SHIA-NEWS شيعه نيوز :
سخن اول
امام موسی صدر در باره اولين رسالت حضرت زينب (س) پس از شهادت امام حسين (ع) تحليل جالبي دارد، که اگر با چشم بصيرت مورد توجه قرار گيرد، در گشودن گره معمای سرنوشت خود آن عزيز موثر تواند بود: «چرا نگذاشتند امام حسين (ع) به کوفه وارد شود؟ برای اينکه میخواستند آن بزرگوار را خارج از کوفه به قتل برسانند! امام حسين (ع) را توسط حر و افرادش در صحرا متوقف و به نقطهای هدايت کردند، که از کوفه و همه شهرها فاصله داشت! چرا؟ برای اينکه آن بزرگوار را چنان به قتل برسانند که احدی اطلاع پيدا نکند! برنامه از اين قرار بود؛ اينگونه همه مردان را به قتل رساندند و حتی در باره علی ابن الحسين (ع) گفتند: «او را نيز بکشيد تا کسی از اهل بيت زنده نماند»! تصور آنها اين بود که طوفان شن اجساد را چنان در دل صحرا پنهان خواهد ساخت، که اثري از آنها باقی نخواهد ماند! بعد هم میخواستند برای مردم چنين جا اندازند که مشتی خوارج را در صحرا به قتل رساندهاند؛ چه خوارج به عنوان نماد فتنه و ناامنی چنان در انظار مردم منفور بودند، که اگر مساله به نام آنها جا میافتاد، کار تمام بود! بنابراين دور ساختن امام حسين (ع) از شهرها، پنهانکاری و تبليغات دروغ، رئوس اصلی برنامهای بود که برای قتل و بستن پرونده آن بزرگوار طراحي شده بود. اما چه کسي بساط اين توطئه را برچيد؟ حضرت زينب (س)! چگونه؟ اينگونه که آن بزرگوار، در کوفه، شام، شهرهاي ميانه راه و در همه جا، اخبار واقعه کربلا را کلمه به کلمه، برای مردم افشاء و بازگو نمود» [1].
در ارديبهشت سال 1369 بود که از سوی گروه معارف اسلامی شبکه دو سيما خدمت آيتالله موسوی اردبيلي رسيديم تا در باره امام موسی صدر با ايشان مصاحبه کنيم. آن بزرگوار در بخشی از سخنان خود که شهريور همان سال از شبکه مزبور پخش شد، ضمن تاکيد بر عامليت مستقيم قذافی در ربودن امام صدر اظهار داشتند: «به نظر من تمام تشکيلات مخفی دنيا دست به دست هم دادند تا ايشان را به اين نحو ناپديد کردند» [2]. در بهمن سال 1376 به اتفاق استادان علي اکبر رنجبر کرمانی و عبدالرحيم اباذری به حضور يکي ديگر از مراجع بزرگوار تقليد رسيديم تا در باره امام صدر مصاحبه کنيم. اگرچه اغلب بخشهای اين مصاحبه يک سال بعد در شماره 16 فصلنامه «مفيد» به چاپ رسيد، اما يک بخش آن به صلاحديد سردبير محترم حذف گرديد. حضرت آيتالله در بخش حذف شده با رد ادعای مخالفين ايرانی امام صدر مبنی بر عدم همراهی آن بزرگوار با انقلاب اسلامی ايران تصريح کرده بودند: «من بعضي از اينهايي را که اسم برديد، در گرفتاري آقا موسي شريک ميدانم! حالا نپرسيد چرا! من معتقدم که براي آقا موسي هر اتفاقي رخ داده است، به دست قذافي بوده است، اما به تفتين بعضي از اينها» [3]! سالها بعد، آياتالله سيد محمد حسين فضلالله [4] و سيد محمد باقر حکيم [5] نيز در ديدارهايي که با برخی عزيزان خانواده و موسسه فرهنگي تحقيقاتی امام صدر داشتند [6]، ضمن تاکيد بر عامليت مستقيم قذافی، وقوع اين فاجعه و مبهم باقی ماندن آن تا امروز را حاصل همکاری سازمانهای جاسوسی بزرگ منطقه و جهان دانستند [7].
ريشهها و زمينهها
فاجعه ربوده شدن امام صدر نيز مانند هر واقعه تاريخي ديگر، حلقهای از زنجيره حوادث برخی تحولات سياسي معاصر آن است. طي 27 سال گذشته دهها روايت آشکار و غير آشکار در باره چگونگی ربوده شدن آن بزرگوار نقل شده است که برخی قطعات آنها به حقيقت نزديک و مابقی از آن دور بودهاند [8]. در کنار اين روايتها دهها شاهد و قرينه نيز بدست آمده است که اگر نه بر چگونگی وقوع فاجعه، اما بر برخی حوادث مرتبط با آن دلالت داشتند. کشف حقايق اين فاجعه و لااقل ارزيابي صحت و سقم روايات نقل شده، مستلزم شناسايي، تطبيق و تحليل دقيق حوادث مرتبط با آن است. نقش تعيين کننده امام صدر در معادلات حاکم بر تحولات جنوب لبنان، انقلاب اسلامی ايران و نهضت فرهنگي تشيع در جهان، پيگيری حوادث مرتبط با اين فاجعه را از اين سه منظر ضروری ساخته است. يادداشت حاضر بر آن است تا از منظر بحران جنوب لبنان، با کنار هم چيدن برخی قطعات روايات آشکار، غير آشکار و بعضي شواهد و قرائني که نگارنده طي ساليان اخير بدست آورده است، تصوير شفافتری از همکاری برخی دستگاههای امنيتي منطقه با قذافی در ربودن امام صدر را ترسيم کند. تصوير يادشده نه تنها ابعاد منطقهای فضای پشت صحنه اين فاجعه را با وضوح بيشتری نمايان میسازد، بلکه در مورد راهکارها و دغدغههايي که فرا روی آينده روند پيگيری قرار دارد، به طور جدی هشدار میدهد. ابعاد ايرانی و جهانی فضای پشت صحنه عمليات ربوده شدن امام صدر، طي يادداشتهای آينده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بحران جنوب لبنان
