به گزارش «شیعه نیوز»، نویسندگان مقالات «روسها در ایران» نفوذ روسیه در ایران (سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۹۵۰) را نهفقط روایتی از دخالتهای بیامان و یکجانبه سلطه روس بر ایران نمیدانند، بلکه آن را در قالب فرایندی تعاملی و پیچیده بررسی کردهاند، روایتی که بیشتر ناظر بر تعاملات غیرمستقیم و درعینحال تعهدات سازنده هم هست. مقالات آنها در پی گشودن دریچههای جدیدی بر قدرت و نفوذی است که در ایران آن روزگاران اعمال شد.
کتاب «روسها در ایران» (دیپلماسی و قدرت در ایران، از آغاز دوره قاجار تا پایان جنگ جهانی دوم) مجموعه مقالاتی درباره سیاستهای روسیه (شوروی) در ایران عهد قاجار تا پایان جنگ جهانی دوم است که به ویراستاری رودی متی و یلنا آندری یوا با ترجمه محمد آقاجری از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه به چاپ رسید. این کتاب قبلا از سوی محسن عسکری جهقی ترجمه و در انتشارات نگاه منتشر شده است.
«جنگ و دیپلماسی سده نوزدهم»، «هوشمندی و نفوذ: آغاز سده بیستم»، «افسران و خاورشناسان: نیمه نخست سده بیستم» و «آرمان و اشغالگری: دهه ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰» عناوین چهار بخش تشکیل دهنده کتاب هستند.
رودی متی و دیگر پژوهشگران، تاریخنگاران و استادانی که در این کتاب هر کدام با مقالههایی به بررسی حضور روسها در ایران پرداختند بر آنند تا با تکیه بر اسناد به بررسی جزئیات تازهای از حضور روسها از دوره قاجار تا شروع پایان جنگ جهانی دوم بپردازند. آنها در این میان با برخی مقالات بحثبرانگیز از زوایای نو به موضوعات قابل تامل در رابطه با دخالت روسها در ایران پرده برداشتند؛ از جمله موضوعات مهمی که نگاهی نو به آن داشتند، ماجرای قتل گریبایدوف، سفیر روسیه، حمله به بارگاه حضرت امام رضا(ع)، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و موضوع حزب توده و ایالت خودمختار آذربایجان است.
محمد آقاجری در ترجمه کتاب تلاش کرده با نثری روان مخاطب را به خواندن کتابی پرحجم تشویق کند، ضمن اینکه در اغلب مقالات در نقش یک مترجم مطلع از تاریخ حضور دارد و بعضی روایتها را تشریح یا تصحیح کرده است.
انگلیس پرفریب یا روسیه سلطهگر؟
یکی از نکاتی که مرا مشتاق خواندن کتاب کرد، جملات برانگیزاننده رودی متی بود که به مقایسه صدمات حضور روسیه پرداخته بود و گویی به ایران یادآوری میکرد که حضور روسها بیش از آنچه که ایرانیان کینه بریتانیا را به دل گرفتند، مخرب و وحشتناک بوده است: « ایرانیان که به طور غریزی ضد استعمار هستند، همچنان به شدت در اندیشه چیزی هستند که آن را دخالت بسیار نادرست، پرفریب و حتی ویرانگر انگلیس در امور کشورشان میدانند با این حال بسیاری تقریبا از این حقیقت آگاه نیستند که در سراسر سده نوزدهم و بسیاری از سالهای سده بیستم، حضور روسیه در به ویژه در شمال ایرانبه مراتب تهاجمی تر از و مهمتر از انگلیس در این کشور بوده است. در حقیقت، این گروه از ایرانیان شگفتزده خواهند شد اگر بشنوند که حضور انگیسیها و توازن و «حمایتی» که آنها فراهم کردند، شاید مانع از دخالتهای شدیدتر روسیه در امور ایران شده باشد و ممکن است حتی این موضوع را نپذیرند. (ص ۱۷)»
