شیعه نیوز | SHIA NEWS | «بیشتر صهیونیستها، اعتقادی به خدا ندارند، اما معتقدند که خداوند وعده سرزمین فلسطین را به آنها داده است».[1]
گزاره فوق، سخن ایلان پاپه مورخ و فعال اجتماعی اهل اسرائیل است. او استاد دانشکدهٔ علوم اجتماعی و مطالعات بینالملل در دانشگاه اگزتر بریتانیا و رئیس مرکز اروپایی مطالعات فلسطین همان دانشگاه است.
شاید راز همه جنایاتی که در هفتاد و پنج سال گذشته بر ملت فلسطین رفته را باید در همین جمله ساده و سرراست ایلان پاپه جست که به خوبی نشان دهنده پارادوکس اعتقادی اسراییلیهای صهیونیست است. اینکه صیونیستها – و نه لزوماً یهودیها – غالباً اعتقادی به خداوند ندارند اما در عین حال وعده الهی در کتاب مقدسشان – عهد عتیق – را زیادی جدی گرفتهاند. این نوع باور پارادوکسیکال موجب میشود آنها علیرغم اینکه تنها حجتشان برای تصاحب و غصب اراضی و سرزمین دیگران، گزارههای کتاب مقدسشان باشد اما چون به خدا باور ندارند میتوانند هیچ آدابی و ترتیبی نجویند و هرچه دل بیمارشان میخواهد را عملی کنند و هر جرمی و جنایتی را در وسیعترین ابعادش رقم بزنند.
پیشینه فلسطین و فلسطینیان
اما داستان فلسطین اشغالی چیست و همه این غائله هولناک از کجا شروع شد؟
واقعیت این است که فلسطینیان، اهالی خطهای هستند که به لحاظ بومی قرنها است در سرزمین بیت المقدس و مناطق حوالی آن سکونت داشتهاند. اما شاید هیچ گاه از یک وضعیت مناسب که در نتیجه استقرار یک دولت بومی و در عین حال قدرتمند باشد برخوردار نبودهاند. آنها در دوره عثمانیها، بخشی از امپراتوری آنها محسوب میشدند با این حال اما حاکمان عثمانی هیچ اهتمام و عنایتی به رفاه و آسایش آنها نداشتند. به طوری که وقتی مارک تواین – نویسنده آمریکایی – در همان سالها – سال 1867 – از منطقه فلسطین بازدید کرد، آنجا را «سرزمینی یأسآور، دلگیر و محنتزده» توصیف کرد.[2]
فلسطینیان در دوره عثمانیها و شورش دهقانان
مشکل فلسطینیان با عثمانیها تنها فقر و فلاکتشان نبود بلکه علاوه بر آن، فلسطینیان به ارتباط رو به گسترش عثمانیها با اروپاییان چندان خشنود نبودند. فلسطینیان هنوز حمله صلیبیون اروپا به بیت المقدس را به یاد داشتند و خاطره هزاران عربی که بیجرم و جنایت از دم تیغ مسیحیان متعصب صلیبی گذشته بودند همچنان در ناخودآگاه جمعی آنها زنده بود. به همین جهت بود که فلسطینیهای عهد عثمانی، وقتی با فراخوان ابراهیم پاشا – در سال 1834 میلادی – برای رفتن اعراب به زیر پرچم ترکها مواجه شدند، شورش کردند.[3]
در این شورش که بعدها به «شورش دهقانان» مشهور شد اعراب برای اولین بار توانستند در جهت رسیدن به هدفی مشترک با یکدیگر متحد شوند. در واقع آنها توانسته بودند برای نخستین بار هویت خودشان را نه به عنوان شهروندان امپراتوری عثمانی بلکه به عنوان اعراب مسلمان به رسمیت بشناسند و بشناسانند. اما همزمان با این توفیق بزرگ آنها شاهد رقم خوردن اتفاقی به غایت مشکوک نیز بودند؛ مهاجرت روز افزون یهودیانی که فعالانه به دنبال موطن یهودی بودند.[4]
البته حضور یهودیان در منطقه فلسطین به قرنها قبل بر میگردد. زمانی که آنها از سوی مسیحیان اروپایی تحت فشار و تعقیب قرار میگرفتند و تنها ممالک اسلامی بود که اجازه میداد آنها بدون اینکه مجبور باشند به دروغ خودشان را مسیحی بخوانند، بر کیش یهودیت بمانند و آزادانه به زندگیشان ادامه دهند. علاوه بر اینها گاه یهودیان در دربار حکومتهای اسلامی میتوانستند به مقامات بالای دولتی نیز نائل شوند و این فرصت، امکانی بینظیر برای یهودیانی به شمار میرفت که در زیر یوغ مسیحیان متعصب فرصت نفس کشیدن نیز به ایشان داده نمیشد.
