SHIA-NEWS شيعه نيوز:
به جرأت باید گفت؛ دوران زندگی سیاسی امام حسن (عليه السلام) از سختترین شرایط و ادوار تاریخی زندگی ائمه اطهار (عليهم السلام) به شمار میرود، ایجاد شکاف عمیق در اسلام و وجود اندیشه ناب اسلامی از یک سو و تفکر برخاسته از دنیاگرایی و ثروتاندوزی و بنیامیه از سوی دیگر زمینه هرج و مرج عمیق سیاسی را فراهم کرده بود، درایت و عمل به وظیفه امامت در این برهه حساس و نرمش قهرمانانه امام حسن (عليه السلام) اسلام ناب را برای همیشه تاریخ حفظ کرد.
«شيعه نيوز» به نقل از مركز خبر حوزه ، ضمن تبریک ولادت با سعادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی (عليه السلام)، در گفتوگو با دکتر سیدعلی رضا واسعی دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگی اسلامی و رییس دبیرخانه حمایت از کرسیهای نظریهپردازی حوزه حیات سیاسی امام حسن مجتبی (عليه السلام) را به بحث نشسته است.
* پیشینه تعارضات بین بنی امیه و بنیهاشم
زندگی امام حسن در میان ائمه (عليهم السلام) دیگر از ویژگیهای خاصی بر خوردار است که جا دارد به صورت ویژه به آنها اشارهای شود، تا بتوان سیره امام حسن علیهالسلام را مورد بررسی قرار داد، اگر چه دوران خلافت آن حضرت کوتاه بود، اما امام حسن علیهالسلام در زمانی به حکومت رسیدند که به عنوان نماینده رسمی طیف بنیهاشم قلمداد میشدند، برای روشن شدن این مبحث لازم است به اختصار در باب چالش موجود بین دو طیف بزرگ نژادی آن زمان یعنی بنیامیه و بنیهاشم اشاره کنم؛ همان طوری که میدانید، از زمان حضرتهاشم بن عبد مناف که جد سوم پیامبر (صلي الله عليه و آله) بود، تعارضی بین ایشان و برادر زاده ایشان امیة بن عبد شمس پدید آمد و این تعارض طبیعتاً بر سر قدرت سیاسی و اجتماعی و مهمتر از آن اقتصادی بود، گرچه در ابتدا به نفعهاشم و فرزندانهاشم خاتمه یافت، اما هیچگاه بنیامیه از این وضعیت پدید آمده خرسند نبودند و همواره به دنبال این بودند که بتوانند در مقابله با رقیب سیاسی ؛ اجتماعی و اقتصادی خود غلبه کنند و با بعثت پیامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) این تعارض به حوزه فرهنگی کشیده شد و به بیان دیگر، شکل فرهنگی گرفت و نهایتاً با بعثت پیامبر (صلي الله عليه و آله) به نفع بنیهاشم کاملاً خاتمه پیدا کرد.
منظور شما از حوزه فرهنگی چیست ؟
در تاریخ آمده است، مغیره میگوید: ما با بنیهاشم تعارض کردیم و با ایشان به چالش برخاستیم و به رقابت پرداختیم و هر کاری که میکردند، سعی کردیم از ایشان جلوتر بیفتیم تا اینکه در بین مردم محبوبیتی پیدا کنیم و بتوانیم اقتدار خودمان را نشان بدهیم، آنها وارد مباحث فرهنگی شدند، ما هم شدیم، آنها بخشندگی اختیار کردند، ما هم این کار را کردیم تا اینکه از بین بنیهاشم پیامبری مبعوث شد و دست ما بسته شد.
میبینیم که نگاه بنیامیه به مقوله نبوت هم یک نگاه اقتصادی ؛ سیاسی و اجتماعی است و به هر حال، با بعثت پیامبر (صلي الله عليه و آله) معادله، کاملاً به نفع بنیهاشم تمام میشود و امویان دیگر نمیتوانند به رقابت برخیزند، گرچه سر دسته امویان «ابوسفیان» به عنوان دشمن اصلی اسلام و پیامبر (صلي الله عليه و آله) اقدامات بسیار سخت و شدیدی را انجام میدهد و تا لحظهای که امکان موفقیت میدهد، حاضر به همراهی پیامبر (صلي الله عليه و آله) و مسلمانان نمیشود و در نهایت در سال هشتم هجری با فتح مکه ابوسفیان و خیل عظیم همراه او تسلیم پیامبر اکرم میشوند و البته تسلیم شدن، ایشان هم به گونهای است که میدانیم هرگز اسلام در دل و جان ایشان رسوخ نکرده بود، ولی چون چارهای نداشتند مسلمان شدند و البته پیامبر در حق ایشان ملایمت و ملاطفت ویژهای را ملاحظه میکند و آنها را طلقاء میخواند؛ طبیعی بود بنیامیهای که اینگونه از صحنه رقابت خارج شده بودند، هیچ گاه ساکت ننشینند.
