مدتي پيش، حجتالاسلام و المسلمين سيد جواد شهرستاني که به تازگي مؤسسهاي به نام مبارک اهل البيت (ع) در شهر جاکارتا، پايتخت اندونزي براي تبليغات ديني راهاندازي کردهاند، دعوت کردند تا ديداري از آن مؤسسه و ديگر مراکز مذهبي شهر مزبور داشته باشيم.
قرار بود پنج نفر از دوستان براي يک هفته بهاندونزي برويم. پس از فراهم شدن مقدمات، جناب استاد مهدوي راد به دليل شنيدن خبر بيماري پدرشان، از آمدن صرف نظر کردند؛ بنابراين ما چهار نفر (بنده همراه آقايان: معراجي، مهريزي و عابدي) ساعت پنج صبح روز پنجشنبه ششم تير ماه 1387 راهي امارات شديم تا از آنجا به جاکارتا پرواز کنيم.
پرواز ما با هواپيمايي امارات به مدت دو ساعت به دبي رسيد و پس از يک توقف دو ساعته عازماندونزي شديم. فاصله دبي تا جاکارتا، تقريبا 9 ساعت بود که براي ما بسيار طولاني بود. با اين حال، به دليل کم خوابي شب گذشته، بخش عمده راه را مثل بقيه عمر در خواب بودم. با محاسبه نزديک به سه ساعت تفاوت افق، ساعت 9 به مقصد رسيديم.
در وقت مهر کردن گذرنامه، مأمور مربوطه ما را راهنمايي کرد که پولي به رسم هديه بدهيم! لاجرم و از ترس اين که مشکلي پيش نيايد، به راهنمايي خود او يک ده دلاري لاي يکي از گذرنامهها گذاشته به او داديم. باز هم ميخواست، اما به او حالي کرديم که بيش از اين خبري نيست (از شگفتيها آن که در بازگشت همان مأمور باز طلب پول کرد که با انکار ما روبهرو شد). 25 دلار هم براي ده روز ويزا از هر کدام ما گرفتند و برگه ويزا را در گذرنامه ما چسباندند. هرچه بود کارها به سرعت انجام شد و ما از آنجا خارج شديم. نخست دو نکته را عرض کنم؛ يکي درباره کشور اندونزي و ديگري درباره مؤسسه اهل البيت (ع).
کشور اندونزي متشکل از شمار زيادي جزيره کوچک و بزرگ با نام جزاير «مالايا»ست که ميان چين و هند و استرالياست. اين کشور به عنوان چهارمين کشور پرجمعيت دنيا با 238 ميليون نفر بيشتر مسلمان را دارد.اندونزي قرنها تحت استعمار هلند و در جريان جنگ جهاني دوم براي چهار سال تحت سلطه ژاپن بود. پس از آن استقلال طلبان با هلند درگير شدند. اين کشور در سال 1349 مستقل شد و دکتر سوکارنو به عنوان رئيس جمهور برگزيده شد. جزايراندونزي را از سه تا هفده هزار جزيره دانستهاند. روشن است که در اين محاسبات برخي از جزاير کوچک شمرده يا ناشمرده باقي مانده است. براي اطلاعات بيشتر، ميتوان به مدخلاندونزي در دايرة المعارف بزرگ اسلامي مراجعه کرد.
پس از خروج از فرودگاه با استقبال جناب آقاي سيد فارس حسيني روبهرو شديم. جناب حجت الاسلام و المسلمين سيد فارس حسيني تويسرکاني از روحانيون فعال و باني مؤسسه اهل البيت (ع) در جاکارتاست که فارسي و انگليسي و عربي و اندونزيايي و سواحيلي را به راحتي صحبت ميکند. ايشان مدتها در تانزانيا بوده و از هفت هشت سال پيش به اندونزي آمده است. مؤسسه اهل البيت (ع) در سال 2006 توسط خود اين سيد و با پشتوانه مالي حجت الاسلام و المسلمين شهرستاني در نه ماه ساخته شده و دو سالي است که فعاليتهاي تبليغي و درسي خود را آغاز کرده است. ايشان پيش از ساختن مؤسسه، به صورت پراکنده در مؤسسات گوناگون مشغول به فعاليتهاي تبليغي بوده است.
روزهاي شنبه و يکشنبه که روزهاي رسمي تعطيل دراندونزي است، نماز جماعت در مؤسسه برگزار ميشود. سه روز پس از آن، هر روز درس فقه و عقايد داده ميشود که همراه آن نماز جماعت مغرب و عشا نيز برگزار ميشود. به گفته ايشان هماکنون درسهاي فقه و عقايد متعددي از سوي طلابي که در ايران تحصيل کردهاند براي شيعيان برگزار ميشود. ايشان در راه افزودند که بسياري از شيعيان طالب اقامه نماز جمعه هستند، اما تاکنون براي حفظ اوضاع، به مصلحت دانسته نشده و به ويژه در رابطه با مؤسسه اين کار در حوزه وظايف آن شمرده نشده است. در واقع، يک دليل ديگر هم اين است که اين ساختمان صورت مسجد ندارد. همين جا بيفزايم که مساجد اينجا به جز موارد خاص که مساجد باشکوهي است، معمولا يک ساختمان عادي است که يک گنبد کوچک روي آن گذاشته ميشود.
از صحبتهاي مقدماتي روشن شد که در ارتباط با فعاليتهاي تبليغي، اندونزي اين شانس را دارد که چندين نفر از افراد فرهيخته به کار آموزش دين و مذهب شيعه مشغول هستند. به علاوه سالهاست که تعدادي از طلبههاي اندونزيايي که در قم تحصيل کردهاند به اينجا بازگشته، به اداره مؤسسات پرداخته و مشغول تبليغات ديني هستند.
از فرودگاه که خارج شديم، چهل دقيقه طول کشيد تا به مؤسسه اهل البيت (ع) رسيديم. به تازگي، يعني ساعتي پيش از ورود ما، مراسم عروسي يک دختر و پسر شيعهاندونزيايي در آن محل تمام شده بود. در آن مراسم حديث کسا خوانده شده بود. گفتني است که هر شب جمعه در اينجا و چندين مؤسسه ديگر دعاي کميل برگزار ميشود، اما امشب به خاطر عروسي حديث کسا خوانده شده است.
