۰
به مناسبت دستگيري «سلاخ سربرنيتسا»

روايت تکان دهنده زن مسلمان از جنايات وحشيانه صرب ها

در چنين شرايط بدي گاهي اوقات حتي نمي توانستم کودکانم را تشخيص دهم. با وجود آنکه در شرايط جسماني بدي به سر مي بردم آنها اصلا رحم و مروت نداشتند. هر روز به من تعرض مي کردند. من را پيش سربازان مي بردند و به خانه بازمي گرداندند.
کد خبر: ۲۹۹۱
۰۰:۰۰ - ۰۴ مرداد ۱۳۸۷
وقوع جنگ براي «ياسمينا» شبيه يک شوخي به نظر مي رسيد. آن زمان وي فقط 19 سال سن داشت، در روياي تبديل شدن به يک اقتصاددان به سر مي برد و با پسر نوپا و دختر نوزادش بازي مي کرد، گويي آنها اسباب بازي بودند.

اما در آوريل 1992 سربازان صرب شهر وي، «بيجلجينا»، واقع در شمال بوسني نزديک مرز صربستان را تصرف کردند و در يک طرح وحشيانه پاکسازي نژادي، شروع به کشتار و شکنجه مسلمانان کردند.

ياسمينا مي گويد: "کل يک خانواده در طول شب ناپديد مي شدند. گاهي اوقات ما مي توانستيم اجسادشان را در باغ ها پيدا کنيم و گاهي حتي اجساد آنها نيز پيدا نمي شد."

وي مي افزايد: "مرداني از خانواده ام همان روز اول مضروب شدند...مادرم ناپديد شد. من هرگز نفهيدم چه چيزي اتفاق افتاد."

شبه نظاميان وفادار به «آرکان» - ملي گراي افراطي که بعدها به خاطر جناياتش عليه بشريت محاکمه شد – به خانه ياسمينا و شوهرش يورش بردند و خانه را براي يافتن اشياي قيمتي و سلاح زير و رو کردند. زماني که هيچ سلاحي در خانه نيافتند شروع به کتک زدن شوهر ياسمينا کردند.
ياسمينا مي گويد: "سپس آنها به شکنجه من پرداختند. از هوش رفتم. زماني که به هوش آمدم خود را کاملا عريان و خون آلود يافتم، خواهرشوهرم نيز عريان افتاده بود... مي دانستم هر دو مورد تجاوز قرار گرفته ايم."

وي در گوشه اي مادرشوهرش را ديد که بچه اش را نگه داشته و گريه مي کند.

ياسمينا ادامه مي دهد: "همان روز ما در خانه مان حبس شديم، اين بدترين چيز ممکن بود، بدترين دوره عمرم، و بدبختي ها از همان موقع آغاز شد."

اين زن مسلمان با يادآوري رفتارهاي حيواني سربازان صرب با خودش و 10 زن ديگر مي گويد: "هر روز مورد تجاوز قرار مي گرفتيم. تنها در خانه نبود، بلکه آنها ما را براي سربازان به خط مقدم مي بردند تا شکنجه مان بدهند. سپس اين رفتارها در خانه و مقابل چشم کودکان تکرار مي شد."

وي ادامه مي دهد: "در چنين شرايط بدي گاهي اوقات حتي نمي توانستم کودکانم را تشخيص دهم. با وجود آنکه در شرايط جسماني بسيار بدي به سر مي بردم آنها اصلا رحم و مروت نداشتند. هر روز به من تعرض مي کردند. آنها من را پيش سربازان مي بردند و به آن خانه بازمي گرداندند."

وي مي افزايد: "تنها صحبت ما با آنها اين بودکه التماس مي کردم چه زماني من را مي کشند. اما مي خنديدند و پاسخ مي دادند که «ما به مرده شما نياز نداريم». "

ياسمينا که اکنون سنش بيش از يک زن 35 ساله به نظر مي رسد تعريف مي کند که زماني در خط مقدم سربازان زن وي را شکنجه دادند و با يک بطري شکسته گلو و مچ دستش را بريدند و سپس سربازان با سرنيزه وي را آزار و اذيت کردند.

"يک سال اين رفتارها ادامه يافت.براي هر روز... همه زن ها نتوانستند جان سالم به در ببرند."

بنابر آمارهاي «سازمان امنيت و همکاري اروپا»، ده ها هزار زن مسلمان بين سال هاي 1992 تا 1994 تحت فرمانروايي «رادوان کارادزيچ» در بوسني و ساير نقاط يوگسلاوي سابق مورد تجاوز قرار گرفتند.

کارادزيچ مشهور به «سلاخ سربرنيتسا» چند روز پيش در حالي که تغيير قيافه داده بود (تصوير راست) پس از سال ها فرار دستگير شد و اکنون با اتهام جنايات جنگي در دادگاه جنايي بين المللي روبروست.




حدود چند هزار مرد مسلمان در شهر بوسنيايي «سربرنيتسا» در طول جنگ به دستور کارادزيچ، رهبر صرب هاي بوسني، قتل عام شدند.

در سال 1993 ياسمينا با کمک يک فرد صرب که از دوستان والدينش بود از خانه اي که در آن نگهداري مي شد، رهايي يافت. به ياسمينا گفته شد وي به عنوان يک روسپي به اين فرد صرب فروخته شده اما آشناي خانوادگي به ياسمينا گفت: "به خاطر والدينش وي را نجات داده است."
سپس اين فرد ياسمينا و کودکانش را به خط مقدم انتقال داد و توانست آنها را از ميان سربازان صرب به سمت مواضع نيروهاي بوستي بفرستد.