وضعیت امویان در زمان خلفای سه گانه چگونه بود ؟
در دوره خلفای اول دولت اسلامی، یعنی ابو بکر و در دوره عمر، امویان توانستند اندکی آن فضای پیش از اسلام را باز سازی کنند، خصوصاً در زمان عمر که معاویة ابن ابوسفیان توانست در شام امارتی را بدست آورد و بعد از مرگ او یزید بن معاویه بر سر کار میآید و امویان که پیش از پیامبر در صحنه رقابت میکوشیدند تا با بنیهاشم رقابت کنند، اما با بعثت پیامبر (صلي الله عليه و آله) مجبور به کنارهگیری شده بودند، توانستند آن فضا را باز سازی کنند و با روی کار آمدن عثمان که از امویان بود، دوباره یک نفس راحتی کشیدند و احساس کردند در این فضا آنچه به دنبالش بودند را بتوانند بدست آورند.
این داستان تاریخی را حتماً شنیدهاید، وقتی عثمان به خلافت رسید، ابوسفیان در آن زمان پیرمردی نابینا بود در جمع امویان حاضر شد و گفت آیا در جمع حاضر نامحرمی وجود دارد یا نه؟ گفتند: خیر و او گفت: به شما نصیحت میکنم، حکومت و قدرت در زمین ما افتاده است و باید آن را به خوبی حفظ کنیم و با آن بازی بکنیم، حقیقت این است، بازی را با این پدیده بسیار مهم اسلامی انجام دادند و نگاه ایشان به این پدیده، یک نگاه ابزاری بود، تا بتوانند آن قدرت پیشین خود را دوباره احیا کنند و برای رسیدن به اهداف خود از اسلام به عنوان یک ابزار استفاده کردند و با تزویر تمام، کوشیدند خود را به عنوان سردمداران اسلامی وارد صحنه کنند.
در جریان قتل عثمان، معاویه به عنوان خونخواه عثمان وارد صحنه میشود و با امیر المومنین به مقابله بر میخیزد و بعد از قتل عثمان و روی کار آمدن امام علی (عليه السلام) طبیعی بود که کار بر امویان سخت میشود اما آنها از فاکتورهایی استفاده کردند که فرهنگ عربی آن زمان میتوانست با آن چیزها خام بشود، مثل بحث خون خواهی عثمان و... بهر حال در دوران خلافت امیر المومنین (عليه السلام) معاویه کوشید با برداشتن علم دیانت و خون خواهی عثمان به مقابله با امام علی (عليه السلام) بپردازد و طبیعی است، چهره و وجهه امام علی (عليه السلام) در آن زمان به گونهای بود که کسی به راحتی فریب معاویه را نمیخورد، ولی اقداماتی که معاویه کرده بود، اثرات خود را گذاشته بود، به گونهای که در جریان حکمیت، خود را به عنوان فرد برتر معرفی میکند و خام اندیشان و عدهای کوتاه بین به نام خوارج باعث شدند، در نهایت امام علی (عليه السلام) به شهادت برسد و این شخصیت بزرگ که میتوانست حقیقت اسلام را به مسلمانان بفهماند و چهره بد و ناشایست امویان را از میان بردارد و معرفی کند از میان رفت؛ طبیعی بود که در این دوره معاویه خود به عنوان یک شخصیت دینی و جانشین بر حق پیامبر بزرگ اسلام معرفی کند، اما عدهای از مسلمانان میفهمیدند کسی که شایستگی خلافت را دارد معاویه نیست، لذا به سوی امام حسن مجتبی علیهالسلام آمدند و ایشان را به عنوان خلیفه برگزیدند و با ایشان بیعت کردند.
