به گزارش «شیعه نیوز»، یک پژوهشگر برجسته مسایل افغانستان که در دولت قبلی افغانستان مسئولیت داشته است، درباره آینده وضعیت شیعیان افغانستان گفت: از یک سو ناامنی و از سوی دیگر فقر و بیکاری و از سوی دیگر تحمیل عشر و زکات و مالیات و اجبار بر تأمین سه وعده غذا برای سربازان طالبان، امان بسیاری از شیعیان را بریده است؛ اگر وضعیت چنین ادامه داشته باشد، در بهار سال آینده، وضعیت برای شیعیان فجیعتر از امروز خواهد شد و هزارهجات به قبرستان تبدیل خواهد شد.
وی که نمی خواهد نام اصلی اش منتشر شود، معتقد است: با وجود شبکه حقانی در رأس قدرت در افغانستان و تصاحب کلیدیترین سمتهای امنیتی و حضور گسترده در نهادهای گوناگون، نه تنها تأمین امنیت افغانستان خیالی بیش نخواهد بود و امکان حوادث خونین وجود دارد.
این پژوهشگر برجسته افغانستان تأکید دارد که نباید تصور کرد ویروس طالبانیسم و تروریسم در افغانستان محدود خواهد ماند و سرایت پیدا نخواهد کرد. در صورت مسئولیتنشناسی دیگران، چنانکه در موارد بسیاری تاکنون چنین بوده است، سناریوی آینده افغانستان همراه با قحطی، جنگ داخلی و جنگ همه علیه همه قابل ترسیم است و یقینا پیامدهای آن همهگیر خواهد بود و حتی حامیان طالبان را نیز در بر خواهد گرفت.
اگر تمام شهروندان افغانستان خود را به صورت معنادار در آیینه حکومت نبینند و اگر حکومتی مبتنی بر خواست و اراده مردم که حقوق اساسی تمام مردم افغانستان را محترم بشمارد، روی کار نیاید، هیچ جریانی در افغانستان حکومت پایدار نخواهد داشت.
از سوی دیگر همسایگان باید بر مشارکت فراگیر تمام شهروندان افغانستان، تضمین جایگاه زنان، حق آموزش برای همگان و تأمین حقوق اساسی تمامی اقوام و مذاهب باید تأکید داشته باشند. در غیر این صورت، جنگ داخلی تمام عیار و جنگ همه علیه همه ناگزیر خواهد بود و در ادامه، ناامنی، بیثباتی، گسترش تروریسم و افراطیگری، چنان موجی، کل منطقه را فرا خواهد گرفت.
پژوهشگر برجسته افغانستان نقش پاکستان در افغانستان فعلی را مخرب و ویرانگر توصیف و بیان کرد: اگر طالبان تابع مطلق دولت پاکستان باشند، ممکن است روابط ارباب و رعیتی ادامه یابد، در غیر آن صورت، پاکستان باز هم گروه دیگری را علیه نظام طالبانی تجهیز خواهد کرد و این سریال ادامه خواهد داشت.
متن کامل گفت وگوی شفقنا با این پژوهشگر برجسته مسایل افغانستان را می خوانید:
شاهد انفجارهای مکرر و متعدد در افغانستان هستیم که به موجب آنها شماری از مردم این کشور جان خود را از دست می دهند، گروه تروریستی داعش تاکنون مسئولیت این حملات را برعهده گرفته است، اما پرسش اینجاست که این گروه با ایجاد نا امنی در افغانستان چه اهدافی را دنبال می کنند؟
افغانستان میدان فوتبال گروههای تکفیری بوده و خواهد بود
مشخص است که شاخه خراسان داعش پس از شکست این تروریست ها در سوریه و عراق، بیشتر فعال شده است. ماهیت این گروه تروریستی خونآشامی است و در خیال تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی مورد ادعایشان، تا بتوانند، به قتل و کشتار و جنایت خود در هر جایی که ممکن باشد، از جمله در افغانستان، ادامه خواهند داد. همانگونه که گروه طالبان با ترور و انتحار و خونریزی اهداف خود را تعقیب میکردند و میکنند و باقی مسلمانان را که مانند آنان نیندیشند، تکفیر میکردند و تکفیر میکنند و مهدورالدم میدانستند و حکومت قبلی را غیردینی و غیراسلامی یا ضد اسلامی میدانستند، داعش نیز طالبان را مسلمان نمیدانند و حکومتشان را حکومت اسلامی نمیدانند و این داستان ادامه خواهد داشت. به نظر من ماهیت گروههای تکفیری، چه طالب باشد و چه داعش یا القاعده، یکی است و همه به دنبال حذف دیگران و حاکمیت انحصاری خود هستند. افغانستان متأسفانه میدان فوتبال این گروههای تکفیری بوده و خواهد بود.