شام ايراني با برخي از ميوههاي خاص اندونزيايي صرف شد. سر شام صحبتهايي درباره وضعيت تبليغات ديني و مذهبي صورت گرفت. فعاليت وهابيها به تازگي در اينجا رو به ازدياد گذاشته است. بيشتر حساسيت آنان روي شيعه بوده و از اين زاويه به مسائل تبليغي مينگرند. متقابلا وجود آنها به شيعيان انگيزه فعاليت بيشتر ميدهد. اين همان وضعي است که در حال حاضر در بيشتر کشورهاي آفريقايي و شرق آسيا جريان دارد. هرچه هست سايه تبليغات وهابي در اينجا بر سر شيعيان سنگين است، هرچند چندان جدي نيست. طبعا به دليل آن که تشيع در اين جا يک مذهب رسمي شناخته شده، اوضاع عاديتر است. وهابيها مترصد هستند تا با کمکهاي مالي خود، ارتباط برخي از چهرههاي سني معتدل را با شيعيان قطع کنند. در يک مورد، با يک کمک سه ميليون دلاري يکي از چهرههاي مذهبي معتدل اندونزي را که دست کم دو بار هم به ايران سفر کرده و در سخنرانيهاي خود از ايران و امام خميني ستايش ميکرد، وادار به تغيير موضع کردند. اين کمک پس از آني انجام شد که امام جماعت مسجد الحرام به اندونزي آمد و با وي ديدار کرد. اين استاد، حتي به تعهدش براي آوردن يک استاد ايراني عمل نکرد، چون بنا بر قرار خودشان، بايد براي دانشگاه آنان از هر کشوري يک استاد همراه همسرش به جاکارتا ميآمد. تلاش براي لغو اقامت برخي از مبلغان مذهبي هم از سوي وهابيها در جريان بوده و هست.
بايد عرض کنم غالب 90 درصد مسلمان اينجا ـ از 240 ميليون جمعيت آن ـ شافعي هستند و به تازگي تبليغات فرقه احمديه (مريدان غلام احمد قادياني) نيز در اينجا بالا گرفته و تعداد زيادي از مردم هوادار آنان شدهاند. چند هفته پيش يک تظاهرات نيز داشتهاند.
يکي از اهداف سفر من تهيه يک گزارش کوتاه، اما درست از وضعيت شيعيان است. صبح روز جمعه از آقاي سيد فارس درخواست کمک کردم. ايشان با آقاي سيد حسين الکاف تماس گرفت که از علما و ساداتاندونزي است و نوشتههايي در اين باب دارد. آدرس سايتي را داد که در آنجا مقاله و کتابي از وي در اين زمينه بود. اين نخستين خبر خوشحال کننده براي من بود. گفتني است که آقاي سيد حسين الکاف از تحصيل کردههاي ايران و از وکلاي دفتر رهبري در اينجاست و مؤسسهاي به نام مؤسسة الجواد (ع) در باندونگ دارد؛ شهري که شيعيان آن فراوان هستند.
نماينده ديگر رهبري دراندونزي، آقاي سيد محمد بِن علوي است. وي در ايران تحصيل نکرده، اما بر پايه گفته دوستان، آگاهيهاي مذهبي خوبي دارد و سخنور توانايي است.
نخستين نکتهاي که درباره تشيع در اندونزي ميشنويم، درباره سادات اينجاست که همگي از نسل امام جعفر صادق (ع) و از شاخه علي بن جعفر عريضي هستند. اينها سادات حضارمه يا حضرموتي (بخشي از يمن) هستند که در قرن نهم با کشتي به اين مناطق آمدهاند. اين را هم عرض کنم که سادات عريضي در ايران هم شاخههايي دارند. شماري از اين سادات از شيعيان قديم هستند که نخستين بار در شهر «آچه» ساکن شده و از آنجا به ديگر نقاط اندونزي کوچ کردهاند. هماکنون شمار بسياري از آنان سني مذهب (شافعي) و حتي برخي از آنها وهابي هستند. در اينجا به جاي کلمه «سيد» کلمه «حبيب» را به کار ميبرند.
ساداتاندونزي، نسبشان به سيد علوي بن عبيدالله بن احمد المهاجر بن عيسي بن محمد بن علي بن جعفر الصادق ـ عليه السلام ـ ميرسد. عنوان «باعلوي» به ساداتي اطلاق ميشود که به اين «سيد علوي» ميرسند. اين شاخه از سادات در منطقه حضرموت بوده و شماري از آنان به مناطقي در شرق آسيا از قبيلاندونزي، مالزي، تايلند، فيليپين، سنگاپور و برخي هم به مناطقي از آفريقا رفتهاند. مهمترين خدمت اين جماعت، انتشار اسلام دراندونزي در يک فرصت کوتاه است. آنان در قرن چهاردهم ميلادي وارد اين ديار شده و توانستند به سرعت به نشر اسلام بپردازند. در جاوه، جزيرهاي از پنج جزيره بزرگاندونزي که جاکارتا هم در آن قرار دارد، از «اولياءتسعه» ياد ميشود که نسب آنان به سيد جمال الدين بن احمد بن عبدالله بن عبدالملک بن علوي بن محمد صاحب مرباط بن علي بن علوي بن محمد بن علوي بن عبيد الله بن احمد المهاجر منتهي ميشود. گفته ميشود که سيد احمد مهاجر در سال 317 از بصره، راهي حضرموت شده و هماکنون مرقد او در فاصلهاي نزديک با شهر «تريم» است.
جد اين سادات، يعني امام صادق (ع) و فرزندش علي بن جعفر عريضي، يکي امام مذهب جعفري و ديگري از علماي برجسته آن است. طبيعي است که فرزندان در اين مذهب باشند، اما حضورشان در يمن اين احتمال را پديد ميآورد که شماري از آنان زيدي شده باشند. با اين حال، بعدها دراندونزي غالب اين سادات شافعي مذهب شدهاند. در عين حال، در يک صد سال گذشته، همواره علوياني بودهاند که از مذهب تشيع امامي سخن گفتهاند. اين امر پس از استقلال اندونزي جدي مطرح شده و از روزهاي پس از انقلاب اسلامي به سرعت خود را در عرصه جامعه اسلامي اندونزي نشان داده است.