موریل آتکین، استاد تاریخ دانشگاه جرج واشنگتن نویسنده مقاله «مراحل نخست روابط روسیه و ایران» است، در این مقاله به اثرات سوء جنگ ایران و روسیه اشاره شده است: «در آن برهه، ایران گزینه واقعگرایانه دیگری نداشت مگر اینکه جنگ را طبق شرایط روسها پایان دهد. در آن زمان، روسها طبق پیمان ترکمانچای، که صلح را برقرار کرد، با ایران پیمانی اقتصادی را برقرار کردند. طبق آن پیمان روسیه اجازه داشت هر کجای ایران که میخواست کنسولگریهایی را تاسیس کند، چیزی که فتحعلیشاه قاطعانه و از دیرباز با آن مخالفت کرده بود. طبق پیمان ترکمانچای، روسها نه تنها سرانجام ایران و و نخجوان را به دست آوردند، بلکه تاوانی بسیار گزاف نیز بر ایران تحمیل شد (که بعدها بیست میلیون روبل تعیین شد) وجوه این غرامت، تفریبا به تمامی از آذربایجان و ثروت شخصی عباسمیرزا تامین شد و انگلیس نیز مبلغ کمی پرداخت، اما شاه مبلغی را پرداخت نکرد. پرداخت این بدهی به روسیه بهانهای داد تا به ایران فشار بیاورد. این پیمان نامه، دستاویزی برای روسیه شد تا در امور داخلی ایران مداخله کند به این معنی که قید کرده بود روسیه هر کسی را که شاه به عنوان جانشین خود برگزیند، به رسمیت بشناسد. اما معلوم شد جانشین شاه عباسمیرزا نبود که یک سال پیش از پدر خود و در سال ۱۳۱۲ درگذشت… (ص ۴۳)»
«خان، شاه و تزار، خاننشین تالش میان ایران و روسیه» نوشته سلی شاهوار و امیل آبراموف است، مقاله این دو به حد و حدود سرزمین تالش و نوع مواجهه ایران و روسیه با خانهای آن اختصاص دارد: «تالش متشکل از سرزمینهایی در بخش جنوب باختری جمهوری آذربایجان کنونی و نیز سرزمینهایی در ایران کنونی بود. محدوده دقیق مرزهای تالش در گذر زمان تغییر کرده است. تالش سرزمینی کوهستانی است که میان گیلان و دریای مازندران در شرق و اردبیل و خلخال در غرب قرار دارد. این سرزمین، نوار باریکی از زمینهایی است که از رودبار در جنوب(گیلان) تا آستارا در خاک ایران و تا شمال لنگران جمهوری آذربایجان امتداد می باید. نیمه شمالی تالش یکی از هفده ایالتی بود که در نتیجه پیمان نامههای گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شدند. در روزگار صفوی، جمعیت تالش را آمیزهای از ایرانیان و ترکها تشکیل میدادند. تالشیها، گروهی قومی که به زبانی ایرانی سخن میگفتند، بومیهای این منطقه بودند، اما ترکها از حدود پایان سده چهارم هجری خورشیدی و در چندین مرحله در این منطقه ساکن شده بودند. (ص۵۳)»
«الکساندر سرگیویچ گریبایدوف؛ کسی که علیرغم میلش جمیزباند امپراتوری روسیه شد» عنوان مقاله فیروزه ملویل، مدیر پژوهشی مرکز شاهنامهشناسی کمبریج برای پژوهشهای فارسی دانشکده پمبروک است، ملویل در این مقاله نکات تازهای را درباره مرگ سفیر جنجالی روسیه برملا میکند: «قابل توجه اینکه تنها کار مناسب برای بررسی شرایط کشتار هیئت روسی درست پس از این واقعه، از سوی روسها انجام نگرفت، بلکه کار ناخدا رونالد مک دونالد، برادر کینز بود، که مخصوصا از تبریز آمد تا با