نا گفته نماند که برخی بمبگذاریها یا اقدامات انتحاری به خصوص در مراکز شیعی (مثل حادثه تروریستی در مساجد و نماز جمعههای شیعیان قندوز و قندهار)، مسلم نیست که حتما توسط داعش انجام میشود. بسیاری از افراد طالبان و شبکه حقانی نیز عین دیدگاه داعش را دارند و به حذف شیعه و برخی اقوام و گروههای اجتماعی از افغانستان میاندیشند. داعش ممکن است این اقدامات تروریستی را به خاطر قوی نشان دادن خود به عهده بگیرد، اما در واقع ممکن است کار داعش نه، بلکه کار شبکه حقانی یا برخی گروههای دیگر وابسته با طالبان باشد.
در پشت پرده، کشورهایی در ایجاد نا امنی در افغانستان دست دارند؟ انگیزه و اهداف این کشورها چیست؟
تقریبا برای همه آشکار است که برخی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، از گروههای گوناگون تروریستی چه طالب و شبکه حقانی، چه القاعده و چه داعش یا بقیه گروههای متنوع تروریستی و افراطی در افغانستان به عنوان ابزار رسیدن به اهداف خود و تحقق منافع سیاسی، ژئوپولتیکی و ژئواسترتژیکیشان بهره بردهاند و این داستان نیز ادامه دارد. یک گمانه آن است که ایالات متحده آمریکا به منظور گسترش ناامنی در مرزهای رقبای بینالمللی خود (روسیه و چین)، به تقویت داعش بپردازد. اگر سقوط دولت پیشین افغانستان را توطئه آمریکا ندانیم، در این صورت، باید بگوییم که آمریکا با یک شکست مفتضحانه در افغانستان مواجه شد و با یک خروج خفتبار افغانستان را ترک نمود و صحنه برای رقبای این کشور در افغانستان خالی شد. برای جبران آن خروج خفتبار و عقدهگشایی و نیز جلوگیری از تسلط رقبا بر افغانستان، ممکن است تلاش کند که به هر شکلی و با هر ابزاری، فضا را در افغانستان همچنان ناامن و ملتهب نگهدارد.
پاکستان نیز هرچند پدر معنوی طالبان بوده و به صورت مستقیم و غیرمستقیم در تسلط این گروه بر افغانستان نقش غیرقابل انکار داشته است، اما این بدان معنا نیست که پاکستان خواهان امنیت، صلح و ثبات دائمی در افغانستان است و از طالبان به هر شکلی در آینده حمایت خواهد کرد و یا با این گروه در تأمین امنیت افغانستان کمک خواهد کرد. پاکستان همواره افغانستان گرفتار چالشها و درگیر مشکلات را به نفع خود تلقی کرده است و چنانکه قبلا ضیاء الحق گفته بود، دیگ آب در افغانستان باید دائم بجوشد و زیرساختهای افغانستان ویران گردد تا افغانها با خود و سرنوشت خود درگیر باشند و پاکستان نفس راحت بکشد.
