به گزارش «شیعه نیوز»، آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری به مناسبت شهادت امام رضا (ع) به شرح حدیثی از امام هشتم شیعیان پرداخته و در ان رابطه بین توحید و ولایت را تبیین کردند.
مرجع تقلید شیعیان در نوشتار خود آورده اند: در کتاب شریف عیون اخبار الرضاعلیه السلام آمده است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْـمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْـحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَر الْأَسَدیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْـحُسَینِ الصَّوْلیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقیلٍ عَنْ إسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهَ قَالَ: لَـمَّا وَافیَ أبُو الْـحَسَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ نیسَابُورَ، وَأَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إلی الْـمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْـحَدیثِ، فَقَالُوا لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ الله تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدیثٍ فَنَسْتَفیدَهُ مِنْکَ؟ وَکَانَ قَدْ قَعَدَ فی الْعمَّـارِیَّهِ، فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ: «سَمِعْتُ أَبی مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ: سَمِعتُ أَبی عَلیَّ بْنَ الْـحُسَیْنِ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِی أَمیرَ المُؤْمِنینَ عَلی بْنَ أَبی طَالِبٍ عَلَیهِمُ السَّلَامُ یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَآلِهِ یَقُولُ: سَمِعْتُ جِبْرَئیلَ یَقُولُ: سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: لَا إلَهَ إِلَّا الله حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابی». قَالَ: فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا: «بِشُرُوطِهَا وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».
استقبال همگان از سفر امام رضاعلیه السلام به خراسان
در سفر حضرت رضا علیه السلام به خراسان که به حکم و الزام مأمون بر آن حضرت تحمیل گردید در بین راه، به هر شهر و روستایی که امام علیه السلام وارد می شد، شیعیان و دوستان اهل بیت علیه السلام، و مشتاقان زیارت آن امام همام با شور و شوق و وجد و نشاط بسیار، از آن حضرت استقبال و پذیرایی کرده، و مقدم امام را گرامی داشته، و احساسات ولایی خود را اظهار می نمودند و عهد ولایت خود را با خاندان رسالت، تجدید و تازه می کردند، و نیشابور یکی از شهرهای بین راه امام علیه السلام بود.
همه آماده شده بودند، و به استقبال بیرون رفته، و برای کسب این فخر و سرافرازی که موکب امام علیه السلام را استقبال کرده و در میان انبوه جمعیت استقبال کنندگان شرفیاب شده اند، در انتظار ورود امام علیه السلام، دقیقه و ثانیه شماری می نمود. امام علیه السلام با آن جلال ملکوتی و ابهت و عظمت معنوی، شهر نیشابور را مزیّن فرمود.
چنان که نقل می نمایند: درحالی که امام علیه السلام در عماری نشسته، و روی زیبای دل آرا و جمال همایون حق نمایش از مردم پنهان بود، آن خلق بی شمار که آرزوی زیارت سیمای دلربای امام علیه السلام را داشتند، از هر طرف هجوم آورده، و شعار و تکبیر و صلوات سر می دادند.
سؤال حکیمانه دلیل بر معرفت سؤال کننده
از آن میان، دو نفر از پیشوایان و حافظان احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیش آمدند، و به تعبیر:
«فَعَرَضَ لَهُ الْإِمَامَانِ الْـحَافِظَانِ لِلْأَحَادیثِ النَّبَوِیَّهِ أَبُو زُرْعَهَ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَسْلَمَ الطُّوسِیُّ»؛ این دو شخصیّت بزرگ و پیشوای علم و حدیث، به امام علیه السلام چنین خطاب کرده و درخواست و تقاضا نمودند: «أَیُّهَا السُّلَالَهُ الطَّاهِرَهُ الرَّضِیَّهُ، أَیُّهَا الْـخُلَاصَهُ الزَّاکِیَهُ النَّبَوِیَّهُ بِحَقِّ آبَائِکَ الْأَطْهَرینَ وَأسْلَافِکَ الْأَکْرَمینَ إِلَّا أَرَیْتَنَا وَجْهَکَ الْـمُبَارَکَ الْـمَیْمُونَ، وَرَوَیْتَ لَنَا حَدیثاً عَنْ آبَائِکَ عَنْ جَدِّکَ نَذکُرُکَ بِهِ».
آری، در روایات است که: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ»؛ سؤال و درخواست اشخاص از مقامات و بزرگان، دلیل معرفت و شخصیت سؤال کننده و نصف تعلّم و دانشجویی است. این دو شخصیّت، در این موقف بزرگ و مقام، از امام سؤالی نمودند که امام علیه السلام، آنها و مردم را به روایت و حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله سرافراز فرماید.
ما هرچه بیندیشیم، سؤالی از این جامع تر و پرمعنی تر در این فرصت طلایی که برای خلق نیشابور فراهم شده بود، نبود.
هیچ سؤالی مربوط به حوائج دنیا، برکت مال و تندرستی و طول عمر و مقام با این سؤال برابری نمی کند، خصوصاً که انتخاب موضوع را به خود امام علیه السلام موکول نمودند.
سؤال از حدیثی نمودند که در طول ازمنه و اعصار و تا دنیا هست، افتخار نقل آن برای مردم باقی باشد، و زبان به زبان، و قرن به قرن، و قلم به قلم، آن را بگویند و بشنوند، و بنویسند و بخوانند.
به دنبال این سؤال آگاهانه و معرفت جویانه بود که امام علیه السلام در مقام پاسخ برآمده و مرکبی را که بر آن سوار بود متوقّف نمود، و پرده از جمال مبارک برداشت، و چشم مسلمانان را به دیدار طلعت مبارک و بامیمنت روشن فرمود، باز هم به عبارت: «فَاسْتَوْقَفَ الْبَغْلَهَ وَرَفَعَ الْـمِظَلَّهَ وَأَقَرَّ عُیُونَ الْـمُسْلِمینَ بِطَلْعَتِهِ الْـمُبَارَکَهِ الْـمَیْمُونَهِ»؛ خلایق که چشمشان به جمال جهان آرای امام افتاد، همه از خود بی خود شده، همان حالی که برای بانوان مصری به هنگام دیدار جمال حضرت یوسف علیه السلام دست داد، خود را فراموش و زبان حالشان: «مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ» بود.
از این رو، صدای شوق و وجد و شادی آنها بلند، و فریاد تکبیر و تهلیلشان فضا را پر کرده، گروهی از شوق گریه می کردند، گروهی رکاب امام علیه السلام یا مرکب او را می بوسیدند، گروهی محو تماشای جمال آقا بودند، و صدای شوق و فریاد و شور و نشاط آنها مانع بود که امام علیه السلام آنها را به روایت حدیث سرافراز فرماید.
عبارت در بیان و شرح این موقف به این گونه است: «… إِلَی أَنِ انْتَصَفَ النَّهَارُ جَرَتِ الدُّمُوعُ کَالْأَنْهَارِ وَصَاحَتِ الْأَئِمَّهُ وَالْقُضَاهُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إسْمَعُوا وَعُوا وَلَا تُؤْذُوا رَسُولَ الله فی عِتْرَتِهِ وَأَنْصِتُوا»؛ مردم، همچنان تا روز به نیمه رسید، گریه می کردند، و اشکشان مثل نهرها جاری تا پیشوایان و قضاه علما بر آنها صیحه زدند که ای گروه های مردمی! بشنوید، و نگهدارید، و ضبط کنید، و با به زحمت انداختن امام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آلع را اذیّت نکنید؛ ساکت شوید.
وقتی آن جمعیّت بی شمار ساکت شدند، و برای شنیدن و نوشتن حدیث از آن زبان و لسان خدایی آماده شدند، امام علیه السلام شروع به املای حدیث فرمود، و مستملیان هم می گرفتند، و به مستملیان دیگر منتقل می کردند و در نتیجه به همه مردم می رساندند.
ارزش حدیث سلسله الذّهب
هرچند این حدیث شریف، از لحاظ سند به سلسله الذّهب معروف شده، ولی اهل معرفت می دانند که چیزی از مواد گران بهای دنیا اگرچه هزاران برابر طلا و جواهرات ارزش داشته باشد با آن برابر نمی شود تا بتوان این سند را به آن تشبیه کرد.
