- فرهنگی و اجتماعی
- حوزه و مرجعیت
- دین و اندیشه
- سياسی
- اقتصادی
- بیوگرافی
- فناوری
- تاریخی
- حوادث
- عکس
- رپورتاژ
- صوت
- طنز
- روانشناسی و مشاوره
- بهداشت و سلامت
- آشپزی و آشپزخانه
- تکنولوژی و فناوری
- مباحث زناشوئی
- کودک و خانواده
- اخلاق اهل بیت
- احکام اسلامی
- سبک زندگی
- دین و مذهب
- گردشگری
- اجتماعی
- گوناگون
- علمی
- سیستان و بلوچستان
- خوزستان
- تهران
- کردستان
- آذربایجان غربی
- فارس
- گیلان
- مازندران
- البرز
- همدان
- ایلام
- کرمانشاه
- خراسان
- هرمزگان
- کرمان
- گلستان
فانظر الی طعامک، مواظب باشید هرچیزی به اسم دین به خوردتون ندهند
به هر تقدیر هیچ شکی نیست که آیت الله سیستانی همه عمرشان را در فقه گذرانیده اند و خبرویتی در عرفان و فلسفه ندارند و لذا این فتوابشان نزد اهل این دو علم ارزشی ندارد و در جائی که فحول و بزرگانی دیگر این دو علم را تجلیل کرده اند و بقول شما طلبه ها امر دائر مدار " طرفی نقیض " است نمی بایست این گونه بی محابا به مطالب اختلافی تعرض شود که در نهایت تضعیف شیعه را در پی خواهد داشت .
جناب علی آقا ؛ شیعه در بستره تاریخ شیعه است و فقهاء بزرگوار هم رکنی از ارکان شیعه هستند نه همه ارکان تشیع . آنچه که شیعه را شیعه نگاه داشته است صرفاً فقه نیست بلکه شیعه با همه علوم اصیل شیعه است . فقه و اصول و تفسیر و حدیث و رجال و درایه و فلسفه و عرفان و منطق و اصولی گری و اخباری گری و سیر وسلوک و همه و همه در شیعه موجود است و هر دسته نمی بایست به دسته دیگر بتازند و باب نزاع را گسترده کنند . و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم . انشاء الله موفق باشید
اما شرافت هر علمی به خود آن علم است و این از بدیهیات می باشد . نهایت امر این است که برخی در غایات علوم بحث می کنند که این علم به هدف و نتیجه مطلوب نمی رساند و الا معنی ندارد که علمی بما هو علم مذموم باشد .
محمد علی محترم ؛ فلسفه و عرفان هم علم است و علماء خودش را دارد و از من و شما هم خیلی عابد ترند و خیلی متعبد تر می باشند . کسانی که بی ادبند و در هر علمی وارد می شوند غیر از علماء راستینی هستند که در علوم مختلف غوطه خورده اند . جنابعالی از جناب سیستانی و جناب وحید خراسانی می فرمائید که این دو بزرگوار را خدای متعال طول عمر مرحمت بفرماید . بنده عرض می کنم که نه شیعه از این دو بزرگوار شروع شده است و نه به این دو بزرگوار تمام می شود . این دو بزرگوار هم دو فقیه متبحرند و شیعه فقیه متبحر بسیار دیده است . در بین همین فقهاء متبحر کسان بسیاری بوده و هستند که مرام فلاسفه و عرفاء را تصدیق می کنند و کسان بسیاری هم هستند که این دو علم و علمایش را رد می کنند . این اولین مرحله ای نیست که برای کسی کشف حقیقت شده باشد. لذا شایسته است همان طور که اقوال مخالفان محترم تلقی می گردد اقوال موافقان نیز محترم باشد تا رعایت اعتدال و انصاف در بحث بشود . این را سابقاً عرض کردم . مطلب دیگر هم اینکه موافقان این دو علم مدعایشان این است که این دو علم آنچنان ظریف و دقیق است که تا کسی در غایت ادراکات دقیق باشد از دسترسی به ساحت این دو علم محروم است .
محمد علی عزیز ؛ این مثل آن است که شاعری بگوید که تا کسی قریحه سرشار نداشته باشد نمی تواند شعر بگوید . رد این قول در نزد اهلش بسیار بی ارزش است .
