«شیعه نیوز»: پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام به منزله مراتبی برای رساندن انسان به کمال هستند. آمدن پیامبری بعد از پیامبری دیگر، آغاز امامت امامی بعد از اتمام امامت امام قبلی، هر کدام به این مفهوم است که عقل و درک انسانی به مرحلهای رسیده که نیازمند دریافت مفاهیم جدیدی از علوم الهی است که بر عهده پیامبر یا امام آن عصر است.
به این ترتیب ماندن در سال 61 هجری برای ما که در دوران امامت امام دوازدهم زندگی میکنیم، ظلمی است به خود و امام حسین (علیه السلام) . هرچند دریافت و درک آموزههای حسینی نیازی حیاتی برای رشد و کمال ماست، اما لازم است در همین سیر الهی، امام زمان خود را شناخته و با او همنوا باشیم.
دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی، محقق اسلامی، طی سخنانی به بررسی مسیر کمال انسانی در سیر الهی تا ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرداخته و مرتبه و مقام قیام امام حسین (علیه السلام) در این میان را به خوبی تشریح و تبیین میکند.
با توجه به اینکه قیام امام حسین (علیه السلام) مرحلهای از آماده کردن انسان برای کمال است و تا ظهور حضرت حجت (حج) ادامه پیدا میکند، اینکه عنوان میشود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) برمیخیزند و منتقم آن حضرت هستند، معنای خاصی پیدا میکند؟
دقت کنید که خونخواهی به معنای احقاق حق است. چون وقتی کسی مظلومانه به شهادت میرسد باید خونخواهی شود. در این موقعیت است که حق بر زمین مانده او ادا میشود و به صاحب حق میرسد. چون ظالمی حقی را ضایع کرده، خونی را ریخته و باید این حق گرفته شود و این خونخواهی اتفاق بیفتد و صاحب حق به حق خود برسد.
صاحب حق، ولی دم است. این خونخواهی حق ولی دم و صاحب خون است. صاحب خون و ولی دم، ولی قهری هر مظلوم شهید است. بنابراین وقتی فرزندی شهید میشود، پدرش ولی دم و صاحب دم اوست.
در سال 61 هجری و پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) حقی وجود داشته و خونی بر زمین ماند. باید این حق برگردد. ضرورتاً هم باید کسی که صاحب دم است این کار را انجام دهد. صاحب دم بعد از امام حسین (علیه السلام) ، امام علی بن حسین (علیه السلام) است. اگر ایشان نتوانند آن حق را برگردانند، این وظیفه بر عهده فرزندشان است.
این سلسله به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که صاحب دم هستند میرسد. چراکه امام حسین (علیه السلام) پدر و جد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. کس دیگری بخواهد علم خونخواهی را بلند کند، باید گفت به نحوی این خونخواهی حق او نیست، برای او تعریف نشده. ممکن است حرکتی بکند، اصلاحگری بکند یا بتواند یا نتواند، ولی در عهده و تکلیف او نیست. بلکه بر عهده خونخواه حقیقی اوست.
به همین دلیل خونخواهی امام حسین (علیه السلام) توسط امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق میافتد. این خونخواهی دو وجه دارد: اول اینکه حق بر زمین مانده امام حسین (علیه السلام) به فرزندانش برسد، دوم اینکه در قیام کربلا باید حق و پرچمی که بر زمین افتاده اعاده گردد.
روز خروج و قیام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز عاشوراست
چرا؟
چون امام حسین (علیه السلام) که برای نفسانیات خود برنخاسته بودند. آن حضرت مأموریت اجرای فرمانی از سوی خداوند را بر عهده داشتند. اجرای فرمانی که پیامبر(ص) دستور داده و حال بر زمین مانده. پس خونخواه ابا عبدالله (علیه السلام) وظیفه دارد که حق و پرچم و مأموریت بر زمین مانده را کامل کند.
به همین دلیل است که میبینیم خروج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم در دهم عاشورای سال ظهور رخ میداد. در آن تاریخ، خروج از مکه آغاز میشود و پرچم یا لثارات الحسین پدیدار خواهد شد.
در واقع اگر روز خروج و قیام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز عاشوراست، به این معنی است که از همان روز و لحظهای که امام حسین (علیه السلام) بهشهادت رسیدند، حرکت بعدی آغاز میشود و خونخواهی به همه معانی ظاهری و باطنی خود محقق میشود. پس آنچه که حق امام حسین (علیه السلام) بوده، از مسیر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق میشود.
