۰

چه کنیم علمی که آموختیم برکت داشته باشد؟

چه کنیم تا علمی که آموختیم برکت داشته باشد یعنی عمری درس خوانده ایم اما از علم خود نمیتوانیم استفاده کنیم وهمچنین ایمان ما در سیر زمان دچار تحولات منفی نشود؟
کد خبر: ۲۴۷۷۴۲
۱۶:۱۸ - ۱۰ دی ۱۳۹۹

شیعه نیوز: چه کنیم تا علمی که آموختیم برکت داشته باشد یعنی عمری درس خوانده ایم اما از علم خود نمیتوانیم استفاده کنیم وهمچنین ایمان ما در سیر زمان دچار تحولات منفی نشود؟

 برای پاسخ این سوالات باید به یک حدیث از پیامبر توجه کرد که بشرح زیر است:
قال رسول الله (ص): «انَّ اللهَ تعالی وَضَعَ اربعاً فی اربعٍ؛ برکهُ العلمِ فی تعظیمِ الاستاذِ وَ بقاءُ الایمانِ فی تعظیمِ الله وَ لذهُ العیش فی بِرّ الوالدَین وَ النَّجاه مِنَ النّار فِی تَرک ایذاءِ الخَلق»‏[۱].

رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛ برکت علم را در تعظیم و احترام گذاشتن به استاد قرار داده است، بقاء ایمان را در تعظیم خداوند قرار داده است، لذت زندگی را در احسان و نیکی به پدر و مادر قرار داده است و نجات از آتش جهنم را در ترک آزار و اذیت خلق قرار داده است.

روایت مذکور در پایگاه آیت الله حسینی بوشهری اینگونه تفسیر شده است: خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است؛

مورد اول، این است که برکت علم و دانش در تعظیم و احترام گذاشتن به استاد است.

خیلی از افراد، سالیان متمادی درس می‏خوانند و در محضر اساتید مختلف به علم‏آموزی می‏پردازند ولی گویا علمی که آموخته‏اند برکت ندارد و احساس می‏کنند که دستشان خالی است یا اگر احیاناً به ظاهر دستشان پر است، علمی که آموخته‏اند خاصیت لازم را برای آنها ندارد و آن علم، علمی نیست که خودشان و جامعه از آن استفاده کنند و اندوخته‏های آنها فقط یک سلسه اصطلاحات، بیشتر نیست و آن عملی که امام علی (ع) فرموده است: «زَکَاهُ الْعِلْمِ‏ نَشْرُه‏»[۲]، نیست. چنین انسانی به عنوان یک مدرس نمی‏تواند ظهور پیدا کند، آثار علمی مفید ندارد و از آنچه که لازمه تعلم و فراگیری علم است، بی‏بهره است و این نشانه بی‏برکتی علمی است که آموخته است. علم با برکت، علمی است که انسان به وسیله آن، هم بتواند به اصلاح خودش بپردازد و هم آن علم در اصلاح جامعه نقش‏آفرینی داشته باشد. رسول اکرم (ص) فرموده است که علما به چند دسته تقسیم می‏شوند؛ دسته اول، کسانی هستند که هم خود و هم جامعه از علمشان استفاده می‏کنند، دسته دوم، کسانی هستند که خودشان از علم خود استفاده می‏کنند، ولی جامعه از علم آنها بی‏بهره است، دسته سوم، کسانی هستند که جامعه از علم آنها بهره‏مند می‏شوند ولی خودشان از علمی که آموخته‏اند، بی‏بهره‏اند و دسته چهارم، کسانی هستند که نه خودشان و نه جامعه از آن علم بهره‏ای نمی‏برند.

سؤال این است که انسان چه کار کند که علمی که می‏آموزد برکت داشته باشد؟ چه کند که آن علم که امام صادق (ع) فرموده است: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»[۳]، برای او نورانیت بیاورد؟ علم فقط با درس خواندن، محقق نمی‏شود، ولی اگر بنا شد که انسان درس بخواند باید یک سلسه آدابی را رعایت کند که آن آداب کمک می‏کند که علم انسان دارای برکت باشد.

حضرت رسول گرامی اسلام (ص) در روایت مذکور، فرموده است که اگر می‏خواهید که علمی که می‏آموزید برکت داشته باشد باید استاد خود را تعظیم و تکریم کنید و حرمت او را نگه دارید. بنابراین، انسان باید سعی کند که احترام استاد خود را نگاه دارد و از گفتار و رفتاری که آزردگی استاد را به دنبال دارد، بپرهیزد. در حالات خیلی از افراد مشاهده می‏شود که حقیقتاً در برابر استاد خود، خاشع و خاضع بوده‏اند و در سایه این تواضع و خشوع، مقاماتی را کسب کرده‏اند. یکی از رمز و رازهایی که بعضی از افراد پله‏های ترقی را طی کرده‏اند این بوده است که حریم استاد را حفظ کرده‏اند و سعی کرده‏اند که رضایت استاد را جلب کنند. البته مقصود واقعی از استادی که باید مورد تکریم و تعظیم قرار گیرد، استادی است که خودش به کمالات علمی و اخلاقی آراسته باشد؛ هرچند که شایسته است که تا زمانی که شخص در درس استادی حاضر می‏شود، حرمت‏ او را نگه دارد، گرچه ممکن است که استفاده وافی و کافی را از آن استاد نبرد.
مورد دوم، این است که بقاء ایمان در تعظیم خداوند است.

