به گزارش «شیعه نیوز»، آسمان که پُر میشد از غم عزای حسین و چشمان مهر و ماه را پردهای شفاف از اشک فرا میگرفت، ابومهدی رخت عزا بر تن میکرد. رختِ عزای مولایش حسین(ع). به زمزمه «کَربَلا! لا زِلتِ کَرباً و بَلا» میگفت و پرچمهای سیاه و سبز مزین به اباعبدالله را بر سر در خانه به اهتزار در میآورد.
در محرمالحرام، ماوا و مامنِ ابومهدی و فرزندانش میشُد حسینیهی سیدالشهدا. حسینهای که همه مرثیه بود. زیارت عاشورا و ذکر مصیبت کربلا و درد فراق حسین. مرامِ کربلایی عبدالساده یوسفی اصلیان خدمتگزاری در راه مقدس غریب الغربا بود. خدمت به پیروان مسلک و آیین سیدالشهدا.
ابومهدی میداندارِ روضههای خانگی آقا بود. موسم روضه که میرسید آشپزخانه، خانهاش میشد. برای سینهزنانِ حسین آب و چای و غذا فراهم میکرد و با قطرات اشکی که با هر «یاحسین» از دیدگانِ نمناکش جاری میشد، بر سر عزادارن گلاب میپاشید. او خادم بود. خادمی برای اهل بیت و سلالهی پیامبر خدا.
اربعین که میآمد، ابومهدی با قامتی استوار، رسالت راهنمایی زائران پاکترین بقعهی خدا را بر شانه میگرفت. عاشورا در جان و روحِ او عاشقانهای آرام بود. عاشقانهای سرشار از محبت و علاقهاش به حسین و خاندانش و دلِ دریاییاش هم منزلگه عشق به سفینهالنجات بود و هم زوارش.
بابایِ زورا حسین
مردم محله به ابومهدی لقبِ مدیر کاروان زائران حسینی را داده بودند چرا که او همه ساله جمع کثیری از بستگان، دوستان و آشنایان را به زیارت شهرهای مقدس عراق میبرد. برای بانوان کاروان برادری میکرد و برای کودکان پدری. او بابایِ مهربان زوار اباعبدالله بود و همه را در سایهی مهر و حمایت خویش پناه میداد تا زیارت را به سلامت به پایان برسانند. زوار کاروانِ عشق که به خانه باز میگشتند، همه دعا بودند برای عاقبت به خیری ابومهدی.
کربلایی عبدالساده سه فرزند پسر داشت. مهدی، هادی و محسن و امروز کوچکترین فرزند او راوی داستان پدر است. داستانِ پدری که در آخرین زیارت اربعین در وادِیالسَّلام به وصال مولایش رسید. در روایات آمده است که وادِیالسَّلام محل رجعت پیامبران و صالحان است و هر مؤمنی که در هر جای دنیا فوت کند، روح او به این مکان خواهد آمد و روحِ ابومهدی از ورای خاک پاک سرزمین مقدس وادِیالسَّلام، چه خوش شتافت به وصال معبود و مولایش.
شوق سفر
کوچکترین فرزند ابومهدی از پدر میگفت. پدری که سال گذشته پر کشید و به آسمانها رفت. او گفت: سال گذشته چگونگی عزیمت زائران حسینی برای سفر معنوی اربعین در هالهای از ابهام بود و صحبت از بسته بودن مرز و محدودیت سفر به کربلا به میان آمده بود اما دلِ ابومهدی که همه ساله به اشتیاقِ پیادهروی اربعین در سینه میتپید، آرام و قرار نداشت و عجیب میکوفت به قفسهی استخوانی سینه.
او ادامه داد: در بحبوحهی محرم بود که دوستی تماس گرفت و خبر از باز شدن مقطعی مرز شلمچه داد. اشتیاق سفر در جانِ بابا جوانه زد و با پاسپورتی تاریخ گذشته روانهی مرز شد. خدا یاریاش کرد و پاسپورتش را در مرز تایید کردند و علیرغم محدودیتی که برای عزیمت زائران به آن سوی مرزها وجود داشت، وارد کشور عراق شد.
فرزند ابومهدی گفت: پدر برخلاف رسم هرساله که سفر را از نجف شروع میکرد به صورت مستقیم عازم کربلا شد و پس از زیارت، دوباره به نجف بازگشت. هوای خوشِ زیارت جانش را آسوده ساخته بود و روحش را به پرواز درآورده بود. پدر قصد غسلِ زیارت میکند.