ياسمنا مي گويد: "خيلي ضعيف شده بودم. فقط 45 کيلو وزن داشتم. بيش از يک کيلومتر هر دو کودک خود را حمل کردم تا به سمت نيروهاي بوسني برسم."

هرچند ياسمينا از خطر جسته بود اما آثار اين حادثه ناگوار در خاطر وي باقي مانده بود.

"احساس شرمساري مي کردم. مي خواستم بميرم يا به هر طريقي شده ناپديد شوم. نمي توانستم از کودکانم مراقبت کنم. بقيه اين کار را مي کردند. توان و اراده از من سلب شده بود."

پزشکان به مداواي وي در يکي از مراکز نگهداري پناهندگان در حوالي شهر «توزلا» پرداختند.

"آنها متوجه شدند که من حامله هستم، شش ماهه آبستن بودم و خود از آن بي خبر بودم. براي سقط جنين خيلي دير شده بود اما من گفتم که اين بچه را نمي خواهم."

سرانجام پزشکان گفتند که آنها مي توانند عمل سقط جنين را امتحان کنند اما اين عمل بسيار پرمخاطره اي بود که در ميان هر 100 زن تنها احتمال زنده ماندن يک زن وجود داشت.

ياسمنا با يادآوري اينکه در همان روزي که وي عمل شد دختري 18 ساله در طول عمل مشابهي جان سپرد، مي گويد: "به آنها (پزشکان) التماس کردم که من را عمل کنند و اين کار صورت گرفت."

چند ماه بعد شوهر ياسمينا توانست از يک اردوگاه در صربستان فرار کند و پيش وي برود.

ياسمينا مي گويد: "لحظه بسيار دشواري براي من بود. حتي مطمئن نبودم که مي خواهم شوهرم مرده باشد يا زنده. مي دانستم که وي اطلاع دارد بر من چه گذشته است بنابراين وضعيت براي من خيلي، خيلي مشکل بود."

وي ادامه مي دهد: "فکر مي کردم که وي مي خواهد به خاطر آنچه اتفاق افتاده من را ترک کند و کودکانم را هم با خود ببرد. اما به من گفت که نمي خواهد از من سئوالي بپرسد يا درباره وقايع وحشتناکي که براي خودش سپري شده بود صحبتي کند."

به گفته ياسمينا وي از صحبت کردن با روان شناسان نيز عاجز بود و در سال 1995 براي اولين بار اقدام به خودکشي کرد.

ياسمينا با بيان اينکه وي معتقد است خداوند به يک دليلي وي را زنده نگه داشته، مي گويد: "حال من هرگز ديگر خوب نخواهد شد."

وي از سال 2001 به همراه شوهر و فرزندانش در يک آپارتمان ساده در شهر سارايوو، مرکز بوسني و هرزگوين زندگي مي کند.

ياسمينا مالک اين آپارتمان نيست و کل ملک بايد براساس يک توافقنامه صلح که به جنگ بوسني خاتمه داد به مالکان قانوني اش بازگردانده شود.

همين معاهده به پناهندگان و افراد بي خانمان - بيش از نيمي از مردم خانه هاي خود را در طول جنگ ترک کردند – اجازه مي دهد به خانه و کاشانه خود بازگردند.

در همين حال مسوولان مي گويند، ياسمينا بايد به خانه بازسازي شده مادرشوهرش در «بيجلجينا» بازگردد. اما وي مي گويد هرگز به مکاني که در آنجا 39 عضو خانواده خود را از دست داده و سرآغاز مصيبت هايش بوده، بازنخواهد گشت.

به گفته «آليسا موراتکائوس»، رييس يک انجمن حامي ياسمينا و 1200 زن ديگر در سارايوو که مورد تعدي صرب ها قرار گرفته اند، اين زنان يک نگراني مشترک دارند.

آليسا مي گويد: "بسياري از اعضاي ما بايد با واقعيات بازگشت به خانه خود دسته و پنجه نرم کنند. همه آنها قادر نيستند از نظر رواني به مناطقي بازگردند که در آنجا با چنين نقض شديد حقوق بشر مواجه بوده اند."

وي مي افزايد: "هيچ زن تعرض شده اي به خانه پيش از جنگ خود بازنگشته است چرا که درخواست از آنها براي بازگشت به خانه در حالي که هنوز جنايتکاران و شکنجه دهندگان آزادانه در آن مناطق زندگي مي کنند، اقدامي غيراخلاقي و غيرانساني است."

ياسمينا مي گويد: "نمي خواهم بچه هايم را به «بيجلجينا» ببرم. به فرزندانم گفته ام زماني که من مردم استخوان هايم را هم به «بيجلجينا» نفرستند. نمي خواهم چيزي درباره «بيجلجينا» بشنوم. اين شهر ديگر براي من وجود ندارد."

ياسمينا سپس تصوير دخترش را نشان مي دهد، يک زن جوان زيبا، اما حتي اين تصوير هم براي وي دردآور است چرا که به ياد مي آورد زماني سربازان وي را به خاطر زيباييش گلچين کردند.

"زماني من زيبا بودم که به قيمت زندگيم تمام شد."

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: