شیعه نیوز | عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس، چگونه در سفر به نجف با مرجع بزرگ شیعیان دیدار کرد؟
به گزارش «شیعه نیوز»، دكتر علی محمد حاضری، استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس، در نوشتاری به مرور خاطره ديدار اخير خود با آيتالله سيستانی از مراجع معظم تقليد، در شهر نجف اشرف پرداخته است.
در اين نوشتار آمده است:
« فوت والده مكرمه در صحن حرم مطهر حضرت سيدالشهدا و دفن ايشان در كربلا توفيق آن را فراهم آورد كه به اتفاق شصت نفر ديگر از اقوام و دوستان و به مناسبت چهلم آن مرحومه، راهي عتبات شويم. غروب پنج شنبه ۲۰ تير ۸۷ به نجف اشرف وارد شديم و به نحوي غيرمنتظره از آن جمع شصت نفره تنها بنده موفق به ديدار آيت الله سيستاني شدم.
آنچه در پي مي آيد گزارش منتشر شده از این دیدار است:
ساعت ۸ صبح جمعه ۲۱ تيرماه بود كه متوجه شديم احتمالا آيتالله سيستاني امروز ديدار دارند. ساعت ۹ صبح بود كه به قصد گرفتن آدرس به مسوول هتل مراجعه كرديم كه گفتند حتما بايد پاسپورت داشته باشيد و پاسپورتها هم تحويل مدير كاروان بود كه بالاخره معلوم شد دست مسوول هتل است و با خواهش سه پاسپورت خودم، فرزندم جواد و آقاي مهندس مظفرينژاد را از وي گرفتيم و سريعا به طرف دفتر ايشان كه حدود ۱۰۰ متري حرم بود رفتيم. علاوه بر ديگر مليت ها حدود ۱۰۰ نفر ايراني در صف ايستاده بودند و ابوجمال مسوول يا رابط ايراني هاي دفتر كه آمد همه به طرف او رفتند.
البته در همين زمان گروههاي مختلف مردم عراق و كشورهاي حاشيه خليج فارس به سهولت و تعداد زياد به سمت دفتر هدايت ميشدند. ابوجمال شروع كرد به گرفتن پاسپورتهايي كه با هجوم جمعيت به سمت او ارائه ميشد. وي پس از گرفتن حدود ۱۵ پاسپورت گفت تمام. ۲۰ نفر به من اجازه داده بودند كه گرفتيم. از ما خواهش و از او امتناع كه ظرفيت كامل شده است. با مشاهده پاسپورتهاي موجود در دستش به صورت حدسي گفتم اينها كه ۲۰ عدد نيست، گفت سه نفر هم اسم قبلا يادداشت كردهام. بالاخره قبول كرد از سه پاسپورت موجود در دست من يكي ديگر را بگيرد كه من آقاي مظفرينژاد را پيشنهاد كردم. ايشان بزرگواري و اصرار كرد كه پاسپورت خودم را بدهم و من هم كه قلبا مشتاق اين ديدار بودم از لطف ايشان حسن استفاده كرده پاسپورت خودم را تحويل دادم.
گفت ساعت يك ربع به يازده اينجا باشيد. حدود يك ساعت و نيم وقت داشتيم كه به اتفاق تعدكت كرديم. خانه بسيار محقر امام كه قطعا مساحت آن كمتر از ۱۰۰ متر بود، در اثر فرسودگي زياد و عدم رسيدگي كاملا مخروبه شده بود و فقط در ورودي آن بر ديوار باقي بود. با تاسف شديد خرابه را مشاهده كرديم و آقاي مهندس مظفري نژاد كه ظاهرا چند سال قبل از آن خانه بازديد كرده بودند و از روي آثار باقي مانده بر ديوارها ، محل اتاق مراجعان و دفتر امام (ره) را نشان دادند. بعد از اين ديدار با راهنمايي فردي كه از افراد محلي بود و ظاهرا از طريق اين گونه راهنمايي ها زندگي ميكرد – ما را به سمت منزل علامه اميني – صاحب اثر گرانقدر الغدير – و مدفن وي كه در فاصله ۱۵۰ متري بيت امام بود هدايت كردند.
خانه ايشان هم حدود ۱۰۰ متركمي بزرگتر از خانه امام بود و تا حدودي با كيفيت تر كه هنوز هم ظاهرا سالم به نظر ميرسيد. مدفن وي نيز در ساختمان طرف مقابل كوچه كه ظاهرا دفتر تحقيقات ايشان بوده است قرار داشت. با تلاوت فاتحهاي يادش را گرامي داشتيم. پس از آن راهنما ما را به سمت مسجد شيخ انصاري كه محل درس حضرت امام (ره) بود هدايت كرد.اينجا نسبتا خوب نگهداري شده بود و منبري كه امام از روي آن مباحث ولايت فقيه و ديگر دروس خود را طرح ميكردند به ما نشان داده شد.
درحالي كه عظمت تاثير و نفوذ اين محفل و منبر را در ذهن مرور مي كردم عقربه هاي ساعت هشدار دادند كه بايد سريعا به سمت دفتر آيتالله سيستاني حركت كنيم. دقايقي قبل از ساعت مقرر در محل دفتر آيتالله سيستاني حاضر شديم و ابوجمال هم راس ساعت يك ۴۵ : ۱۰ ما را به سمت داخل دفتر هدايت كرد.
دفتر اصلي به فاصله حدود ۳۰ متري از خيابان اصلي و داخل كوچه باريك ۵ / ۱ متري قرار داشت. درطي مسير اين ۳۰ متر ۶ محل بازرسي بدني نسبتا دقيق قرار داشت كه البته با خوشرويي و متانت و معذرت خواهي، دقيق بازرسي ميكردند. اولين مورد محل تحويل اشياء همراه بود كه به غير از پول و گذرنامه و كاغذ بقيه لوازم را تحويل ميداديم. داخل دفتر محوطه كوچكي بود كه با چند اتاق حدودا ۳۰ متري احاطه شده بود و ظاهرا مراجعان از مليتها يا مناطق مختلف به تفكيك به آن اتاق ها هدايت ميشدند. ما ايرانيها به يكي از اين اتاقها كه از داخل به اتاق محل ملاقات راه داشت هدايت شديم؛ اتاق كاملا ساده اي كه ديوارهاي آن تا حدود ۵ / ۱ متري رنگ روغني و بالاتر آن رنگ پلاستيك داشت. كف اتاق قالي سبك قيمتي فرش بود و دور تا دور آن تشكچههايي قرار داشت و متكا يا بالشهايي هم روي آنها بود.
به فاصله چند دقيقه حدود ۱۷ نفر به اتاق وارد شديم.افراد با يك استكان كمر باريك چاي و شكر پذيرايي ميشدند.خادم و پذيراييكننده با متانت و توام با احترام براي هر تازه وارد يك استكان چاي ميآورد.راس ساعت ۱۱ از در داخلي همان اتاق كه دري آهني بود به اتاق اصلي محل استقرار آيتالله سيستاني هدايت شديم.ايشان در گوشه اتاق كنار ميز تحرير كوچكي كه عكس مشابه آن را قبلا در دفتر امام و آقاي سيستاني ديده بوديم و اكنون روي آن فقط يك بسته دستمال كاغذي قرار داشت، روي تشكچهاي مشابه بقيه تشكچههاي دور اتاق نشسته بودند. ميهمانان اجازه داشتند تا نزديك ايشان بروند و در حالت نيمه نشسته با ايشان دست بدهند. دو نفر مراقب يا محافظ دو طرف ايشان ايستاده بود كه از نزديك شدن بيشتر جلوگيري مي كردند. بعد از دست دادن جمعيت حاضر مقابل ايشان حلقه زد. سه نفر روحاني حاضر درجمع در نزديكترين فاصله و بقيه بعد از آنها قرار گرفتيم. پس از نشستن ميهمانان آيتالله سيستاني با ذكر سلام و خوشآمدگويي مختصر به حاضران ، به ترتيب از تك تك افراد درباره نام، شهر محل اقامت و شغلشان سوال ميكردند و به تناسب پاسخها سوالهاي ديگري نيز مطرح مي شد كه موارد برجسته آن به شرح زير در خاطرم مانده است:
اولين نفر سيد روحاني جواني بود كه از بروجرد آمده بود و گفت درس را تا سطح خوانده و به غير از تحصيل به تبليغ هم ميرود.