اگر انسان بخواهد که ایمانش محفوظ باشد باید خداوند را تعظیم کند. چه بسا ایمان انسان در طول زندگی تحت تأثیر حوادث قرار گیرد و تغییر کند، بسیاری از افراد بوده‏اند که در برهه‏ای از زندگی خود مؤمن و متدیّن بوده‏اند و بعداً ایمانشان را از دست داده‏اند و باورهای اعتقادی آنها عوض شده است. از روایت مذکور، استفاده می‏شود که دلیل عدم ثبات ایمان در بعضی از افراد، عدم رعایت حق الهی است. بنابراین، اگر کسی می‏خواهد که ایمانش دوام داشته باشد و باقی بماند باید خداوند متعال را تعظیم کند و تعظیم خدا با عمل به دستورات خداوند متعال و عمل بر طبق بایدها و نبایدهایی است که از جانب خداوند متعال معین شده است. علمای واقعی این‏گونه‏اند که پیوسته در برابر خداوند متعال خشوع و خضوع دارند. خداوند متعال فرموده است: «…إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ…»[۴]. پس کسی که از ایمان واقعی برخوردار است غیرِ را خدا را در مقابل خداوند متعال به حساب نمی‏آورد و اگر غیر از خدا را دوست می‏دارد نیز به خاطر خداوند است که او را دوست می‏دارد. روزی پیامبر اکرم (ص) از نوجوانی سؤال کرد که پدرت را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که شما را بیشتر دوست دارم، آن حضرت (ص) فرمود که مادرت را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که شما را بیشتر دوست دارم، آن حضرت (ص) در آخر پرسید که خدا را بیشتر دوست داری یا من را بیشتر دوست داری؟ آن نوجوان عرض کرد که من شما را به خاطر خدا دوست می‏دارم.

پس، اگر کارهای انسان در مسیر تعظیم الهی قرار بگیرد و واجبات و فرائض را که خداوند متعال دستور داده است، انجام بدهد و محرماتی را که خداوند متعال از آنها نهی کرده است، کنار بگذارد و حتی‏المقدور به مستحبات عمل کند و مکروهات را ترک کند، ایمانش دوام خواهد داشت. در اصول غیر از اطاعات و عصیان، تجرّی و انقیاد نیز مطرح شده است، تجرّی به این معنی است که انسان به خودش جرأت می‏دهد که در مقابل خداوند متعال دست به کاری بزند، هرچند که آن اقدام در واقع گناه نباشد، مثل اینکه لیوانی که مایعی در آن قرار دارد را به نیّت اینکه مشروب است، بنوشد، هرچند که در واقع آب باشد و انقیاد این است که انسان به خاطر انجام دستور الهی امری را انجام می‏دهد که یقین به صدور آن امر از جانب خداوند متعال ندارد و به صرف احتمال، آن را امتثال می‏کند. یکی از مواردی که نشان دهنده اوج تعظیم الهی است، انقیاد است، یعنی در هر موردی که انسان احتمال بدهد که دستوری از جانب خداوند متعال صادر شده است، آن دستور را اطاعت می‏کند و امتثال می‏کند، هرچند که یقین به آن ندارد، لکن همین که احتمال می‏دهد که رضایت الهی در انجام آن امر است، آن را انجام می‏دهد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرموده است: «عَظُمَ‏ الْخَالِقُ‏ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم»[۵]؛ خداوند متعال در جان و دل انسان‏های با تقوا بزرگ و غیر خداوند در دیدگانشان کوچک است.

 

مورد سوم، این است که لذت زندگی در نیکی به پدر و مادر است.

 

کسانی که می‏خواهند که طعم شیرین زندگی را بچشند باید به پدر و مادر خود نیکی کنند و رضایت آنان را جلب کنند، چرا که رضایت و خوشنودی پدر و مادر، رضایت و خوشنودی خداوند متعال است و نارضایتی پدر و مادر، نارضایتی خداوند است. خیلی از افراد در زندگی خود دچار مشکل می‏شوند و هر چقدر تلاش می‏کنند و زحمت می‏کشند، مشکلاتشان برطرف نمی‏شود و همه اینها به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده‏اند. در بعضی از موارد وقتی به علما رجوع شده است، علما فرموده‏اند که رضایت پدر و مادر را جلب کنید تا مشکلاتتان برطرف شود.

مورد چهارم، این است که نجات از آتش جهنم در ترک آزار و اذیت خلق است.

بعضی از اذیت کردن دیگران خوششان می‏آید، مثلاً همسایه، همسایه را اذیت می‏کند و از آن لذت می‏برد، اگر انسان می‏خواهد که از آتشی که با قهر الهی برافروخته شده است، نجات پیدا کند باید از اذیت کردن خلق بپرهیزد. مقصود از «خلق» یک معنای عامی است که شامل همه موجودات عالم هستی می‏شود و هرچند واژه «خلق» در انسان ظهور دارد، لکن همه موجودات را شامل می‏شود. در احوالات مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی (ره) آمده است که ایشان به مغازه سبزی فروشی رفت و مقداری سبزی خرید، وقتی می‏خواست سبزی‏ها را تمیز کند، مورچه‏هایی را روی سبزی‏ها مشاهده کرد، ایشان سبزی‏ها را برداشت و به مغازه برگشت و گفت که این مورچه‏ها از خانه و آشیانه خود دور شده‏اند و لذا آنها را برگرداندم تا مورچه‏ها از سبزی‏ها جدا شوند و به لانه خود بروند. پس، انسان باید توجه داشته باشد که از اذیت خلق خدا، حتی غیر انسان، خودداری کند.

 

[۱]. مواعظ العددیه، ص۲۰۸.

[۲]. عبد الواحد بن محمد، تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۰.

#یاحق#, [۱۴.۱۲.۲۰ ۰۴:۴۲]
[۳]. مصباح الشریعه [منسوب به امام صادق (ع)]؛ ص۱۶.

[۴]. «فاطر»:۲۸.

[۵]. حسن بن على، ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص۱۵۹.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: