذا الثدية فقالت لي إذا أنت قدمت الكوفة فاكتب لي ناسا ممن شهد ذلك ممن تعرف من أهل البلد فلما قدمت وجدت الناس أشياعا فكتبت لها من كل شيع عشرة ممن شهد ذلك قال فأتيتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرو بن العاص فإنه زعم لي أنه قتله بمصر هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين ج 4 ص 14 ش 6744 ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا
از مسروق روايت شده است كه عائشه روزي به من گفت : در خواب ديدهام كه بر روي بلندي ايستادهام و در اطراف من گاوهاي زيادي قرباني ميكنند !
به او گفتم اگر خواب تو درست باشد ، اطراف تو مردم زيادي قرباني خواهند شد !
عائشه گفت : به خدا از شر تو پناه ميبرم ، چه بد سخني گفتي !
به او گفتم : شايد ماجرايي ميخواهد اتفاق افتد كه تو از آن ناخشنودي ؟
در پاسخ گفت : اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من دوستداشتنيتر از اين است كه چنين كاري بكنم !
مدتي گذشت ، و در كنار او سخن از اين شد كه علي× ذوالثدية (رئيس خوارج) را كشته است ؛ عائشه به من گفت وقتي به كوفه رفتي براي من نام كساني را كه شاهد اين مطلب بودهاند ، از مشاهير كوفه ذكر كن .
وقتي به كوفه رفتم ، مردم را چند گروه يافتم ؛ به همين سبب براي عائشه از مشاهير هر گروه ، ده نفر از كساني كه شاهد اين مطلب بودهاند را نوشتم و شهادت آنان را به نزد عائشه آوردم .
عائشه گفت : خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ! زيرا او چنين به من القا كرده بود كه ذوالثديه را در مصر كشته است !
اين روايت صحيح است و طبق شرط بخاري و مسلم ولي آن را در صحيحين ذكر نكردهاند !
همين روايت را ذهبي با كمي اختلاف به صورتي كه مقصود لعن ، مشخص نشود ، نقل كرده است :
... فكتبت لها من كل شيعة عشرة فأتيتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرا فإنه زعم أنه قتله بمصر
سير أعلام النبلاء ج 2 ص 200 ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
ابن ابي الحديد نيز اين روايت را با بيان علت دروغگويي عمروبن العاص مطرح ميكند :
وفي كتاب صفين أيضاً للمدائني عن مسروق ، أن عائشة قالت له لما عرفت أن علياً عليه السلام قتل ذا الثدية : لعن الله عمرو بن العاص فإنه كتب إلي يخبرني أنه قتله بالإسكندرية ، ألا إنه ليس يمنعني ما في نفسي أن أقول ما سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم ، يقول : ' يقتله خير أمتي من بعدي ' .
شرح نهج البلاغة ج 2 ص 157 ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري
در كتاب صفين مدائني از مسروق روايت شده است كه گفت : وقتي عائشه خبردار شد كه علي× ذوالثديه را كشته است ، به من گفت : خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ؛ زيرا او به من نامه نوشت و خبر داد كه خود او ذوالثديه را در اسكندريه كشته است !
آگاه باش كه آنچه در دل من (از علي است) مانع آن نميشود كه آنچه را از رسول خدا ’ شنيدم بگويم ؛ آن حضرت ميفرمود : «بهترين فرد امت بعد از من ذوالثديه را ميكشد»
نفرين محمد بن ابيبكر به خاطر كشتن عثمان !
بخاري در تاريخ خويش چنين روايت ميكند كه :
حدثنا موسى ثنا حزم قال سمعت مسلم بن مخراق أبا سوادة قال سمعت طلق بن خشاف قال أتيت عائشة قلت فيم قتل أمير المؤمنين قالت قتل مظلوما لعن الله قتلته أباد الله بن أبي بكر وساق إلى أعين بنى تميم هوانا وأهراق دم ابنى بديل على ضلالة وساق الله إلى الأشتر كذا قال طلق لا والله إن بقى من القوم رجل إلا أصابته دعوتها أخذ بن أبي بكر فأقيد ودخل على أعين بنى تميم رجل فقتله وخرج ابنا بديل في بعض تلك الفتن فقتلا وخرج الأشتر إلى الشام فأتى بشربة فقتلته
التاريخ الصغير (الأوسط) ج 1 ص 95 ش 384 ، اسم المؤلف: محمد بن إبراهيم بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار الوعي , مكتبة دار التراث - حلب , القاهرة - 1397 - 1977 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود إبراهيم زايد
به نزد عائشه رفتم و گفتم : اميرالمومنين(عثمان) به خاطر چه كشته شد ؟
گفت : او مظلومانه كشته شد ؛ خدا قاتلينش را لعنت كند ؛ خدا فرزند ابوبكر را نابود كند ؛ خدا براي اعين بنيتميم ذلت بفرستد ؛ خدا خون دو فرزند بديل را بر گمراهي بريزد ! خدا مالك اشتر را چنين و چنان كند !
راوي روايت ميگويد : قسم به خدا هيچ كدام از اين افراد نبود مگر اينكه نفرين عائشه دامنگير او شد ؛ نفرينش محمد بن ابي بكر را گرفت ؛ و او را قصاص كردند ! شخصي به نزد اعين بني تميم رفته و او را كشت ؛ دو فرزند بديل نيز در يكي از فتنهها كشته شدند ؛ مالك اشتر نيز به شام رفت و با شربتي مسموم كشته شد !
همين روايت با كمي اختلاف در مضمون در منابع ديگر از جمله آدرسهاي ذيل آمده است :
أخبار المدينة (تاريخ المدينة المنورة) ج 2 ص 265 ش 2201 ، اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان
العقد الفريد ج 4 ص 276 ، اسم المؤلف: احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة
المعجم الكبير ج 1 ص 88 ش 133 ، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي
الإمامة والرد على الرافضة ج 1 ص 330 ش 41 - 141 - ، اسم المؤلف: أبو نعيم الأصبهاني الوفاة: 430 هـ ، دار النشر : مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة / السعودية - 1415هـ - 1994م ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. علي بن محمد بن ناصر الفقيهي
منبع: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
امروزه هر کس آگاهانه از عقیده خود (چه خوب یا بد )پیروی میکند.یهدی لمن یشا