۰

عاقبت زخم زبان زدن

بعضی افراد را دیده‌اید و دیده‌ایم که زبانشان نیش دارد. شاید قصد توهین هم ندارند، نمی‌خواهند دل کسی را بسوزانند، امّا زبان آنها مثل مار و عقرب نیش می‌زند. به قول مثنوی: آن سخن‌های چو مار و کژدمت*** مار و کژدم گشت و می‌‌گیرد دمت
کد خبر: ۲۳۵۲۶۸
۱۵:۰۱ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۹

به گزارش «شیعه نیوز»، بعضی افراد را دیده‌اید و دیده‌ایم که زبانشان نیش دارد. شاید قصد توهین هم ندارند، نمی‌خواهند دل کسی را بسوزانند، امّا زبان آنها مثل مار و عقرب نیش می‌زند. به قول مثنوی: آن سخن‌های چو مار و کژدمت*** مار و کژدم گشت و می‌‌گیرد دمت

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‏ وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی‏»

جلد دوم اصول کافی، یک کتاب اخلاق، از روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» است و معمولاً روایات آن صحیح السّند و ظاهر الدلاله هستند. متأسفانه به کتاب اصول کافی، در حالی که به فارسی هم ترجمه شده، کمتر توجه می‌شود و عموم مردم آن را کم مطالعه می‌کنند. بعضی‌ از مردم و حتی بعضی از طلبه‌ها حاضرند یک ساعت، دو ساعت از وقت خود را صرف تماشای فیلم و سریال کنند، امّا کتاب‌های مفید، از جمله اصول کافی را مطالعه نکنند. جلد دوم اصول کافی، مربوط به اخلاق است و راجع به رذائل و فضائل اخلاقی روایات خوبی دارد. همه می‌توانند با مطالعه و عمل به این روایات، صفات رذیله را از وجود خود ریشه کن کرده، فضایل اخلاقی را جایگزین آن رذائل کنند. تهذیب نفس، که از اوجبِ واجبات است، با توجه و عمل به روایات اصول کافی میسّر خواهد شد، امّا کمتر کسی به آن اهمیّت می‌دهد.

از جمله روایات اخلاقی که مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در اصول کافی آورده، روایاتی است که راجع به زبان و لزوم مواظبت از آن نقل کرده است. در این جلسه راجع به دو روایت مختصر از آن روایات، قدری گفتگو می‌کنیم.

هر دو روایت از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است. در روایت اوّل فرموده‌اند: «إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى‏ النَّاسُ‏ لِسَانَه‏»[۱]؛ یعنی مبغوض‌ترینِ افراد، آن کسی است که مردم از زبان او بترسند. مثلاً زن و فرزندان در خانه از زبان او بترسند یا رفقا در جلسه از زبانش واهمه داشته باشند.

آن حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: «مَنْ‏ خَافَ‏ النَّاسُ‏ لِسَانَهُ‏ فَهُوَ فِی النَّارِ»[۲]؛ یعنی هر که مردم از زبان او بترسند، در آتش است.

انصافاً هر دو روایت تکان‌دهنده است، در یکی می‌فرمایند: مبغوض‌ترینِ افراد، آدم‌های بد زبان هستند و در دیگری فرموده‌اند: افراد بد زبان، در آتش هستند و استحقاق رفتن به جهنّم را دارند.

قبل از هر چیز باید مواظب باشیم و توجه کنیم که زبان انسان، آفات زیادی دارد. یکی از بزرگان علما، مرحوم آیت‌الله آشیخ مرتضی مظاهری«رحمت‌الله‌علیه» کتابی عربی به نام «مقبس الیاقوت فی فضل السکوت» نوشته‌اند و در آن بیش از دویست‌ آفت برای زبان ذکر کرده‌اند که از آیات و روایات استخراج شده است. معلوم است که اگر زبان دویست آفت دارد، دویست امتیاز هم دارد.

این نظیر همان حکایت لقمان حکیم است که از او خواستند بهترین عضو گوسفند را بیاورد، زبان گوسفند را آورد. روز دیگر گفتند: بدترین عضو گوسفند را بیاور، باز هم زبان گوسفند را آورد. وقتی دلیل این كار را پرسیدند، لقمان گفت: اگر زبان سخن حق ‏بگوید، بهترین عضو بدن است، وگرنه بدترین عضو خواهد بود. به عبارت دیگر، این زبان است که انسان را بهشتی می‌کند، و این زبان است که آدم را جهنّمی می‌کند. بنابراین توجه به زبان و کنترل آن خیلی لازم است، و در حالی که خیلی لازم است، بسیار مشکل است.