پدر پس از زیارت آسمانی شد
پسر فرو رفته در تاثرِ فراق پدر ادامه داد: پدر خواست که با مادر خلوت کند. نگاه ابومهدی رو به روی آسمان بود. گویی به او الهام شده بود که باید توصیه و وصیت و سفارش کند. در چشمان مادر نگریست و توصیههای لازم را به او کرد. به خواب نیمروزی رفت و در بهت همگان، دچار سکته قلبی شد. پدر سعادت داشت که پس از سبکبالیِ زیارت مولا، در نجف اشرف آسمانی شود و در وادیالسلام آرام بگیرد.
وی ادامه داد: پیغمبر خدا میفرماید: براى شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود و پدر اینگونه بود. عشق به کربلا او را در زمان مرگ به نجف کشاند تا زائر ابدی مولا باشد.
فرزند ابومهدی گفت: در زمان وفات پدر، من در حال بازگشت به کشور بودم. خبر را که دادند، راه رفته را بازگشتم. جرات دیدن مادر را نداشتم. شب رسیدم و صبح به دیدار مادر رفتم. نگاهش سرخ بود از رنجِ هجران اما دلش قرص بود که همراه زندگیاش به مراد و تمنایی که داشت، رسید. پدر برای مادر نه تنها سایهی سر که رفیق و یاور بود.
وی ادامه داد: همه اتفاق نظر داشتیم که در نجف به خاک سپرده شود. او عاشقی بود که فقط در جوار معشوق آرام میگرفت. پدر ارمغانِ گرانبهای ما بود در راه حسین، فرزند علی ابن ابیطالب. اما قیمت خرید قبر برای مزار پدر در نجف بسیار بالا بود و به پول ما حدود 200 میلیون میشد.
پدر میهمان امیرمومنان شد
فرزند ابومهدی گفت: با ایران تماس گرفتیم تا ماشین را بفروشند برای تامین هزینهی کفن و دفن پدر و در هنگامی که مشغول تدارک مراسم بودیم، شخصی تماس گرفت و گفت که قطعهای در وادیالسلام نجف دارد و میخواد اهدا کند به زائر امام حسین. این شخص تا به امروز نه میشناسیم و نه دیدهایم.
او گفت: هر چه زمان بیشتری میگذشت، اتفاقاتی که میافتاد حیرتانگیزتر میشد. هزینهی کفن و دفن و نصب سنگ قبر به صورت کاملا رایگان انجام شد و پدر همه اینها را میهمان امام علی(ع) بود. پدر را برای تشییع به وادیالسلام بردیم، در حرم امیرالمونین طواف دادیم و خادم حرم بر پیکر پدر نماز و زیارت امینالله خواند و او را در همسایگی امیرمومنان و در جوار شهدا و ابومهدیالمهندس به خاک سپردیم است.
فرزند ابومهدی گفت: برای ما افتخار است که پدرمان در مسیر اربعین حسینی به سوی حق شتافت و به عقیدهی همگان این سربلندی از سرِ بزرگداشتن و نیکی به پدرومادر نصیب پدر شد. او همیشه میگفت نیکوکاران به والدین، عاقبت به خیر میشوند.
پسر اما یک حسرت بزرگ در دل دارد. حسرت همراهی پدر در زیارت اربعین. حسرتی که امروز آرزویی دستنیافتی است. فرزند ابومهدی در پسِ قطرات اشکی که هر لحظه بیشتر میبارند، ادامه داد: همسفر پدر در زیارت اربعین نبودم اما او در زمان تشییعاش دست مرا گرفت و به همراه خود به زیارت امام علی(ع) برد.
او گفت: اما امروز ما شادمانیم که مزار پدر در نجف اشرف باعث شد تا خیل عظیمی از دوستان و آشنایان کربلایی و نجفی شوند و کسانی که توفیق مشرف شدن نداشتند، با درگذشت پدر، زائر اربعین حسینی شدند.
فرزند ابومهدی در ادامه گفت: گرچه لحظههای غریبی بود به خاک سپردن پدر بدون حضور دو برادرم. اما یاد اباعبدالله مرهمِ این غم شد و سیلِ اشکی که در آن لحظات بر خاکِ مزار پدر جاری میشد، برای مظلومیت اباعبدالله بود. یا حسین! بِابی اَنتَ و اُمّی، پدر و مادر من فدای تو باد.
امروز سنگ مزار ابومهدی قابِ مستطیل شکلی از سنگ سفید است با رسمالخطِ رقاع که عبارت گرانبهای زائر الامام الحسین آن را منور کرده است. از قلبِ پدر نوری به سمتِ آسمان میرود. نور معرفت و عشق و این معرفت و عشق چراغی است که یک زائر حسینی برای نهادینه کردن زیارت اربعین در دل یک جمع روشن نگه داشت.
انتهای پیام