مهمترين دغدغه امام صدر پس از پايان يافتن جنگ دوساله لبنان در اجلاس اکتبر سال 1976 سران عرب، مراقبت از هويت تاريخي، فرهنگی، امنيت و تماميت منطقه شيعهنشين جنوب آن کشور بود. جنوب لبنان تنها منطقه آن کشور بود که پس از کنفرانس رياض، به دليل عدم حضور دولت مرکزی و نيز غياب نيروهای بازدارنده عرب، وضعيتي ناآرام و ناپايدار داشت. سبب اين ناآرامی و ناپايداری آن بود که گروههای فلسطيني، که هر کدام به برخی کشورهای عربی وابسته بودند، در سايه خلاء قدرت موجود، کنترل منطقه را به دست گرفته بودند. چه اولا نفس سيطره گروههای فلسطيني بر جنوب لبنان، آن منطقه را در برابر تشديد اختلافات کشورهای عربی آسيبپذير کرده بود [9]. ثانيا گروههای فلسطيني نه تنها با سوءرفتار، ظلم و تعدی مستقيم در حق ساکنين، عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده بودند [10]، بلکه با گلولهباران پيوسته شمال اسرائيل، روستاهای شيعهنشين جنوب را در معرض بمباران روزانه صهيونيستها قرار داده بودند [11]. برخی گروههای فلسطيني چپگرا و همپيمان ليبي در پي آن بودند تا با گلولهباران شمال اسرائيل، نارضايتي خود از مذاکرات صلح ژنو را ابراز و مساله فلسطين را با اين روش در افکار عمومی دنيای عرب و جهان به اصطلاح «احياء» کنند [12]. برخی ديگر از گروههای فلسطيني در پي آن بودند تا با گلولهباران شمال اسرائيل، نارضايتي خويش از عدم حضور در مذاکرات ژنو را ابراز و خود را به عنوان نماينده واقعی مردم فلسطين و يکي از اطراف مذاکرت مزبور تحميل کنند [13].
نکتهای که نگرانی امام صدر از اقدامات و سيطره گروههای فلسطيني بر جنوب لبنان را مضاعف ساخته بود، حمايت تلويحي رژيم صهيونيستي از تشديد آن وضع بود. کشتيهايی که سلاحهای سبک و سنگين گروههای فلسطيني را به لنگرگاههای خصوصي آنها در سواحل جنوب لبنان منتقل میکردند، اگرچه اجبارا از برابر ديدگان گشتيهای جنگی اسرائيل عبور میکردند، اما يا با هيچ مانعی روبرو نمیشدند [14]، يا اگر هم برای بازرسي متوقف میگشتند، خيلي سريع اجازه عبور دريافت میداشتند [15]. به عبارت ديگر نه تنها گروههای فلسطيني مخالف و موافق ياسر عرفات، بلکه حتی رژيم صهيونيستي نيز در ناآرامی و ناپايداری جنوب لبنان منافعي را جستوجو میکرد. گسترش سيطره گروههای فلسطيني بر جنوب لبنان و تشديد گلوله باران شمال اسرائيل افکار عمومی دنيا و حتی ساکنين جنوب لبنان را آماده میساخت تا حملات انتقامی رژيم صهيونيستي به آن منطقه را پذيرا شوند [16]. طبيعتا درک منافع اسرائيل از اشغال حنی کوتاه مدت آن منطقه نبوغ ويژهای نمیخواست. رژيم صهيونيستي اولا میتوانست نفس خروج از جنوب لبنان را بخشي از وجهالمصالحه خود با اعراب و حتی آمريکا در مذاکرت ژنو قرار دهد [17]؛ ثانيا میتوانست دولت لبنان را به ژنو بکشاند تا ضمن چانهزنی در باره جزئيات خروج، امتيازات مورد نظر را که آبهای رودخانه ليطانی بخشي ار آن بود، بدست آورد [18]؛ ثالثا میتوانست با استفاده از نارضايتي ساکنين جنوب لبنان از گروههای فلسطيني، در نقش ناجی مردم ظاهر شده و عادیسازی روابط خود با تودههای عرب را از آن منطقه آغاز کند [19].
کشورهای عربی درشرايطي که گروههای فلسطيني و رژيم صهيونيستی، همه روزه بر ابعاد ناآرامی و ناپايداری جنوب لبنان میافزودند، مواضعي متفاوت داشتند. اگر کشورهای معتدلي چون عربستان سعودی بر توقف عمليات نظامی فلسطينيها نظر داشتند، اعضاء جبهه پايداری يا مانند ليبي به تشديد آن دعوت میکردند، يا مانند سوريه عملا مهر سکوت بر لب نهادند. سوريه همزبان با ديگر اعضاء جبهه پايداری، بحران جنوب لبنان را بخشي از بحران کل خاورميانه و حل آن را مستلزم حل آن بحران بزرگتر میدانست [20]. سوريه اگرچه بر تداوم آرامش و ثبات در بخشهای مرکزی و خصوصا پايتخت لبنان تاکيد فراوان داشت، اما آن را از تشديد ناآرامی و ناپايداری در جنوب لبنان متاثر نمیدانست. سوريه حتی اگر خود نيز در ناآرامی و ناپايداری جنوب لبنان سودی نداشت، لااقل مقرون به صرفه نمیدانست که به خاطر آن سرزمين، خاطره اختلافات سال 1976 خود با گروههای فلسطيني را تجديد کند [21]. بدون شک اولين نشست سران جبهه پايداری، که در 2 دسامبر 1977، يعني در اوج تلاشهای امام صدر جهت حل بحران جنوب لبنان تشکيل شد [22]، موضع آنها نسبت به اين بحران را نشان میدهد. رهبران ليبي، سوريه، الجزاير، يمن جنوبی و گروههای فلسطيني، که در طرابلس گرد هم آمده بودند تا جبههای متحد عليه مصر تشکيل دهند، در باره تمام موضوعاتي که مهم میدانستند به گفتگو نشستند، جز بحران جنوب لبنان [23]! به عبارت ديگر جبهه پايداری دست گروههای فلسطيني را باز گذاشته بود تا جنوب لبنان را به آشوب بکشانند.