فراموش نمی‌کنم، سال‌ها قبل در سفر حج، طلبه‌ای که به من علاقه داشت، همراه ما بود. وقتی وارد مدینه شدیم، به من گفت: یک نصیحت به من بکنید که تا آخر سفر و در اعمال، به آن عمل کنم. گفتم: مواظب زبانت باش! آن طلبه اهل دل بود و به راستی قصد تخلّق و تهذیب نفس داشت. با این حال، بعد از دو سه روز گفت: آقا نمی‌شود! نصیحت دیگری بگویید، مواظبت از زبان سخت است.

راست می‌گفت، مواظبت از زبان مشکل است، مگر اینکه خداوند متعال عنایت کند و انسان با فضل و عنایت خدا بتواند زبانش را کنترل کند که به جز فضیلت و سخن نیکو و پسندیده، کلامی از آن سر نزند.

یکی از راه‌های کنترل زبان، عمل به قانون مراقبه و محاسبۀ کارکرد زبان در هر شبانه‌روز است. شخصی آمد خدمت پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و گفت: یا رسول الله! یک نصیحت به من بکنید. حضرت فرمودند: مواظب زبانت باش. گفت: سفارش دیگری بفرمایید. دو دفعه پیامبر اکرم تأکید فرمودند: زبانت را نگهدار. برای مرتبۀ سوّم گفت: مرا نصیحت کنید. باز هم پیامبر«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» تأکید کردند: از زبانت مراقبت کن. شاید او تعجب کرده باشد، در روایت معلوم نیست، ولی ظاهراً تعجب کرده است. سپس پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرموده‌اند: «وَیْحَكَ وَ هَلْ یَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ»؛ وای‌ بر تو! آیا مردم‌ را چیزی‌ جز محصول زبانشان‌ با‌ صورت‌ در آتش‌ جهنّم می‌اندازد؟!

بعضی افراد را دیده‌اید و دیده‌ایم که زبانشان نیش دارد. شاید قصد توهین هم ندارند، نمی‌خواهند دل کسی را بسوزانند، امّا زبان آنها مثل مار و عقرب نیش می‌زند. به قول مثنوی:

آن سخن‌های چو مار و کژدمت

مار و کژدم گشت و می‌‌گیرد دمت[۳]‏

یکی از علمای بزرگ را خوابش را دیدند، دیدند وضعش بد است. گفتند: چرا؟ گفت که الحمدلله از نظر جا و مکان و مونس و باغ، «وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[۴] دارم و و خیلی عالی است، امّا صبح به صبح یک عقرب می‌آید یک نیش به پای من می‌زند و می‌رود. من باید بسوزم و بسازم تا دو دفعه سروکله‌اش پیدا بشود. گفتند برای چه؟ گفت که یک زخم زبان به یک نفر زدم. باید توبه می‌کردم، باید پشیمان می‌شدم، باید این عقرب را می‌کشتم، نکشتم و این عقرب شد و باید برویم به قیامت تا به‌واسطۀ شفاعت کشته شود.

به‌راستی زبان بعضی افراد نیش دارد، در بین بی‌سوادها هست، در بین افراد تحصیل کرده هم هست، حتی در میان اهل علم و طلبه‌ها، زبان نیش‌دار دیده می‌شود. برخی می‌خواهند نهی‌ازمنکر کنند، امّا با نیشِ زبان دیگران را موعظه می‌کنند. در حالی که قرآن کریم روش موعظه و نصیحت را بیان کرده است. می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ»[۵]. موعظه، مخصوصاً به همسر و فرزندان باید با تلطف و مهربانی و با به‌کارگیری کلمات محبّت‌آمیز نظیر عزیزم و جانم باشد. موعظه باید با استدلالِ در فراخور حال و بدون تحمیل بیان شود. نصیحت با داد و فریاد و با زبان نیش‌دار، نه تنها تأثیر ندارد، بلکه نتیجۀ منفی در بر خواهد داشت. همه باید نیش زبان خود را کنترل کنند، به‌خصوص در خانه باید به‌گونه‌ای رفتار و صحبت شود که همسر یا دختر و پسر انسان، نترسند.

گاهی دیده می‌شود شوخی افراد با همدیگر همراه با تحقیر، استهزاء و سخنان گزنده و نیش‌دار است. ضربۀ این سخنان از ضربۀ چاقو برنده‌تر و بدتر است. اگر کسی با شمشیر به انسان حمله کند، بهتر از آن است که با شمشیر زبان، آبرو و شخصیّت او را از بین ببرد. بعضی اوقات با چاقو در سینۀ مردم می‌زنند، معلوم است که جنایت است، خیلی مذموم است، امّا گاهی چاقوی زبان را در جان مردم فرو می‌برند که زخم آن از زخم هر شمشیری بدتر است.

