شیعه نیوز: یک روز یک نفر از اهالی «مشکین» برای ناهارش مقداری ماست توی انبان میریزد و زیر چادر توی صحرا میگذارد. ظهر که برای خوردن ناهار به چادر میآید و میخواهد سر انبان را باز کند صدای جوک جوکی از انبان میشنود نگو که ماست ترش کرده و صدا میکند.
مردک که تا به حال همچین چیزی ندیده بود دوستانش را خبر میکند که : «آهای ! بیایید اینجا مار هست !» هرکدام از دوستهاش هم یک چوبدستی برمیدارند و میافتند به جان انبان و آنقدر میزنند و میزنند که انبان پاره میشود و ماست ترشیده بیرون میریزد و آن وقت تازه متوجه میشوند که این ماست بوده نه مار.
منبع: دلگرم