ماجرای یوسف ناسی؛ از بلژیک تا قسطنطنیه
چنانکه در قرن شانزدهم میلادی، مردی یهودی به نام یوسف ناسی در قسطنطنیه زندگی میکرد که از اخلاف یکی از خانوادههای ماران پرتغال بود. یوسف ناسی نیز مانند سایر تبعید شدگان، سراسر اروپا را برای یافتن محل اقامتی امن گشته بود. ابتدا او در شهر آنورس یا آنتورپ بلژیک مقیم شد. در آنجا اما به علت هوش و مهارتی که داشت در زندگی موفق شد و در آنتورپ بانکی تأسیس کرد و طولی نکشید که یکی از متولترین مردان آن کشور شد. اما یوسف در بلژیک یک ناراحتی بزرگ داشت و آن اینکه مجبور بود تظاهر کند مسیحی است؛ در صورتی که راضی نبود همیشه به همه بگوید که یهودی است. هنگامی که یوسف ناسی اطلاع پیدا کرد که سلاطین ترکیه عثمانی به یهودیان آزادی میدهند، به سوی قسطنطنیه حرکت کرد. تجربیات یوسف در کشورهای مختلف موجب شد او سیاستمداری کارکشته شود. وی هنگام ورود به کشور ترکیه، معرفینامهای از مردان سیاسی معروف فرانسه در دست داشت و بدین طریق توانست به دربار پادشاه عثمانی راه یابد. طولی نکشید که او یکی از مشاوران قابل اعتماد سلطان عثمانی و پس از اندک مدتی به یکی از مقتدرترین مردان این امپراتوری تبدیل شود.[5]
در واقع پادشاهان عثمانی برخلاف سایر حکومتها – به ویژه دولتهای مسیحی در اروپا- چنان با مهربانی با یهودیان رفتار میکردند که به آنان اجازه میدادند در حکومتشان نیز صاحب مناصبی شوند. در همین زمان بود که یهودیان اجازه یافتند به ممالک فلسطینیان وارد شوند و در آنجا منطقهای مخصوص به خود داشته باشند. لذا میبینیم فردی یهودی به نام یوسف ناسی دربرابر پادشاه عثمانی به چنان اعتباری میرسد که سلطان عثمانی بخشی از منطقه فلسطین را به وی واگذار میکند.[6]
جایگاه یوسف ناسی در دربار عثمانی
این خوش خدمتی سلطان عثمانی به یوسف ناسی البته به جایگاهی باز میگشت که او برای خود در دربار عثمانی تدارک دیده بود. یوسف ناسی در امپراتوری عثمانی علاوه بر راهنمایی پادشاه، به نوعی مسئول ارتباط با سفیران و فرستادگانی بود که از سایر کشورها برای بستن قراردادهای تجاری و اقتصادی به قسطنطنیه میآمدند. پادشاه عثمانی نیز برای خدمات یوسف ناسی ارزش بسیار بالایی قائل بود و به پاداش این خدمات، وی را به مقام فرمانداری جزیره ناکسوس نیز منصوب کرد. البته این، همه لطف سلطان به یوسف نبود. بلکه او از این هم پای خودش را فراتر نهاد و از آنجایی که ازعشق شدید ناسی به سرزمین مقدس، مطلع بود تصمیم گرفت که بزرگترین پاداش را به او بدهد. از این روی، سلطان بر آن شد تا قسمتی از سرزمین مزبور را به شخص یوسف ناسی اعطا کند؛ بدین ترتیب سلطان، شهر طبریارا به یوسف ناسی بخشید.
یوسف اما این هدیه را بیش از انتظار خود دید؛ چراکه بزرگترین رویای او صورت عمل به خود گرفته بود. وی از آن به بعد میتوانست طبریا را محلی برای پناه دادن به یهودیان فراری اروپا قرار دهد تا آنان برای سکونت دائمی خود کانون امنی داشته باشند.[7]
وضعیتی که در قرن شانزدهم برای یهودیان به واسطه امپراتوری عثمانی رقم خورد، اتفاقی بینظیر بود که بعد از قرنها آنها را به جایی امن و امان انتقال داد. در واقع یهودیان در طول تاریخ از جانب حاکمان ممالک مختلف و سیطره ادیان گوناگون تحت شدیدترین تدابیر امنیتی تحقیر آمیز قرار داشتند و این مساله تنها منحصر به مسیحیان متعصب اروپا نیست.