صبح روز جمعه هفتم تير ماه به «پونچاک»، جايي کوهستاني در جنوب جاکارتا رفتيم که بسيار زيبا بود. فاصله آن به تقريب کمتر از يک ساعت راه از جاکارتاست. مسير آن توريستي و نسبتا شلوغ بود و به تدريج که به منطقه کوهستاني نزديک شديم، راه باريک و تنگ ميشد. گفته ميشود که جاکارتا، هجده ميليون جمعيت دارد. روزهاي تعطيل آنان شنبه و يکشنبه است و بنابراين روز جمعه، مسير ياد شده چندان شلوغ نبود. نماز ظهر را در مسجدي بسيار زيبا که بر بلندي کوهي ساخته شده بود، وانسان را بي اختيار به ياد امامزادههاشم ميانداخت، خوانديم. از آغاز ورودي بايد کفشها را در ميآورديم و تمامي محدوده وضوخانه و حتي دستشويي را با پاي لخت رفت. ظاهرش البته تميز بود و براي ما هم راهي جز رعايت مقررات نبود. با اصرار براي ورود به دستشويي يک دمپايي گرفتيم. پس از اقامه نماز از مسجد بيرون آمده به سمت يک رستوران رفتيم. فروشندگان دورهگرد، اشياي کوچک مانند تسبيح و ديگر وسايل تزييني براي فروش اجناسشان بسيار سماجت دارند. گداها نيز چنين هستند. با اين حال ادب را رعايت ميکنند. وضعيت اقتصادي مردم از سر و وضع آنها آشکار و شکننده است.
رستوران بر فراز کوه و مشرف به يک دره بود، اما غذا به رغم مفصلي و گراني، چندان مطبوع نبود، دليل آن هم نوع پخت محلي آن بود. بايد گفت در اينجا پخت نان معمول نيست و غذاي عادي مردم متکي به برنج و ماهي است. دليل نامطبوعي آن براي ما هم رعايت جنبههاي محلي در پخت غذا بود که با عادات ما ناسازگار بود.
پس از ناهار همين راه را ادامه داده به سوي باغ گلها رفتيم؛ باغي بسيار بزرگ که دست کم يک تا يک ساعت و نيم بايد در آن گردش کرد تا بتوان بخشي از آن را ديد. انواع گلها و درختان بسيار زيبا که با هواي شرجي و کوهستاني و باراني اين منطقه سازگار هستند، در آن ديده ميشد. ديدن اين گلها و درختان بسيار عالي و زيبا باعث فرح و شادي و الحق چشم نواز بود. از آنجا بيرون آمده و به شهر گلها رفتيم که شهري است با ويلاهاي متعدد که هر بخشي از آن به سبک و سياق معماري کشوري ساخته شده است. اين ويلاها متعلق به افرادي ثروتمند از ساکنان جاکارتا يا شهرهاي ديگر است که تعطيلات آخر هفته را در آنها ميگذرانند. غروب بود که همين راه را براي بازگشت گذرانده، در همان مسجد نماز خوانده و در يک رستوران شام صرف شد. ساعت حوالي ده و نيم بود که به محل مؤسسه رسيديم.
زندگي مردم در اينجا به نظر دشوار ميآيد. درآمدها اندک و شمار جمعيت قابل توجه است. در اين مسير، هزاران مغازه کوچک، اما با کيفيت بسيار پايين ديده ميشد. راستههاي ميوه فروشي، با ميوههاي معمولي و محلي، پررونقترين آنها از لحاظ جنس بود. مغازههاي ديگر معمولا بسيار حقير و شامل برخي از اقلام عادي و ابتدايي و گاه صنايع دستي بود. اصولا در اينجا صنايع دستي جايگاه ويژه اي دارد و به ويژه از چوب که محصول عمدهاندونزي است، بسيار خوب استفاده ميشود. ميدانيم که جنگلهاي بيشمار اندونزي، اين کشور را به يک منبع شگفت براي کاغذ تبديل کرده و بهترين کاغذهايي که ما و بسياري از کشورهاي منطقه ما از آن استفاده ميکنند، از هميناندونزي است. ذغال سنگ اين کشور به علاوه برنج از مهمترين اقلام اقتصادي آن است. مردمان اين خطه، همان گونه که در مکه و مدينه هم فراوان آنان را ديده بوديم، آرام و قانع و به احتمالاندکي هم ترسو ـ که شرط يک زندگي بي سروصداست ـ بودند، براي همين که دعوا ميان افراد کمتر ديده ميشود. در رانندگي هم کسي عصبي نيست به علاوه، غالب مردم خنده رو و مليح هستند؛ البته خندهاي که ويژه فروشندگان است و بسا آن را از اروپاييها ياد گرفته باشند؛ خندههايي است که به عقيده من بيشتر محيلانه است تا از سر صداقت، درست مثل اروپا.
به هر روي،اندونزي کشوري پيشرفته نيست، بلکه به اصطلاح کشوري در حال توسعه است؛ بنابراين سطح دانشگاههاي آن نيز چندان بالا نيست؛ به همين دليل، دانشجو از ديگر کشورها به اينجا نميآيد. به عکس مالزي که هماکنون نزديک به پنج هزار دانشجوي ايراني در آن داريم در اينجا شمار دانشجويان ايراني به عدد انگشتان دست هم نميرسد. اين چند نفر هم فرزندان ايرانيان مقيم هستند. يکي از آنها آقا سيد حسين فرزند ميربان مهربان ما جناب سيد فارس بود.
صبح روز شنبه هشتم تير ماه براي ديدن مرکز فرهنگي ايران که رياست آن با آقاي محسن حکيم الهي است رهسپار شديم. انتشاراتي هم با نام الهدي جزو زيرمجموعههاي اين مرکز است که البته ارتباطي با نشر الهداي معروف ندارد. در راه شعبهاي از دانشگاه الازهر را ديديم که ظاهرا تنها نامي از آن باقي مانده است.
مرکز فرهنگي ايران که به نام icc شناخته ميشود، ساختمان نسبتا بزرگي است که در مرکز شهر قرار دارد. اين مرکز در سال 2003 افتتاح شده و به انواع کارهاي فرهنگي و ديني و مذهبي و همچنين برگزاري مراسم مذهبي ميپردازد.
آقاي حکيم الهي، نخست بنا بر نقشهاي که روي ديوار بود، توضيحي درباره مجمعالجزائراندونزي دادند. مرکز اين جزاير، جزيره جاوه است که جاکارتا هم در آن قرار دارد. بزرگترين جزيره اين مجمع الجزاير که پوشيده از درخت است، کاليمانتان نام دارد که به دليل انبوه درختان، مانند آمازون، به عنوان يکي از ششهاي زمين ناميده ميشود. سوماترا جزيره بزرگ ديگر از مجمعالجزاير اندونزي است.
ايشان افزودند که اسلام حدود ششصد سال پيش از طريق آچه وارد اين جزيره شده و عامل آن تعدادي از سادات حضرموت يا اصطلاحا حضارمه هستند که تا به امروز در اين جزيره حضور دارند. مقابر شمار زيادي از آن در اين جزاير و نقاط ديگر پيرامون آن موجود است. اين افراد که ريشه عرب دارند، قيافههايشان اندکي متفاوت از ساکنان اصلياندونزي است. در اينجا مذهب شافعي با رنگي از تصوف غلبه دارد. مسلمانان دويست سالي در اينجا حاکم بودند تا آن که هلنديهاي استعمارگر آمدند و اين منطقه را از دست آنان خارج کردند. در دوره حکومت مسلمانان، بيشتر مردم به سرعت مسلمان شدند. برخي از اين حکام سختگير بودند و يکي از آنان بود که تمام بوداييها را به بالي فرستاد که امروزه بوداييهاي متدين همه در آنجا هستند. زبان آن دوره جاوي و خط آنان عربي بوده و نمونههايي از آن است. البته زبانهاي محلي بسيار زياد است و شمار آنها را تا سيصد زبان ميدانند.
