SHIA-NEWS شیعه نیوز:
به گزارش «شیعه نیوز» ، اختلاف فکری عمیق و گسترده موجود در عصر عباسی، و بویژه دوران مصادف با حیات علمی - سیاسی حضرت عبدالعظیم حسنی، اخلاق و رفتار اجتماعی پیروان گرایش های مختلف مذهبی را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. درگیریهای فکری گسترده، باعث جبههبندیها و فرقهگراییهای بسیاری گشته، و اخلاق و رفتارهای مبتنی بر اصول کرامت و بزرگواری را دست خوش تحوّل ساخته بود.
نقضها و رد و ایرادهایی که افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویای فضایی آکنده از بدبینی و عناد و دشمنی بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بیدینی و ارتداد به بهانههای کم ارزش، قبح و زشتی خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّتهای علمی به گرایشهایی چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود.(1)
شاید حاکمیتهای وقت هم به این فضای آلوده دامن میزدند و از این راه، دشمنی و کینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید میکردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین میآوردند، بویژه آنکه در این دوران، حرکتهای سیاسی برانداز از قبیل تحرکّات نظامی خوارج، شیعیان زیدی و به خصوص طالبیان، حرکتهای ملّیگرایانه در قلمرو وسیع حاکمیت وقت از قبیل گرایشهای خرّم دینی، مازیاری و یا در افریقا حرکتهای سیاهان زمینهای لازم را در اختیار اندیشوران دینی گذاشت تا بعضی از این حرکتها را تأیید کرده و موجب دردسر بیشتر حاکمیت گردند.
بدیهی است ایجاد تفرقه فکری و اعتقادی و به تبع آن، تشدید کینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متکلمان و فقیهان میتوانست هدف جذّابی برای حاکمیّتهای وقت باشد.
برگزاری مجالس مناظره بین گرایشهای مختلف فقهی و یا کلامی و گاه، ادبی در حضور خلیفه و یا امرا را نمیتوان تنها به انگیزه دانش دوستی خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمانهای نیکو را میبندد و پژوهشگر را به تأمل وامیدارد.(2)
عامل دیگری که زمینه لازم برای بدبینی و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و کینه را بهوجود میآورد، روشهای مبارزاتی بود که مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به کار میگرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بیپایه و نسبت دادن آنها به رؤسای جریانات فکری و مذهبی و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایشهای فقهی و یا کلامی از سوی پارهای از افراد بیاخلاق و فاسد باعث میشد(3) پیروان هر گرایشی در حالت روانی ویژهای برای پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یکدیگر فاصله بگیرند.
این فضای زشت و سنگین، عرصه را برای پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ میساخت، بویژه آنکه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده کلامی وجود داشت(4) و شرایط سخت سیاسی هم در مواردی موجب میشد تا امام پیشین نتواند امام بعدی خود را به صورت صریح و بیابهام معرفی کند تا پیروان وی در شناخت امام بعدی دچار تردید نشوند.
از این رو، سوء استفادهکنندگان از این فضای تاریک و ابهامآلود بهره جسته و وارد گود میشدند و خود را جانشین امام پیشین میشمردند و گرایش جدیدی ایجاد میکردند.(5) وجود مسایل مالی هم به این موضوع دامن میزد و طمعورزی افراد، آتش معرکه را شعلهورتر میساخت.(6)
در عصری که دسترسی به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلالهای آنان باعث فروکشی آتش اختلافات میشد و و دامنه آن وسعت پیدا نمیکرد و رفتن به محضر امام(علیه السلام)، فصل الختام اختلافها بود؛(7) اما در روزگاری که حاکمان بر امامان(علیهم السلام) سخت میگرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهداری میکردند، فضا بسیار تیرهتر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر میشد.
در روزگار امامت امام هادی(علیه السلام) که -حاکمیت در دست خلیفه مستبد عباسی، متوکّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایی که آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند،(8) راه دستیابی همه به وی غیر ممکن بود در نتیجه، تلاش برای ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(علیهم السلام) بسیار آماده بود.
از این اختلافها گزارشهای بسیاری نقل شده است، امّا گزارشی که عبدالعظیم حسنی در قالب یک توصیه امام(علیه السلام) به یاران خود آورده است، به روشنی فضای حاکم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم میکند، فضایی که در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است.