اما چگونه واقعه کربلا کامل میشود؟
نکته مهم و قابل توجه این است که ما در مرحلهای خاص از واقعه ظهور با رجعت مؤمنان محض و کافران (محض) مواجه میشویم. مطابق روایات رسیده اولین شخصی که رجعت میکند امام حسین (علیه السلام) است و خود به خلافت میرسند. یعنی در واقع بخش بر زمین مانده واقعه کربلا، به نحو تام و تمام ظهور پیدا کرده و به کمال میرسد.
مؤمن باید در ایستگاه زمان خودش مستقر باشد، نه عقب و نه جلو!
وقتی معتقدیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای خونخواهی جدشان اقدام میکنند، پیروان امام حسین (علیه السلام) در زمان غیبت آن حضرت چه وظیفهای بر عهده دارند؟
مهمترین نکته توجه، توسل و اتصال به حجت حی خداست. یعنی هر انسان مؤمنی باید در ایستگاه زمان خودش مستقر باشد، نه عقب و نه جلو.
وقتی قطار از ایستگاه حضرت موسی (علیه السلام) گذشته و به ایستگاه حضرت عیسی (علیه السلام) رسیده، آن شخصی که سالک حقیقی و راستین است، باید با این قطار و از این مسیر برود و به ایستگاه حضرت عیسی (علیه السلام) برسد. اگر در ایستگاه حضرت موسی (علیه السلام) بماند مرتجع است، حق هم ندارد جلو بیفتد چون راه را بلد نیست و در تکلیف او هم نیست؛ بلکه در تکلیف حضرت عیسی (علیه السلام) و سپس اوصیای ایشان است. این ماجرا در مورد همه ائمه اطهار (علیه السلام) صدق میکند.
ارتجاع یعنی مقام پیامبران یا امامان قبلی را بدانی ولی از امام زمان خودت غافل باشی
اینکه پیامبر (ص) فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» هر کس امام زمان خود را نشناسد مرگ او مرگ جاهلی است، در همین باب است؟
بله. باید امام هر عصر و زمان را شناخت. یعنی بدانی الان در چه موقعیت زمانی و مکانی و در کدام ایستگاه زندگی میکنی و در چه شرایط تاریخی و در عهد کدام ولی مستقر هستی.
وقتی به عصر امام علی (علیه السلام) رسیدی، باید معتکف کوی او باشی. یعنی امام زمانت را بشناسی. اگر امام زمانت را نشناسی، مرگ تو مرگ جاهلی است. از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردند: «اگر کسی امامان قبلی را بشناسد و امامان عصر و زمان خود را نشناسد، مؤمن است؟» آن حضرت فرمودند: «مؤمن نیست، اما مسلمان است.»
پس تکلیف مؤمن، اتصال به امام حی عصر خودش است. مؤمن باید معتکف کوی امام حی و شناسنده امام حی و عصر خود باشد، نه اینکه بخواهد در ایستگاه قبل بماند و بگوید کاروان رفت و ما کاری به این کاروان نداریم.
آنچه بنیامیه میخواست اسیر کردن قیام کربلا و همه معانی آن در دشت کربلا و سال 61 هجری بود. حال کسانی که در عهد امام صادق (علیه السلام) زندگی میکنند اگر ایشان را رها کنند و به قیام امام حسین (علیه السلام) و واقعه کربلا بچسبند، مرتجع هستند. چنانکه این بلا بر سر هفت امامیها آمد.
کسانی که در روزگار ما زندگی میکنند اگر برای همه ائمه اطهار (علیه السلام) نذر و نیاز و سوگواری و شادی کنند، ولی در کوی و ایستگاه امام عصر (علیه السلام) مستقر و معتکف نباشند، مرتجع هستند. کسی نمیتواند خودش را عزادار امام حسین (علیه السلام) بداند و سینه بزند، اما هیچ آگاهی درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مأموریت ایشان نداشته باشد و یا توجهی به خواستههای امام زمان و عصر خود نکند.
ماندن در سال 61 هجری، ظلم به امام حسین (علیه السلام) است
هیچ گاه گفتگو از امام حسین (علیه السلام) را جدا و منفک از خونخواهی ایشان نکنید وگرنه مرتجع هستید. باید گفتگوی شما در ظاهر و باطن پیوسته با امام عصر و زمانتان باشد. در سال 61 هجری ماندن ظلم به امام حسین (علیه السلام) است.