در دوره تسلط هلنديها، تبليغات زيادي براي رواج مسيحيت در اين جزاير شد، اما راه به جايي نبرد. البته ساکنان فليپين با تلاش اروپاييان مسيحي شدند؛ همين طور تيمور شرقي که آنها هم مسيحي هستند و با حمايت غرب و کليساي کاتوليک چند سال پيش آنها از اندونزي مستقل و يک کشور مسيحي در اين منطقه مستقل درست شد. سنگاپور هم بيشترشان مسيحي هستند. شمار زيادي هم در مالزي تغيير دين دادند، اما آنچه امروزاندونزي ناميده ميشود، مردمانش سخت برابر اين تبليغات ايستادگي کردند. دولت برونئي هم که زماني دولت بزرگي بود و اکنون بسيار کوچک شده، تنها بازمانده دولتهاي اسلامي کهن است و سلسله اي از نسل همان سادات بر آن حکومت ميکنند. سادات دراندونزي تقريبا حدود سه ميليون نفرند که نسب نامه دارند. در حال حاضر نيز تبليغات مسيحي ادامه دارد و در جزاير «مالاکو» تلاش ميکنند جزاير را از نظر تعدادي به پنجاه، پنجاه مسيحي و مسلمان برسانند.
آقاي حکيم الهي درباره جنبش استقلالاندونزي گفت: علما نقش مهمي داشتند و براي همين، برخي از خيابانها به نام آنان است، اما بعدها «سوکارنو» دولت سکولار درست کرد و علما را کنار زد. حتي خط مردم را هم از ملايو که همان عربي بود به لاتين تغيير داد. الان تنها در برونئي خط عربي مانده است. جالب است که بدانيم در اين کشور که بزرگترين کشور اسلامي است، اسلام دين رسمي شناخته نميشود.
اما در ارتباط با مذهب سادات؛ واقعيت آن است که آنان به تدريج تشيع خويش را فراموش کرده و حتي هويت سيد بودن خويش را نيز براي مدتها فراموش کردند. آنان از حضرموتِ يمن به سمت آچه آمده بودند و اسلام را نيز از همين راه وارد اندونزي کردند. بسا به جز سادات، قبايل ديگري هم از زمره مهاجران بودهاند.
از زمان آيت الله حکيم به تدريج زمينه تشيع در ميان برخي از اين سادات فراهم شد. نوع تشيعي که آن زمان وجود داشت، تشيعي شافعي مزاج بود. مرحوم اسد شهاب که چند کتاب هم دارد در اين زمينه پيشگام شد. از وي کتابچهاي با نام «الشيعة في اندونيسيا» به چاپ رسيده است.
آيت الله حکيم هم زماني آقاي آيت الله شيخ محمدرضا جعفري را بهاندونزي فرستاد. البته آن زمان استبداد بسيار جدي و کار تبليغات مذهبي بسيار خطرناک بود. «اسد شهاب» پدر خانم علوي شهاب بود که زماني وزير خارجهاندونزي شد. اين اسد شهاب، مروج تشيع در اندونزي بود و چندين کتاب هم درباره اهل بيت (ع) نوشت.
آقاي حکيم الهي درباره حرکت ترجمه آثار شيعي به زبان اندونزيايي گفت: از آغاز تاکنون، حدود دو هزار عنوان کتاب از فارسي، عربي، و انگليسي درباره معارف شيعه ترجمه شده است. خود اين مرکز نيز تاکنون حدود 250 عنوان کتاب ترجمه و منتشر کرده است. در سالهاي اخير، فارغ التحصيلان قم بيش از همه به کارهاي انتشاراتي روي آوردهاند و مرتب آثاري را ترجمه و منتشر ميکنند. کتابي درباره آقاي احمدي نژاد در اينجا ترجمه و چهار بار چاپ شده است. هماکنون نيز چندين ناشر در اينجا فعال هستند. يک بار هم نشر الهدي، قرآني را که چاپ ايران بود، در تيراژ ده هزار نسخه افست و منتشر کرد تا پاسخ به اظهارات کساني باشد که ادعا ميکنند قرآن شيعيان متفاوت از قرآن ديگر مسلمانان است. يکي از آثار ترجمه شده و پر چاپ، کتاب کيمياي محبت آقاي ريشهري است.
آقاي حکيم الهي ادامه داد: حدود يک سال پيش، کتاب تاريخ خلفاي من هم ترجمه شد که فقط جلد نخست آن با عنوان Sejarah Khilafah انتشار يافته است.
هماکنون دو جريان مهم اسلامي د راندونزي وجود دارد؛ يکي نهضت «العلما» ادعا ميشود چهل ميليون عضو و سه هزار مدرسه و مکتب خانه دارد و رئيس بخش حوزه اي آن دکتر عقيل سراج است. اينها نفوذ بسياري بين مردم دارند و به طور معمول، وزير دين از اينها برگزيده ميشود. اين عقيل سراج چند بار هم ايران آمده و روابطش با اين کشور خوب است، اما بيشتر فارغ التحصيلان آنها براي ادامه تحصيل به سعودي يا مصر ميروند. جمعيت ديگر انجمن «محمديه» است که مؤسس آن شخصي به نام «احمد دحلان» بود و آنها هم رابطه شان با ايران خوب است. برخي از فارغ التحصيلان آنها به ايران آمدهاند. اينها نيز يک صد و هفتاد دانشگاه و مدرسه عالي و ادعا ميشود که 25 ميليون عضو دارند.
به نظر ميرسد آيندهاندونزي در اختيار اين دو جمعيت و انجمن است و به همين دليل، قدرتهاي خارجي هم روي آنها حساسيت زيادي دارند. رايس در يکي از سفرهاي اخير خود از يکي از اين حوزهها بازديد کرد.
در کل فضاي مذهبي اينجا برگرفته از سعودي است و به همين دليل، وهابيها در اينجا بسيار فعالند.
در اين ميان، نکتهاي که در اينجا جالب توجه است گرايش نخبگان به تشيع است. تعدادي از اساتيد دانشگاه و حتي سياستمداران يا فرزندان آنان در شمار اين افراد هستند، اما در مقابل، وهابيها براي جلوگيري از رشد تشيع تلاش زيادي دارند.
