شیعه نیوز: سؤالی که ممکن است برای بسیاری از ما مطرح شود این است که از چه زمانی تربیت فرزند ، آغاز می شود.
برخی می گویند وقتی که به دنیا می آید،
برخی هم فاجعه می گویند که مثلاً از هفت سالگی شروع می شود!
برخی می گویند از دوسه سالگی،
برخی می گویند از موقع بارداری،
برخی می گویند نه، قبل از اینها شروع شده است؛ قبل از ازدواج شروع می شود!
حقیقت این است که تربیت فرزند خیلی قبل تر شروع می شود؛ یعنی اینکه الان شما دارید چگونه زندگی می کنید، نحوه زندگی شما به تربیت فرزند نوه تان مرتبط می شود.
جوانی را تصور کنید که هنوز ازدواج نکرده، او بچه دار می شود و بعد بچه اش، بچه دار می شود که بعد نوه دار شود. می گوییم تربیت فرزند نوه، الان به حضور این جوان، نوع زندگی این جوان وابسته است. قصه اینقدر قدیمی است و اینقدر به عقب برمی گردد. ولی ما در بحث خود اینقدر سخت نمی گیریم و به قبل از ازدواج اکتفا می کنیم.
اصلاً من قبل از اینکه به خواستگاری بروم، تعیین می کنم که مادر فرزندم چه کسی باشد یا وقتی برای من خواستگار می آید، تعیین می کنم پدر فرزندم چه کسی باشد؟ اگر دختر خانمی باشد، دارم تعیین می کنم که از چه کسی، چه چیزی ارث ببرد؟
کلاً تربیت روی چهار پایه استوار است، :
وراثت
تغذیه
محیط
تربیت
به همین ترتیبی که بیان شد و جابجا نمی شوند. ما معمولاً به مورد آخر (تربیت) کار داریم. می گوییم چه کنیم بچه مان دروغ بگوید یا نگوید، چه کنیم بچه ام این کار را بکند؟ چه کنیم و…
ما مدام مورد چهارم را درست می کنیم. درصورتی که قصه مربوط به خیلی قبل تر است . درچهار مورد بالا، سه مورد اول اصلاً هنوز در تربیت نیست. من با چه کسی می خواهم ازدواج کنم؟ از چه چیزی می خواهد ارث ببرد؟ از چه کسی می خواهد ارث ببرد؟ بعد چه می خواهم بدهم که بخورد؟ آن وقت در چه محیطی بخواهد پروش پیدا کند. نهایتا، بحث تربیت شروع می شود.
وراثت هم خصوصیات خَلقی و هم خصوصیات خُلقی را انتقال می دهد. فکر نکنیم وراثت این است که مثلاً من رنگ چشمم به بچه ام منتقل بشود، موهایم مجعد باشد یا لخت باشد یا صاف باشد، به بچه ام منتقل می شود. این یک وجه ماجرا است؛ یک وجه جدی ماجرا این است که خصوصیات خُلقی هم منتقل می شود؛ یعنی اگر پدر عصبی مزاج است، اگر مادر حسود و کینه ای است، اگر او خیلی بدگمانی و سوءظن دارد اگر روحیه اش روحیه ی سرد و کسل و افسرده و مأیوس و ناامید است، بدگمانی در آن هست، این ویژگی ها از طریق انعقاد نطفه، در دوران بارداری و در دوران شیردهی به فرزند انتقال پیدا می کند.
توجه داشته باشید که این سه مورد یعنی این روحیات، این حالت ها و این خلقیات به فرزند انتقال پیدا می کند. ممکن است بگویید که می خواهیم ازدواج کنیم و تا بچه دار شدن وقت مانده است! منی که الان میروم به خواستگاری یک نفر، دارم تعیین می کنم بچه از ناحیه من و از ناحیه مادر چه خلقیاتی را به ارث ببرد. یک دختر خانمی که یک آقایی به خواستگاری وی می آید، دارد تعیین می کند از ناحیه او و ناحیه شوهرش چه خلقیاتی را به ارث ببرد. بحث بچه دار شدن، خیلی بحث مهمی است.