آيتالله سوال كردند چه چيز خواندهايد كه تبليغ ميكنيد؟ او همان چند كتاب معمول درسي را ذكر كرد. فرمودند اينها كه مقدمه براي تحصيل است و چيزي براي مردم ندارد. دوباره پرسيدند آيا براي تبليغ رفتن مقدمات و اجازهاي لازم نيست؟ آيا شما اين اجازه را داريد كه خود آن فرد و روحاني كنار دست پاسخ دادند از دفتر تبليغات اجازه گرفته و از طرف آنها براي تبليغ اعزام مي شوند. آيتالله سيستاني با حالتي كنايهآميز فرمودند: به هر حال غير از اين اجازات رسمي بايد حس كنيد چيزي براي گفتن به مردم داريد و سخن شما حقيقتا تبليغ دين و معارف اهل بيت خواهد بود، وگرنه نقض غرض ميشود.
روحاني دوم، سيد ميانسالي بود از اصفهان كه گفت: من هم درس ميروم، امام جماعت هستم و روضه و منبر هم دارم. پرسيدند: درس كه ميرويد؟ پاسخ داد: درس آيت الله مظاهري.
نفر بعدي خود را اين گونه معرفي كرد كه سابقه حضور در درس خارج چند نفر از علما را داشته و فعلا هم در دانشگاه استاد دروس معارف اسلامي، تاريخ اسلام و اخلاق اسلامي است.
آيتالله سيستاني فرمودند: خب، اين همه دروس كه در دانشگاه تدريس ميكنيد لابد بنيه خيلي قوياي داريد والا هر كس نميتواند در دانشگاه اين همه دروس مختلف تدريس كند.
بعد از نام دانشگاه محل تدريس سوال كردند كه وي پاسخ داد دانشگاه امام محمدباقر شهر ري. آيتالله پرسيدند همان دانشگاهي كه تحت زعامت آقاي مهدوي كني است كه پاسخ داد خير، زير نظر آقاي ري شهري است.
در اين موقع فرد مورد نظر اجازه خواست مطلب ديگري عرض كند كه فرمودند كوتاه بفرماييد. وي شروع كرد به دعا براي علما و مراجع و خدمتگزاران به اسلام و اين تعبير را به كار برد كه انشاءلله تحت سايه شما بتوانيم خدمت كنيم. تا لفظ سايه شما را به كار برد آيتالله سخن او را قطع كردند و فرمودند اين نحوه كلام و سخن نگوييد. ما سايهاي نداريم كه كسي ذيل آن باشد. شما ميگوييد استاد دانشگاه هستيد. مراقبت كنيد اين گونه تعابير را اصلا ياد نگيريد و به كار نبريد. ممكن است خود ما هم باور كنيم.
نفرات بعدي خود را از اهالي اردبيل و ماكو معرفي كردند كه در امور كشاورزي و دامداري مشغولند.
آيتالله سيستاني با تشكر از زحمات اين قشر، از وضع باران و خشكسالي سوال كردند كه آن افراد پاسخ دادند الحمدلله چند روز گذشته باران خوبي آمده و مشكل تا حدودي رفع شده است.
چندنفري هم خود را ساكن تهران معرفي كردند كه از جمله آنها خود من بودم. آيتالله با اين بيان كه تهران مركز حكومت است و الحمدالله وضع خوب است و بنا هم ندارند در مورد آنجا سوالي بشود كه معني جست و جو در امور مسوولين از آن مستفاد شود، به سرعت عبور ميكردند.
اشاره داشتند بيشتر مايلند از نواحي محروم مطلع شوند. آن گاه مطرح كردند متاسفانه بيشتر نواحي دور از مركز و حواشي مرزها، محروم هستند و فرمودند با آن كه نواحي مرزي مثل ديوار خانه به حساب ميآيند و بايد اين حصار را محكم و بلند بسازيم تا سرمايههاي داخل منزل محفوظ بماند، ولي ما بيشتر به داخل ميرسيم و از حصار و نواحي مرزي غفلت ميكنيم.