حدود پانزده سال پيش، آنان از دولت خواستند تشيع را مانند کشور مالزي مذهبي ممنوع اعلام کند، اما عبدالرحمان وحيد اين برخورد را مخالف با آزادي دانست. آنان کتابي با نام «چرا شيعه را نفي ميکنيم» در اين باره نوشتند.
حوادثي هم درباره برخورد وهابيها با شيعيان رخ داده است. سال گذشته در جاوه شرقي در «بانگيل» يکي از شهرکهاي «سورابايا»، وهابيها تظاهراتي ترتيب دادند و به همراه آن يک مرکز شيعه را نيز آتش زدند. شهر بانگيل، يکي از مراکز مهم شيعه است که بسياري از طلاب قم فارغ التحصيل اين شهر هستند. باني اين مؤسسه مرحوم سيد حسين حبشي بوده که يک مجتمع آموزشي شامل مهد کودک تا پايان دبيرستان است. به تازگي نيز قصد راهاندازي يک حوزه علميه را دارند.
در ماجراي حمله به اين مؤسسه و سنگباران منزل رئيس اين مؤسسه، آقاي سيد محمد بن علوي، بيش از همه تحريکات وهابيها مؤثر بود. پيش از آن، قرضاوي در سفري به اندونزي تلاش کرده بود تا به عنوان ميهمان ويژه رئيس جمهور، اهل سنت و مسئولان دولت را ضد شيعه بسيج کند. بازتاب اين فعاليت در حمله به اين مرکز در شهر بانگيل که به عنوان شهر قم براي شيعيان به شمار ميآيد، ظاهر شد. عامل مستقيم اين حادثه، شخصي به نام سيد طاهر الکاف که خود وهابي بود و از عربستان کمک ميگرفت.
مدرسهاي هم به نام الهادي در جاوه مرکزي بود که حدود هفت سال پيش حملهاي به آن شد و هماکنون آن مدرسه تعطيل است، هرچند مدرسه قديمي آن که حوزوي است، مشغول کار است.
به نظر ميرسد شيعيان در اينجا روش نسبتا عاقلانهاي در پيش گرفته و تحريک نميکنند. در حالي اگراندکي افراط شود، برخورد وهابيها با شيعيان بسيار تند خواهد بود و ماجراهاي پاکستان تکرار خواهد شد.
آقاي حکيم الهي گفت که فردا يکشنبه عازم جزيره باتام است که يک جزيره آزاد در نزديکي سنگاپور و مالزي است. شيعيان اين مسجد را در اين منطقه آزاد درست کردهاند تا به راحتي به آنجا آمده و مراسم خود را داشته باشند.
پس از آن به بازديد از بخشهاي گوناگون مرکز فرهنگي پرداختيم؛ يک کتابفروشي که عناوين زيادي کتاب در آن بود و بيشتر محصولات خود مرکز بود. کتاب فلسفه اخلاق آقاي مصباح ترجمه شده و توسط استاد رحمت در برخي از مراکز دانشگاهي تدريس ميشود. يک کتاب دو جلدي جالب بود، شامل توصيههايي که مرکز فرهنگي هر هفته در چند صفحه براي ائمه جمعه ميفرستد تا در خطبهها از آن استفاده کنند. در جاکارتا بيش از 2500 نماز جمعه برپاي ميشود.
کتابخانه مرکز نيز دربردارنده پنج هزار کتاب بود. همان وقت، يک کلاس درس در جريان بود که آقاي جلالالدين رحمت در آن تدريس ميکرد. وارد کلاس شديم. سلام و احوالپرسي کرديم. گفت که مشغول بحث درباره حضرت فاطمه زهرا (س) بوديم. پس از تعارفات از کلاس بيرون آمديم.
آقاي جلال الدين رحمت از شيعيان قديمي است که در شهر «باندونگ» زندگي ميکند و مؤسسه اي به نام شهيد مطهري دارد. وي آثار متعددي نيز نوشته يا ترجمه کرده و شيفته مسائل عرفاني است. مقالاتي از وي در چندين نشريه ديدم. اين مؤسسه، شامل يک مدرسه نيز هست که دانش آموزاني از شيعه و سني و مسيحي در آنجا تحصيل ميکنند. خانم «ماريا تانگ» که از دانشجويان دانشگاه تهران بوده و به تازگي بهاندونزي برگشته گفت که دوره دبيرستان را در اين مدرسه بوده و پس از آن به ايران آمده است.
آقاي جلالالدين به عنوان يک متفکر شهرت دارد و غالبا او را يک شيعه ليبرال ميشناسند. وي از سادات نيست و به همين دليل، تأثير چشمگيري بر افراد غير سيد براي جذب به تشيع دارد و شايد به همين دليل رابطه سادات با وي چندان مناسب نيست.
درباره شمار شيعيان پرسيديم. گفتند: آماري که به تازگي سازمان سيا از اقليتها داد، حکايت از آن داشت که 1 درصد جمعيت اندونزي شيعه هستند. آقاي حکيم الهي ادامه داد: به نظر ما، حدود سه ميليون شيعه در اينجا هست، اما شيعه متدين و مقيد شايد حوالي يک صد هزار باشد. ايشان گفت: ما در هر شهري وارد ميشويم، شيعياني را در آنجا ميبينيم.
يک سالن بزرگ که زير مرکز فرهنگي بود، نزديک به دو هزار نفر را در خود جاي ميدهد و باقي مانده جمعيت در حياط مرکز مينشينند. مراسم دعاي کميل در اينجا بسيار عالي برگزار ميشود و نه تنها شيعيان، بلکه سنيها نيز در آن شرکت ميکنند. در اندونزي، يکي از علايم تشيع شرکت در دعاي کميل است. اين مراسم در مؤسسه فاطمه (س) و مؤسسه اهل البيت نيز برگزار ميشود. مؤسسه فاطمه (س) دست خاندان «سقاف» است.
سيد محمد باقر کتاب «المراجعات» را ترجمه کرده که بارها چاپ شده است. حيدر باقر، فرزند اوست که انتشارات ميزان را دارد که يکي از ناشران فعال بوده و تعداد فراواني کتاب چاپ کرده است.