نگاه امام صدر به بحران جنوب لبنان، با نگرش حاکم بر جبهه پايداری کاملا مغاير بود. امام صدر اگرچه ميهماننوازی اعراب، مردم و شيعيان لبنان از مردم مظلوم فلسطين را وظيفه میدانست، اما تلاش گروههای فلسطيني جهت سيطره بر جنوب لبنان يا هر منطقه ديگر را انحراف از آرمان مقدس فلسطين تلقی میکرد [24]. امام صدر اگرچه عبور رزمندگان فلسطيني از مرزهای لبنان به داخل اراضي اشغالی را حق آنها میدانست، اما مانند همه سران عرب و مسئولان جمهوری اسلامی، موشک باران فلسطين اشغالی از داخل کشور متبوع خود را مصلحت نمیديد [25]. هدف اول امام صدر پس از کنفرانس رياض آن بود که پايگاه تاريخي تشيع در جنوب لبنان را از صحنه اختلافات کشورهای عربی و از عرصه بده و بستانهای سياسي آنها با اسرائيل دور نگاه دارد [26]. به باور آن بزرگوار، روا نبود که جنوب لبنان، به تنهايي، هزينه اختلافات کشورهای عربی و نزاع طولانی آنها با اسرائيل را متحمل شود [27]؛ به اعتقاد امام صدر، عدم حل بحران جنوب لبنان، به سبب انتشار بازيگران آن در سراسر لبنان، دير يا زود مابقي نقاط آن کشور را مجددا در کام جنگ داخلی فرو میکشيد [28]. امام صدر جدايي بحران جنوب لبنان از بحران خاورميانه را امکانپذير میدانست، مشروط بر آنکه گروههای فلسطيني توافقنامه اشتوره را محترم شمرده و حاکميت دولت مرکزی با استقرار ارتش در آن منطقه احياء شود [29]. بدون شک جدی شدن خطر تقسيم جنوب و تشکيل دولتی فلسطيني در بخشي از آن، عزم امام صدر جهت اعاده حاکميت دولت لبنان بر آن منطقه را بيش از پيش جزم نمود [30].
انگيزههای عمليات
با افزايش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوبطلبی گروههای فلسطيني، نه تنها آنها و رژيم قذافی حملات تبليغاتی خود عليه آن بزرگوار را شدت بخشيدند [31]، بلکه سوريه نيز جبههای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ايشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار میرفت، اما از سوريه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانهتری داشته باشد و از تاثير خود بر سازمان آزاديبخش فلسطين، ليبي و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکميت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طي هشت ماه اول سال 1978، تنها 8 بار از سوريه و 2 بار با حافظ اسد ديدار داشت؛ در حاليکه تعداد اين ديدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتيب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرين سال حضور خود تنها هر 6 ماه يک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حاليکه تعداد اين ملاقاتها در سال قبل از آن حداقل ماهي يک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائيل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفريقا را نيمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نيز ديدن نمود، اما ديدار با مقامات سوريه را تا حدود سه ماه به تاخير انداخت [35]. امام صدر نه تنها در ديدار صريح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوريه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصريح کرده بود که کماکان تلاش میکند تا ديدگاههای خود و سوريه را به يکديگر نزديک سازد [37].
مقابله امام صدر با نگاه جبهه پايداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پيشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگيزه شخصي يا به تحريک ديگران، انديشه حذف ايشان را با جديت در سر بپرورانند. گروههای فلسطيني و رژيم قذافی، اگر میخواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبيت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سياسي خارج سازند. چه سيطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شيعه، که طوائف ديگر، گروههای سياسي و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگيرند. زعامت يک تنه امام صدر بر طائفه شيعه، مقبوليت ايشان در ميان طوائف ديگر و تاثير ايشان بر گروههای سياسي و دولت لبنان، مانع از آن بود تا اين خواب شوم تعبير شود. حاکمان دمشق نيز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولويت خاصي قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار ديگر اين پيام را دريافتند، که شيعيان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر همپيمانی چون سوريه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبيعتا اين پيام، برای دولتی که بنا داشت دهههای متمادی هيمنه سياسي، نظامی و امنيتي خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبير امام خميني برای 50 سال آينده خاورميانه، ايران، لبنان، اسلام و تشيع برنامه ميريزند، با بحران جنوب لبنان فرصتي مناسب يافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحريک و اجير کنند.
طراحی عمليات
طراحی عمليات حذف امام صدر از صحنه سياسي خاورميانه، از نيمه دوم ژوئن سال 1978، يعني دو ماه قبل از وقوع اين فاجعه آغاز گرديد. واقعيتهای خاورميانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس رياض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کويت، يک حرکت ديپلماتيک جديد را جهت همراه نمودن الجزاير، اقناع سوريه، گرد هم آوردن سران جبهه پايداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزاير را با اين حرکت ضروری میساخت، نقش محللگونه هواری بومدين رئيسجمهور وقت آن کشور در ميان اعضاء جبهه پايداری بود. بومدين که در ديدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثير منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پيشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نيز در فهرست ديدارهای اين حرکت ديپلماتيک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نيز قصد رفتن به ليبي را نداشت، به سبب اصرار بومدين، و به منظور نشان دادن هرچه بيشتر حسن نيت خود، در همان جلسه با پيشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله يکي از معاونان بومدين ماموريت يافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت ليبي از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات ليبي بدون درنگ از پيشنهاد بومدين استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماسهای شبهروزانه کاردار ليبي در بيروت با دفتر امام صدر آغاز گرديد تا موعدی جهت تسليم رسمی دعوتنامه ديدار آن بزرگوار از ليبي تعيين گردد [43].