در زمان قدیم یکی از علما نزد یک پزشک رفته بود. رسم آن دکتر این بود که برای رفع خستگی بیمارها، با آنان شوخی می‌کرد. آقای دکتر نقل می‌کند که در آن روز، خانمی از روستا نزد من آمده بود. نسخۀ قبلی را از او خواستم که ببینم. گفت: نسخۀ شما را داخل قوری انداختم، جوشاندم و خوردم. گفتم: حیف نان که شوهرت به تو می‌دهد بخوری! همه این جمله را شنیدند و خندیدند. بعد برای او توضیح دادم که خواهرم! من نگفتم نسخه را بجوشان، باید آنچه در نسخه نوشتم را در داروخانه یا عطاری تهیه می‌کردی و آن دارو را می‌جوشاندی و می‌خوردی. نسخۀ دیگری برای او نوشتم و رفت. بعد از آنکه همه رفتند، آن عالم به من گفت: می‌دانید امروز چه شد؟ گفتم: نه، چه شد؟ گفت: شما آن خانم را مسخره کردید، تمسخر شما باعث شد دیگران به او بخندند و خجالت کشید و در مقابل جمع به او اهانت شد.

توهین به یک شیعه، طبق روایت قدسی«مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِی‏ وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی‏ بِالْمُحَارَبَة»[۶]، جنگ با خداست. بعضی اوقات دیده می‌شود در جلسه، حتی در میان اهل علم، یک شخص ساده لوح و ساده دل را دوره می‌کنند و مطالبی به او می‌گویند و می‌خندند. این شوخی‌ها، این خوشمزگی‌ها، گناه است و برای انسان دردسر درست می‌کند، امّا بسیاری از مردم نسبت به آن بی‌اعتنا هستند.

قرآن کریم می‌فرماید: «ما یَلْفِظُ مِنْ‏ قَوْلٍ‏ إِلاَّ لَدَیْهِ‏ رَقیبٌ‏ عَتیدٌ»[۷]، هرچه بگوییم، رقیب و عتید می‌نویسند و محاسبه می‌شود. کنترل زبان، مواظبت می‌خواهد، امّا کمتر کسی به آن اهمیّت می‌دهد.

پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می فرمایند: در معراج افرادی را دیدم که با زبان در جهنّم آویزان بودند، آنها کسانی بودند که در دنیا هسرشان را با زبان آزار می دادند. [۸] آویزان شدن از زبان، تجسّم عمل کسانی است که زبانشان نیش دارد، پرخاشگرند، زبان درازند و بدون توبه از دنیا می روند.

قرآن کریم می‌فرماید: وای به کسی که بد زبان باشد: «وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة»[۹]. ویل دو معنا دارد؛ یک معنای آن، «وای‌ به تو» است که در زبان فارسی به اشخاص خطاکار و بدکار خطاب می‌شود. معنای دیگر، بر اساس روایات، چاهی‌ در جهنّم است.[۱۰]

هر دو معنا تکان دهنده است. در واقع، خداوند متعال به کسانی که سرزنش، عیب‌جویی، زخم زبان یا غیبت می‌کنند، گفته است: «وای به تو». یعنی وای بر افراد بد زبان، چه بدزبانی آنها «لمزه»، به معنای عیب جویی و زخم زبان باشد، چه بدزبانی آنها، «همزه»، به معنای غیبت باشد. آن گناهی که شترش در خانۀ همه خوابیده است. بیشتر مردم، حتی طلبه‌ها امروزه به این گناه بزرگ مبتلا هستند، ولی آن را به عنوان غیبت سیاسی و نظایر آن توجیه می‌کنند یا به نحوی استثناء برای غیبت قائل می‌شوند. غیبت، یکی از مهارهای بزرگ شیطان است و مستثنا تراشیدن برای آن هم مهار شیطان است. غیبت، غیبت است و شاخ و دم ندارد. مرحوم شیخ انصاری«رحمت‌الله‌علیه» در مکاسب، روایاتی که غیبت را تعریف کرده را از همه نقل کرده است.[۱۱]

از پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» پرسیدند: غیبت چیست؟ فرمودند: «ذِكْرُكَ‏ أَخَاكَ‏ بِمَا یَكْرَهه»[۱۲]، یعنی چیزی از برادرت بگویی که او خوش ندارد. حتی استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّس‌سرّه»می‌گفتند: «یَکره» نخوانیم، «یُکره» بخوانیم و بگوییم: غیبت آن است که هر حرف بدی را پشت سر دیگری بگوییم، و حتی اگر او ناراحت نشود، باز هم غیبت است. اگر سخنی از نظر عرف و در جامعه، مکروه و بد است، باید در رو یا در غیاب دیگران گفته نشود. کسی هم حق ندارد بگوید: من راضیم پشت سر من غیبت کنند.