صبح روز يکشنبه با خانم «ماريا تانگ صاحب» قرار داشتيم. ايشان دانشجوي فلسفه در دانشکده الهيات دانشگاه تهران بوده و همان گونه که گفتم، از شاگردان جلال الدين رحمت بوده که پس از پايان دوره دبيرستان وابسته به مؤسسه شهيد مطهري راهي ايران شده است. اکنون يک سال است که بهاندونزي برگشته و در کالج اسلامي مستقر در جاکارتا ـ و گويا شعبه اي از کالج اسلامي لندن ـ در رشته تصوف تحصيل خود را آغاز کرده و همزمان کار هم ميکند. از ديروز خبر داشتيم که نمايشگاه کتاب محلي جاکارتا از شنبه افتتاح شده است؛ بنابراين مستقيم به نمايشگاه رفتيم.
دراندونزي موتورسوار بسيار فراوان است، اما تقريبا همه آنان شامل راننده و سرنشين کلاه ايمني دارند. با اين حال، اگر اندکي راه بسته شود، دسته دسته وارد پيادهرو شده و به راه خود ادامه ميدهند. من تا پيش از اين گمان نميکردم کشوري يافت شود که بهاندازه ايران، موتور سيکلت داشته باشد. اينجا را که ديدم از آن فکر منصرف شدم. ترافيک در جاکارتا بسيار زياد و بنابراين موتور وسيله نقليه بسيار خوبي است. به ويژه که بسياري از کوچه پسکوچههاي جاکارتا تنگ بوده و به قول خود آنان، کوچه «موش» ناميده ميشود.
پديده عمومي ديگري که در وقت گردش در مراکز شلوغ ميتوان ديد، حجاب است. در ده سال گذشته، تعداد زنان محجبه چندين برابر شده و هماکنون ميتوان گفت که چيزي بين سي تا چهل درصد زنان محجبه شدهاند. هرچند خيلي به معرفت ديني آنان افزوده نشده است. از اسلام، نمازهاي يوميه به علاوه نماز جمعه نهايت اهميت را دارد، اما بيش از آن، چيزي نيست. غالب مردم در وقت رفتن به نماز جمعه، شلوار خود را درآورده و لنگ مانندي ميپوشند. اين به ويژه براي افراد مقدس رايج است. کساني که به مکه مشرف شدهاند،اندونزياييهايي را معمولا با اين قبيل لنگها ديدهاند.
پديده ديگر خوراکپزي روي چرخهاي دستي است که بسيار شايع است. روي برخي از آنها يک آشپزخانه کامل با انواع ادويه و سوس و مواد غذايي است که روي اين چرخها انواع غذاها طبخ ميشود که طبعا بهداشتي نيست. مؤسسهاي که ما در آن بوديم، نزديک دانشگاه «مُستپا» بود. جلوي آن دهها نمونه از اين رستورانهاي متحرک بود که دانشجويان از آنها استفاده ميکردند. از اين زاويه، وضع اينجا شباهت بسياري به هند دارد. شباهت ديگر اينجا به هند، چسبيدن اشخاص به در و ديوار اتوبوسهاست که وقتي شلوغ باشد، چندين نفر به اطراف در آويزان هستند. اين مورد را به صورت نادر ديدم.
از خانم تانگ پرسيديم که آيا دراندونزي رشته فلسفه اسلامي در دانشگاهها وجود دارد که ايشان پاسخ منفي داد و گفت که البته رشته فلسفههاي غربي هست. وي درباره طلبههايي هم که در ايران درس خواندهاند گفت: در ايران خيلي به اينها خوش ميگذرد و وقتي اينجا ميآيند، گرفتار نوعي وازدگي ميشوند. البته اين که فارغالتحصيلان طلبه ايراني در اينجا معمولا مشغول کار ميشوند، نکته جالبي است. آنان تقريبا بيکار نميمانند و به تازگي به کارهاي انتشاراتي روي آوردهاند.
يک نکته آن که در اينجا همچنين ميان طلبههايي که ريشه سيد و عرب دارند با اندونزيها نوعي جنگ سرد وجود دارد. بيشتر افراد تأکيد داشتند که هماهنگي لازم وجود ندارد. گويا، يک بار آقاي جلال الدين رحمت هم، حملهاي به حبائب داشته که اين اسباب ناراحتي آنها شده و اختلافي در اتحاد جماعت اهل بيت دراندونزي که در بسياري از شهرها نماينده دارد ايجاد کرده است؛ متقابلا آنان نيز موضع را دارند.
بايد تأکيد کنم پديده تشيع به معناي امامي آن کاملا مربوط به پس از انقلاب است. آنچه از تشيع پيش از انقلاب وجود داشته، نوعي تشيع شافعي بوده که البته به شدت به تشيع نزديک بوده است.
به هر روي وارد نمايشگاه کتاب شديم. اين نمايشگاه بين المللي نيست بلکه داخلي است و بيشتر ناشران محلي در آن مشارکت دارند. شايد نيمي از مواردي که ما ديديم، ناشران کتب مذهبي بودند. چندين ناشر شيعه هم هست که به جز الهدي، نشر ميزان، لنترا و ايمان را هم ميتوان ياد کرد. نشر ميزان، يکي از پررونق ترين ناشران و بزرگترين آنها بود. يک سي دي درباره محمد حسين طباطبائي در غرفه خود گذاشته بود که مشغول پخش بود. کتابي هم پيرامون وي داشت که درباره چگونگي حفظ قرآن بود. گفته ميشد که اين کتاب يکي از پرفروشترين کتابهاست.
همين طور که کتابهاي شيعه به اندونزيايي ترجمه ميشود، دهها برابر آن آثار معروف سني به اين زبان بازگردانده ميشود. يک ناشر به نام «گما انساني»، دوره تفسير سيد قطب را بهاندونزيايي ترجمه و منتشر کرده بود. همان ناشر بيش از ده عنوان کتاب از «عائض القرني» منتشر کرده بود. سال گذشته عائض القرني با معاون رياست جمهوري در مراسم افتتاح همين نمايشگاه شرکت داشته است. اين عائض يک وهابي مدرن در سعودي است که اگر اشتباه نکنم، شعري هم از وي در ستايش صدام به عنوان يک شهيد در يکي از سايتها ديدم. در اين شعر يک چهره متدين از او ساخته بود.
يک کتاب درباره فرقه «قاديانيه» ديدم که در نقد آنها بود پيشتر هم اشاره کردم که قاديانيها در اينجا رو به ازدياد گذاشتهاند. عبدالرحمان وحيد رئيسجمهور پيشين مخالف ممنوع کردن آنهاست.
صحبت از شيعيان شد و اين که آيا کساني که شيعه ميشوند از طبقه نخبگان هستند يا افراد عادي. خانم تانگ ميگفت در جاکارتا، نه تنها شيعيان از افراد تحصيل کرده هستند، بلکه بسياري از آنها از افراد ثروتمندند، به ويژه چندين زن ثروتمند هستند که شيعه شدهاند و خانههاي خود را به برگزاري مراسم شيعي اختصاص دادهاند. در اينجا معمولا شيعه شدن يک عضو خانواده، واکنش تندي از سوي ديگر اعضا ايجاد نميکند. اين نکته مهمي است.