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی(علیه السلام)(9) چنین نقل میکند که: ای عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو که برای شیطان راهی در دلهای خود باز نکنند. آنان را به راستگویی در سخن و ادای امانت و ترک جدال و مخاصمه در مسائل بیاهمیّت و به رویکرد به یکدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این کار، موجب نزدیکی به من میشود، به تخریب شخصیت یکدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم که هرکس چنین رفتار کند و دوستی از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم که او را در دنیا به شدیدترین کیفرها برساند و در آخرت از زیانکاران قرار دهد.
به آنان بیاموز که خداوند نیکوکارانِ آنان را آمرزیده و از بدکارانِ آنان درمیگذرد، مگر کسانی که به او شرک ورزند و یا دوستی از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدی و کینهای علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمیبخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمیکند و از ولایت من خارج میسازد و از ولایت ما هم بهرهای نمیبرد و من به خداوند از این فرایند پناه میبرم.(10)
این گزارش گویای آن است که مناظرات ناسودمند و انحرافی در بین شیعیان روزگار امام هادی بسیار گسترده شده بود. موضوعات کم ارزش و بیاهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و کینه شعلهور شده بود، به گونهای که پارهای از آنان برای دستیابی به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوههای غیراخلاقی نظیر دروغگویی و حدیثسازی نیز روی میآورند. کینهها و عداوتها موجب دوری و قهر و جدایی آنان شده، به گونهای که از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند.
بدیهی است چنین حالتی مطلوبترین حالت برای مخالفان آن حضرت، بویژه برای حاکمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فکری امام هادی(ع) میشمردند. از این روی، امام(ع) تأکید میکند که در صورتی به من نزدیک میگردید که از دشمنی و کینهتوزی با یکدیگر دست بردارید و قهر و جدایی را کنار گذاشته، به دیدار هم بروید.
تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگی خاطر بسیاری از یاران امام(ع) میشد و امام ضمن نهی از این کار، در برابر این روند به سختی موضوعگیری کرده، بر چنین افرادی نفرین سنگینی میکند.
عمده مشکل این قبیل افراد، دست گذاشتن روی نقاط ریز زندگی افراد دیگر است. قشریگری و تأکید بر آموزههای ظاهری و بیتوجّهی به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّی را در این افراد ایجاد میکرد تا نقاط ضعف کوچک افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را برای ایراد اتهام بر آنان و رهایی وجدان خویش از ملامت نفس پیدا کنند.
در نگرش پیامبر اکرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایشها و رفتارهای متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه میکردند. حضرت عبدالعظیم حسنی در گزارشی از حضرت هادی(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که:
أمرنی ربّی بمداراة الناس کما أمرنی بإقامة الفرائض؛(11)
پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش کرده است، همان گونه که به برپاداری واجبات دستور داده است.
این نگرش به انسان سعه صدری میدهد که به راحتی نمیتواند دیگران را نفی کند و به آنان اتهام بزند، بلکه دایره زندگی دینی را وسعت میبخشد تا بسیاری افراد در آن جای گیرند.
امام هادی(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأکید میورزد که پیروان آن حضرت باید بدانند که خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبیها را در نظر میگیرد و از بدیها درمیگذرد و تنها دو حوزه خاص است که از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرک به خداوند متعال و دیگری، آزار یاران که شماری از شیعیان آن روز به بهانههای بیپایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند.
تأکیدی که امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگنظری و لزوم کنار گذاشتن کینهها و نفرتها میکند، بیانگر نیاز مبرم فضای فکری شیعه به اصلاح و پاکسازی است. امام هادی(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیاری نسبت به جامعه شیعی داشت و اخباری که از جدالهای بیجهت و زیانآور به گوش آن حضرت(ع) میرسید، نگران کننده بود. از اینرو، تلاش میکرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یک حرکت اخلاقی - اجتماعی مستحکم کرده، از تفرقه فزونتر جلوگیری کند.
در روایت دیگری از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادی(ع) چنین آمده که آن حضرت فرمود:
ملاقاة الإخوان نشرة و تلقیح للعقل و إن کان نزراً قیلاً.(12)
در این روایت ،دیدار هم فکران و برادران هم مسلک موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها کم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانی روایت، پاسخ به بهانهای است که ممکن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امکان ملاقاتهای گسترده در پیش خود مطرح میکردند. امام(ع) بر این باور است که نشستها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه میشود.