خدا مرحوم آیت‌الله آقای فیاض«رحمت‌الله‌علیه» را رحمت کند. ایشان در اوایل طلبگی استاد ما بود. روزی یک نفر به ایشان گفت: من راضی هستم که مردم پشت سرم غیبت کنند. آقای فیّاض به شدّت او را نهی کردند و گفتند: مگر می‌شود انسان به گناه دیگران رضایت دهد؟ بعد گفتند: اگر بعد، غیبت دیگران که حقّ النّاس است را ببخشی، حرف دیگری است، امّا اجازۀ غیبت، مگر می‌شود؟

در روایات می‌خوانیم: «الْغِیبَةُ إِدَامُ كِلَابِ النَّار»[۱۳]. این روایت در تحف العقول از امام حسین«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است.[۱۴] از امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» نیز در جای دیگر نقل شده است.[۱۵]می‌فرمایند: غیبت نان خورش سگ‌های جهنّم است. این یعنی چه؟ حضرت امام خمینی«قدّس‌سرّه» مقیّد بودند دست کم سالی یک مرتبه یا بیشتر، این روایت را برای ما بخوانند و معنا کنند. می‌فرمودند: آدمی که غیبت روی غیبت داشته باشد، کم کم، سیرت و هویّت او مثل سگ می‌شود. در صورت آدم است، امّا سیرت او درنده است، مثل سگ است. اگر او این هویّت و سیرت را تغییر ندهد و از بین نبرد، در روز قیامت که «یَوْمَ‏ تُبْلَى‏ السَّرائِرُ»[۱۶] است، هویّت واقعی او دیده می‌شود. قرآن می‌فرماید: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ‏ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ كِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً»[۱۷]. او را به جهنّم می‌برند. در جهنّم غذا می‌خواهد. غذایش چیست؟ آن غیبت‌ها که کرده، غذای اوست. قرآن می‌فرماید: غیبت، گوشت مرده و گوشت گندیده است: «لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»[۱۸]، آن گوشت‌ها را به او می‌دهند، از این جهت، غیبت، خورش سگ‌های جهنّم است.

با این حال، متأسفانه غیبت فراوان است. در خانه‌ها و بین اعضای خانواده و فامیل، غیبت فراوان است. در جامعه و بین مردم، زیاد است. حتی کار رسیده به جایی که در کلاس درس، در حوزه یا در دانشگاه و دبیرستان، بعضی از افراد نابخرد، در حین تدریس، درس را رها می‌کنند و غیبت را شروع می‌کنند. البته بیشتر این غیبت‌ها تهمت است، که گناه بزرگ‌تری دارد.

گناهان زبانی، اقسام دیگری نیز دارد، به‌عبارت دیگر، آفات زبان فراوان است، امّا در این جلسه فرصت بازگویی همۀ آن اقسام نیست و به همین اندازه اکتفا می‌کنیم.

پی نوشت:
[۱]. الکافی، ج ۲، ص ۳۲۳.
[۲]. الکافی، ج ۲، ص ۳۲۷.
[۳]. مثنوی معنوی، دفتر سوّم، بخش ۱۶۶.
[۴]. آل عمران، ۱۳۶. «و بوستانهایى است كه از زیر [درختان‏] آن جویبارها روان است‏.»
[۵]. لقمان، ۱۳. «و [یاد كن‏] هنگامى را كه لقمان به پسر خویش -در حالى كه وى او را اندرز مى‏داد- گفت: «اى پسرك من به خدا شرك میاور.»‏
[۶]. الكافی، ج ‏۲، ص ۳۲۵.
[۷]. ق، ۱۸: «[آدمى‏] هیچ سخنى را به لفظ درنمى‏آورد مگر اینكه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى‏كند].»
[۸]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۱.
[۹]. همزه، ۱. «واى بر هر بدگوى عیب جویى.»
[۱۰]. تفسیر القمی، ج‏۲، ص۴۱۰.
[۱۱]. کتاب المکاسب، ج ۱، ص ۳۲۲.
[۱۲]. امالی الطوسی، ص ۵۳۷.
[۱۳]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏۲، ص۴۷۰.
[۱۴]. تحف العقول، ص ۲۴۵.
[۱۵]. الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۱۵.
[۱۶] . طارق، ۹:«آن روز كه رازها [همه‏] فاش شود.»
[۱۷]. الاسراء، ۱۳: «و كارنامه هر انسانى را به گردن او بسته‏ایم، و روز قیامت براى او نامه‏اى كه آن را گشاده مى‏بیند بیرون مى‏آوریم.»
[۱۸]. حجرات، ۱۲. «بعضى از شما غیبت بعضى نكند؛ آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن كراهت دارید.»

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: