SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:
چند قرن است در دنیا بین دو گروه اختلاف وجود دارد. گروه اول می گویند ما باید سیاستمان رااز دین بگیریم . این گروه کسانی هستند که فرمانروای مطلق را خدا می دانند و می گویند اوست که خوب و بد ما را می داند و اعمال سیاسی باید در ذیل فرمان الهی باشد.اما گروه دوم کسانی هستند که معتقد به جدایی دین از سیاست هستند. آنها می گویند خدا به ما عقل داده تا از آن در امور اجتماعی و سیاسی خود استفاده کنیم و احکام الهی فقط منحصر در اعمال فردی و شخصی است و ربطی به امور کشور ندارد و نباید دین را داخل در آن کرد.
فرقه ی بهائیت به جدایی دین از سیاست تمسک جسته و آنرا قبول دارد و رهبران آن در این امور سخنان زیادی گفته اند.
از جمله ی این رهبران عباس افندی است که درباره ی این موضوع نظراتی دارد که لازم است آنرا مطالعه کنید؛
1-بین قوای دینیه و سیاسیه تفکیک لازم است.
2-بهائیان به امور سیاسی تعلقی ندارند.
3-به نصوص قاطعه الهیه ،در امور سیاسی ابدا مدخلی نداریم.
4-نفسی از بهائیان اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند،اول بهتر است که نسبت خود را از این امر (بهائیت)قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به این امر ندارد.
5-از منظر وی میزان بهائی بودن و نبودن اینست که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی بزند یا حرکتی نماید،همین برهان کافی است که بهائی نیست.
شوقی افندی هم در این مورد نظری دارد؛
معاذ الله از مداخله در امور سیاسی باید به کلی از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفه ای که منجر به مداخلی در امر سیاست شود بیزار گردند.
اما وقتی به تاریخچه بهائیت نیم نگاهی می اندازیم می بینیم سخنان آنها با اعمالشان زمین تاآسمان فرق می کند.
امیر کبیر صدر اعظم ایران و جزء رجال سیاسی بود که اگر بخواهی بدنبال علت و ریشه کشته شدن او بگردی ته نخ به بهائیان می رسد.
ناصرالدین شاه ،شاه ایران بود اول مرد سیاسی ایران در آن زمان که ترور شد.در تاریخ آمده کسی که نقشه ترور ناصرالدین شاه را کشید حسینعلی نوری پیامبر بهائیان بود. حال خود حسینعلی نوری می گوید؛این حزب (بهائیت)در مملکت هر دولتی ساکن شوند باید به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نماید.
آنها تا توانستند برای ضعیف کردن دولت ایران تلاش کردند و برای این کارشان نفوذی های زیادی در دولت ایران زمان پهلوی داشتند از جمله آنها می توان هژبر یزدانی،حبیب ثابت،عبدالکریم ایادی،عین الملک هویدا،دکترَ ذبیح الله قربانی را نام برد که همه آنها بهایی بودند و به حرف پیامبرشان که آنها را از نقش در مسائل سیاسی نهی کرده بود عمل نکردند.
بهائیان در انقراض دولت عثمانی و قاجاریه نقش بسزایی داشتند ؛در حالی که در دینشان مخالفت با دولتها به شدت نهی شده است.
بهائیان امروزه با تمام کشورها در صلح و دوستی هستند الا ایران که برای از بین بردن دولت آن تمام نیروی خود را بکار گرفته اند؛از شبکه ی ماهواره ای بی بی سی فارسی گرفته تا ایجاد فتنه و انجام عملیات بر ضد ایران در درگیری های انتخابات ریاست جمهوری سال 88.
با نیم نگاهی به این قضایا و اندکی تدبر متوجه می شویم که بهائیان در حرف و عمل یکی نبوده اند و این شعارها و احکام را صادر کرده اند تا به دو هدف برسند؛
1-اینکه تحت فشار دولتها نباشند تابراحتی بتوانند به تبلیغ و نشر فرقه ی خود برسند.دولتها عرصه را بر گروهها و حزبهایی که مخالف آنها بودند تنگ نگه می داشتند و آن حزب هایی که موافق بودن و یا لااقل کاری با دولت نداشتند اجازه ی فعالیت داشتند و این سیاست دولتهاست برای سر پا نگه داشتن حکومت خود.
2-با نشر این عقیده که دین از سیاست جداست مبارزه خود را با علماء شیعه شروع کرده بودند. علماءشیعه همواره با دخالت در امور سیاسی پاسدار حریم اسلام و میهن اسلامی بودند.این عمل علماء همیشه باعث در تنگنا گذاشتن پادشاه و مخالفت مردم با آنها بود.به همین خاطر بهائیان با شیوع شعار جدایی دین از سیاست می خواستند دست علماء را از سیاست برچینند و پادشاهان را برعلیه علماء بشورانند که با اینکار انتقام خود را از علماء بگیرند.
با وجود تناقض بین حکم جدایی دین از سیاست و عمل رهبران بهائی یکسری سؤالات برای هر کس پیش می آید؛
1-حال بهائیان در مورد حکم دین و سیاست به حرف پیامبرشان عمل کنند یا به اعمال آن؟
2-آیا جدایی دین از سیاست سیره ی پیامبران است؟
3-آیا پیامبری از پیامبران الهی وجود داشته که حرفش با عملش یکی نباشد؟
4-آیا وقت آن نرسیده که به دروغ بودن پیامبری حسینعلی نوری و باطل بودن دین او شک کنیم؟