روزنامه معروف اسپانيايي الپائيس، طي روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روايت مفصلي را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبي داشت [44]. بر اساس اين روايت، با قطعي شدن سفر امام صدر به ليبي، يک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئيس وقت سرويس امنيتي رژيم قذافی، برخی مسئولان سوري و فلسطيني نيز در آن عضويت داشتند، جهت طراحی سفر و عمليات حذف آن بزرگوار تشکيل گرديد [45]. در نيمه دوم ماه ژوئيه يک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطيني الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از ليبي به فرانسه رفت تا جزئيات عمليات را با ديگر اعضاء گروه نهايي کند [46]. الصاعقه نه تنها نزديکترين گروه فلسطيني به سوريه بشمار میرفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهير محسن نقل شده بود: «لبنان يا جای موسی صدر است يا جای ما» [47]! در ديدار 20 ژوئيه دلاپورت با يک ديپلمات سوري در روستای فرانسوی آنتس در نزديکي ژنو، برنامه عمليات مفصلا بررسی گرديد [48]. مقارن همين ايام نماينده ساواک در سوريه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آينده از صحنه سياسی خاورميانه حذف خواهد شد [49]. خبر اين توطئه در حالي آسمان ماه ژوئيه ليبي، سوريه، فلسطينيها و ايران شاهنشاهی را در مینورديد، که بنابر خاطرات ابواياذ رئيس سابق دواير امنيتي جنبش الفتح و ساف، آشتي دسامبر پيشين قذافی و عرفات نيز در همان ماه، با وساطت الجزاير «قطعی» گرديد [50].
کاردار ليبي در بيروت روز 28 ژوئيه با امام صدر ديدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 يا 21 اوت را جهت آغاز سفر پيشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول اين دعوت، تعيين تاريخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، يعني سه هفته پس از آخرين ديدار با حافظ اسد، در يک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نيز اصرار بومدين، نظر شهيد صدر را در باره سفر خود به ليبي جويا شدند. امام صدر طي اين گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نيز جويا شدم؛ رای خاصي نداشت» [53]! کاردار ليبي در بيروت طي هفتههای دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاريخ دقيق سفر را قطعی کند [54]. در همين حال برخی دوستان مشترک امام صدر و ياسر عرفات نيز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجيل در سفر به ليبي ترغيب کرده بود [55]. در تاريخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار ليبي اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مايل است برنامه ديدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظمله در سفر به فرانسه و بازگشت سريع به لبنان، پيش از اول سپتامبر خاتمه يابد [56]. آيتالله شمسالدين در تاريخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامهها و در پيش بودن عيد سعيد فطر، سفر به ليبي را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عيد به لبنان بازگردد [57]. سفارت ليبي در بيروت، روز پنجشنبه 24 اوت، ويزاهای امام صدر، شيخ محمد يعقوب و استاد عباس بدرالدين را صادر و طي نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپيمايي الشرق الاوسط، چند صندلی برای ميهمانان خود در بخش مسافران درجه يک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بيروت را به مقصد طرابلس پايتخت ليبي ترک نمود [59].
شاهدان ايرانی و لبنانی متعددی طي سالهای اخير شهادت دادهاند، که در اولين روزهای عزيمت امام صدر به ليبي، يعني چند روز پيش از ربوده شدن آن بزرگوار، از يک مبارز ايرانی عراقی مقيم بيروت به نام محمد صالح حسيني نقل شده است که امام صدر از اين سفر باز نخواهد گشت [60]. حسيني از اعضاء فعال محفل همان چند مبارز ايرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقليد ايران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتين آنها دانسته بودند. برخی اعضاء اين محفل چنان با گروه فلسطيني الفتح نزديک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکيلات بکلی امنيتي عرفات و ابواياذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزديکي آنها با رژيم قذافی نيز همين بس، که خبر پيروزی انقلاب اسلامی ايران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دريافت داشتند [62]! برخی روايات آشکار حاکی از آنند که بعضي اعضاء اين محفل، روز شنبه 26 اوت، با يکي از مسئولان امنيتي ليبي که سرگرد صالح ابوشريده خوانده شد، در هتل بيروت اينترناسيونال ديدار و در آخرين ساعات روز يکشنبه 27 اوت، به ليبي عزيمت کردند [63]. آخرين باری که امام صدر و دو همراه ايشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رويت شدند، حدود ساعت يک و ربع بعد از ظهر پنجشنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدير روزنامه لبنانی السفير، امام صدر و عباس بدرالدين را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبيلهای تشريفات به ديدار يک مقام عالیرتبه ليبيايي (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عمليات
بر اساس روايت الپائيس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عمليات راهی شهر نيس فرانسه شد تا رئيس خود زهير محسن را از موفقيت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموريتي جديد عازم الجزاير شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه عليه امنيت ملی به حبس ابد محکوم گرديد [66]. هواری بومدين رئيس جمهور فقيد الجزاير، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به ليبي میدانست و در جريان دومين کنفرانس سران جبهه پايداری در سپتامبر 1978 بسيار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهايتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتايج آزمايشها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضي پزشکان معالج او نقل کردند كه احتمالا دارويي به وی تزريق شده بود، كه تدريجا ضعف را بر انسان غالب میکند، قوای مغزي را از کار میاندازد، او را در حالت کما قرار میدهد و نهايتا مرگ را موجب میشود [69]. زهير محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئيه سال 1979 در فرانسه به قتل رسيد؛ اگرچه سوريه و گروههای فلسطيني بلافاصله اسرائيل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما ببرخی تحليلگران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوريه گرفتند [70]. حسيني نيز که شديدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر میکرد [71]، دو سال بعد در بيروت به قتل رسيد. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ايرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دليل محکمه پسندی بر اين مدعی ارائه نشد [72].
چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحليم خدام وزير خارجه وقت سوريه در برخی محافل شيعي مدعی گرديد که آن بزرگوار را از پذيرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضي متحدان شيعي سوريه نظير نبيه بری رئيس پارلمان لبنان به سادگی از اين ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزديکان امام صدر، هرگز خبر دريافت يک هشدار امنيتي مهم را از آن عزيز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنين هشدار امنيتي مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهيد صدر نيز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در ميان نگذاشته باشد؟ شهيد چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، يادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طي آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنين هشدار امنيتي مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنيت آن بزرگوار، تا آخرين لحظه حيات از آن بیخبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنين هشدار امنيتي مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشين ايشان مرحوم آيتالله شمسالدين، در توجيه پيشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزيز به ليبي، به آن استناد نجسته باشد؟ چگونه ممکن است چنين هشدار امنيتي مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نيز آقاي صادق طباطبايي را که در آخرين لحظه از همراهی ايشان بازماندند، از اين خطر مهم بیخبر نگه داشته باشد [77]؟ و بالاخره آنکه اگر سوريها واقعا بر امنيت امام صدر در ليبي بيمناک بودهاند، چرا در طول يک هفته اقامت آن بزرگوار در هتل الشاطئ، کمترين اقدامی جهت تامين سلامت ايشان به عمل نياوردند؟
جمعبندی
تصوير حاصله از کنار هم چيدن مجموعه روايات آشکار، غير آشکار و شواهد و قرائن فوقالذکر، ضمن تاييد استنباط کلی مراجع بزرگوار ايران، عراق و لبنان، در باره ابعاد منطقهای فضای پشت صحنه عمليات ربودن امام صدر چنين مینماياند:
• رژيم قذافی عامل مستقيم اجرای اين عمليات، و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
• عمليات مزبور ماهها قبل از اجرا، توسط برخی سازمانهای امنيتي چپ منطقه طراحی شده بود.