آقای محمد علی محترم ، قاضی نورالله شوشتری از فحول اساطین شیعه می باشد و جواب بسیاری از این اشکالات را در مجالس المومنین داده است . روا نیست که او را مذمت کنیم در حالیکه که فحول شیعه می باشد و عظمتش به تصدیق بزرگان رسیده است . او را همان گونه که محترم می شماریم داعیه داران این دو علم را هم محترم بشماریم .
محمد علی عزیز ؛ بحث تفصیلی این مطلب به هزاران صفحه نیاز دارد و در این مختصر مجال گنجایش نیست ولی شما را نصیحت می کنم که با فلاسفه و عرفاء در نیفتید و اینها را " کشک " ندانید . حاجی سبزواری کشک فروش نبوده است و صدرا و قبل و بعد او هم . ابن سینا امروزه در عالم دانش مطرح است و فارابی نیز هم . بخدا اینها کشک فروش نبوده اند . ولی همانی است که عرض کردم . اینها فقه را دانسته و فهمیده اند و بسیاری شان فقیه هم بوده اند ولی عکس این مطلب چندان ثابت نیست . خدای همه علماء بزرگوار شیعه را جزای خیر دهاد و شما هم موفق باشید .
www.ebnearabi.com مراجعه فرمایید تا ببینید کسانی چون شمس تبریزی و ابن عربی (لعنت الله علیهما) پس از کسب عرفان و فلسفه به بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) چه توهینی کردند. آنجا نظر چند تن از مراجع تقلید نیز درمورد فلسفه و عرفان نوشته شده است. لطفا لطفا لطفا مراجعه فرمایید. مابا فلاسفه و عرفا در نمی افتیم چون آنقدر ... هستندکه هر انسانی را... . اما من کشک ندانستم. علمه ی بزرگ حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی از مراجع تقلید این نظر را داده اند. اما ابن سینا و فارابی : ابن سینا که شیعه ی اثنی عشری نبود . وحتی در یکی از کتب خویش به حضرت علی(ع) توهین کرده است. ویا ایکه موسیقی دان بوده که در حدیث از پیامبر آمده به چندگروه سلام نکنید ویکی از اینها نوازنده ی تاروطنبور است. و فارابی را هم شما بسیار بهتر ازمن میدانید که سنی بوده. درمورد ابن سیناهم در گوگل جست و جو بفرمایید. حالا هرخدمتی هم که به علم کرده باشند آنقدر خرد نداشتند که پیرو مذهب حقه ی تشیع اثنی عشریه شوند. و السلام علی من التبع الهدی. منتظرکامنت بعدی شما.
جواب دادن به تک تک این مطالب وقتی دراز می طلبد .
شما خیال می کنید که فقط امثال برخی از علماء که ذکر نموده اید دعوی احادیث اهل بیت دارند . فعلاً بلند گو به دست این بزرگواران است و صدای این بزرگواران شنیده می شود. جناب محمد علی ، عرفاء و فلاسفه بیشتر از این بزرگواران دعوی عمل به روایات را دارند و برای هر روایتی ده ها و گاهی بیش از اینها احتمالات ذکر می کنند تا حتی یک روایت را هم رد نکنند از این بابت که شاید صادر از معصوم ع باشد و رد معصوم سلام الله علیه بحساب آید .
لسان عرفاء و فلاسفه لسان علم است و تا کسی به اصطلاحات علمی مسلط نباشد نمی تواند ادعای فهم صاحب اصطلاحات را بنماید .
اگر هم چنین ادعائی کرد نزد اهلش از درجه اعتبار ساقط است .
آقای محمد علی ، ساحت علم آنقدر وسیع است که به این عناوین ساده و ابتدائی خدشه ای به آن وارد نمی شود . تاریخ علم بارها و بارها بخود دیده است که کسانی با هیاهو و جنجال مرامی را عقب زده اند ولی آفتاب جهانتاب علم بالاخره غلبه کرده است و حقایق از پس پرده عیان گردیده است .
چه معنی دارد که شما از مراجع زنده شاهد بر حقانیت فلسفه و عرفان می خواهید . اصلاٌ فلسفه و عرفان قبل از تقلید است و تقلید در فروع عملیه می باشد و ربطی به ساحت فلسفه و عرفان ندارد که دنبال مراجع تقلید زنده ای هستید که مؤید گفتار باشند یا نباشند.