شاید یکی از عوامل گسترش بدبینی بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادی(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطهها به آنان میرسید و بدیهی است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانیهای بشری که در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر میشد، پارهای از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا میکرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمیرسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوعگیری را به وجود میآورد.(13)
دستورالعملهایی که حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) برای شناسایی حدیث درست از نادرست نقل میکند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل میکند:
عبدالعظیم الحسنی، عن علی بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابی عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوکم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتی یبلغکم عن الحیّ، فإذا بلغکم شیء فخذوا به.
ثم قال: انّا واللّه لاندخلکم فیما لا یسعکم؛(14)
هرگاه حدیثی از امامان برای شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنکه حدیثی از امام زنده به شما برسد. آنگاه، وقتی از امام زنده حدیثی رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در کارهای طاقتفرسا وارد نمیکنیم.
به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلی مولی آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولکم و حدیث عن آخرکم فایّهما نأخذ؟
فقال: بحدیث الآخر؛(15)
به امام صادق(ع) عرض کردیم: هرگاه حدیثی از امام پیشین رسید و حدیثی از امام بعدی، کدام یک را پذیرا گردیم؟
امام(ع) فرمود: سخن امام بعدی را بپذیر.
در حدیث نخست به وسعت دایره زندگی دینی تأکید شده است و راه را برای افرادی که با تأکید بر نصوص، فضا را روی دیگران میبندند، مسدود میکند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأکید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران میپردازند، درحالیکه در این روایتْ ملاک اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهی گذاشته شده است.
افراد بر پایه دانش و آگاهی خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تکلیف هستند و اشخاص تا زمانی که این آگاهی و اطلاع با آگاهی جدیدی جابهجا نشده، امکان رفتار بر مبنای آگاهی قبلی خود دارند، حتی اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهی و اطمینان کافی نداشته باشند.
اینکه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدی پذیرفته شده و پس از آگاهی از سخن امام بعدی به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است که معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن میگفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدی ارائه میکردند و این امر، گاه موجب میشد تا پیروان آنان در سر دو راهی و تردید قرار گیرند و زمینه لازم برای اختلاف بوجود آید.(16)
امامان(ع) با این دستورالعملها راه تشخیص را معرّفی و از بروز اختلاف پیشگیری میکردند.
فضای حاکم بر روزگار امام هادی(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -که عمده روزگار علمی و فکریاش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایی آکنده از اختلاف نظر و درگیریهای فکری و اعتقادی در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگی میکرد.
افزون بر آنچه که یاد شد، چیزی که نقش جدّی در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد کرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانی اتفاق افتاد که از سویی به خاطر فضای نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیاری در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصی نقاط جهان اسلام پراکنده شده بودند و از سوی دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد کودکی بیش نبود(17) و مدّعیان زیادی برای جانشینی امام وجود داشت.
از آنجایی که سابقه نداشت فردی در سنین کودکی امامت و پیشوایی را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونهای که بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند.(18)
بدیهی است کسانی که خارج از مدینه (محل سکونت امام) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضای تیره و مهآلود، زمینه برای ایجاد اختلاف بیشتر میشد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادی(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت(19) و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور کرد، با این تفاوت که در آغاز عصر امام جواد(ع) حاکمیّت وقت تلاش میکرد از خود چهرهای طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّی ادعای تشیّع داشت(20) و به همین خاطر، سختگیریهای ظاهری برای دستیابی شیعیان به امام جواد(ع) کمتر بود،
برخلاف عصر امام هادی(ع) که چنین شرایطی وجود نداشت و اختناق فزونتری برقرار بود. گرچه شیعیان در این مورد از یک سابقه برگزیده شدن فردی در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه کار را آسانتر میکرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایی برای گسترش اختلاف و تفرقه داشت.
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنی را به روزگاری پرتنش، پر دغدغه، آکنده از اختلاف، بدبینی، کینه و دشمنی ساخته بود و آن حضرت به نمایندگی از امام هادی(ع) به زدودن فضای مزبور و پاکسازی جامعه شیعی از اختلاف و دوگانگی همّت میگماشت.