• برخی گروههای فلسطيني و بعضي محافل قدرت در سوريه، از همدستان قذافی در اين عمليات هستند.
• بحران جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس اين مثلث چپگرا، بي يا با تحريک بزرگترها، برای انجام اين عمليات انگيزه يابند.
• طراحان عمليات آن را صدها کيلومتر دورتر از لبنان با محوريت رژيم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظني در امان باشند.
• برخی مبارزان منسوب به انقلاب اسلامی که با گروههای فلسطيني و ليبي ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
• برخی قدرتهای راست منطقه نظير حکومت شاه، از تکوين توطئه عليه امام صدر آگاه و با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند.
• همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان، که ممکن بود در آينده اسراری را برملا کنند، حاشيه امنيتي عمليات را تامين کردند.
اگرچه تصوير ارائه شده وضعيت امام صدر را پس از اجرای عمليات نمايان نمیسازد، اما نفس عامليت رژيم قذافی که زندانهای طويلالمدت از روشهای جاری آن است [78]، و نيز شهادت برخی راويان روايت الپائيس مبنی بر ديدار با آن بزرگوار و شيخ محمد يعقوب در پايگاه نظامی ليبيايي زارزاتين (Zarzatin) در مارس 1980، اميد به حيات آن عزيز را غير قابل انکار میسازد..
بديهي است که جمعبندی فوق، راهکارها و دغدغههای جديدي را فراروی آينده روند پيگيری قرار ميدهد: 1. مصلحت همدستان قذافی اقتضاء ميکند که در برابر تلاشهاي خانواده محترم و دوستداران امام صدر، وی را حمايت کنند. چه قذافی هرگز ننگ رسوايي را نخواهد پذيرفت، مگر آنکه همدستان خود را نيز در تحمل آن سهيم سازد. بنابراين هرگونه افشاء همدستان قذافی، به منزله تضعيف عقبه و نهايتا خود او خواهد بود. 2. پيگيری موثر مساله امام صدر از لبنان، تا زمانيکه سوريه بر مقدرات آن کشور حاکم است، امری غير ممکن خواهد بود. 3. اطلاعاتی که منابع رسمی سوری و فلسطيني در باره سرنوشت امام صدر بدست دهند، به اندازه قيمت آن، از حقيقيت فاصله دارد. 4. نه تنها احزاب چپ لبنانی که عليه امام صدر با گروههای فلسطيني و ليبي همسنگر بودند، بلکه برخی متحدان شيعي سوريه نيز که کرسي رياست خود را وامدار سکوت در برابر آن کشور هستند، کشف حقايق را برنخواهند تافت؛ 5. اگرچه جمهوری اسلامی ايران تنها کشوری است که ميتواند در پيگيری موثر مساله امام صدر نقشآفرين باشد، اما هرگونه غفلت آن از کارشکنی عناصر مظنون ايراني و همچنين ساير همدستان منطقهای قذافی، اين اميد را نقش بر آب خواهد ساخت. شايد با توجه به دغدغه اخير است که آيتالله صافی گلپايگانی، در ديدار آبان 1382 خود با خانواده محترم امام صدر دردمندانه اظهار داشتند: «آقای صدر حقيقتا خيلی مظلوم هستند ... عکسالعملی که بايد نشان داده می شد، متاسفانه هيچ وقت نشان داده نشد. اشخاصی بودند که نگذاشتند ...» [79].
سخن آخر
در خرداد 1378، اسفند 1380 و ارديبهشت 1383، نخبگان کشور به ترتيب در دانشگاههای مفيد، تهران و شهيد بهشتي گرد هم آمدند، تا ضمن تجليل از شخصيت استثنايي امام صدر، پيگيری قاطع مساله ايشان توسط نهادهای مسئول را خواستار شوند. در بهمن 1382، جمع کثيری از مراجع، علما و مدرسين حوزههای علميه، نمايندگان ولی فقيه در استانها، روسای دانشگاهها و نيز شخصيتهاي سياسي، حقوقي و فرهنگی کشور، طي نامهای به رئيسجمهور، عدم پيگيری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادتد. در آخرين جلسه علنی سال 1383 مجلس هفتم نيز 152 نماينده غيرتمند، با امضاء يک سند، عدم پيگيری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادند. امروز که هيچ مقامی در کشور نميتواند ادعا کند، که اين خواسته ملی را با گوشهای خود نشنيده است، و در شرايطيکه افکار عمومی، حتی در پايان سال پاسخگويي، جز قصور، اهمال و مسئوليتگريزی، پاسخي از نهادهای مسئول دريافت نکرده است، و در حاليکه عقبهای به بزرگی لااقل سازمانهای امنيتي فعال منطقه، راه فرار را بر رژيم قذافی هموار میسازد، جا دارد که کميته محترم «پيگيری مساله امام صدر» در مجلس هفتم، با تشکيل يک هيئت تحقيق و تفحص، پاسخ سوالهای زير را کشف و به مراجع قانونی زيربط گزارش کند: چه اسبابي قصور 27 ساله ايران در پيگيری موثر مساله امام صدر را رقم زده است؟ کدام مقامات مسئوليت اين قصور را بر عهده دارند؟ آيا ميتوان آسوده خاطر بود که همدستان منطقهای قذافی، در اين قصور بيتاثير بودهاند؟
و بالاخره آنکه امام موسی صدر در باره دومين رسالت حضرت زينب (س) پس از شهادت امام حسين (ع) تحليل زيبايي دارد که اگر آن نيز با چشم بصيرت مورد توجه قرار گيرد، در ساماندهی روند پيگيری مساله آن عزيز موثر تواند بود: «وقتی حضرت زينب (س) همراه ديگر بانوان کربلا کنار پيکر بیجان امام حسين (ع) قرار گرفت، عضو سالمی از آن باقی نمانده بود. بدن از سر جدا و زير انبوهی از نيزهها، شمشيرها و سنگها پنهان شده بود. حضرت زينب (س) پيکر امام را از زير انبوه سلاحها بيرون کشيد، آن را بر دستان خود گرفت و از خداوند خواست تا اين قربانی را از وی بپذيرد! برخورد حضرت زينب (س) با سالار شهيدان کربلا، تکليف ديگر بانوان را با شهيدان آنها روشن ساخت. حضرت زينب (س) با رفتار خود به آنان آموخت که اکنون نه وقت نماياندن ضعف، که