در این بین هر کسی وظیفهای دارد. وظیفه ذاکران، مداحان و منبریها در انتقال این پیام چیست؟
ذاکر به کسی میگویند که ذکر میگوید، کسی که دیگران را متذکر میشود. انسان اهل نسیان است، به همین دلیل نیازمند ذکر و ذاکر است تا متذکر شود. اگر قلب انسان متذکر نشود، آرام آرام در وادی کفر و شرک خواهد غلطید. پس آن شخصی که لباس اهل ذکر به تن میکند باید متوجه چند نکته باشد.
در حقیقت اهل ذکر و صاحب حق ذکر، ائمه معصومین (علیه السلام) هستند. امام معصوم (علیه السلام) میفرماید «اهل ذکر ماییم، پس اگر میخواهید بپرسید از ما بپرسید.»
وظیفه حقیقی و اصلی ائمه خدا (علیه السلام) متذکر ساختن انسان به حق زمانهاش و به حق بر زمین مانده به تکلیفش و آنچه خداوند مقدر کرده و فرمان داده است میباشد. پس ائمه معصومین (علیه السلام) متذکر هستند و کسی که لباس ذکر بر تن میکند، دانسته و ندانسته دارد ردای اهل ذکر را که ائمه هدی هستند به تن میکند.
خیلی جرأت میخواهد کسی این لباس را بر تن کند. این لباس ردا و عبا و عمامه نیست. این لباس قرار گرفتن در شأن و مرتبهای از شئون و مقامات ائمه دین است. حافظ میفرماید: «چون جمع گشت معانی، گوی بیان توان زد» این به خود ذاکر برمیگردد. باید از خود بپرسد آیا معانی در او جمع شده که سخن میگوید؟ یا فکر کرده است فقط عبایی را از کیف در بیاورد و بیندازد روی دوش و روی صندلی بنشیند و شروع کند به نوحه خواندن و چهچهه زدن، این شرط لازم و کافی برای ذاکر شدن است؟
ضرورتهای ذاکر، روضهخوان و مداح بودن
شرایط لازم این مقام چیست؟
اول باید قلب خود ذاکر متذکر شده باشد، وگرنه ره به بیراهه میبرد. ذاکر باید در ظاهر و باطن، متصل و متوسل به صاحب قدس اهل ذکر باشد. در غیر این صورت ره به بیراهه میبرد.
باید همه تکیهگاه او به اهل ذکر باشد وگرنه فساد ایجاد میکند. باید همه قولش را از قول آنها بگیرد وگرنه مغالطه یا نفاق میکند. باید آنها را شاهد و ناظر بگیرد وگرنه به خودرأیی میافتد. باید برای آنان و با خلوص نیت کار انجام دهد وگرنه با نیتی که فاسد باشد فساد به وجود میآورد. مزد را هم در حقیقت از خود آنها بخواهد.
گمان نکنیم مردم متوجهه باطن مداح و ذاکر نیستند
وقتی ذاکر، روضهخوان یا مداح شروع به خواندن ذکر، مداحی کردن، شعر گفتن و نصیحت کردن میکند در همان زمان دو حس او عمل میکند: اول حس ظاهری او که همان زبان گوشتی در دهان اوست که عمل میکند و سخنی را به مردم میرساند، دوم در همان زمان زبان درون او سخن میگوید. ضرورتاً زبان ظاهر و باطن یکی نیستند. چون این زبان در ظاهر برای حفظ منافع و دفع ضرر یا تمامیتخواهی و انحصارطلبی و حسادت چیزی را در لباس شعر، روایت، آیه و ذکر مصیبت بیان میکند.
اگر زبان ظاهری و باطنی ذاکر و واعظ با یکدیگر همنوایی داشته باشد، مردم هم با گوش ظاهری و باطنیشان همزمان ظاهر و باطن مداح و ذاکر را میشنوند.
فراموش نکنیم که مردم هم با یک گوش ظاهر، ظاهر کلام را میشنوند و با یک گوش باطن، باطن کلام را. پس هیچ ذاکر و واعظ و منبری گمان نکند که وقتی خودش گرفتار هواهای نفسانی و حسد و تظاهر و غیبت و ریا و دنیاطلبی است و قلبش فاسد است، با استفاده از اشعار و روایات زیبا و آیات قرآنی میتواند مردم را هدایت کند و متذکر شود. چون گوش ظاهری مردم این شعر و آیات و روایات را میشنود ولی گوش باطنی آنها، باطن این ذاکر و مداح را میشنود.
انتهای پیام