به گزارش «شیعه نیوز»، طالبان اگر در جهانبینی و طرز تفکرشان نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده باشد، تلاش این گروه برای در اختیار گرفتن تبلیغات در شبکههای اجتماعی و کارزار گستردهی برای استفاده از حربهی تبلیغاتی نشان میدهد که حداقل آنها در این مورد رویکرد متفاوتی نسبت به گذشته از خود بروز میدهند.
اگرچند در دهه نود میلادی و همزمان باقدرت گیری طالبان در افغانستان؛ از شبکههای اجتماعی خبری نبود، اما برخورد بسیار متکبرانهی این گروه با رسانهها و بیاهمیت شمردن نقش آن در پیشبرد اهداف خویش در برخورد با خبرنگاران مشهود بود. در آن سالها کمتر رسانهای بود که علاقه و یا شانس صحبت با افراد ردهبالای این گروه را داشته باشد و در مواردی فرماندهان عالیرتبهی این گروه از سؤال خبرنگاران غربی به خشم آمده و بر آنها حملهی فیزیکی کرده بودند. در سایهی بیتوجهی جهانیان به وضعیت افغانستان، این گروه دست به اقدامات تخریبی بسیاری زد که برجستهترین آنها منفجر ساختن تندیسهای بودا در بامیان و حملهبر آثار تاریخی زیر نام مقابله با بتپرستی را میتوان مثال زد. قوانین سفتوسخت این گروه علیه تلویزیون و وسایل ارتباطی دیگر و بیاهمیت شمردن آنها از مشخصات بارز این گروه به شمار میرفت.
اما آنچه این روزها با آن مواجه هستیم، تلاش گستردهی طالبان برای تبلیغات در شبکههای اجتماعی و توجه عجیب آنها به فضای مجازی است. گویا طالبان بهتر از دولت بر اهمیت این مسئله واقف گشته و تلاش دارد که از آن به بهترین وجه ممکن استفاده کند. تا بیست سال پیش، تمام تلاش طالبان متمرکز بر مبارزه با وسایل فیلمبرداری و عکاسی بود اما این روزها آنها نهتنها مخالفتی با این وسایل از خود نشان نمیدهند، بلکه خود از کاربران اصلی آن مبدل گشتهاند. پخش ویدیو کلیپ با زمینههای دلخواه سیاسی و نظامی مبنی بر اهمیت جهاد و تولیدات بصری و شنیداری این گروه در این عرصه، افزایش بسیاری یافته است.
سؤال اینجا است که چرا طالبان رویکرد خود را در این زمینه تغییر داده و اکنون نهتنها با آن مخالفتی ندارد، بلکه خود به کاربران اصلی شبکههای اجتماعی تبدیلشده و به استفاده وسیع از این وسایل روی آوردهاند؟
برای یافتن جواب این سؤال، باید فراتر از طالبان و افغانستان رفته و با جریانهای بزرگ اجتماعی جهانی آشنا شویم. برای نخستین بار استفاده از شبکههای اجتماعی برای بسیج مردم بهطور وسیع و مؤثر، از سلسله جنبشهای مردمی در کشورهای عربی موسوم به «بهار عربی» آغاز شد. با آغاز این جریان بزرگ و سرنوشتساز جهان، تمامی تبلیغات و آدرسدهی برای اعتراض و گردهمایی تغییر شکل داد. تا قبل از بهار عربی، بهطور سنتی هماهنگی برای این مسائل از طریق پخش اعلامیه بهصورت شبنامه و یا فعالیتهای مخفیانه و زیرزمینی و استفاده رادیو بود. اما با آغاز جنبشهای مردمی عربی، این وسایل جای خود را به شبکههای اجتماعی داد. فیسبوک و تویتر نقش اصلی در بسیج مردم و یوتیوب به سنگر بزرگ مبارزان تبدیل شد. جریان بهار عربی فقط در کشور تونس توانست موفق عمل کند. در دیگر کشورهای عربی، این جریان یا ناکام شد و یا به جنگهای داخلی و خشونتهای وسیع منجر شد که درنهایت «بهار عربی» بهراحتی تبدیل به «خزان عربی» گشته و دامنهی آن به دیگر کشورها سرایت نکرد.