زمان به نمايش گذاشتن صلابت، شجاعت و اعلان اين نکته به جهانيان است که ما در حالی به اين معرکه قدم گذاشتيم، که نيک میدانستيم چه پيش خواهد آمد؛ خود اينگونه خواستيم، خود اين مسير را پيموديم و خود اين سرنوشت را برگزيديم؛ اکنون نيز نه تنها از خدا میطلبيم تا اين شهدا را از ما بپذيرد، بلکه اگر شهيدان بيشتری نيز نياز باشند، با تمام وجود تقديم خواهيم کرد« [80]. حضرت زينب (س) در حالی با اين صلابت و شجاعت از کوفه تا شام به دفاع از کلمه حق پرداخت، که بازماندگان کربلا و پيشاپيش آنان امام سجاد (ع) در اسارت و خطر بودند. تجربه ناموفق 27 سال پيگيری مساله امام صدر کافی است تا اصحاب اين فرزند برومند امام حسين (ع) را متقاعد سازد، که برای دفاع از کلمه حق، لاجرم بايد مانند خود آن بزرگوار، راه قهرمانان کربلا، يعني صلابت، شجاعت و صد البته فداکاری را در پيش گيرند؛ و لو بلغ ما بلغ!
والسلام [81].
پی نوشتها
[1] ر.ك. به جلد يازدهم موسوعه «مسيره الامام السيد موسي الصدر» تحت عنوان «محاضرات في العقيده1978»، حركت امل، 2000، ص 216.
[2] ر.ک. به "يادنامه امام موسي صدر"، ويژه نامه شماره 5 فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر، سيد هادي خسروشاهي، 1375، ص 106.
[3] متن کامل اين مصاحبه، انشاءالله در آينده نزديک منتشر خواهد شد.
[4] آذر سال 1380 و در آستانه ششمين کنفرانس «کلمه سواء».
[5] بهار سال 1381.
[6] نگارنده اين سطور که آن زمان مسئوليت «مديريت عامل موسسه فرهنگي تحقيقاتی امام صدر» را برعهده داشت، طي ديدارهاي ياد شده حضور داشته است.
[7] آيتالله سيد محمد حسين فضلالله اين فرضيه را در مصاحبه مورخ 1/4/2001 خود با مجله «المحرر العربی» نيز طرح ساخته است.
[8] ر.ک. به يادداشت «چرا بايد به حيات امام صدر اميد داشت؟»، اطلاعات مورخ 09/06/1380 و همچنين همشهري مورخ 09/06/1382.
[9] ر.ک. به جلد هشتم موسوعه امام صدر، ص 431 (روزنامه سوری «بعث» مورخ 11/10/1977)؛ نيز ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر: ص 158 (مجله «Le Nouvel Observateur» مورخ 5/3/1978)، ص 195 (مجله «La Revue du Liban» مورخ 10/6/1978).
[10] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 128 (گزارش ديدار صريح مورخ 9/1/1978 امام صدر و خالد الحسن در کويت)؛ همچنين ر.ک. به گفتگوهای حجج اسلام شيخ نعيم قاسم و سيد ابوذر عاملی در کتاب «عزت شيعه»، محسن کماليان و علياکبر رنجبر کرمانی، 1377.
[11] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 233 و 264 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[12] ر.ک. به: جلد هشتم موسوعه امام صدر، صفحات 427 (مجله «الاسبوع العربی» مورخ 10/10/1977) و 452 (مجله «روزاليوسف» مورخ 7/11/1977)؛ نيز جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 158 (مجله « Le Nouvel Observateur» مورخ 5/3/1978)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 262 و 273 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[13] ر.ک. به: جلد هشتم موسوعه امام صدر، صفحات 427 (مجله «الاسبوع العربی» مورخ 10/10/1977)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 229 و 273 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[14] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، ص 284 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[15] ر.ک. به کتاب «فلسطيني آواره، به روايت ابواياذ (مرد شماره دو الفتح)»، ترجمه حميد نوحي، انتشارت قلم، 1360، ص 326.
[16] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 265 تا 268 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[17] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 229 و 231 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[18] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 231 و 267 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[19] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 231، 235 و 265 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[20] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 145 (به نقل از مجله «النهار العربي و الدولی» مورخ 4/2/18978).
[21] همان.
[22] به گزارش شماره مورخ 4/11/1977 روزنامه النهار، امام صدر پس از مذاکرات طولانی روزهای اول و دوم نوامبر با مقامات سوريه و ياسر عرفات در باره اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و عقبنشيني گروههای فلسطيني از جنوب لبنان، گزارشی از وضع موجود را در نشست سوم نوابر خود با ارکان مجلس اعلای اسلاي شيعه ارائه نمود. بر اساس گزارش روزنامه النهار، « امام صدر بر اين باور است که وضعيت جنوب لبنان به بنبست رسيده و اگر بر همين منوال باقي بماند، عواقبي وخيم در انتظار آن خواهد بود». ر.ک. به جلد هشتم موسوعه امام صدر، صفحات 101 و 102.
[23] ر.ک. به کتاب «فلسطيني آواره»، صفحات 350 تا 354.
[24] ر.ک. به نقل قولهای کريم پقرادونی رئيس کنونی حزب کتائب لبنان از امام صدر در ص 178 از کتاب:
Fouad Ajami, 1986, "The Vanished Imam Musa al Sadr and the Shia of Lebanon", Cornell University Press.