بيشتر شيعيان در شهرهاي جاکارتا، باندونگ، بانگيل، بگور، جوک جاکارتا، (با سه روستاي کاملا شيعه در حومه جوک جاکارتا)، سمارانگ، مَاکاسار، لامپونگ، و مالانگ هستند. باندونگ محلي است که براي نخستين بار جنبش عدم تعهد در آنجا تشکيل جلسه داد. متأسفانه فرصت ديدار آن دست نداد.
اما به هر روي، اين نکته جالبي است که افراد شيعه شده معمولا از قشر تحصيل کرده و دانشگاهي هستند. يکي از دلايل آن، تمايلات فکري و فلسفي آنهاست که در تسنن وجود ندارد.
از يک ناشر چندين کتاب ضد شيعه خريداري کردم. يکي از آنها کتاب سيد حسين موسوي با نام Mengapa Saya Keluar dari Syiah که همان الشيعه و التصحيح است. ديگري کتاب Pengkhianatan Syiah از عماد علي عبدالسلام و سوم کتابي با عنوان Syiah Menguak tabir Kesesatan Dan Penghinaannya Terhakap Islam از دکتر محمد طالب.
يک نسخه هم از کتاب «چرا شيعه را نفي کرديم» که عنوان اندونزيايي آن چنين است: Mengapa Kita menolak Syiah که مجموعه مقالاتي است که در سال 1997 منتشر شده و من پيشتر به آن اشاره کردم. داستان آن کتاب از يک مناظره مذهبي ميان برخي شيعيان و سنيان آغاز در مسجد استقلال آغاز شده که در پايان شيعيان غلبه کرده و نزديک بوده است که درگيري به وجود آيد. به دنبال آن، تلاش براي غير رسمي کردن شيعه آغاز و اين کتاب نوشته و به دنبال آن، رديهاي براي اين کتاب توسط شخصي به نام عمرهاشم از سادات شيعيان اندونزي نوشته شد. آقاي حکيم الهي گفت: اصلا سرآغاز راهاندازي «الهدي» از چاپ همين کتاب آغاز شد.
ما در نمايشگاه کتاب، سري به انتشارات الهدي زديم. عناوين منتشره توسط آن زياد است. مجلهاي هم به زبان اندونزيايي با عنوان الهدي منتشر ميکند که چندين شماره آن در آنجا موجود بود.
«قريش شهاب»، يک سني ـ شيعي است که زماني تفسيري به نام المصباح در اين کشور چاپ و توزيع کرد که بخش زيادي از آن از الميزان گرفته شده بود. شهاب، يکي ديگر از خاندانهاي سادات دراندونزي است که عوض کلمه سيد از آنان با نام حبيب (جمع آن حبائب) ياد ميکنند. افرادي از اين خاندان که شيعه و معروفند عبارتند از: عمر شهاب، حسين شهاب و عثمان شهاب. عمر و حسين در ايران و عثمان در مصر تحصيل کرده است.
روز دوشنبه ظهر به سمت ساحل دريا در شمال جاکارتا در محلي به نام آنچول رفتيم. براي ورود به ساحل نفري 1200 تومان گرفتند. واحد پول در اينجا روپيه است و هر روپيه تقريبا يک ريال است؛ بنابراين، محاسبه خيلي آسان است. صد هزار روپيه، ده هزار تومان است. نشست ما در ساحل که يک ساعتي را هم در اقيانوس آرام بوديم، سه چهار ساعتي به دراز کشيد. آقاي سيد فارس نهايت همراهي و همدلي را با ما داشت. سيد حسين فرزند ايشان هم همراه ما بود. وضع عمومي حجاب در سراسراندونزي خوب است و اينجا هم که ساحل است همين طور. تقريبا غالب زنان در اينجا با حجاب بودند. حتي اگر کسي بي حجاب هم بود تنها روسري نداشت اما لباس کامل داشت. بيفزايم که به تازگي در منطقه آچه دراندونزي تقريبا حجاب عمومي (و اجباري) شده و گويا کسي بي حجاب در آنجا نيست. حکومت آن منطقه نيز روي اين نکته پافشاري دارد.
امروز خانم ماريا تانگ آمد. يک مجله آورد که در مقالهاي به فرقهها و جريانهاي مذهبي که در دهههاي اخير وارد اندونزي شده پرداخته بود. توضيحات اين نشريه در اين نکات خلاصه شده بود:
جماعت تبليغ از پاکستان، سلفيگري از سعودي، تشيع از ايران، اخوان المسلمين از مصر، حزب التحرير از لندن و جهادي از افغانستان.
آخر شب دوشنبه سري به ساختمان ايتام وابسته به مؤسسه اهل البيت (ع) زديم. در اين مرکز کوچک که تنها دو اتاق داشت، هفت نفر نگهداري ميشوند. اين بچهها که از دبيرستان تا راهنمايي بودند، مشغول درس بوده و بزرگترها در اين ايام که تعطيلات آغاز شده، مشغول کارند. ساعتي با آنها بوديم. برخي از آنها پرسشهاي مذهبي پرسيدند که دوستان پاسخ گفتند.
صبح روز سه شنبه، ابتدا سري به بازار زديم و مثل هميشه چند تکه لباس ارزان قيمت خريداري کرديم. در راه، باز کانالها يا قناتهاي بزرگ آب را ديديم که عمدتا براي جمع آوري فاضلاب به ويژه براي کنترل بارانهاي سيل آساي جاکارتا در شهر تعبيه شده است. گفتند که در فصل باران که از دو هفته ديگر آغاز ميشود، باران چنان ميبارد که در بيشتر مناطق، آب خيابانها و خانهها را ميگيرد. آب اين قناتها بسيار کثيف بود. با اين حال در يک مورد شناي بچهها هم در آنها ديده شد که تأسفبار بود. بدتر از همه خانههاي مشرف بر اين قناتهاست که وضع بسيار اسفباري دارد.