چند نفري هم خود را از ساكنان سيستان و بلوچستان و شهرهاي زاهدان و زابل معرفي كردند كه با دقت بيشتري از آنها احوال پرسي شد و درباره نحوه عملكرد موسسات خيريه و درمانگاهي كه از طرف آيتالله در زابل ايجاد شده است سوال كردند كه آن افراد ابراز رضايت كردند. درباره خشكسالي و بي آبي منطقه هم ابراز تاسف كردند و آنرا به بستن آب هيرمند در رژيم سابق ايران و افغانستان نسبت دادند.
درباره اينكه برخي مردم منطقه به دليل شرايط موجود مجبور به فروش خانههاي خود مي شوند ابراز نارضايتي كردند كه يكي از زابليهاي حاضر در جمع گفت ما مجبور مي شويم بفروشيم، چون در منطقه درآمد نيست و مشكلات هم زياد است؛ لذا وقتي قيمت خوبي پيشنهاد مي كنند مجبور مي شويم بفروشيم . آيت الله با لحني نسبتا عتاب آميز فرمودند نگوييد مجبوريم، آن چنان جبري در كار نيست. انسان مسلمان وقتي احساس كرد تكليف ديني و اعتقادياش چيزي را ايجاب ميكند ولو تا حدودي مشكلاتي هم داشته باشد بايد مشكلات را تحمل كند و كاري نكند كه خداي ناخواسته دشمنان از آن سود ببرند. اينجا بود كه در جهت ترغيب اين برادران به تحمل مشكلات گفتند من كه كسي نيستم ولي از وقتي احساس كردم به واسطه لطف مردم و عنايت حق تعالي ممكن است حضور من سنگ راه دشمنان باشد، سختيهاي اينجا را كه حتما از آن خبر داريد تحمل كردم و با آن كه مقدور بود به جاهاي ديگر بروم ولي نرفتم. من الان چندين سال است از نجف بيرون نرفتهام. حتي همين اخيرا كه براي معالجه به خارج رفته بودم با توجه به مسائلي كه براي عراق پيش آمد و شما كما بيش از آن خبر داريد دوره معالجه را ناتمام رها كردم و به نجف برگشتم و الان مدت زيادي است كه حتي همين چند قدم تا زيارت حضرت هم توفيق نداشتهام.
آيتالله سيستاني افزودند: شما فكر نكنيد اين عمارت كه ميبينيد منزل من است. نه اين را براي پذيرايي و مراجعه امثال شما تدارك ديدهايم. خانه من يك خانه ۷۰ متري اجارهاي قديمي است. اينها را من نبايد بگويم ولي چون گفتيد ممكن است مجبور به ترك ديار شويد ميگويم كه شما هم مشكلات را تحمل كنيد. در پايان ديدار يكي از حاضران درخواست كرد نصيحتي بفرمايند. آيتالله سيستاني فرمودند: من مطلب خاصي نمي گويم. وقت گذشته ديگران منتظر هستند و به وقت نماز هم نزديك ميشويم ولي چون درخواست كرديد همين قدر بگويم دنيا براي كسي نميماند. خودتان حس ميكنيد كه چه كار براي رضاي خداست و براي فردايتان به درد ميخورد. سعي كنيد اين نوع كارها را بيشتر انجام دهيد.
ديدار در شرايطي تمام شد كه در حسرت فهم دلايل اين همه نفوذ معنوي اين قبيل شخصيتها باقي ماندهام.قبلا در گزارش و خاطرات ديگران اوج نفوذ حضرت امام را دريافته بودم و يكبار هم كه توفيق حضور در جمع انبوه ديداركنندگان در حسينيه جماران نصيبم شده بود با آنكه ديدار عمومي بود و ارتباط خصوصي برقرار نشده بود عظمت آن ديدار هنوز در ذهنم برجسته است ولي اينجا يك تفاوت هم وجود داشت و آن اين كه حضرت آيتالله سيستاني از نظر خصوصيات ظاهر جسماني و چهره كاملا معمولي به نظر ميرسيدند، ولي همچنان نفوذشان در مخاطب چشمگير بود.
دريك كلام آن چه مي توانم بگويم خاطره اين ديدار پارادوكس عظمت و سادگي و نيز هوشمندي و بي تكلفي را با هم تركيب كرده بود و من هنوز مست معجون اين تركيب هستم.»