وضعیت یهودیان در ایران عهد ساسانیان و قلمروی امپراتوری روم
برای نمونه یهودیان ایران در دوره پادشاهی ساسانیان وضعیتی چندان متفاوت از دوره قرون وسطی در اروپا نداشتند.
چنانکه وقتی در سال 226. م (قرن سوم میلادی و چهار قرن پیش از ظهور اسلام)، آخرین پادشاه اشکانی در جنگی کشته و سلسله اشکانیان منقرض شد، اردشیر بابکان سلسله سانیان را تأسیس کرد. ویژگی ساسانیان این بود که با روحانیان زرتشتی متحد بودند و در مقابل، روحانیان زرتشتی، پیروان همه ادیان – از جمله یهودیان – را به پذیرش آیین خود – دین زرشتی – مجبور میکردند. بنابراین یهودیان ایران در عصر ساسانیان، زیر سختترین فشارها قرار گرفتند و بسیاری از آنان مجبور شدند به مناطق دیگر مهاجرت کنند.[8]
با مسیحی شدن امپراتوری روم کار از این هم برای یهودیان سختتر شد. چنانکه در اوایل قرن چهارم میلادی در امپراتوری روم فردی به نام قسطنطین – که به مسیحیت تمایل داشت، به امپراتوری رسید و وی ابتدا مسیحیت را یکی از ادیان امپراتوری روم اعلام کرد و پس از او نیز جانشینش این آیین را یگانه آیین رسمی امپراتوری و ادیان دیگر را غیرقانونی اعلام کرد. این دگرگونیها باعث شد وضعیت یهودیان سختتر از اوضاع پیروان ادیان دیگر شود؛ زیرا مسیحیان، یهودیان را عامل به صلیب کشیده شدن عیسی (ع) میدانستند. از اینرو اوضاع یهودیان در امپراتوری روم بسیار سخت و طاقتفرسا شد؛ طوری که مسیحیان از هیچ گونه سختگیری به یهودیان و آزار آنان کوتاهی نمیکردند.[9]
وضعیت یهودیان در ممالک اسلامی
اما به عکس رومیان و ساسانیان، ممالک مسلمین، فرصتی مناسب برای آن شد که یهودیان بتوانند حیاتشان را ادامه دهند و بدون مزاحمت به آیین دینی و عبادی خود برسند. در قلمروی مسلمانان، موقعیت تازهای برای یهودیان به وجود آمد و امور معنوی و مادی یهود بسط و توسعه یافت. بغداد که تازه به پایتخت مسلمانان تبدیل شده بود، مرکز فعالیت یهودیهای بابل بود و دائماً یهودیهای نقاط مختلف را به طرف خود جلب میکرد و هر روز به جمعیت یهودی این پایتخت افزوده میشد. جماعات و مؤسسات یهودی در بغداد به قدری زیاد بود که حتی تا قرن بیستم – اواخر جنگ بینالملل دوم – تا این اندازه نبوده است.[10]
پس از اینکه فلسطین به دست مسلمانان افتاد و هرگونه محدودیت نسبت به یهودیها رفع شد، جامعه یهود از نو حیات تازهای را شروع کرد. فشار و ظلم حکومت بیزانس تخفیف کامل یافت، آزادی و مساوات تقریباً در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه گونه وسایل پیشرفت و ترقی برای یهودیان ساکن فلسطین مهیا شد و روز به روز افراد این ملت مراحل پیشرفت را با قدمهای سریع پیموده و مدارج عالی را در هر رشته علم و صنعت طی کرد.[11]
چنانکه ابا ابان در کتاب «قوم من؛ تاریخ بنیاسراییل» مینویسد: «خلفای عرب و حکام مسلمان آزادانه هر گونه شغلی را در تشکیلات دولتی به یهودیها واگذارمیکردند و با نهایت اطمینان افراد خبره یهودی را در امور مالی و سیاسی دنیای اسلام دخالت داده از دانش و بینش ایشان کمک گرفته و با آنها به شور و مشورت مینشستند. دولت اسلامی برای کنترل اوضاع و ثبات و استحکام سیاست خود، همه مقررات قبلی – که بر خلاف آزادی یهود بود – ملغی و آزادی بیشتری به این قوم داده و انجمنها و مؤسسات ایشان را تقویت کرد.