شاید این اختلاف و درگیری در ایران آن روز -که از سویی تحت تأثیر عقلگرایی شدید کوفه و بصره قرار داشت(21)و تنها راه ارتباطی آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوی دیگر امکان دسترسی آنان به مدینه چندان آسان نبود فزونتر بود و در ری -که مرکز درگیری فکری و اعتقادی بین گرایشهای گوناگون فقهی بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزی کشانده شد شدیدتر بود(22) و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمیگشت.
پی نوشت ها:
1. در این باره میتوان از کتب ملل و نحل اطلاعات فراوانی به دست آورد. همچنین کتب رجالی قصّههای بسیاری در این باره آوردهاند. در یکی از روایات، هشام بن ابراهیم جبلّی مشرقی نقل میکند که در یکی از مجالس حضرت رضا(ع)، جعفر بن عیسی به آن حضرت گفت: مولایم، به پیشگاه تو و پیشگاه خداوند از این اوضاعی که یارانمان گرفتار هستند شکایت میکنم. امام پرسید: مگر چه کار میکنند؟ جعفر گفت: مولایم، آنان ما را زندیق میشمارند، تکفیرمان میکنند و از ما بیزاری میجویند. امام فرمود: یاران علی بن حسین و محمد بن علی و یاران جعفر و موسی(ع) هم چنین بودند. اطرافیان زراره دیگران را تکفیر کردند و دیگران آنان را تکفیر میکردند... (اختیار معرفة الرجال، ص 498، ح 956 ، چاپ دانشگاه مشهد).
2. ر.ک: داستان مجلس مناظره هشام و دیگران در مجلس هارون با نقشه یحیی بن خالد برمکی برای مبغوض نشان دادن هشام بن حکم (همان، ص 258، ح 477).
3. ر.ک: به گزارش احمد بن محمد بن عیسی و ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد از مشکلاتی که به وسیله علی بن حکم و قاسم بن یقطین قمی در احادیث اهل بیت(ع) ایجاد کرده بودند (همان، ص 516 ، 517 و 518 ، ح 994، 995 و 997).
4. ر.ک: الفرق بین الفرق،ص 23 به بعد، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد اسفراینی (م 429ق)، المکتبة العصریه؛ مقالات الإسلامیین،ص 16 به بعد، تحقیق هلموت ریتر، ابوالحسن الأشعری (م 1324ق) و دیگران.
5. در این باره امام موسی بن جعفر(ع) سخنی قابل تأمّل دارد. یزید بن سلیط زیدی میگوید: موسی بن جعفر را دیدم و گفتم: از امام بعد از خود، همانگونه که پدرت نسبت به تو خبر داده، خبر بده. امام فرمود: پدرم در روزگاری بود که امروز چنان نیست. یزید گفت: هر کس به چنین کاری جاسوسی6 نسبت به تو راضی باشد، به لعنت خدا گرفتار آید. امام(ع) خندید و فرمود: ای ابو عماره، خبرت میدهم. من از خانهام خارج شدم و به طور آشکار به پسرم وصیت کردم و دیگران را هم با او شریک ساختم و در باطن و پنهانی تنها به او وصیت کردم (بحارالأنوار، ج 49، ص 11، باب 3 از نصوص بر امامت آن حضرت).
6. ر.ک: اختیار معرفة الرجال، روایت 946 و 1120.
7. ر.ک: همان، روایت 1146، 1143، 1126، 1121 و 759.
8. ر.ک: بحارالأنوار، ج 50، باب 4 (ماجری بینه و بین خلفاء زمانه).
9. در این روایت عبدالعظیم حسنی از ابوالحسن الرضا(ع) روایت میکند. امّا از آنجایی که روایت وی از حضرت رضا(ع)، به خصوص چنین روایتی که جنبه نصیحتی دارد، متناسب با سنّ او نیست به احتمال بسیار زیاد، منظور ابوالحسن ثالث امام هادی(ع) است. اطلاق الرضا به هر کدام از امامان(ع) از اواخر دوره حاکمیّت بنیامیّه رواج پیدا کرد و قیام کنندگان علیه حاکمیت هم به الرضا من آل محمد دعوت میکردند. از اینرو، بعید نیست که الرضا در این
وایت لقب نباشد بلکه وصف عامی باشد که بر همه ائمه دلالت میکند و یا آنکه در سند، تصحیف به وجود آمده، ناسخان به اجتهاد خود تعبیر الرضا را افزودهاند و روایت از ابوالحسن الثالث است و یا ابوالحسن ابن الرضا بوده، که باز هم بر امام هادی اطلاق میشد؛ چون ابن الرضا(ع) بر فرزندان با واسطه امام رضا(ع) نیز اطلاق میشد. ر.ک: بحارالأنوار، ج 50، ح3، پاورقی دوم.
10. عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، ص 137، ح 33، عطاردی.
11. همان، ص 163، ح 61.
12. الأمالی للمفید، ص 328؛ الأمالی للطوسی، ص 94؛ مسند عبدالعظیم حسنی، ص 122، ح 71.
13. ر.ک: اختیار معرفة الرجال، ص 393، ح 741 .
14. مسند عبدالعظیم الحسنی، ص 158، ح 100.
15. همان، ح 101.
16. مطالعه روایات تقیّه در این خصوص حائز اهمیّت است. به عنوان نمونه ،ر.ک: اختیار معرفة الرجال، ح 483 و 502 .
17. بنا به گزارش مرحوم مجلسی آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش هشت سال داشت (بحارالأنوار، ج 50، ص 2).
18. مقالات الإسلامیین، 30 - 31 ؛ اصول کافی، ج 2، ص 139، ح 3 از باب الإشارة والنّص علی بن جعفر الثانی(ع).
19. بنا به گزارش مرحوم مجلسی سنّ آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش شش سال و پنج ماه بود. (بحارالأنوار، ج 50، ص 115، باب اوّل از ابواب تاریخ امام دهم).
20. ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص207، جلالالدین سیوطی، مطبعة السعادة مصر .
21. در جهان اسلام ،مدینه و مکّه همواره به عنوان مرکز سنّت و حدیثگرایی شهرت داشت و کوفه و بصره و به تبع آنها، ایران مرکز عقلگرایی بود و نفوذ معتزله و نیز شیعه در این منطقه بسیار بود. حاکمیّت علی(ع) در کوفه در این امر بیتأثیر نبود.
22. ر.ک: تاریخ گسترش تشیع در ری، رسول جعفریان، نشر مشعر، فصل سیزدهم، «جدالهای مذهبی در ری».
برگرفته از مجله علوم حدیث ویژه کنگره بزرگداشت حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)
منبع : شبستان
در پاراگرافی که باشماره 17 مشخص شده
1-عبارت(شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود) نادرست است زیرا حیات وشهادت حضرات معصومین علیهم السلام به تقدیرالهی ورضای ایشان بوده که در هیچکدام از اینها :نابهنگام"ی (بی موقع) نمی باشد
2-عبارت(زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد "کودکی بیش نبود")عبارتی ناشایست و غلط است زیرا تعبیر "کودکی بیش نبود"به معنای نداشتن امتیازی برکودکی است. شایسته است به جای آن حدود سن مبارک حضرت ذکر شود
در پاراگرافی که باشماره 18 مشخص شده
عبارت(مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع)" بسیار دور از انتظار بود" به گونهای که "بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وی به امامت او ایمان آوردند.")
با توجه به ر وایات کثیره و متواتره صادره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وائمه علیهم السلام در معرفی ائمه شیعه به نام و نام پدرانشان(امثال حدیث جابر و..)و به عدد(تعداد امامان)و احادیث در روش شناخت امم علیه السلام و آیات شریفه قرآن در به نبوت رسیدن انبیاء در مهد و سنین کم و سایر مطالبی که مجال ذکرش نیست جایی برای این اتهام به شیعیان آنهم به بزرگان شیعه که "بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلی گرفتار شدند" نمی ماند بلکه جفایی بزرگ در حق شیعیان اهل البیت علیهم السلام(که البته باید حساب آنان را از دوستداران و خویشاوندان ائمه علیهم السلام -که چه بسا در میان آنان کسانی بودند که داعیه آنچه جعفر کذاب ادعا می کرد را داشتند- جدا کرد)میباشد معاذ الله از چنین نسبتی به بزرگان شیعه در عصر ائمه علیهم السلام
لطفا در انتخاب متون معارفی و تاریخی وتحلیلی توجه یبشتری بفرمایید