چطور شد که معاویه توانست فضای جامعه مسلمین را به نفع خود تغییر دهد ؟
چند نکته در اینجا وجود دارد،فضای پدید آمده این دوره؛ عملاً و به ظاهر، امام حسن علیهالسلام را از توانایی مقابله با معاویه به عقب میراند و به تعبیر دیگر در این معادله وزن امام حسن علیهالسلام را کم جلوه میداد.
* بهره گیری از سابقه در اسلام:
معاویه به نسل اول اسلام تعلق دارد و در اذهان مردم، زمان خودش به عنوان صحابی رسول خدا و کاتب وحی محسوب میشود و از نظر اجتماعی هم به عنوان برادر همسر پیامبر (صلي الله عليه و آله) قلمداد میشد در حالی که امام حسن علیهالسلام به نسل بعد تعلق دارند، گرچه ایشان هم جزء صحابی پیامبر است، چرا که امام حسن علیهالسلام در زمانی به دنیا آمدند که شانزده سال از زمان ظهور اسلام گذشته بود، ولی در زمان رحلت پیامبر اکرم امام حسن علیهالسلام سن زیادی نداشتند و این مسئلهای بود که معاویه میتوانست از آن بهره ببرد و سوء استفاده کند و این کار را هم کرد.
*رفتار معاویه از بعد سیاسی چگونه بود؟
از سال 18 هجری معاویه در شام بجای برادر خودش به عنوان امیر فعالیت میکند و طبیعتاً در سال 40 هجری که امام علی علیهالسلام به شهادت رسیدند و امام حسن علیهالسلام رسماً وارد عرصه سیاسی شد، معاویه 22 سال تجربه سیاسی را پشت سر گذاشته بود و طبیعتاً این هم یک نکتهای بود که معاویه میتوانست روی آن تکیه کند و خود را به عنوان مرد توانمند تر برای زمامداری و وظیفه بزرگ خلافت، نشان بدهد، اگر ما به مکاتبات بین امام حسن مجتبی علیهالسلام و معاویه مراجعه کنیم میبینیم، معاویه در چند جا بر این نکته اشاره و پافشاری میکند، به بیان دیگر میخواهد به مردم القاء کند، من از توانایی سیاسی و تجربه زمامداری برخوردار هستم در حالیکه امام حسن علیهالسلام از چنین تجربهای برخوردار نیست و او توانست با این مطالب امام را در یک رتبه پایینتری قرار دهد، اگر چه از لحاظ دینی امام یک برتری غیر قابل قیاس با معاویه دارد و در این نکته هیچ تردیدی نیست بهر حال امام حسن علیهالسلام فرزند رسول الله بود و کسی بود که پیامبر در جاهای مختلف محبت خودش را نسبت به ایشان به مردم فهمانده و نشان داده بود و شایستگیهای نوه خود را به عنوان امام به مردم معرفی کرده بود، تا جایی که فرمودند « الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص: 2 »، اما ما میدانیم جامعه عرب جاهلی هنوز از آن فرهنگ جاهلی خودش فاصله نگرفته بود، لذا فرهنگ دینی غلبه خودش را پیدا نکرده بود و ظاهراندیشی مردم سبب میشد تا معاویه خود را فردی سیاستمدار جلوه دهد و به این وسیله اذهان مردم را از امام حسن (عليه السلام) دور کند.
* در خصوص بهرهمندی از جو فرهنگی حاکم در جامعه از سوی معاویه توضیح دهید؟
در زمان خلیفه اول و دوم زمینه رقابت سیاسی مدعیان به طور مشخص تسطیح شد و برای روشن شدن این مطلب باید توضیح داد که ابوبکر بعد از خود، عمر را جانشین معرفی میکند، این در حالی است که هنوز این ذهنیت در اهل سنت وجود دارد که آیا پیامبر (صلي الله عليه و آله) حق داشت جانشینی برای خود تعیین بکند یا خیر ؟ اما ابوبکر را مبرا میدانند و برای او چنین حقی را قائل شدهاند، متأسفانه این همان چالش مهمی است که وجود دارد و اهل سنت نمیتوانند آن را به خوبی حل کنند؛ من در اینجا کاری به این دو رویکرد شیعه و سنی ندارم، ولی میخواهم این مطلب را بگویم که با روی کار آمدن عمر، فضای جامعه از آن رویکرد دینی اندکی فاصله گرفت، عمر بعد از ده سال که در بستر مرگ قرار گرفت، یک شورای صوری تشکیل داد و مشخص بود که از دل این شورا، چه کسی بیرون خواهد آمد، اما نکته اینجاست که عمر با این عمل افرادی را وارد عرصه رقابت سیاسی کرد که شاید تا قبل از این هرگز تصور نمیکردند بتوانند عِدل امام علی علیهالسلام قلمداد شوند و طبیعی بود این افرادی که در کنار امام علی علیهالسلام به عنوان اعضای شورا انتخاب شدند و حقی همسان امام علی علیهالسلام برای خلافت پیدا کردند، این اندیشه و این فکر در جامعه آن روز ریشه پیدا کرد که برای تصدی خلافت، ویژگیهای خاصی لازم نیست و مهم این است شخص بتواند این کار را انجام دهد و بعدها معاویه از این فرصت به خوبی استفاده کرد.