[25] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 266 و 268 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[26] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر: ص 195 (به نقل از مجله «La Revue du Liban مورخ 10/6/1978)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، ص 262 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[27] ر.ک. به جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 272 و 273 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[28] ر.ک. به: جلد هشتم موسوعه امام صدر، صفحات 391 (مجله «الحوادث» مورخ 2/9/1977) و 431 (روزنامه سوری «بعث» مورخ 11/10/1977)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 228، 233 و 259 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[29] ر.ک. به: جلد هشتم موسوعه امام صدر، صفحات 101 و 102 (روزنامه «النهار» مورخ 4/11/1977) و 435 (روزنامه سوری «بعث» مورخ 11/10/1977)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 228، 233 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[30] ر.ک. به: جلد هشتم موسوعه امام صدر، ص 427 (مجله «الاسبوع العربی» مورخ 10/10/1977)؛ نيز جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 158 (به نقل از مجله فرانسوی «لو نوفل ابزرواتور» مورخ 5/3/1978)؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، ص 259 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[31] ر.ک. به گفتگوی سيد حسين موسوی (ابوهشام) در کتاب «عزت شيعه».
[32] ر.ک. به: جلد نهم موسوعه امام صدر، صفحات 145 (به نقل از مجله «النهار العربي و الدولی» مورخ 4/2/18978)، 195 (به نقل از مجله «La Revue du Liban مورخ 10/6/1978)؛ )؛ نيز جلد دوازدهم موسوعه امام صدر، صفحات 233 و 253 (جلسات هفتگی با کوادر حرکت امل).
[33] ر.ک. به صفحات 5 تا 72 جلد هشتم و صفحات 5 تا 60 جلد نهم موسوعه امام صدر.
[34] ر.ک. به صفحات 73 تا 121 جلد هشتم و صفحات 5 تا 60 جلد نهم موسوعه امام صدر.
[35] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، صفحات 26 تا 44.
[36] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 145 (به نقل از مجله «النهار العربي و الدولی» مورخ 4/2/18978).
[37] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 44 (روزنامه النهار مورخ 31/5/1978).
[38] ر.ک. به گفتگوی حجت الاسلام سيد ابوذر عاملی در کتاب «عزت شيعه».
[39] ر.ک. به روزنامه النهار مورخ 24/7/1978 (به نقل از مجله «اخبار الخليج» بحرين).
[40] ر.ک. به ر.ک. به: «الحقيقه ...»، ص 8؛ نيز جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 306 (نقل قول خانم رباب صدر از امام صدر در برابر قاضي تحقيق).
[41] همان.
[42] همان.
[43] به نقل از استاد عبدالله موسی، رئيس دفتر امام صدر در مجلس اعلای اسلامي شيعه؛ انشاءالله متن کامل گفتگو با ايشان در آينده نزديک منتشر خواهد شد.
[44] خلاصه اين روايت در صفحات 123 تا 127 کتاب زير نيز نقل شده است:
Peter Theroux, 1987, ‘The Strange Disapperance Of Imam Moussa Sadr’, George Weidenfeld & Nicolson Limited.
[45] به نقل از الپائيس مورخ 7/9/1980.
[46] به نقل از الپائيس مورخ 12/9/1980.
[47] به نقل از برخی ياران قديمي امام صدر در حرکت امل.
[48] به نقل از الپائيس مورخ 12/9/1980.
[49] ر.ك. به سخنراني مورخ 12/6/80 آقای م. ف. در مراسم 23 امين سالروز ربوده شدن امام صدر در دفتر حركت امل در تهران؛ يادآور ميشود که نگارنده اين سطور نيز به هنگام حاشيهزنی بر اسناد گردآوری شده در مجموعه سه جلدی «ياران امام به روايت اسناد ساواک، کتاب هفدهم، امام موسی صدر»، همراه برخي ديگر از برادران، شخصا سند مزبور را رويت کرده است.
[50] ر.ک. به کتاب «فلسطيني آواره»، صفحات 351.
[51] ر.ک. به کتاب «الحقيقه لن تغيب»، مرکز الامام الصدر للابحاث و الدراسات، 2000، ص 8.
[52] همان.
[53] اين مطلب را استاد احمد ابوزيد پژوهشگر لبنانی مقيم قم، از قول حجتالاسلام و المسلمين سيد محمود خطيب، رئيس دفتر شهيد آيتالله سيد محمد باقر صدر در نجف و مسئول کنونی دفتر آيتالله سيد محمود هاشمی شاهرودی در قم، برای نگارنده نقل کرده است. آقای خطيب اين مطلب را بدون واسطه از خود شهيد صدر شنيده است.
[54] به نقل از استاد عبدالله موسی.
[55] به نقل از استاد عزيز عادل عون (ابوياسر)، از ياران قديمي امام صدر و نماينده کنونی حرکت امل در ايران.
[56] ر.ک. به «الحقيقه ...»، ص 8.
[57] به نقل از صورت جلسه اظهارات مورخ 11/12/1979 مرحوم آيتالله شمسالدين در برابر قاضي تحقيق لبنانی «طريبه رحمه».
[58] همان، ص 9.
[59] همان.
[60] چنين مضمونی را افراد مختلفی در داخل و خارج از ايران از محمد صالح حسيني نقل کردهاند، که نام آنها نزد نگارنده محفوظ است.
[61] يکي از دوستان ايرانی امام صدر و شهيد چمران، که با سرکرده محفل ياد شده نيز آشنايي داشت، در باره فرد اخير چنين نقل کرده است: «يادم هست که وقتی يک بار به ديدن ايشان رفتم، از خودش شنيدم، که در اردوگاه صبرا و در همان ساختمانهايي كه عرفات مستقر بود، اتاق داشت. خوب، همه میدانند که سيستم اطلاعاتي فتح خيلي قوي بود. قطعا كسي كه آنجا باشد، هم بايد خيلي خودي باشد كه بتواند به آنجا راه بيابد، و هم خيلي اطلاعات دريافت کند». انشاءالله متن کامل اين گفتگو، در آينده نزديک منتشر خواهد شد.