حیطه عمل مرجعیت معلوم است و مرجع از آن روی مرجع است که مرجع عوام می باشد نه مرجع علماء و خواص . بحث فلسفه و عرفان بحث خواص و علمآء و جائی برای اظهار نظر عوام باقی نمی گذارد .
تاریخ شیعه هزاران مرجع بخود دیده است و در تاریخ تشیع بسیاری از این بزرگواران مدافع و استاد فلسفه و عرفان بوده اند .
از مراجع نزدیک به عصر ما آیات الله العظام رفیعی قزوینی و شیخ محمد تقی آملی و شاه آبادی و امام خمینی و .... از مدرسان و اساتید رسمی فلسفه و عرفان بوده اند
در طبقات قبل هم کسانی چون علامه بحر العلوم و نراقیین و شیخ بهائی و میر داماد و ابن فهد حلی و خواجه نصیر الدین طوسی .... صدها عالم دیگر که نام مبارکشان در اعیان الشیعة موجود است
با این همه ملاک درستی و نادرستی مکاتب به کثرت و قلت تابعانش نیست . دلیل حقانیت هر علمی در علوم یافت می شود و نهی از علوم نمودن جز مکابره و عناد نتیجه دیگری عائد نمی نماید .
ابن عربی در حق صدیقه کبری سلام الله علیها توهین نکرده است و آنچه موجود است خلاف گفتار شماست و تصحیف و تحریف را نمی بایست به ابن عربی نسبت داد . این معاندان مکتب اهل بیت در طول تاریخند که به هر تشبثی روی کرده اند و از تحریف کلمات ابن عربی هم چنین فرصتی را برای مخالفان مکتب عرفان ساخته و پرداخته اند و با این همه عرفان شناس بخوبی می داند که فحوای کلام ابن عربی عصمت مقام خلافت است و این عقیده عین عقیده شیعه می باشد . با این همه با این مختصر نمی توان چنین اشکالاتی را طرح کرد و جواب داد .
شما در پی روایاتی بودید که نهی از اجتهاد می کرد و برایتان آدرسش را دادم و در وسائل و غیر وسائل موجود است . عین همان تآویلی که برای این روایات می شود در جای دیگر هم صادق است .
تحکم شما جالب است که انسان دنبال هر علمی نباید برود ، این تحکم اگر از کسی باشد که در علمی به آخرش رسیده است باز جای بررسی دارد ولی از اول علمی نهی از آن نمودن با عقل گرائی دینی تضاد آشکار دارد مگر آنکه معلوم باشد که این علم ضد دیانت است و چنین فرضی در فلسفه و عرفان عین مصادره به مطلوب است . مصادره ای که خیلی ها گرفتارش شده اند .
انحراف آنجا معنی دارد که استواء معلوم باشد . اینها همه اش مصادره است و تا مقائیس علمی ارائه نشود همه و همه این دعاوی عین دلیل را عین مدعا قرار دادن است . موفق باشید
به نظر من محدودیت خوب است. وجود خط قرمز خوب است. آزادی مطلق معنی خوبی ندارد. حالا شما بگو خود را محدود نکنیم. وقتی تجربه میگوید هرکاری نتیجه ی خوبی ندارد. مادیگر سراغ آن نرویم. یاد نگیریم. نه این که بگوییم نباید خود را محدود کرد. به نظر من محدودیت اگر به جا باشد خوب است. به خصوص محدودیت اسلامی. چون خدا تعیین کرده است و او آگاه تر است. میدونم که این دفعه دیگه جوابمو نمیدی. ولی اگه حرف عقلی داری ما منتظریم.
به نظرم ،نظر ايشان كارشناسي تر از ما باشد .
حال شما از کجا این فرمایش را آورده اید ؟ نمی دانمم
مفاهیم فلسفی و عرفانی مفاهیمی است که عقل و فکر دانشور خویش را بخود مشغول می دارد و طبیعی است که هر کسی با تعقل و تفکر خویش به سراغ قرآن می رود .
الفاظ و عناوین را به گونه ای می فهمد و با اینها به تحقیق و تدبر در هر چیزی من جمله قرآن می پردازد .
متکلم و فقیه هم همین طور است و اصلاً آدم این طوری ساخته شده است که تا ذهنیات نداشته باشد نمی تواند با مطالب برخورد نماید.
فلسفه و عرفان هم از این قاعده مستثنی نیست و کسانی هستند که از فلسفه ادراک الحاد کرده اند و باز کسانی هستند که از عرفان ادراک لاقیدی نمود ه اند و با آن ادراک سراغ معارف دینی و از جمله قرآن رفته اند و نتیجه اش بی دینی شده است .
کسانی هم هستند که از فلسفه و عرفان ادارک تعبد و بندگی کرده اند و با این ابزار با قرآن برخورد کرده اند و قران را مرحوم طباطبائی چنین تفسیر کرده است .
فقه هم همین طور است . کسانی بوده اند که جایگاه خویش و پیامبر را یکی گرفته اند و در عوض متشرع بودن ؛ شارع شده اند و فتاوی عجبب و غریب ، حاصل همین برداشت است .
کسانی هم هستند که فقه را عبارت از عمل بنده و عبد می دانند و جز تعبد و بندگی برای خود جایگاهی قائل نیستند .
یاسر عزیز بحث در جایگاه اولیه تعقل است که آدمی با چه تعقلی به سراغ معارف می رود .
حدیث گرای هم " بقول ارباب تفکیک " تعقلی اولیه دارد و با آن تعقل است که به سراغ روایات می رود و فلسفه گرای هم همین طور .
نفس ادعا که کفایت نمی کند که کسی بگوید من تابع معصوم هستم و بس .
تابعیت از معصوم نفس ادعاست و در عمل گاه کسانی که تابع چنین ادعائی هستند مطالبی می گویند که منجر به حتی مکتب " شیخیه " می شود .
شما خیال می کنی شیخ احمد احسائی ادعای مکتب معصوم را نداشت .
همه کتابهای او حدیثی است و بیشتر استنادش به روایات است ولی در عمل چه شد؟
این هجوم فعلی به عرفان و فلسفه اهداف دیگری را در بر دارد و مدعای " پیروی از مکتب معصوم " صرف ادعاست .
یاسر جان شما می دانی که امروزه در کشمیر و توابع آن بیش از چند ده میلیون نفر مدعی تبعیت از معصومند و همه ما را ضال و مضل می دانند و خود را اهل معرفت و ما را " مقصره " می نامند .
به نفس ادعا که چیزی اثبات نمی شود .
مگه کار بزرگان حجته؟!!!
((حالا اگر بعضی ها!!! می خواهند آقایان فیسلوف و عارف را از این مراجع بزرگ عصر بالاتر بدانند مطلبی است جدا.
یا علی مدد
اخباری و اصولی و شیخی و صوفی و فیلسوف و عارف و مرتاض و متکلم و محدث و همه و همه ادعایشان تمسک به قرآن و حدیث است ولی راه استفاده شان از قرآن و حدیث فرق می کند .
جابر ؛ کفایه خوانده ای ؟ می دانی در همه کفایه دو تا آیه قرآن بیشتر نیست و همه اش استدلال است و استدلال . با این همه هیچیک از اقایان کفایه را خلاف قرآن و روایات نمی دانند . اسفار همه اش قرآن و حدیث است و فتوحات و فصوص هم پر از ایات قرآن می باشد ولی شکل برداشت ها و استدلال ها فرق می کند .
ادعای همه تمسک به ثقلین است ولی تا چه اندازه در این ادعا صادقند ؟ این دیگر به ادعا ثابت نمی شود و نیاز به بررسی علمی دارد
"عرفان صاحب فصوصی" غلط است . یا عرفان را به" صاحب فصوص "نسبت می دهند که می شود " "عرفان صاحب فصوص ". و یا عرفان را به "فصوص "نسبت می دهند که می شود :" عرفان فصوصی ".
این سوال کننده آنقدر بی سواد بوده است که نتوانسته حتی سوال را هم درست طرح کند .
عباس چیز مهمی گفته است که سوال کننده از اساس مطلب را نفهمیده و اصلا وارد به اصطلاحات هم نیست و با این همه اظهار لحیه هم کرده است
مدعای شما مدعای بزرگی است و تأمل در آن بسیار مهم است .
شما فرموده اید : .....مخالف نص صريح قرآن وروايات نباشد.....
حسین آقای عزیز ؛ هیچ عالمی از علماء متدین و ربانی شیعه از اهل عرفان و اهل ضد عرفان مدعایش این نیست که خلاف نص صریح قرآن و روایات مطلبی را گفته است.