بحث دیگری که قابل تأمل است، بحث شکل گیری یک خشم علیه حاکمیت اسلامی است که با خلیفه کشی خود را نشان داد، خلیفه دوم و سوم عثمان کشته شدند و خلیفه چهارم امام علی علیهالسلام نیز به شهادت رسیدند؛ یعنی در بین مسلمانان هنوز چیزی از رحلت پیامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نگذشته بود که ما میبینیم تعارضی بین آن فرهنگ ولو ظاهری دینی و فرهنگ عربی جاهلی پیدا میشود.
*کجاندیشی و انحراف در جامعه اسلامی چگونه آغاز شده بود و عملکرد حضرت علی (عليه السلام) چه بود؟
نکته چهارم: وقتی امام علی علیهالسلام سر کار آمد، بر اساس پیش بینی رسول خدا (صلي الله عليه و آله) که فرمودند؛ من برای تنزیل قرآن جنگیدم و تو برای تأویل قرآن خواهی جنگید «أسرار آل محمد عليهم السلام ؛ ترجمه كتاب سليم، ص: 246»
در مسیر اسلامی و در نگاه مسلمانان، انحراف و کج اندیشی غلبه یافته بود که امام علی علیهالسلام باید تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا حقیقت دین و حقیقت اسلام را دوباره باز سازی و به مردم تفهیم کند و تأویل قرآن را به درستی برای مردم بیان نماید، بدیهی بود مردم به فرهنگ سه خلیفه پیشین در طول بیست و پنج سال خو گرفته بودند و امام علی (عليه السلام) مجبور بود با یک دسته از اقدامات، اجرای عدالت را در جامعه محقق کند، ولی جامعه پذیرای چنین نگاهی نبود، به هر حال خیلیها در دوره پیش از امام علی (عليه السلام) بهره مند شده بودند و اگر میخواست عدالت اجرا شود، طبیعی بود باید دست از بهرمندیهای خود بکشند و ایشان هم راضی به چنین امری نبودند و امام کوشید تا حقوق بیتالمال و حقوق انسانی را به انسانها برگرداند و آنان را که ممتاز شده بودند دوباره به زیر بکشاند و قانون عادلانه اسلامی را اعمال کند، اما جامعه آن روز نتوانست آن را برتابد و با پدید آمدن یک رقیب سیاسی جدی در دستگاه اموی که معاویه در رأس آن قرار داشت، نهایتاً امام علی (عليه السلام) در یک سناریوی کاملاً مشخصی و در جریان حکمیت، محکوم شناخته میشود و امام کما کان کار خود را پیش میبرد و در نهایت هم به شهادت میرسد.
* معاویه با چه روشهایی اقدام به مقابله با امام حسن مجتبی علیهالسلام کرد؟
جامعه آن روز فهمیده بودند اگر علی و علی گونهها بر سر کار باشند، کارشان زار خواهد بود، چرا که باید از خیلی از خواستههای خودشان دست بردارند و طبیعی بود این فکر به نفع معاویه و به ضرر امام حسن مجتبی علیهالسلام ختم میشد، میخواهم این نتیجه را بگیرم که امام حسن علیهالسلام در دورهای زندگی میکند که گر چه مهر اسلامی را بر چهره خود دارد، اما در یک فرآیند تاریخی و در یک مطالبات اجتماعی و سیاسی زمان خودشان کاملاً با یک جو جاهلی برخورد میکند، جوی که تغییر و تحول در آن آسان نیست و طبیعی است امام حسن علیهالسلام باید آنچنان حساب شده عمل کند که دشمن بیش از این نتواند استفاده و در تخریب چهره حقیقی اسلام پیش برود.