قرار بود ناهار را در مرکز فرهنگي ايران باشيم. ساعت دو به محل مرکز رسيديم. آقاي عمرهاشم که پيرمردي است که سابقا وصف او را گفتم، به مناسبت ما ميهمان شده بود. وي متولد سال 1935 ميلادي است. زماني پزشکي ميخوانده که رها کرده و به کارهاي ديني و تاريخي روي آورده است. وي مقالات تدوين حديث و تحريف قرآن را که سالها پيش در مجله التوحيد چاپ شده ـ و آنچنان که بعد فهميدم، به اندونزيايي هم ترجمه و چاپ شده بود ـ خوانده بود. به همين دليل خيلي احترام گذاشت. خودش مشکل ريه دارد و تنفس او دچار مشکل است. کتابي درباره سقيفه نوشته که پنج بار چاپ شده است. همين طور رد بر کتاب «چرا شيعه را نفي ميکنيم» از اوست که با عنوان: Syiah Ditolak syiah dicari ٍ چاپ شده است.
آقاي حکيم الهي گفت که آن زمان سه نفر يعني همين عمر شهاب، سيد حسين حبشي و شقاف الجفري (جفري يکي از خاندانهاي سادات حضرموتي است) فعاليتهاي فرهنگي براي شيعه داشتند. برادر عمرهاشم، با نام محمد هاشم مترجم نهج البلاغه است. برادر ديگرش که مرحوم شده، فوادهاشم است که کتابي درباره سيره نبوي داشته است. يک جوان 46 ساله هم به نام حسن دليل عيدروس از سادات شيعه حضرموتي بود که در رياض در دانشکده تربيت درس خوانده بود. گفته شد که وي از شيعيان جدي و فعال است.
وي گفت: به تازگي سفري به يمن داشته و به شهر تريم رفته است. در فاصله يک ربع ساعتي تريم، مرقد سيد احمد مهاجر، جد همين سادات باعلوياندونزيايي است. او گفت که خيلي از ساداتاندونزي از سني و شيعه براي زيارت مراقد سادات به يمن ميروند.
در ميان صحبتها از محمد ظفر اقبال سخن به ميان آمد که يک پاکستاني مقيم اندونزي بوده که علاوه بر داشتن دکترا از پاريس، چند سال پيش از دانشگاه تهران هم در رشته ادبيات فارسي دکترا گرفته است. نسخهاي از پايان نامه او را با عنوان تأثير زبان و ادبيات فارسي و فرهنگ ايراني در زبان و ادبيات و فرهنگاندونزي ديديم که بسيار عالي به نظر ميآمد و در سال 1384 ارايه شده بود. بخشي از آن به تأثير فرهنگ عاشورا و محرم دراندونزي اختصاص داشت که خواندني بود و بخشي از اين پايان نامه را چندي پيش، الهدي به زبان اندونزيايي چاپ کرده است. متأسفانه وي حدود دو ماه پيش در پاکستان درگذشت. تا آنجا که ميدانم، اين اثري منحصر بفرد بوده و لازم است به طور کامل متن فارسي آن چاپ شود.
در راه بازگشت، ساختمان مؤسسه فاطمه زهرا (س) را ديديم که از همان خيابان تصويري از تابلوي آن گرفتم. قبلا اشارهاي به اين مؤسسه کرده بودم.
صبح روز چهارشنبه که روز آخر ماست، جناب سيد فارس فرمودند که شخصي به نام مهدي آمده و چند کتاب آورده است تا شما آن را امضا کنيد. وقتي کتابها را آورد، ديدم هر سه کتاب از بنده است که سالهاي گذشته به اندونزيايي ترجمه شده است. يکي از آنها Sejarah Islam همان جلد دوم تاريخ سياسي اسلام است که در 911 صفحه در 2003 ترجمه و منتشر شده است. ديگري کتاب تاريخ تدوين حديث با عنوان Henulisan Penghimpunan Hadis Kajianhistoris که در سال 1992 منتشر شده است. سوم کتاب اکذوبه تحريف القران با عنوان Menolak isu Perubahan AL-QURAN که در سال 1991 منتشر شده است. بنده هيچ کدام از اين ترجمهها را نديده بودم.
امروز چهارشنبه دوازدهم تير ماه 1378 را که روز آخر اقامت ما در اينجا بود، همراه دوستان به گردش سوقيه رفتيم و چندين پاساژ را گشتيم. ظهر پس از خوردن ناهار به محل مؤسسه برگشتيم تا مقدمات بازگشت را فراهم کنيم. بنا بر برنامه، پرواز ما ساعت 45/9 شب خواهد بود. توقف يک ساعته در مالزي خواهد داشت و پس از آن به سوي دبي خواهيم رفت و از آنجا عازم ايران خواهيم شد.
حقيقت آن است که در اين سفر، آن گونه که شايد و بايد، نتوانستيم مراکز اسلامي را با دقت بازبيني کنيم. در عين حال، به اجمال توانستيم به يک جمع بندي کلي درباره کشوراندونزي برسيم؛ کشوري با استعدادهاي بالا در همه جهات؛ کشوري که مردمانش همدلي زيادي با جهان اسلام دارند؛ کشوري با مردماني فرهيخته که رنگ مظلوميت از رخساره آنان آشکار است و امروزه در چنبره سياستهاي ظالمانه اروپاييها و به ويژه آمريکاييها گرفتار هستند؛ کشوري با امکان تغيير بسيار که ميتوان مردمان آن را با افکار اسلام و تشيع آشنا کرد.
بنا بر آنچه ظفر اقبال گزارش کرده، نزديک به سيصد لغت فارسي در زبان مالايي هست. به همين قياس فرهنگ ايراني ـ اسلامي هم در آنجا نفوذ خاصي دارد. همين که پس از انقلاب و به برکت انقلاب تشيع تا اين اندازه رشد کرده، نشان از علاقه وافر اين مردم به ايران و انقلاب است. ترجمه نزديک به دو هزار عنوان کتاب شيعي که بخش اعظم آنها از فارسي به مالايي ترجمه شده، باز هم از امکان تأثيرگذاري ما در آنجا حکايت دارد. اين کار بايد به صورت بومي دنبال شده و از فرهيختگان و نخبگاني که عاشق اسلام و تشيع و ايران هستند استفاده شود. به نظر ميرسد، کار ترجمه آثار شيعي بيشتر سليقهاي و حتي تجاري است. لازم است براي اين کار برنامهريزي بهتري صورت گيرد. به ويژه در ترجمه آثار فلسفي ما و پذيرش آن توسط مسلمانان اندونزيايها، زمينه مساعد است، همانگونه که در مالزي چنين است؛ بنابراين، براي اين بخش نيز بايد برنامههاي بهتري داشت. تقويت مراکز آموزشي و کتابخانهاي اندونزي، تقويت مرکز فرهنگي ايران، گسترش ترجمه، آموزش بيشتر طلاب اندونزيايي در ايران و داشتن روابط تجاري و سياسي بيشتر، همه و همه ميتواند بستري مناسب براي تأثيرگذاري ما در کشوري باشد که در يک تجربه سي ساله، خود را آماده نشان داده است.