وجود گروه های مختلف تروریستی در افغانستان باعث ایجاد ناامنی و حوادث مختلف شده و می شود، تا کنون نیز طالبان برنامه ای برای از بین بردن این گروه ها نداشته، پیش بینی شما درباره آینده افغانستان از این منظر چیست؟
طالبان قصد مبارزه با داعش در افغانستان را ندارد
آینده افغانستان در هالهای از ابهام قرار دارد. طالبان که خود با ماهیت تروریستی و رویکرد انتحاری سالها امنیت این جامعه را به هم ریخته بود و با همان رویکرد در افغانستان روی کار آمده است، خود بهترین زمینه برای رشد و گسترش گروههای تروریستی بوده و همه در دامن طالبان پرورده شده، رشد، گسترش و فرصت عمل یافته اند. بعید میدانم طالبان به جد بخواهد یا بتواند با این گروهها مبارزه قاطع کند. همه سر و ته یک کرباس اند. طالبان در حدود ده روز پیش مراسم تجلیل از انتحاریها را در یکی از بزرگترین و مشهورترین هتلهای کابل (اینترکانتننتل) برگزار کردند و انس حقانی به خانوادههای انتحاریها تعهد نمود که زمین و املاک در اختیارشان قرار دهد. با این رویکرد و ماهیت، طالبان چگونه میتوانند مدعی مبارزه گروههای تروریستی باشند؟
با وجود شبکه حقانی در رأس قدرت در افغانستان و تصاحب کلیدیترین سمتهای امنیتی و حضور گسترده در نهادهای گوناگون، نه تنها تأمین امنیت افغانستان خیالی بیش نخواهد بود، بلکه امکان رخدادهای خونین خواهد بود و افراطیت، تروریسم و فرهنگ انتحاریگری و خونریزی در منطقه و حتی جهان گسترش خواهد یافت و این شوخی نخواهد بود.
فقر و بحران اقتصادی و حتی قحطی روز به روز در افغانستان افزایش پیدا می کند، به نظرتان طالبان تاکنون توان اداره افغانستان را داشته و در آینده نیز از پس از این مسئولیت بر می آید؟ چه سناریوهایی در انتظار دولت موقت طالبان در افغانستان است؟
نظامیان و جنگجویان صحراگردی که امروز بر مهمترین مسندهای حکومتی از جمله نهادهای علمی و آکادمیک در افغانستان تکیه زدهاند، برای اداره و حکومتداری ساخته نشده اند و تخصص یا یک روز تجربه امور علمی و اداری را ندارند. آنان از بدو کودکی توسط کشورهایی که چون ابزاری از آنان استفاده میکنند، چند سالی در مدارسی که به ظاهر علم دین میآموزند و در عمل به تخدیر ذهن و ضمیر آنان پرداخته اند، تربیت شده اند. اکثریت مطلق طالبان و شبکه حقانی حتی سواد نیمبند و آگاهی ابتدایی از آموزههای دینی ندارند و مدام تفنگ به دوش و کوه به کوه دویده اند. چگونه از چنین موجوداتی انتظار میرود که به حکومت افغانستان سر و سامان دهند؟! رئیس جدید دانشگاه کابل، دانشگاه مادر و مهمترین نهاد آموزشی افغانستان، حتی یک جمله بدون اشکال املایی و نگارشی نمیتواند بنویسد، با این حال انتظار داریم که آنان حکومت را اداره کنند؟! اگر رویکرد این باشد و شیوه تفکر و حکمرانی این، «حال طفلان خراب میبینم».
جامعه جهانی اگر با روشهای مناسب بر طالبان فشار وارد سازند که به انحصارگری، پایان دهند، یک دولت فراگیر و همهشمول را ایجاد نمایند، از نیروهای تحصیلکرده و با تجربه در اداره امور حکومت بهره بگیرند و سیاست حذف و تکفیر و انحصار را کنار بگذارند، در این صورت، میتوان امیدوار بود که به تدریج وضعیت به سوی بهبودی حرکت کند. در غیر این صورت، مردم افغانستان که همه چیز خود را از دست داده و خواهند داد، اما دیگران نیز زیانهای غیر قابل جبرانی خواهند دید و نباید تصور کرد که ویروس طالبانیسم و تروریسم در افغانستان محدود خواهد ماند و سرایت پیدا نخواهد کرد. در صورت مسئولیتنشناسی دیگران، چنانکه تا کنون چنین بوده است، سناریوی آینده افغانستان همراه با قحطی، جنگ داخلی و جنگ همه علیه همه قابل ترسیم است و یقینا پیامدهای آن همهگیر خواهد بود و حتی حامیان طالبان را نیز در بر خواهد گرفت.
با توجه به اظهارات آقای خلیلزاد درباره اینکه ممکن است آمریکا دوباره به افغانستان حمله کند. و با توجه به اختلافاتی که گویا میان طالبان و آمریکا در برخی از موضوعات به وجود آمده و برخی از مقامات طالبان به آن اشاره کردند؛ در آینده شاهد درگیری میان آمریکا و طالبان خواهیم بود؟
چگونگی تعامل آمریکا با طالبان در آینده دقیق قابل پیش بینی نیست. چنانکه در یکی دو سال گذشته نیز برخی مواضع و تصمیمگیرهای آمریکا قابل تصور و پیشبینی نبوده است. کسی تصور نمیکرد که ترامپ به یک معاهده زیانبار با طالبان در دوحه برسد و یا گر ترامپ به چنین مسیری گام نهاده بود، با توجه به مخالفتهای صریح اعضای «پنتاگون» و وابستگان مطرح و درجه اول سازمان «سیا» با رویکرد ترامپ و ادامه این مخالفتها پس از روی کار آمدن جو بایدن، شاید تصور میشد که بایدن به ادامه مسیر، خروج خفتبار و مفتضح و مشروعیتبخشیدن به طالبان و زمینهسازی برای تسلط این گروه بر افغانستان، نپردازد.
اکنون اگر بپذیریم که آمریکا در نحوه خروجش از افغانستان، دچار زیان استراتژیک و حیثیتی شده است و منتقدان زیادی در اردوگاه متحدان آمریکا وجود دارد و انتقاد تند و صریح بسیاری از کارگزاران سابق و بالفعل آمریکایی از چگونگی خروج این کشور و تسلیم دادن افغانستان به طالبان و شبکه حقانی، تداوم دارد، ممکن است آمریکا در پی جبران آن برآید، اما ممکن است این به شکل حمله مجدد از نوع حمله سال ۲۰۰۱ نباشد و با تدابیر دیگری مانند فعال ساختن جنگ نیابتی، از نفوذ رقبای خود در افغانستان جلوگیری کند و یا پای رقبای خود را در باتلاق افغانستان گیر اندازد.
کشورهای همسایه افغانستان چگونه می توانند طالبان را به پذیرش حکومتی فراگیر ترغیب کنند؟ در حالی که شواهد نشان می دهد طالبان حاضر به پذیرش این مهم نیست.
کشورهای همسایه میتوانند تجارب چهل سال جنگ و حکومتهای متعصب و انحصاری را در افغانستان تجزیه و تحلیل کنند و برای طالبان هم تفهیم کنند که یک گروه، یک قوم، یک حزب و یا یک جناح و تفکر، حتا با مشارکت صوری و ظاهری سایر اقوام در بدنه حکومت، هرگز نمیتواند بر افغانستان حکومت کند. آزموده را آزمودن خطاست. تنها راه حل مسأله افغانستان و ثبات سیاسی و صلح پایدار، تشکیل حکومت فراگیر و مشارکت همگان در تعیین سرنوشت شان است. در غیر این صورت، دولت کنونی طالبان نیز مانند دولت قبلی شان، «دولت مستعجل» خواهد بود. اما مشکل آن است که برخی همسایههای افغانستان، به صورت خیلی نامعقولی، هوادار ثبات سیاسی و صلح و امنیت در افغانستان نیستند و یقینا دود این آتش افروختهشده در افغانستان، به چشم خودشان هم خواهد رفت. اینکه چه زمانی به استراتژی حریصانه خود در قبال افغانستان ادامه دهند، مشخص نیست.
کشورهای همسایه افغانستان در قبال تحولات اخیر باید چه استراتژی را در اولویت قرار دهند؟
هر نوع استراتژیای که هم ضامن صلح و ثبات سیاسی در افغانستان و استقرار امنیت پایدار در این کشور باشد و هم همسایگان و منطقه شاهد گسترش ناامنی نباشد، باید متمرکز بر تشکیل دولت فراگیر و همهشمول در افغانستان باشد. چنانکه در پاسخ به پرسش قبلی تأکید کردیم، اگر تمام شهروندان افغانستان خود را به صورت معنادار در آیینه حکومت نبینند و اگر حکومتی مبتنی بر خواست و اراده مردم که حقوق اساسی تمام مردم افغانستان را محترم بشمارد، روی کار نیاید، هیچ جریانی در افغانستان حکومت پایدار نخواهد داشت. همسایگان باید بر مشارکت فراگیر تمام شهروندان افغانستان، تضمین جایگاه زنان، حق آموزش برای همگان و تأمین حقوق اساسی تمامی اقوام و مذاهب باید تأکید داشته باشند. در غیر این صورت، باز تکرار میکنیم که جنگ داخلی تمام عیار و جنگ همه علیه همه ناگزیر خواهد بود و در ادامه، ناامنی، بیثباتی، گسترش تروریسم و افراطیگری، چنان موجی، کل منطقه را فرا خواهد گرفت.
کشتار شیعیان به خصوص موارد اخیر، آواره کردن از منازل و… از جمله رخدادها در حاکمیت طالبان بوده است؛ سرنوشت شیعیان در حاکمیت طالبان چه سرانجامی خواهد داشت؟
در بهار سال آینده، وضعیت برای شیعیان فجیعتر خواهد شد
پس از روی کار آمدن طالبان، شیعیان افغانستان گرفتار سیهروزی مضاعف بوده اند: کشتارهای دستهجمعی در مساجد و در حین اقامه نمازهای جمعه، سربریدنها، کوچهای اجباری، اختطاف و ترورهای هدفمند کارمندان و منسوبین نظامی سابق، جمعآوری عشر و مالیاتهای ظالمانه و اجباری، تحمیل نان و غذای سربازان طالبان بر خانوادههای فقیر شیعه در ولایات مختلف که خود برای خانواده و فرزندان شان غذای کافی ندارند، کار اجباری و… نمونههایی از ستم طالبان بر شیعیان بوده است که تداوم دارد. از یک سو ناامنی، از یکسو فقر و بیکاری و از سوی دیگر تحمیل عشر و زکات و مالیات و اجبار بر تأمین سه وعده غذا برای سربازان طالبان، امان بسیاری از شیعیان را بریده است.
اگر وضعیت چنین ادامه داشته باشد، در بهار سال آینده، وضعیت برای شیعیان فجیعتر از این خواهد شد. در بهار سال آینده، کوچیها با رمههای گوسفندان و شترهای خود تمام زمینهای زراعتی هزارهها و شیعیان را در هزارهجات پایمال خواهند کرد و قحطی و گرسنگی و حتی کشتار و کوچ گروهی شیعیان هزاره از هزارهجات از سر ناگزیری شروع خواهد شد. در همین دو ماه پاییز سال جاری، پس از تسلط طالبان، خونبهای یک کوچی متجاوز که در اثر منازعه با مردم بومی در یکی از مناطق ولایت غزنی کشته شده بود، توسط قاضی طالب یک ملیون افغانی (معادل ۳۲۰ ملیون تومان) تعیین شد و صد هزار افغانی نیز خود قاضی طالب برای خود گرفت. این مبلغ پول با زور سر نیزه توسط طالبان و کوچیها از مردم فقیری که خرمن و زراعتشان توسط رمه و شتران آن کوچی از بین رفته بود، گرفته شد. چند روستا تمام داروندار خود و بز و گاو و گوسفند خود را فروختند تا خونبهای یک کوچی متجاوز را پرداخت کنند.
هزارهجات به قبرستان تبدیل خواهد شد
فعلا که به زمستان نزدیک میشویم، تا کوچیها به پاکستان میروند. اما سریال تجاوز، رهاسازی رمهها و شتران کوچی بر کشتزار شیعیان هزاره در هزارهجات در بهار سال آینده بیشتر از پیش تشدید خواهد شد و اگر تدبیری سنجیده نشود، هزارهجات به قبرستان تبدیل خواهد شد.