ویژگی هایی مثل شجاعت، سخاوت، دل رحمی، مهربانی، تحمل و بردباری از طریق وراثت به فرزند انتقال پیدا می کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می خواهد ازدواج کند، عقیل برادر ایشان شخصی است که علم نَسَب بلد است، یعنی می داند اصل و نسب ها کدام است، ریشه های اشخاص کدامند.
در بین اعراب خیلی این قبایل را می شناخت. هر کس ریشه هایش کی هستند؟ کجایند و به کی رفته اند؟ امیرالمؤمنین به عقیل فرمودند: «شما برو از یک قبیله ی شجاع برای من همسر انتخاب کن». شک نداشته باشید که این ویژگی منتقل می شود. فرمودند: «بین این عربها، قبایل و طوایف، شجاعت کدامشان زبانزد و برجسته است؟» عقیل گشت. گفت: «من قبیله ای پیدا کرده ام که هیچ قبیله ای از این قبیله شجاع تر نیست و در بین آنها از یک پدری، خانمی را پیدا کردم که این پدر فوق العاده است و آن خانم، ام البنین است». وقتی پدر، امیرالمومنین و مادر ام البنین باشد، معلوم است که بچه می شود حضرت ابوالفضل(علیه السلام). این ویژگی ها انتقال پیدا می کند.
از طرف دیگر، امیرالمومنین یک پسری به نام محمد حنفیه داشتند. در جنگی امیرالمومنین پرچم را به دست محمد حنفیه دادند و گفتند: « برو وسط و پرچم را آنجا بگذار». در اوج جنگ، محمد حنفیه نگاهی کرد و گفت: « از آسمان خیلی تیر می بارد». حضرت گفتند: «برو از آن گوشه رد شو». محمد حنفیه گفت: «بگذار تیرها کم شود». امیر المومنین گفت: «تقصیری نداری، مادرت هم یک مقدار ترس داشت». نه اینکه حضرت بخواهند سرزنش کنند محمد حنفیه کمی ناراحت بود که این ضعف را نشان داده است، امیرالمومنین برای اینکه فرزندش دلداری داده باشند گفتند: «نگران نباش! این روحیه را از مادرت به ارث بردی» این ویژگی انتقال پیدا کرده است.
افسردگی انتقال پیدا می کند. حسادت انتقال پیدا می کند. خانمی که حسود باشد، حسادتش در قبل از انعقاد نطفه و بعد از آن، در دوران بارداری، در دوران شیردهی، انتقال پیدا می کند. اکنون در علم پزشکی نشان داده شده است که وقتی مادر گریه می کند، بچه اش هم گریه می کند، جالب نیست؟ گریه ای که نشان از حال بد و افسردگی آدم باشد. خیلی گریه ها هست، اشک شوق هم هست. به هرحال وراثت خیلی خیلی مهم است. وقتی پدر ابوسفیان و مادر هند جگرخوار باشد، بچه معاویه می شود. حساب دو دو تا چهار تا است. پدر، زیاد و مادر، مرجانه است، بچه، ابن زیاد می شود.
