به گزارش «شیعه نیوز»، دربرخی از منابر سخن از مظلومیت امام حسن (ع) می اید و گاهی مظلومیت امام حسن (ع) را بیشتر از مظلومیت امام حسین (ع) میدانند.
استاد مطهری مظلومیت امام حسن (ع) را به تصویر میکشد و برای امام حسن(ع) جراحات زبان و سختی های روحی را مصیبت بزرگ میداند ومینویسد:
چرا مظلومیت امام حسن مجتبی(ع) از جهتی از امامحسین(ع) هم بیشتر است؟
اگر انسان خوب توجه کند آنوقت میفهمد که به یک معنا مظلومیت امام حسن حتی از امام حسین بیشتر است. همان نشاط شهادتی که در امام حسین هست در امام حسن هست ولی امام حسن در دورهای قرار گرفته که باید صبر و خودداری کند تا موقع و وقت برسد و آن موقع و وقت، وقتی است که ایشان از دنیا رفتهاند و نوبت به برادرشان اباعبدالله الحسین رسیده است. حضرت تمام اینها را با چه حلم و صبری تحمل میکند که عجیب و فوقالعاده است! هیچ به روی بزرگوار خودش نمیآورد. برای اشخاص فهیم و حساس، رنجهای روحی از رنجهای جسمی خیلی بالاتر است. شاعر عرب میگوید:
جِراحاتُ السِّنانِ لَهُ الْتِیامٌ
وَ لایَلتامُ ما جَرَحَ اللِّسانُ
جراحت زبان از جراحت شمشیر خیلی بالاتر است. جراحت شمشیر التیامپذیر است ولی جراحت زبان التیامپذیر نیست. جراحت شمشیر بیشتر قابل تحمل است از جراحت زبان. امام حسین را در روز عاشورا با جراحات شمشیر مجروح کردند، گو اینکه جراحت زبانی هم کم و بیش بود، ولی امام حسن در این جهت عجیب است. معاویه آن سران شیطان خودش از قبیل عمرو عاص و مغیره بن شعبه را جمع میکرد، بعد امام مجتبی را دعوت میکرد. اینها قبلًا تهیه حرفهایشان را دیده بودند، یک یک شروع میکردند به زخم زبان زدن و چه زخم زبانهایی! امام البته یک یک اینها را جواب میداد. اما اینها یک امر کوچکی نیست.
و از اینها بالاتر اینکه در روزهای جمعه که نماز جمعه خوانده میشد و برای هر کسی شرکت در نماز جمعه واجب است و در آن نماز جمعههای اینها اگر امام حسن شرکت نمیکرد متهم به الحاد و تفریق جماعت مسلمین میشد، امام و خطیب جمعه اینها میرفت بالای منبر و در حضور امام حسن پدر بزرگوارش علی علیه السلام را سبّ و لعن میکرد. اینها شوخی نیست. این است که برای امام حسن درست گفتهاند که کوچکترین مصیبتهایش همان مصیبت مرگش بود. وقتی که مسموم شد این مسمومیت کوچکترین رنجی بود که او در دنیا دید.
مردی به نام جُناده میگوید من، از همه جا بیخبر و بیاطلاع، رفتم خدمت امام. به صورت عادی با من صحبت میکرد و هیچ فکر نمیکردم که حادثهای به این مهمی رخ داده است. همینطور که با من صحبت میکرد، یکمرتبه دیدم حالش منقلب شد و صدا کرد طشت بیاورید و طشت آوردند. بعد دیدم خونهای لَخت لَخت مثل پاره جگر دارد میریزد. این مرد وحشت میکند. میگوید آقا اینها چیست؟ خیلی با خونسردی میفرماید: بله، من را مسموم کردند. عرض کرد: پس چرا معالجه نمیکنید؟ فرمود: دیگر کار از معالجه گذشته است وَ بِماذا اعالِجُ الْمَوْتَ مگر مرگ را هم میشود معالجه کرد؟ فرمود: تاکنون مرا دو سه بار دیگر اینها مسموم کردهاند ولی به این شدت نبود و من بهبود پیدا کردم ولی این مسمومیت، دیگر قابل معالجه نیست.
انتهای پیام