پاکستان و هند یکدیگر را به نقش مخرب در افغانستان متهم می کنند. عملکرد و سیاست های هر یک از این کشورها در اوضاع فعلی افغانستان تا چه میزان مخرب و تأثیرگذار بوده است؟ در صورت ادامه روند فعلی این کشورها، در آینده چه خطراتی در انتظار آنهاست؟
هند، پاکستان را متهم کند یا نکند، بر کسی پوشیده نیست که پاکستان از بدو به وجود آمدنش، در افغانستان نقش ویرانگر و مخرب داشته است. در چهل سال جنگ جاری در افغانستان، پاکستان همواره حامی مخالفان حکومت وقت افغانستان بوده است. مجاهدین را علیه دولت نجیب حمایت کرد، آموزش داد و تجهیز کرد و از غرب (رقیب دولت وقت شوروی که حامی نجیب بود) چندین برابر حمایت دریافت نمود. پس از روی کار آوردن مجاهدین، طالبان را علیه مجاهدین حمایت نمود و دولت مجاهدین را ساقط ساخت، پس از حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان، پاکستان هم پولهای هنگفتی به خاطر انتقال تجهیزات ناتو به افغانستان به جیب زد و هم متصل به تقویت، آموزش و تجهیز طالبان، شبکه حقانی و دیگر گروههای تروریستی برای سقوط دولت تحت حمایت غرب در افغانستان، پرداخت و در نهایت طالبان و شبکه حقانی را بر گرده مردم افغانستان سوار نمود. در طول بیست سال گذشته و نیز در هنگام نبرد مجاهدین علیه دولت نجیب، جنرالان و سربازان پاکستانی مستقیم در جبهات افغانستان حضور داشته اند، فرماندهی و طرحها و نقشههای جنگ علیه دولت افغانستان را به عهده داشته اند و جنرالها و سربازان پرشمار پاکستانی در افغانستان کشته شده اند. در جنگ اخیری که که به سقوط دولت پیشین منجر شد، نیز حضور جنرالان، سربازان و طلاب پاکستانی بسیار پررنگ بود. اکنون نیز اگر طالبان تابع مطلق دولت پاکستان باشند، ممکن روابط ارباب و رعیتی ادامه یابد، در غیر آن صورت، پاکستان باز هم گروه دیگری را علیه نظام طالبانی تجهیز خواهد کرد و این سریال ادامه خواهد داشت.
چنانکه قبلا گفتیم، سیاست و استراتژی پاکستان در افغانستان، جوشاندن دیگ آب در افغانستان و تخریب زیربناها و تحریک افراد و گروهها به منازعه مداوم در افغانستان بوده است و این نکته را در سخنان صریح ضیاء الحق، خاطرات بینظیر بوتو، پرویز مشرف و… به راحتی میتوانید ببینید و چیز پنهانی نیست. هرچند، تا کنون پاکستان در سطح سخن، هم دنیا و هم دولت مردان افغانستان را مدام فریب داده است و گفته است صلح و ثبات در افغانستان به منزله صلح و ثبات در پاکستان است و ما مدام تلاش کردیم که به استقرار صلح در افغانستان کمک کنیم. اما پس پرده، تدابیر خود را برای بیثباتی افغانستان سنجیده و همزمان، نقشه جنگ و سقوط و به آتش کشیدن افغانستان را کشیده است و یک لحظه از خرابکاری، ویرانگری و جنگ در افغانستان دست نکشیده است.
رقابت هند و پاکستان و منازعه بر سر کشمیر، بازتابهای خود را در افغانستان داشته و سبب شده است که هند نیز در امور افغانستان مداخله داشته باشد، اما به دلیل نداشتن مرز مشترک با افغانستان، هند هرگز نقش بارزی به اندازه پاکستان نداشته است. نقش هند آن بوده که همواره در جبهه مقابل پاکستان، از دولتهای وقت افغانستان حمایت مالی، استخباراتی و گاه نظامی کرده است و البته در پروژههای بازسازی افغانستان سهم گرفته است. اما نفس این روابط دوستانه هند با دولتهای وقت افغانستان، سبب بدبینی پاکستان گردیده و افغانستان و هند را به حمایت از جداییطلبان بلوچ در پاکستان، متهم کرده است.
از سوی دیگر، دولتهای افغانستان نیز نتوانسته است که یک توازن مناسب در روابط با این دو کشور برقرار کند. اولویت کارگزاران سیاسی افغانستان باید ترمیم روابط با پاکستان میبود و بلندپروازیهای نامعقول مانند داعیه دیورند را کنار میگذاشت و روابطش با هند را نیز در سطحی نگه میداشت که بهانه به دست پاکستان نیفتد و بدبینی پاکستان را تشدید نسازد.
انتهای پیام