افراد درگیر در آن رویداد گفتوگو کند و شواهد تازهای را گرد آورد. همچنین قابل توجه است که تنها بازمانده آن کشتار، دبیر اول هیئت روسی، یعنی ایوان مالتسف، دیدار با او کمک در تحقیقات را نپذیرفت. شایان توجه است که طبق گزارش او به وزارت امور خارجه روسیه، روایت مربوط به زنان مسیحی بسیار بعدتر پدید آمد، اما در گزارش مک نیل به روایت رسمی تبدیل شد. او برای متوقف کردن اقدامات پاسکویچ جهت تحقیق درباره دلایل این فاجعه، نامهای از نسلرود، به تاریخ ۱۵ مارس ۱۸۲۹ دریافت کرد، که در آن رایی که رسما تایید شده بود، از سوی تزار چنین حکم میکرد: «این رویدادهای نفرتآور و غیرانسانی را باید به اقدامات تندخویانه و بسیار متعصبانه گریبایدوف درگذشته و سوءبرداشت او درباره رسوم خشن و مبتذل ایرانیان نسبت داد. (ص ۱۰۶)»
حمایت عباسمیرزا از نظامیان فراری روس
یلنا آندری یوا، دانشیار تاریخ در دانشکده نظامی ویرجنیاست، او موضوع «اقدامات حکومت روسیه علیه روسهای پناهنده در ایران سده نوزدهم: خاورنگری روسی در رده حکومتی» را برای تحقیق و بررسی انتخاب کرده است که کمتر مورد توجه سایر پژوهشگران بوده است: «ماجرای فراریان روسی و بازگردانی آنها نشانگر قدرت فزاینده روسها در ایران در سراسر سده نوزدهم است که در پایان آن سده و آغاز سده بیستم به اوج رسیده بود. جنب و جوش فرار از ارتش روسیه به ایران نشانگر این است که تعداد فراریان زیاد بوده است و آنها در نیمه نخست سده نوزدهم به صدها تن میرسیدهاند که در نتیجه دو جنگ روسها با ایران و پشتیبانی عباسمیرزا و تواناییهای فرماندهی سامسون خان ماکینتسف بوده است. در آن زمان بیشتر فراریان از مرزهای مشترک ایران و روسیه در قفقاز میگریختند. در آن زمان روسها سیطره خود در ایران را با استفاده از قدرت نظامی برقرار کرده بودند و یاد میگرفتند سلطنت ایران را در تنگنا بگذارند. مقامات روسی مسئله فراریان و گردان روسی را چنان مهم میپنداشتند که امپراتور آنها خودش مداخله و تهدید کرد اگر شاه ایران فراریان را بازنگرداند رابطه سیاسیاش را با ایران قطع میکند. (ص۱۴۰)
حوری بربریان، استاد تاریخ بخش پژوهشهای ارمنی خانواده مگرونی در دانشگاه اروین کالیفرنیاست و نیز مدیر پژوهشهای ارمنی. او نویسنده کتاب «ارمنیها و انقلاب مشروطه ایران» هم هست و در این کتاب نیز به مقاله «خاستگاه انقلاب، قفقاز، ایران و ارمنیها» پرداخته است: «آمد و شد پیاپی روشنفکران و انقلابیها در قفقاز، آناتولی و ایران در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم امری عادی شده بود و به سبب درهم فشردگی زمان و مکان و به ویژه گسترش راهآهن آسانتر هم میشد. نگاهی سریع به برخی افراد نشانگر و تاییدکننده بحث گستردهتری خواهد بود که تا کنون درباره تاثیر فناوریهای ارتباطی و حمل و نقل بر گسترش بزرگان انقلابی قفقاز داشتهایم افراد بسیاری نه تنها به سبب آمد و شدهایشان در قفقاز، بلکه به دلیل فعالیتهایشان در دستکم دو یا سه منطقه یا شاید هم دو انقلاب نامی شدهاند. روستوم، یکی از بنیانگذاران آ.آر.اف در زمان انقلاب در این هر سه ناحیه آفتابی نامی شدهاند.
مورد روستوم بسیار جالب است چه او در بلغارستان، به ویژه فیلیبه (پلودیو) و صوفیه کار و زندگی میکرد، اما در وارنا در کرانههای دریای سیاه، ژنو، تفلیس، باکو، تبریز، تهران، استانبول، ارزروم، وان و مناطقی از این قبیل نیز حضور مییافت. نامههای روستوم شاهدی است بر جهانگردیهای وی. او در ۱۸۹۸ در ژنو کار میکرد و مشغول نشریه دروشاک بود؛ از ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۲ بر فعالیتهای آ.آر.اف در بلغارستان نظارت داشت؛ در ۱۹۰۳ در مقام یکی از شخصیتهای پیشرو به سبب مصادره آموال کلیسیای ارمنستان توسط روسیه با این حکومت درگیر کشمکش بود؛ از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵ بین قفقاز (به ویژه تفلیس) و ژنو رفت و آمد داشت؛ و از ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۶ در اوج درگیریهای ارمنیها و آذریها و انقلاب روسیه در قفقاز بود و حتی با کشیش گاپون دیدار کرد، کسی که رهبری او در اعتراض مسالمتآمیز در سنت پترزبورگ برای ارائه درخواستی به تزار نیکلای دوم به یکشنبه خونین ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ انجامید،که یکی از مهمترین رویدادهای انقلاب ۱۹۰۵ آن کشور بود. به گفته روستوم، گاپون در آغاز سال ۱۲۸۷ به تبریز و تهران رفت و با مشروطهخواهان ایرانی به همکاری پرداخت. (ص ۱۶۴)»
«بانک استقراضی، حامی منافع روسیه در ایران» به قلم ایرینا پاولوا، استاد دانشگاه صنعتی و طراحی سنت پترزبورگ مقاله جالبی است که نکات کمتر دیده شدهای از اقدامات اقتصادی روسها در ایران را با تکیه بر اسناد بازگو میکند: «در همان زمان مدیریت بانک استقراضی به سادگی به عوامل و همکارانی در میان بازرگانان ایرانی، آذربایجانی و اسیای مرکزی، که کارهای خود را از طریق بانک انجام داده و «خدمات گوناگونی» برای آن انجام داده بودند، پاداشهای میداد. اسناد بایگانیها نشان میدهد که نشانهای افتخاری روسی را به مشتریان این بانک پاداش میدادهاند. این نشانها شامل مدال طلای امپراتوری سنت آنا با نوار، مدال درجه یک و درجه سوم سنت آنا و نشان افتخار درجه دوم و درجه سوم امپراتوری سنت استانسیلاوس بودهاند. هئیت مدیره به دقت افراد معرفی شده برای کسب نشان را بررسی میکرد و این حق را داشت که افراد نامطلوب را از آن فهرست حذف کنند. مثلا اسناد مربوط به مارس ۱۹۰۵ بانک نشان میدهد که هیئت مدیره، دو تن از افراد معرفی شده را رد کرده بود: جوزف فلبوس، فردی با ملیت بلژیکی که در مقام مدیر پست آذربایجان کار میکرد و امیر میرزا حبیب، سرپرست تشریفات ولیعهد که هیچ یک «ارتباط مستقیمی با بانک نداشتند و از همین رو وزارت امور خارجه آنها را شایسته نمیپنداشت. (ص ۱۹۸)».
خشم کارگزار روس از فارس بچهها!
رودی متی، استاد تاریخ دانشگاه دلاور مقاله «تجاوز کفار؛ حمله روسها به بارگاه امام رضا(ع) در مشهد سال ۱۲۹۱» را با اسنادی که در اختیار داشته، مورد نقد و بررسی قرار داده است که این بررسی حکایت از قدرت زیاد روسها در ایران دارد: «در بامداد روز بعد، شنبه دهم فروردین ۱۲۹۱، در ابتدا اوضاع ارام مینمود؛ دکانها باز بودند و در کل حال و هوایی امیدبخش وجود داشت. اما شورشی ها همچنان در حرم پناه گرفته بودند. اوضاع به سرعت وخیم شد. یکی از عوامل تحریککننده روسها، نایب علیاکبر حسینی، دستهای متشکل از دویست زن را در ازای هر نفر دو قرآن گرد آورد و آنها را وداشت که به بازار هجوم بزنندکه شاه را میخواهند در نتیجه دکانها بسته شدند. سایکس این رویداد را به سبب «اهمیت اندک» آن نادیده گرفت. اما روایت روسها به گفته سایکس تناقص دارد. به گفته دابیژا، عوامل شورشیها سپس با زیادهخواهی، خواهان آن شدند که روسها لغو اصلاحات مشروطه را تضمین کنند. دابیژا که آشکارا از دست شورشیها، هراسانگیزی آنها در میان مردم مشهد و تصورشان درباره بردباری پایانناپذیر روسها به ستوه آمده بود، در آن لحظه همه گفتوگوها را متوقف و اعلام کرد اگر تا ساعت سه بعدازظهر شورشیها خلعسلاح و پراکنده نشوند، او همه اختیار را به فرمانده کل نیروها و سربازان مسلح او خواهد سپرد. این تصمیم ظاهرا بدون مشاوره یا تصویب سنت پترزبورگ گرفته شده بود. (ص ۲۳۵)».
یکی از مقالاتی که خواندنش جالب و تاثرانگیز بود، مقاله «نامه یکی از افسران روسی درباره فعالیتهای روسها و انگلیسیها در ایران در زمان جنگ نخست جهانی» است که اطلاعات خوبی درباره نگاه کارگزاران روسی در ایران عهد قاجار و وضعیت ایرانیها به ما میدهد: «اسمیرانوف بر خلاف نویسندگان یاد شده، نویسندهای عادی نبود. او نه تنها در عملیات نظامی در جبهه قفقاز شرکت داشت، بلکه یک نظامی خاورشناس بود که آشنایی نزدیکی با ایران داشت به همین دلیل است که دورنمایی که او درباره رویدادهای ایران نشان میدهد، اهمیت ویژهای دارند. (ص ۲۶۰)
یک اشاره کوتاه به شخصیت اسمیرانوف، افسر روس که در مدتی در ایران حضور داشت، کافی است تا نوع نگاه و رفتارش را با به اصطلاح خودش فارس بچهها ببینیم: «اسمیرانوف بر اساس نامههایش با تحقیر با ایرانیان رفتار میکرد و اغلب انها را فارس بچه مینامید. نامههای اسمیرنوف در حکم نیم نگاهی است به جهانبینی وی: او نه یک ملیگرای افراطی بود و نه جهان وظن، بلکه نماینده قشری از طبقه افسران روسی بود که مردم خودشان و نیز اقلیتهای ملی امپراتوری روسیه را به دیده حقارت و گاه با نفرتی بیپرده مینگریستند. نامههای او آکنده از بیگانههراسی هستند، چیزی که آشکارا در اشارههای توهینآمیزش به ایرانیان دیده میشود. اسمیرنوف نفرت خود از ایرانیان را به این طریق توجیه میکند که آنها پدربزرگش را در دوره دوم جنگهای ایران و روس (۸- ۱۸۲۶) اسیر کرده و احساسات انتقامجویانهای را در او برانگیخته بودند. او همچنین (و بدون ذکر جزئیات) «نیرنگهای ناخوشایندی» را به یاد میآورد که فارس بچهها گاهی علیه او به کار میبرند. اما در یکی از نامههای بعدی خشنودیاش از رفتار ایرانیان با خودش را ابراز میدارد. (ص ۲۷۴)»
دنیس و. ولکوف در مقاله «ولادیمیر مینورسکی (۱۲۵۵- ۱۳۴۵) و جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹- ۱۳۶۷) صد سالگی «مرز مینورسکی» نوشت و فراز و فرود این مرز را که بعدها منجر به جنگ ایران و عراق شد، بررسی کرده است، ضمن اینکه مقاله از زواویه دیگر باارزش و خواندنی است که نام مینوروسکی، ایرانشناس بر آن آمده است: «جنگ ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ ایران و عراق بر سر اختلاف درباره تعیین مرزها در راستای رود اروند در گرفت، یعنی دقیقا در بخشی از مرز که هیئت در خود منطقه درباره آن تصمیم گرفته بود، جایی که مینورسکی در جایگاه کارشناس پیشگام قرار داشت. اما پایان جنگ در ساعت ۱۳۶۷ وضعیت پیشین را مستقر کرد. مناقشه بر سر مرز اروندرود، به جای اینکه منازعهای میان محلیها باشد، بهانهای شد برای دامن زدن به دشمنیها میان حکومتهای ایران و عراق.
گرچه هیئت سرانجام در حل همیشگی مسائل مرزی ناکام ماند و حتی در برخی نواحی، به ویژه در جنوب، آن مسائل را پیچیدهتر هم کرد، اما در واقع نمیتوان استدلال کرد که آن هیئت زمینهساز جنگ آینده شد. اشتباهی بنیادین با ماهیتی گستردهتر در پی تصمیم مشترک کارشناسی روی داد که طرح کلی مرز را بر اساس پیش نقشهها ترسیم کرد آن نقشه از قبل همه ابهامات بیش از سه سده ستیزههای پیشین ایران و عثمانی را در خود داشت. افزون بر این، انگیسیها مسیر کوتاهی به طول چند ده کیلومتر را جهت دسترسی به خلیجفارس برای قلمروی مراتب به مراتب وسیعتر باقی گذاردند که در سال ۱۹۳۲ به عراق مستقل تبدیل شد. این کار همچنین از شکلگیری تنشهای جدی مرزی در نسلهای آینده خبر میداد. همه اینها با رضایت تلویحی مینورسکی انجام گرفت که امیدوار بود در ازای آن از انگلیسیها امتیازاتی را حین تعیین حدود در بخشهای غربی و شمالی مرز به دست آورد، که برای روسها اهمیتی به مراتب بیشتر داشت. (ص ۳۰۹)»
شاید بارها نام مارکوف روس را شنیده باشید، معمار برجستهای که در ایران آثار فراموش نشدنی از خود به جای گذاشت، آثاری که با زندگی و خاستگاه او گره خورده بود، برای همین در «بازآفرینی طرحهای بومی در تبعید: جنگجوی هنگ قزاق و معمار تهران؛ نیکلای لاوویچ مارکوف (۱۲۶۱- ۱۳۳۶)» نوشته لانا راوندی فدایی به تاثیر خاستگاه و شخصیت مارکوف پرداخته شده است: «امروزه زندان قصر بخشی از مجموعه موزهای است، یعنی باغ موزه قصر، که دارای نمایشگاهی درباره تاریخ این مکان، زندانیان آن و نیز اطلاعاتی درباره خود مارکوف است. فرد با قدم زدن در آنجا محور زیبایی این ساختمان میشود و اینکه این بنا تا چه اندازه با توصیف فوکو از سیر تکامل زندانها سازگار است: «ملالت”محبس خانههای” قدیمی، با معماری دژ مانند آنها… با شکل هندسی ساده و اقتصادی ” زندانهای ایمن” عوض شد.» انسان همچنین از ملایمت برخورد با معمار این بنا، که به خواست حکومتی منفور زندانی را طراحی کرد، شگفتزده میماند. این مجموعهها حتی دارای یک “کافه گالری مارکوف” است که برای نوشیدن کاپوچینو و آگهیهایی درباره شعرخوانی است و حال و هوای آن تفاوت چندانی با قهوه خانههای محلی در هر یک از پردیسهای دانشگاهی آمریکا (و داری صفحه فیسبوک) ندارد. شیوههای جذاب زیباییشناختی معماری ایرانی و سنت انساندوستانه برگرفته از جنبش اصلاح زندان کوئیکر، به نظر میرسد که همگی گرد آمدهاند تا به این بنا جایگاهی والا در قلب ایرانیان، یا دستکم توسعهدهندگان مجموعه موزه بدهند. (ص ۳۳۹)»
توجه ماموران روسی به آستارا
بنا بر آنچه اسناد نشان میدهد کارمندان سفارت شوروی در ایران سعی داشتند با نگاه دقیق میزان تعاملات اقتصادی ایران با کشورهای اروپایی را رصد کنند تا از قافله عقب نمانند ، در این میان مطالبی که روسها تهیه کردند، نشان از رخنه و نردیکی آنها با بعضی دست اندرکاران قدرت و اقتصاد دارد که «از پیرامون یک امپراتوری تا مرزهای قدرت؛ مقامات دیپلمات شوروی در ایران دهه ۱۳۱۰» نوشته مری یوشیناری به بخشی از این سیاست اشاره میکند: «همزمان شوستاک و همقطارانش اطلاعات فراوانی درباره ساکنان ایران داشتند که بهویژه شامل تحلیلهای اجتماعی و اقتصادی درباره بازرگانان محلی میشد که کم و بیش تاثیرگذار بودند و نیز توصیفهای تعمیم یافتهای درباره مهندسان، کارگران کارخانهها و روستاییانی داشتند که که گاه این توصیفها ته مایهای از قوم شناسی داشت. یکی از این گزارشها بیان ویژگیهای ساکنان آستاراست که گذرگاه تجاری ایران و شوروی بود و آن گزارش حاوی توصیف مختصری درباره شهردار، مقامات گمرک و شمار زیادی از بازرگانان این شهر بود. بر خلاف شهرداری این شهر، رئیس پست و تلگراف، اقای عزیزی با عباراتی دلپسند توصیف شده بود: «با ما رابطه استثنائا خوبی دارد. روسی را بلد است. مودب است. نامههای ما را بدون تاخیر میفرستد… شراب نمینوشد.» (ص ۳۶۷)
رونا عبدالرزاق، با مقاله «رفقای مشکلگشا: ارزیابی دوباره روابط اتحاد شوروی و حزب توده در زمان اشعال ایران توسط انگلیس و شوروی در ۲۴- ۱۳۲۰)» که متکی به اسناد بایگانی های شوروی سعی دارد که به وضعیت پیچیده و مهم حزب توده در زمان اشغال ایران از سوی شوروی و انگلیس بپردازد: «روزنامه وطن تصویر طنزی را منتشر کرد که در آن تودهایها در حال تظاهرات نشان داده میشدند و در پسزمینه تانکهای روسیه قرار داشتند، کنسول شوروی در اصفهان، مارچنکو، خواهان تعطیلی آن روزنامه و برکناری سردبیر آن، علی بیشارات شد. بولارد، عقیده داشت اگر تظاهرات تودهایها نبود که به خاطر افزایش حمایت شوروی از آنها تشدید شده بود میشد راه حل آشتی جویانهای در نورد امتیاز نفتی برای تهران و مسکو یافت. دخالت حزب توده طوری بود که مجلس نمیتوانست درباره توافقی مطلوب رایگیری کند و در عین حال، بیاعتنا به استقلال ایران جلوهگر نشود. بولارد عقیده خود را به این ترتیب بیشتر تشریح کرد که میگفت کافتارزاده نیات خوبی داشت اما سفارت شوروی در تهران و حزب توده او را گمراه کردند» که به قطع رابطه میان مسکو و مقامات شوروی در ایران اشاره داشت بحران امتیاز نفتی تا مدتها به فرجام رضایتبخشی نرسید، یعنی زمانی که به روسیه وعده دادند در ازای عقب نشینی سربازانش از آذربایجان امتیازی را دریافت کند، پشتیبانی آشکار تودهایها از شوروی در زمان ماجرای امتیاز نفتی نشانه آشکاری از همراستایی این دو بود و برداشتهایی در موزد نزدیکی توده و روسها تایید شد. (ص ۴۲۴)»
درباره اشغال شمال ایران از سوی روسها برخی استدلالها صورت گرفته که چندان قوی نیست و بعدها نیز چندان به درست یا غلط آنها پرداخته نشد، اما نیکلای کوژانوف تعبیری نو درباره دلیل مداخله روسها در ایران در مقاله «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰؛ روایت ناگفته تصمیمی دشوار» ارائه کرده است: «عملیات نظامی متفقین در ایران به چند دلیل انجام گرفت. با این حال هیچ یک از این دلایل ارتباطی با بهانههای رسما اعلام شده در مورد این حمله نداشت(عمدتا ادعاهایی در مورد فعالیتهای جاسوسان آلمانی در ایران). در ۱۹۴۱(۱۳۲۰) دو ابرقدرت ناگهان به اشغال این کشور علاقهمند شدند، اما هر یک از این دو انگیزههای خود را داشت. انگلیس تمایل داشت تا از داراییهای شرکت نفت ایران و انگلیس خودش دفاع کند، اما شورویها هم علاقهمند به ایجاد مسیر امنی برای انتقال تدارکات نظامی از راه ایران بودند. با این حال مقامات روسی بر خلاف انگلیسیها کوشیدند تا از تقابل نظامی با همسایه جنوبی خویش خودداری کنند آنها تا ژوئیه ۱۹۴۱ بارها کوشیدند تا تهران را متقاعد کنند به متفقین اجازه استفاده از زیرساختهای جادهای برای تحویل محموله وام اجاره به مقصد شوروی را بدهد. همچنین مسکو تا اندازهای در این راه موفق هم شد: دولت ایران با انتقال تدارکات غیرکشنده موافقت کرد. حتی خودداری سرسختانه شاه برای اجازه دادن به انتقال سلاح به مقصد شوروی را به لزوم حمله نظامی به ایران کاملا متقاعد نکرد. واپسین افسونی که دیو را رام کرد گزارش دیپلمات شوروی و سازمان اطلاعات آن بود که مقامات روسی را متقاعد کرد لندن در آستانه حمله به ایران بدون کمک مسکو است… (ص ۴۵۷)»
کتاب «روسها در ایران» مجموعه مقالاتی درباره سیاستهای روسیه (شوروی) در ایران عهد قاجار تا پایان جنگ جهانی دوم است که به ویراستاری رود متی و یلنا آندری یوا با ترجمه محمد آقاجری در ۴۹۶ صفحه، شمارگان یکهزار و صد نسخه به بهای ۹۹ هزار تومان از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شد.
انتهای پیام