اگر همه دنیا را در یک کفه ترازو بگذارند، و سند این حدیث یا لفظ آن را در کفه دیگر بگذارند، در جنب سنگینی این حدیث، پر کاهی هم محسوب نمی شود، و اصلاً تشبیهِ صورت و حقیقت به مجاز، و معقول به محسوس، اگر هم کسی یا در موردی شود از تنگی قافیه است.
عظمت بی اندازه کلمه «لا إله إلا الله»
امّا از لحاظ متن و مضمون و معنی، مشتمل بر کلمه توحید و شأن و جلالت قدر و آثار و برکات آن است؛ کلمه ای که دعوت رسول اعظم خدا، رسول توحید و یکتاپرستی از آن شروع، و بر آن استمرار و ادامه یافت.
کلمه ای که سعادت دنیا و آخرت بشر، و عزّت و کرامت او در گرو آن، و ایمان به معنی و التزام به عمل به آن است. کلمه ای با اشتمال بر یک معنای سلبی و منفی، و یک معنای جلیل ایجابی و ثبوتی؛ مشتمل بر طرد شرک و مبانی تمام عقاید خرافی و گمراهی های اعتقادی و اخلاق رذیله، و متضمّن توحید و اساس عقاید سلیمه، و تمام هدایت های انبیا و و اصول اخلاق عالیه و فضایل کامله.
کلمه توحید، کلمه ای که همه نژادها و همه اصناف، و اهالی همه کشورها و شهرها و روستاها را برابر و مساوی نموده، و امتیازات و افتخارات موهوم را، لغو و بی اثر و بی اعتبار کرده است.
کلمه توحید و عقیده به توحید، یعنی عقیده به اینکه خدا، خالق آسمان ها و زمین، و آفریننده تمام ممکنات بزرگ و هزارها و بیشتر، بزرگ تر از آفتاب و بزرگ تر از آن، و کوچک و کوچک و هزاران مرتبه کوچک تر از ذرّه، و روزی دهنده همه، واحد، و یکتا و بی همتا و بی شبیه و نظیر، و بی شریک و یار و وزیر است.
توحید، یعنی عقیده ای که امروز در بین ادیان رایجه به قول پروفسور گوستاولوبون: «تاج افتخاری است که تنها بر سر دین اسلام است».
این کلمه توحید «لَا إلهَ إلّا الله»، کلمه اسلام، کلمه خدا، کلمه عالم امکان، کلمه بحر و برّ و زمین و آسمان و درخت و گیاه و فرشته و انسان و حیوان، و صدای هر جماد و نبات و قطرات آب دریاها و باران ها و اتم ها و همه و همه است: «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»
اگر در آن مشهد عظیم که در نیشابور برپا شد، کلامی بلیغ تر و سخنی رساتر و حدیثی پرفائده تر و جامع تر از این حدیث بود، امام علیه السلام آن را می فرمود.
امام هم توحید و یکتاشناسی و یکتاپرستی را به مردم درس داد، و هم آنها را به آنچه بِدان توحید، اکمال و اتمام و مبیّن و تفسیر تعریف می شود، یعنی ولایت خودش و سایر ائمّه طاهرین علیهم السلام هدایت فرمود.
شناخت خداوند از طریق امام علیه السلام
بدیهی است مجرّد تلفّظ به این کلمه طیّبه، و شهادت بر رسالت، موجب ترتّب احکام شرعی خاصّ است، امّا آثار معنوی و امان از آتش در صورتی بر آن مترتّب می شود که توأم با آگاهی و معرفت و بصیرت و شناخت صحیح باشد، و لذا چون این آگاهی و معرفت، بدون معرفت و ولایت امام علیه السلام محقّق نخواهد شد، و از کمبودها و انحرافات مصون نمی شود، فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَأنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛
باید خدا را از طریق امام – که طریق به سوی خدا است- شناخت، و هیچ راه دیگری، مصون از اشتباه و خطا نیست:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن * ظلمات است بترس از خطر گمراهی
خطر قول به تجسّم، و قول به تعطیل، و قول به جبر، و قول به تعدّد قدما و قول به وحدت وجود و اقوال و گفته های باطل دیگر همه در پیش است که فقط با تمسّک به قرآن و عترت (ثقلین) می توان از این خطرات نجات یافت.
انتهای پیام