میدانیم برای اینکه چهره امام حسن علیهالسلام در اذهان مردم مخدوش شود، دستگاه اموی با بهره گیری از دستگاههای تبلیغاتی که در اختیار داشتند سعی کردند، امام حسن (عليه السلام) را یک انسان خاصی جلوه بدهند که با فرهنگ اسلامی خیلی سازگار نباشد و چندین تهمت به امام حسن علیهالسلام میزنند که این تهمتها امروزه اگر چه برای ما آشکار است که تهمتی بیش نبود و اهل فن و محققان به خوبی آن را در میابند، اما برای مردم آن زمان که در جوی بسته زندگی میکردند و اختناق حاکم بود و بوقهای تبلیغاتی در دست عدهای بود، طبیعی بود که برای عدهای این تبلیغات اثر گذار باشد، مثلاً بحث توجه امام حسن به لذائذ دنیایی و توجه به زن را آنقدر بزرگ کرده بودند که امام حسن علیهالسلام یک شخصیت کثیر الطلاق است و به اصطلاح مطلاق است و خواستند با این حرف بگویند، اگر شخصیت امام حسن علیهالسلام را از سیاست کنار گذاشتیم به خاطر این بود که ایشان گرایشات دنیاییاش بسیار بود در حالی که امروزه اگر به تاریخ مراجعه کنیم و دادههای تاریخی را حلاجی کنیم، میبینیم که این یک دروغ فاحشی بود و میخواستند امام را یک انسان غیر سیاسی جلوه بدهند
*معاویه در راستای تحقق اهداف خود و تضعیف امام حسن (عليه السلام) از چه حربه های دیگری استفاده کرد؟
بحث عدم توانایی مواجه با بحرانها ترفند دیگری بود که حتی برای آن، پشتوانههای دینی هم پیدا کرده بودند و روایتهایی جعل کرده بودند، مثلاً رسول خدا گفته است که فرزند من حسن اهل جنگ و دعوا و این مطالب نیست و در پرتوی این روایت سازیها میخواستند نشان دهند که امام حسن (عليه السلام) یک شخص دنیایی است و شخصیتی است که اهل آسایش و رفاه است و تهمت میزدند، این گونه وانمود میکردند؛ امام حسن علیهالسلام خودش به دنبال صلح با معاویه است و حتی شایع کرده بودند امام با معاویه صلح کرده و با این شایعات خیلیها را از اطراف امام پراکنده نمودند، مجموعه این فضاهایی که به وجود آمده بود، فعالیت امام حسن را بسیار مشکل کرده بود، اما با همه اینها میبینیم، امام حسن علیهالسلام در چنین فضایی که به نظر من، بدترین فضای به وجود آمده بود و در بین ائمه امام حسن علیهالسلام را مظلومتر از همه میدانیم، زیرا امام حسن را به گونههای مختلف در معرض تیرهای مختلفی قرار دادند و هم در مراحل بعدی چه در میان اهل سنت و چه در بین شیعه شأن و شخصیت امام به خوبی شناسایی نشده است، تا جایی که برخی امام حسن علیهالسلام را در یک سوی ترازو قرار میدهند و امام حسین علیهالسلام را در سوی دیگر و سیره خود را مستند به سیره امام حسین علیهالسلام میکنند و گویا سیره امام حسن علیهالسلام یک سیره مطرود و سازشکارانه است، در حالی که چنین نیست و به واسطه عدم معرفت، چنین نگاهی دارند، اتفاقاً امام حسن علیهالسلام، بسیار حساب شده، دقیق و خوب وارد صحنه شدند و طبیعی بود در چنین فضا و شرایطی اخذ تصمیم درست، کار آسانی نبود، همان طوری که ما در زندگی پیامبر (ص) میبینیم آن حضرت در جایی جنگ را برای پیشبرد اسلام مناسب میبیند و در جایی دیگر صلح حدیبیّه برای اسلام مناسب می بینند و امام حسن علیهالسلام هم در فضای فرهنگی و سیاسی زمان خودش در وضعیت بسیار بدی به سر میبرند، اقدام جدی کار آسانی نبود، در جوّی که معاویه برای رسیدن به قدرت از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکنند، امام آنچنان درست عمل کردند و در تدوین صلح نامه مشهور مواد و مفادی را میگنجاند که آیندگان متوجه بشوند من در چه فضای سیاسی و فرهنگی بودهام که مجبور به این صلح بودهام.