البته باید توجه داشت که این مسئله جبرآور نیست، نگران نباشید. با وراثت زمینه یک سری خصوصیات در فرزند فراهم می شود، یعنی کار سخت می شود. هیچ کدام از اینها جبر ایجاد نمی کند. تاریخ گواه این مدعاست، بعضی ها بودند که از نظر وراثت زمینه سختی داشتند، اما پیشرفت های فوق العاده ای کردند؛ از طرفی بعضی ها بودند زمینه مهیا و فراهمی داشتند، اما پیشرفتی نکردند بلکه پسرفت کردند. از این موارد زیاد است. برای مثال ابوبکر پسری داشت که از ارادتمندان بسیارجدی امیر المومنین می شود، از شیعیان جدی بود و امیرالمومنین هم خیلی این شخص را دوست داشتند. اصل مطلب این است که درعین حال که می گوییم وراثت خیلی خیلی مهم است، صفات مادی، وراثتی و غیرقابل تغییراست؛ صفات معنوی، وراثتی و قابل تغییر است. فرق صفات مادی و معنوی با هم همین است. رنگ چشم یک صفت مادی است، موروثی منتقل می شود و تغییرپذیر هم نیست؛ اما شجاعت و ترس، عصبانیت و حلم، صفاتی هستند که به ژنها منتقل می شوند اما تغییرپذیرند. می توان این خصوصیات را اصلاح کرد. یعنی ممکن است پدرم بسیار عصبانی باشد، با اینکه پدرم عصبی بوده زمینه عصبانیت دارم، با خودسازی، تهذیب نفس، اصلاح خودم می توانم اوضاع را بهتر کنم و آدم بسیار پرتحملی بشوم. ممکن است برای یک نفر زمینه اش فراهم باشد، اینقدر پدر و مادر صبور و حلیم و بردباری داشته باشد، اما به واسطه محیط، رفتارها و معاشرت ها و یک سری رفتارهای خطا یک آدم خیلی عصبی شود.
چرا بحث وراثت به کار ما مربوط است؟ برای اینکه اول روی خودمان کار کنیم. بعضی ها الان نگرانند ما که ازدواج نکرده ایم، برای ازدواج دنبال چه کسی بگردیم؟ نه، اول باید روی خودم کار کنم؛ چون این وراثت است که خصوصیات را انتقال می دهد. پس من که اینقدر خلقیات منفی دارم، قبل از اینکه بچه دار شوم، قبل از اینکه اقدام برای تولد فرزند رخ دهد، باید خلقیاتم را اصلاح کنم. مادر هم همینطور باید رفتار کند. در واقع هرکه بچه خوب می خواهد، باید مراقب خودش باشد. وقتی مادر، خدیجه باشد و پدر، پیامبراکرم باشد، فرزند حضرت زهرا(سلام الله علیها) می شود. بحث ژنتیک مهم است.
بنابراین یک نگاه اینکه قبل از اینکه بخواهم برای ازدواج و تولد فرزند اقدام کنم، خودم را اصلاح کنم؛ دوم اینکه در ازدواج، یک مراقبت این گونه داشته باشم. بالاخره این روحیات به فرزند نیز منتقل می شود. از نظر بعضی افراد با در نظرگیری این مسائل ازدواج سخت تر هم می شود، چون حالا باید داشت که همسر آینده چه صفاتی هم باید داشته باشد. ولی مشکل این است که اصلاً به این چیزها توجه نمی شود. در ازدواج، اصالت خانوادگی یک رکن است. اصالت یعنی چه؟ اینها کی بودند؟ چی بودند؟ پدرشان، پدربزرگشان، که بودند؟ بعد می گوییم که چرا با اینها ازدواج کردید؟ می گویند که خیلی خانواده ی خوبی اند. می گوییم چطور؟ می گوییند که برادرش دکتر است، پدرش وکیل است. مگر اینها مهم است؟ این وکیل است، آن پزشک است و غیره. این مسائل که اهمیتی ندارد. اصل و نسب یک چیز دیگری است. اصالت خانوادگی یعنی این دودمان چه خلقیات مثبتی داشتند.
اینقدر بحث وراثت مهم است که گاهی ممکن است یک پدربزرگی، یک آقایی، آن خلقیات خودش را به فرزند خود منتقل نکند، ولی به یکی از نوادگانش منتقل کند. یک صفتی داشته که بروزش در نوه اش است و در فرزندش نیست. اصل و نسب مهم است این دختر مال کدام خانواده است؟ این پسر از کجا می آید؟
منبع : زن امروزی