طولی نکشید که گروههای مسلح مخالف دولت در سوریه و یمن از این جریان به نحو احسن تغذیه کرده از دل نارضایتی مردم سر برآوردند. جنگ داخلی سوریه برای نخستین بار اهمیت شبکههای اجتماعی برای تبلیغات و جذب جنگجو از سوی گروههای تندرو را بهخوبی به نمایش گذاشت. باید به خاطر داشت که شبکههای اجتماعی عمر بلندی ندارند. شبکههایی چون یوتیوب، فیسبوک و تویتر در دو دههی اخیر متولدشده و همهگیر شدن اینترنت موبایلی از حدود ده سال پیش آغاز شد. گروههایی چون داعش و النصره از این فرصت، نهایت استفاده را برده و با تبلیغات وسیع در شبکههای اجتماعی، جنگجویان بسیاری را از اروپا و دیگر نقاط جهان به خود جلب کردند. هزاران نفر از سراسر جهان به سوریه و عراق سرازیر شدند. شبکههای اجتماعی بستر اصلی تبلیغات و جنگ روانی برای ترسانیدن مخالفان با استفاده از خشونت بسیار وسیع، تبدیل شد. بهیکباره رادیو و تلویزیون اهمیت خود را ازدستداده و اهرم اصلی دولت برای تبلیغات از این طریق، خنثی و ناکارآمد گشت. در عصر جدید و خصوصاً چند سال اخیر، استفاده وسیع مردم از موبایل و اینترنت و همهکاره بودن این دستگاه چه در بخش تصویربرداری و پخش آن، این وسیلهی نسبتاً ارزان را به ابزار مناسبی برای تبلیغات گروههای ستیزهگر تبدیل کرده است.
تغییر رویکرد گروه طالبان در این مورد، حاصل تجربه جنگهای داخلی در عراق و سوریه و کارایی بسیار زیاد شبکههای اجتماعی در تبلیغات و جلب نیرو از این طریق، از سوی گروههای ستیزهگر مثل داعش و القاعده در این کشورها است. این گروه با توجه به واقعیتهای عینی موجود، سیاستهای خود در این زمینه را با توجه به تغییرات گستردهی اجتماعی و رسوخ اینترنت در اجتماع تغییر داده و در این زمینه توجه خاصی را نیز انجام داده است. حالا وسایل تبلیغاتی تنها در انحصار دولتها نیست و هرکسی میتواند با استفاده از موبایل تغییرات بزرگی در کشور ایجاد کند. یک نمونهی واضح اهمیت موبایل و شبکههای اجتماعی، پخش فیلم کشته شدن جرج فلوید و واکنش گسترده در آمریکا و جهان نسبت به آن بود.
طالبان با درک این واقعیت، اکنون توجه خاصی به اینترنت و شبکههای اجتماعی از خود نشان داده و در این مورد موفقانه هم عمل کردهاند. رویکرد دولت در این مورد متأسفانه گنگ و مبهم است. تا همین دو سال پیش، در اعلامیههای دولت خبری از نام طالبان نبود. حکومت در هر حادثهای تقصیر را به گردن «دشمنان مردم افغانستان» گذاشته و از محکومیت صریح طالبان خودداری میکرد. فقط بعد از مذاکرات آمریکا و طالبان رویکرد دولت در این زمینه تغییر کرده است. از سوی دیگر، بخش اعظم توجه دولت در شبکههای اجتماعی برای مقابله با طالبان و گروههای دیگر نیست، بلکه حمله بر رقیبان داخلی و مخالفان سیاسی، بخش بزرگی از توان حکومت را به خود مشغول کرده است. همین سردرگمی حکومت، فضا را برای گروه طالبان مهیا ساخته است تا بهصورت یکدست و منظم دست به تولید محتوا بر بستر اینترنت زده و در این زمینه توجه مردم را به خود جلب کند. شبکههای اجتماعی همانند شمشیر دو سر برای هر گروهی میتواند هم مفید و هم خطرناک باشد. اینترنت برای طرفهای درگیر یکسره سودآوری ندارد. پخش ویدیوهایی از خشونت طالبان در اینترنت میتواند بهطور وسیعی فعالیتهای تبلیغی این گروه را خنثی و بیاثر کند، چنانچه این روزها شاهد این مسئله هستیم.
بیتوجهی به فضای مجازی و کماهمیت شمردن آن از سوی هر گروهی در عصر کنونی، به معنی جنگ با یک دست است. طالبان این نکته را بهخوبی درک کرده و بهناچار تلاش دارد تا خود را با جریان جهانی و غیرقابلکنترل رسوخ اینترنت در خانههای مردم هماهنگ کند. حکومت افغانستان برای عقب نیفتادن از این جریان باید حضور خود در اینترنت را هماهنگ و یکدست کند. در غیر آن، سردرگمی دولت در خبررسانی و خلأ اطلاعرسانی موجود، ناخودآگاه توجه مردم را بهسوی گروههای دیگر جلب خواهد کرد.
انتهای پیام