خوب است در مقدمه ؛ این بحث معلوم باشد که در همین نص و روایت ده ها قول موچود است و این گونه نیست که همه علماء نص را یک گونه معنی کرده باشند .
من باب مثال یکی از مواردی که در نص دغدغه می شود را به عرض مبارک می رسانم
مثلاً آیه مبارکه واعلموا انما غنمتم من شیی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی را در نظر بگیرید .
غالب اصولیان این آیه را نص می دانند ولی برای مورد استناد به این آیه مبارکه به لغت رجوع می کنند که " غنم " چه معنائی می دهد . که از آن عموم غنیمت را استنباط می کنند با همه اختلافی که در هدیه می باشد .
پس با این مقدمه نص آنگاه نص است که علم لغت بر آن حاکم باشد . حال اگر عالمی در حجیت کتب لغت اشکال کرد باب اشکال جدیدی باز می شود و با او در محل دیگری می بایست بحث کرد .
مثلاً عالمی اشکال کرد که این کتب لغت هر چند در عصر ما متداول و مشهور است ولی بر ما ثابت نیست که در همه ادوار همین کتب مشهور و متداول بوده است .
بر همین اساس چنین مبنائی نافی شهرت کتب لغت می باشد .
اینک نص در نظر این عالم نص احتمالی است نه نص یقینی و باز به نوعی تسامح این نص را می پذیرد نهایت از آنجا که در اصول حجیت ظن اثبات می شود بر اساس ظن این آیه مبارکه را حجت می داند ولی یقین بر این نص حاصل نشده است . بر این اساس در اصل نصوص تطرق وارد می شود.
باز اشکال دیگر در نص این است که نویسندگان کتب لغت - بر فرض که کتبشان به قاعده شهرت به ما رسیده باشد - در ثبت لغت هر چند خبره بوده اند - بر فرض که خبرویتشان ثابت آید به نظر خبره که در این صورت دور مصرح ایجاد می شود و یا به قبول عامه خبرویتشان ثابت شود که قبول عامه در شرع مقدس جایگاهی ندارد به هر تقدیر - بر فرض خبرویت باز عدالت علمی شان محل بحث است که آیا متهم در علمشان هستند یا خیر . آنکس که در علمش متهم است را نمی توان به قولش استناد کرد
حسین عزیز که دورادور ارادتمند شما شدم از آن روی که آداب بحث را در ادب می دانید ، چگونه می توان نصی را با این دو اشکال مستند قرار داد . این تنها دو اشکال است و جز اینها هم هست ولی دو اشکالی که عرض شد از اشکال اساسی اخباری هاست که قرآن را قطعی الصدور می دانند و ظنی الدلالة و اشکالشان هم اشکال بی راهی نیست و اگر جواب اساسی به این اشکال در میان است استفاده می کنیم .
روایت هم خالی از همین مقوله نیست که عرض شد جز اینکه از آن روی که عهد صدورش گسترده تر از عهد نزول قرآن است و حجمش بیشتر می باشد بهتر می توان با تطبیق لغات پی به مراد روایات برد ولی باز حالی از اشکال نیست .
یعنی اشکال اول در لغت است که می بایست این اشکال مرتفع شود تا بعد به اشکال در دلالات بپردازیم .
بر این اساس تا بحث لغت حل نشود نص و روایت در این میدان کارساز نیست مگر از باب حجیت ظنون که میدانش در احکام است و در اعتقادات جائی ندارد .
از باب عرض به محضر شما عارضم که : عموم لغویون شناخته شده بجز صاحب معجم مقائیس اللغة و صاحب العین ، سنی مذهب بوده اند و چگونه می شود به قول سنی ای که حد اقل بیش از پنج قرن از عهد نزول قرآن دور بوده است در لغت استناد کرد آنهم لغت شناسی که هنوز معنی لغت " مولی " را درمن کنت مولاه فعلی مولاه نفهمیده و حمل به دوستی کرده است نه حمل به ولایت عامه ؛ آنگاه می خواهیم در مفاهیم قرآنی به قول چنین خبره ای استناد کنیم ؟
اشکال مهم است و اگر جنابعالی جوابگو باشید کمال تشکر را دارم . جواد گمنام