[62] ر.ک. به كتاب «زاواياي تاريك»، جلال الدين فارسي، مؤسسه چاپ و انتشارات حديث، 1373، ص 447.
[63] ر.ک. به شماره مورخ 5/11/1987 روزنامه النهار.
[64] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 312 (از اظهارات اسعد المقدم در برابر قاضي تحقيق).
[65] به نقل از الپائيس مورخ 7/9/1980.
[66] به نقل از الپائيس مورخ 7/9/1980 و 19/9/1980.
[67] ر.ک. به جلد نهم موسوعه امام صدر، ص 306 (از اظهارات خانم رباب صدر در برابر قاضي تحقيق به نقل از امام صدر).
[68] ر.ک. به سايتهای کلاسيک مرتبط با تاريخ الجزاير بر روی شبکه جهانی اينترنت.
[69] به نقل از استاد محترم آقای دکتر سيد علی اصغر غروی، که اخبار مرتبط با مرگ بومدين را خود از طريق مطبوعات لبنان و اروپا دنبال کرده بودند. انشاءالله متن کامل گفتگو با ايشان نيز در آينده نزديک منتشر خواهد شد.
[70] به نقل از الپائيس مورخ 12/9/1980.
[71] اين مطلب را استاد عادل عون، بارها و در جلسات متعدد، برای نگارنده و برخی برادران نقل کرده است.
[72] در گفتگويي که به اتفاق گروه «روايت فتح» با آقای سيد محمد صادق حسيني برادر محمد صالح داشتم، وی ابتدا فرضيه حزب بعث عراق و حتی نام فرمانده عمليات را مطرح نمود. اما وقتی پس از پايان فيلمبرداری فرضيه ارتباط ترور محمد صالح با مساله امام صدر را پيش کشيدم، وی خيلي راحت اظهار داشت: «من ميخواهم ميان کشورهای عربی تردد کنم. اگر چنين حرفهايي را مطرح کنم، من را نيز به همانجا خواهند فرستاد که امام صدر و برادرم را فرستادند»!
[73] ر.ک. به کتاب «نبيه بری؛ اسکن هذا الکتاب»، نبيل هيثم، 2004، دار بلال، بيروت، ص 131.
[74] همان.
[75] در همين ارتباط، استاد عادل عون، در ديدار آذر 1383، برای نگارنده و برخی برادران تاکيد کرده است: «من محرم اسرار شهيد چمران بودم. در لبنان هيچکس به اندازه من به شهيد چمران نزديک نبود. رابطه من با شهيد چمران درست مانند رابطهای بود که خود او با امام صدر داشت. من هرگز از شهيد چمران نشنيدم که امام صدر از حافظ اسد، عبدالحليم خدام يا هر کس ديگر، چنين هشداری دريافت کرده باشد. امام صدر قطعا چنين هشداری را از هيچ کس دريافت نکرده بود. برای اينکه ممکن نبود امام صدر چنين هشداری را دريافت کرده باشد، اما شهيد چمران و من بياطلاع مانده باشيم».
[76] جالب آنکه شهيد چمران در نامه مورخ آبان 1357 خود به دکتر ابراهيم يزدی، با لحنی جانبدارانه در باره فرضيه همدستی سوريه و اعضاء جبهه پايداری با رژيم قذافی چنين نگاشته است: «عدهای معتقدند که الجزاير و سوريه و مقاومت فلسطين با قذافی همداستاناند و خطف [ربودن] آقای صدر با علم و همکاری همه آنهاست ... [آنها] اگر بتوانند، صدر را تصفيه خواهند کرد تا از خطراتش در آينده آسودهتر شوند، و اين امر خيلي باعث نگرانی شديد است ...»؛ ر.ک. به کتاب «يادنامه شهيد بزرگوار دکتر مصطفی چمران»، دکتر ابراهيم يزدی، انتشارات قلم، 1383، ص 580.
[77] آقای دکتر صادق طباطبايي طي ديداری که در آذر 1383 با ايشان داشتم، ضمن اظهار اين مطلب تاکيد کردند، که تا امروز که 27 سال از ربودن امام صدر سپری شده است، چنين مطلبی را نه از شهيد چمران و نه از هيچيک از نزديکان و ياران امام صدر در لبنان و ايران، نشنيدهاند.
[78] به عنوان مثال، ر.ک. به بيانيه مورخ 15/9/2001 كميسيون ليبيايي حقوق بشر (LHRC) در باره آزادی 117 تن از زندانيان سياسي ليبي، که از 18 تا 30 سال در زندانهای آن کشور بسر بردند و هيچکس از آنها کمترين اطلاعی نداشت.
[79] ر.ک. به اخبار آبان 1383 سايت بازتاب (www.baztab.com).
[80] ر.ك. به جلد يازدهم موسوعه «مسيره الامام السيد موسي الصدر» تحت عنوان «محاضرات في العقيده1978»، حركت امل، 2000، ص 215.
[81] نگارش اين مقاله، در دی 1383، يعني قبل از حادثه ترور رفيق حريری و وقايع متعاقب آن در لبنان، به اتمام رسيد. مندرجات مقاله در مصاحبه بهار 1383 نگارنده با شبکه تلويزيوني المنار، در ديدار تير 1383 نگارنده با فرزندان محترم امام صدر و در ديدارهای آذر 1383 نگارنده با برخی شخصيتهای لبنانی و ايرانی در قم و تهران، به تفصيل بيان گرديد. اگرچه بعضي دوستان عدم انتشار مقاله در شرايط فعلی را توصيه کردهاند، اما چون مصلحت امام صدر را مثل مظلوميت ايشان، از همه مصلحتها بالاتر میدانم، انتشار آن را روا دانستم؛ وآنگهي: در ره منزل ليلي که خطرهاست به جان، شرط اول قدم آن است که مجنون باشي!
این یادداشت توسط سایتهای زیر منتشر شده است:
1-بازتاب ( 4/1/84): «همدستان منطقه ای قذافی»
2- خبرنامه گویا (9/1/84): «کنکاشی در اسرار ربوده شدن امام موسی صدر»
3- انتخاب (10/6/84): «کنکاشی در اسرار ربوده شدن امام موسی صدر؛1- همدستان منطقه ای قذافی»