عاشورا و حماسه پر شکوه آن پديدهاي است که همواره رمز و راز نيروي پنهان و آشکار شيعيان و آزادي خواهان بوده است. قدرت اين رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را هميشه در حيرت و شگفتي و سردرگمي فرو برده است. از همين رو، دشمنان، به ويژه صهيونيسم جهاني بر آنند تا با شبيهسازي و بهرهگيري از اين واقعه، براي دنياي پوشالي و خيالي خود، جلوههاي مقدّس و آسماني بيافرينند.
براي مثال، در سه کنفرانس جهاني تورنتو، واشينگتن و اورشليم، «فرانسيس فوکوياما» کتاب پايان تاريخ خود را ارائه کرد. اين کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّنها اثر «ساموئل هانتينگتون» است.
يه گزارش شيعه نيوز به نقل از خبرگزاري فارس، فوکوياما مدّعي است که خرده تمدنها و فرهنگهاي جزئي به دست فرهنگ غالب بلعيده ميشوند و رسانهها، دنيا را به سمت دهکده واحد پيش ميبرند و به ناچار دنيا درگير جنگي خانمانسوز خواهد شد. بنابراين، براي پيشگيري از اين جنگ بايد يکي را به عنوان کدخدايي بپذيريم و در ادامه ثابت ميکند که کدخدا، امريکا است.
فوکوياما ميگويد: اين نبرد حتمي است، ولي برنده آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت ميکند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شيعيان هستند.
فوکوياما در کنفرانس اورشليم با عنوان «بازشناسي هويّت شيعه» ميگويد: شيعه، پرندهاي است که افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرندهاي که دو بال دارد: يک بال سبز و يک بال سرخ.
او بال سبز اين پرنده را مهدويّت و عدالت خواهي و بال سرخ را شهادتطلبي که ريشه در کربلا دارد و شيعه را فنا ناپذير کرده است، معرفي ميکند.
فوکوياما معتقد است شيعه بُعد سومي هم دارد که اهميّتش بسيار است. او ميگويد: اين پرنده، زرهي به نام ولايت پذيري به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان ميشود. شيعه، عنصري است که هر چه او را از بين ميبرند، بيشتر ميشود.
وي جنگ عراق و ايران را مثال ميزند و ميگويد: اينها فاو را تسخير کردهاند، ميروند کربلا را هم بگيرند و اين، يعني فتح قدس، اگر کربلا را بگيرند، اينجا را هم قطعاً ميگيرند. او براي دفع اين خطر پيشنهاد ميکند با امتياز دادن به ايران، جنگ را متوقّف کنيد.
فوکوياما، مهندسي معکوسي را براي شيعه و مهندسي صحيحي را براي خودشان طراحي ميکند و مينويسد:
مهندسي معکوس براي شيعيان اين است که ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد. تا اين را خط نزنيد، نميتوانيد به ساحت قدسي کربلا و مهدويّت تجاوز کنيد... براي پيروزي بر يک ملّت بايد ميل مردم را تغيير داد... ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد، در گام بعد، شهادت طلبي اينها را به رفاهطلبي تبديل کنيد. اگر اين دو تا را خط زديد، خود به خود انديشههاي امام زماني از جامعة شيعه رخت ميبندد... شما بياييد براي غرب هم امام زمان و کربلا و ولي فقيه بتراشيد.
فوکوياما براي اين کار، مکتب جديدي به نام اونجليس عرضه کرد. مکتبي که قدمتش به 1987 ميلادي بر ميگردد. طرفداران اين مکتب معتقدند عيساي ناصري خواهد آمد.
فوکوياما به آنها توصيه ميکند در فيلمهايشان هر چه را شيعيان درباره امام زمان ميگويند، بر شخصيّت عيساي ناصري تطبيق بدهند. بر اساس دستور فوکوياما، فيلمهايي بر اساس مدل «روايت فتح» شهيد آويني، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگيري مؤلّفههاي احساسي برنامههاي شهيد آويني، با همان تيپها و همان ديالوگها که شهيد آويني ميگفت.
فيلم نجات سرباز رايان با محتواي تجليل از مادر سه شهيد؛ فيلم نبرد پرل هاربر با محتواي جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛ فيلم زماني سرباز بوديم با تئوري بازسازي کربلا و بر اساس الگوي عمليّات کربلاي 5؛ فيلم سقوط شاهين سياه، بازسازي صحنةکربلا، فيلم جنگير که در آن از نمادهاي اسلامي شيعه استفاده شده بود.
نکته:
در تمامي اين فيلمها، بر اساس نظريه فوکوياما، امام حسين(ع) و کربلا، يک طرف و سوي ديگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوي شيعي انتخاب شده است. لباس سربازان امريکايي، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است ؛ آن هم به دليل تقدّس اين رنگ در آرمانهاي شيعي. هنر پيشهها تا پايان فيلم ناشناختهاند و همچنين تا آخر فيلم فقط نقشهاي قدسي بازي ميکنند.