یهودیان
یهودیان در ذیل حکومت فاطمیون شیعه در مصر
تنها زندگی در سایه حکومت خلفای اموی یا عباسی نبود که موجب حیات و راحت یهودیان بود. بلکه حکومت فاطمیون در مصر – که شیعیان اسماعیلی بودند – نیز برای یهودیان کم و بیش همان امنیت و رفاهی را تأمین کرد که خلفای منتسب به اهل سنت چنین کرده بودند. خلفای فاطمی، آزادی مذهب را برای تمام مذاهب تضمین کردند و در تمام ایالات و استانهای تحت فرمان خویش، مردم را در امور خود مستقل و آزاد میگذاشتند و همانند منطقه فلسطین با اهالی یهودی سرزمین خود عادلانه رفتار میکردند. در اثر این آزادی که از طرف دولت تضمین شده بود، جامعه یهودیان توانستند متشکل و متحد شده، عقاید و نظرات علمی خود را با هم رد و بدل کرده و در علم و معرفت به پیشرفتهای زیادی نائل شوند.
بنابراین فرمانروایان عرب در مشرق امپراتوری اسلام، همهگونه آزادی برای ملت یهود قائل شدند. آزادی در مذهب، آزادی در مسکن، در شغل و حرفهها و همچنین آزادی در رفتوآمد و مسافرت؛ چون جامعه یهود مقام و موقعیت بسیار ممتاز و برجستهای به دست آورده بود و مخصوصاً در امورد تجارت و اقتصاد به موقعیتهای بسیار بالایی نائل شده بود.
دوره اسپانیا؛ عصر طلایی یهود
از دیگر مناطقی که در آن یهودیان رشد همه جانبهای کردند اسپانیا – در دوره حکومت مسلمانان بر آن منطقه – بود؛ پس از تنزل بابل و تعطیلی مراکز فرهنگ یهودی آن، بیشتر یهودیان ساکن آن دیار، به سوی اسپانیا روی آوردند. آنها به صورت بازرگان یا سرباز به این سرزمین آمدند. در آنجا آنها شاهد آزادی و صلح و آرامشی شدند که یهودیان اسپانیایی تحت سلطه مسلمین از آن برخوردار بودند. بسیاری از یهودیان تصمیم گرفتند در آن کشورمقیم شوند، خانه بسازند، کشاورزی کنند و به جامعه قلیل یهودیان اسپانیا بپیوندند. باید گفت که یهودیان از قرن چهارم میلادی در اسپانیا اقامت داشتند.[12]
دوره اسپانیا (سدههای 11-14 میلادی) چنان برای یهودیت اهمیت دارد که آن را «عصر طلایی یهود» نامیدهاند. یهودیان در این دوران نه تنها در شریعت آثار معتبری نوشتند، بلکه در کلام، فلسفه، ادبیات و سایر علوم و فنون نیز پیشرفت چشمگیری کردند. حتی میتوان گفت علم عرفان یهودی (قبالا) نیز متولد این دوران است.[13]
کاتولیک شدن اسپانیا و آوارگی مجدد یهودیان
اما کاتولیک شدن اسپانیا و بیرون رفتن آن خطه از ذیل حکومت مسلمانان موجب آوارگی مجدد یهودیان ساکن آن منطقه شد.
هنگامی که عده زیادی از مردم اسپانیا کاتولیک رومی را پذیرفتند، اذیت و آزار یهودیان شروع شد. بسیاری از آنها به زور و جبر غسل تعمید گرفته و مسیحی شدند و عدهای هم به فرانسه و آفریقا گریختند. مدتی که اعراب شمال آفریقا، اسپانیا را در سال 711 میلادی فتح کردند، یهودیان روی آرامش به خود دیدند. این طوایف عرب، مسلمان بودند و اروپاییان آنها را «مور» مینامیدند.
یهودیان، این حکمرانان جدید را با آغوش باز پذیرفتند و حتی در تسخیر اسپانیا با آنها همکاری کردند. اعراب از مسیحیان اسپانیا باسوادتر و متمدنتر بودند. آنها به هنر و موسیقی و شعر علاقه داشتند و به زندگی با نظری آزادتر سهلانگارتر نگاه میکردند و در نتیجه با یهودیان به ملاطفت و مهربانی رفتار میکردند. آنها به یهودیان اجازه دادند که به زندگی خود در اسپانیا در صلح و آرامش ادامه دهند و آنان را آزاد گذاشتند که از قوانین مذهبی خویش پیروی کنند. به خاطر همین رفتار دوستانه اعراب، بسیاری از یهودیان در این سرزمین گسترش زیادی یافتند.[14]
وضعیت یهودیان ذیل حاکمیت کلیسای کاتولیک
اما رفتار حکومت مسیحی با یهودیان اسپانیا ریشه در تعالیم کلیسای کاتولیک داشت. درواقع این کلیسای کاتولیک بود که به پیروان خود تعلیم میداد هر کس مسیحی نیست، تبهکار و شریر است و باید مجازات شود. لذا کشیشها و راهبان کوشش میکردند یهودیان را وادار به تغییر مذهب کنند. آنها تصور میکردند که با این عمل خود روح یهودیان را نجات خواهند داد. در مواردی که موفق نمیشدند یهودیان را مسیحی کنند، قوانین ظالمانهای علیه آنها وضع میکردند؛ از آنجمله اینکه یهودیان حق نداشتند مالک زمین باشند.
به همین جهت بود که یهودیان روز به روز فقیرتر میشدند؛ آنها در محلههای مخصوص به خود – گتو نامیده میشد – با فروش متاعها و لباسهایی که تهیه میکردند، مخارج زندگی فقیرانهای را تأمین میکردند. بعضی از آنها مواد غذایی را برای فروش به در خانههای اطراف خود میبردند و … .
یهودیان تحت حاکمیت مسیحیان حتی نمیتوانستند هر شغلی را که علاقه یا مهارت آن را داشتند برای خود انتخاب کنند.
تنها شغلی که مسیحیان برای یهودیان باقی گذاشته بودند، بانکداری، صرافی یا نزول دادن پول بود؛ چون هیچ کشوری نمیتواند بدون وجود بانکها یا موسساتی که به اشخاص پول قرض میدهند تجارت خود را رونق دهد. یهودیان از این راه به قومیت خود خدمت بزرگی میکردند. یهودیان با پیشرفت دادن تجارت، وسایل رفاه و ثروتمندی مردم کشور خویش را فراهم میساختند.[15]
بنابراین باید گفت اگرچه به قول ایلان پاپه اکثر صهیونیستهای اسراییل با اینکه به وجود خدا اعتقاد ندارند اما معتقدند خداوند وعده سرزمین فلسطین را به آنها داده است اما پیش از هر چیز آنها حیات خودشان را مرهون مسلمانان و حکومتهایی هستند که به دست فاتحان اسلام در اینجا و آنجای جهان پایهگذاری شده بود.
اگر اسلام ظهور نمیکرد و به مثابه یک تمدن به استقرار دولت نمیانجامید معلوم نبود قوم یهود تا چند سال بتوانند زیر یوغ حکومتهای ساسانی و مسیحی دوام بیاورند.
آری صیونیستهای ساکن اراضی اشغالی از اخلاف همان آوارگانی هستند که در طول تاریخ تنها ممالک اسلامی را در جهان برای خود امن یافته بودند. آنها را میتوان ناسپاسترین قوم تاریخ در این کره خاکی دانست؛ چراکه بیش از هفتاد سال است تمام همت خویش را به کار گرفتهاند تا به آواره کردن کسانی بپردازند که زمانی تنها پناه ایشان از آوارگیهای پی در پیشان بودند.
ارجاعات:
[1] اندیشیدن به فلسطین، رونیت لنتین، ترجمه فرهاد قربانزاده ربطی، نشر شبخیز، چاپ اول؛ 1400، ص 7
[2] منازعه فلسطین و اسراییل، تمرا بی. آور، ترجمه پریسا صیادی، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1399، ص 15.
[3] همان، ص15.
[4] همان، ص16.
[5] یهودیت، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، انشارات طه، چاپ اول؛ 1395، ص 220.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان، ص202.
[9] همان، ص202 و 203.
[10] همان، ص204.
[11] همان، ص205.
[12] همان، ص 206.
[13] همان، ص207.
[14] همان، ص206.
[15] همان، ص208
منبع : دین آنلاین