ایشان در مفاد آن صلحنامه آوردهاند، من به شرطی این صلح را میپذیرم، کسی به کارهای گذشتهاش تعقیب نشود و این بیان را به این دلیل امام میآورد، چون میداند، اگر معاویه به قدرت برسد، تسویه حسابهای سیاسی شروع میشود و بسیاری از شخصیتهای مسلمان که در ترویج و تعمیق اسلام از جان و دل خود گذشتند و دشمنان اسلام را با شمشیر خود از بین بردند، مورد تعقیب حکومت معاویه قرار میگیرند، از میان میروند و امام حسن علیهالسلام در صلح نامه خود این مطلب را میگنجاند و میفرمایند آنانی که برای اسلام کوشیدند باید خونشان همچنان محترم باشد و همچنین تاکید میکنند، علیه هیچ یک از شیعیان رفتار ناخوشایند صورت نگیرد و امام میخواهد بفهماند که وضعیت شیعیان و کسانی که در حمایت از دین رسول الله کوشیدند و حسب فرمایش رسول خدا که ُ « عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي »، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص : 20، به دنبال حق رفتند و معاویه بر سرکوب ایشان خواهد رفت، لذا امام این مفاد را نیز در صلح نامه آوردند.
امام همچنین میفرمایند که از امام علی (عليه السلام) جز به نیکی یاد نشود و شاید برخی بگویند چگونه امام این مسئله کوچک را در صلح نامه خود مورد توجه قرار میدهند ؟ ولی به نظر من این مسئله بسیار مهم بود چرا که امام علی سمبل حقیقت اسلام بود و آنچنان خلافت اسلامی دچار انحراف شد که حکومت به ظاهر دینی با سمبلهای اسلام حقیقی در حال معارضه بود، لذا امام درخواست کردند از امام علی جز به نیکی یاد نشود و همچنین درخواست کردند درآمد یکی از بخشهای سرزمین اسلامی در اختیار آن حضرت قرار بگیرد تا بتوانند با سرمایه آن به اوضاع مسلمانان و شیعه بپردازند و ما از مفاد این صلحنامه میفهمیم که فضای سیاسی و فرهنگی آن زمان بسیار ناجور است و اگر بخواهیم نکاتی را از این صلحنامه استفاده میشود را بیان بکنیم باید بگوییم: این صلحنامه جوّ اختناق بسیار سخت حاکم را نشان میدهد که امام سعی بر تعدیل آن فضا دارد؛ نشان از یک تزویر دینی دارد، یعنی معاویه به عنوان کسی که مدعی دیانت است از مسائل دینی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند و امام میخواهد، نشان دهد باید یک حد و مرزی بین اسلام حقیقی و غیر حقیقی داشته باشیم و چهره تزویر را بر ملا میکنند و نشان از یک نابسامانی در جامعه مسلمین دارد، همچنین نشان از خطر از بین رفتن شیعه را بازگو میکند، امام با یک صلح نامه که دارای مفاد بسیار متعالی است می خواهند تا این فضا را تغییر دهد و هر چند بر امام مشهود بود که معاویه تن به این مفاد نخواهد داد، لذا وقتی حجر بن عدی نزد امام میآید و به اعتراض میگوید:
تو صورت مؤمنين را سياه كردى، آن حضرت در جوابش فرمود: آنچه را كه تو دوست دارى همه كس دوست ندارند و نظريه هر كسى مثل نظريه تو نيست. من اين عملى را كه انجام دادم، به منظور بقاء شما انجام دادم «زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام ( ترجمه بحار الأنوار)، ص: 13»
امام میخواهد بفهماند که معاویه و امثال او کار خود را انجام میدهند، ولی امام با این اقدام به آیندگان نشان میدهند، حق در چه جایگاهی قرار داشته و باطل در کجا بوده، در فضای فرهنگی روایاتی که از امام حسن وجود دارد، خصوصاً در عرصه اخلاق نشان میدهد که امام چقدر روی رعایت مسائل اخلاقی تأکید دارند.
امام حسن به عنوان یک الگوی برتر و مصداق یک امام واقعی توانست با مسائل پیش آمده در زمان خودش مواجه بشود و اگر یک انسان مسلمان و یک شیعه واقعی در مواجه با مسائل زمان خودش عمل کند، سیره امام حسن علیه السلام را میتواند به عنوان یک الگوی بسیار خوبی قرار دهد .