به گزارش «شیعه نیوز»، "برزیل" کشوری پهناور و بزرگترین کشور آمریکای جنوبی با 210 میلیون جمعیت است که رودخانه آمازون به عنوان بلندترین و پرآبترین رودخانه جهان از قلب این کشور استوایی می گذرد.
مردم این کشور به زبان پرتغالی صحبت میکنند و این کشور به مدد بارشهای خارق العاده استوایی، از پوشش جنگلی استوایی چند میلیون هکتاری برخوردار است و یکی از قطبهای تولید گوشت قرمز و پروتئین در جهان محسوب می شود.
کشورمان ایران، سالیان سال است که بخش عمده گوشت قرمز وارداتی خود را از این کشور تامین می کند؛ برای نظارت بر ذبح شرعی، ناظران ذبح شرعی پس از طی دوره های خاص آموزشی به این کشور اعزام می شوند و با استقرار در کشتارگاه های طرف قرارداد با ایران در این کشور بر فرایند انجام ذبح شرعی نظارت می کنند.
نشستن پای خاطرات این ناظران، دنیایی از جذابیت و شگفتی را در مقابل دیدگان افرادی که ذهنیتی از کشور برزیل ندارند، ترسیم می کند.
حجتالاسلام علی ارجمند عینالدین؛ مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی استان البرز نیز از جمله ناظران ذبح شرعی کشورمان در برزیل بوده که تجربه حضور 6 ماهه در این کشور را دارد و خاطراتی که با قلمی روان به بیان اتفاقات و مشاهدات خود از حضور در برزیل پرداخته است.
21 سالم بود و در مدرسه علمیه معصومیه قم مشغول تحصیل بودم؛ ماه رمضان بود و هوا به شدت گرم! آن روز جمعه بود و من برای شرکت در نماز جمعه راهی مصلای قدس شدم، وقتی وارد مصلی شدم، در عین ناباوری دیدم که اکثر جمعیتی که در نماز جمعه شرکت کردهاند، روحانیاند، با عمامههای مشکی و سفید!
خیلی جا خوردم، زیر لب غر میزدم که چرا آقایان ماه رمضان در قم مانده و به سفر تبلیغی نرفتهاند؟! امام جمعه مرحوم آیتالله مشکینی بود، وقتی در جایگاه ارائه خطبه قرار گرفت و نگاهش به انبوه جمعیت روحانیون افتاد، کمی جا خورد؛ گفت: آقایان می خوام داستانی را برایتان تعریف کنم با اینکه میدانم قطعاً همه شما این داستان را میدانید اما نتیجهای که میخواهم از این داستان بگیرم خیلی مهم است.
روزی پیامبر اعظم وقتی که دید دیگر کسی در مکه جذب اسلام نمیشود، برای تبلیغ به منطقه طائف رفت، بسیاری از بزرگان مکه در آن منطقه خوش آب و هوا، باغ و بوستان داشتند، وقتی آنها پیامبر را آنجا دیدند، کودکان را تشویق کردند که با سنگ و چوب او را بزنند و از شهر بیرون کنند! خودشان هم از گوشهای مخفیانه ماجرا را به نظاره نشستند، کودکان نادان با چوب و سنگ به پیامبر حمله ور شدند و بدن مبارک ایشان را مجروح کردند.
پیامبر اعظم همچنان که دستش را روی سر و صورت گرفته بود، عقب عقب وارد یک باغی شد، از دیرباز مردم جزیره العرب به مهماننوازی شهره بودند، اینجا بود که دیگر صاحب باغ تحمل نکرد و بچهها را از ادامه این کار منع کرد؛ او سبد انگوری را به غلامش داده و گفت: اینانگورها را میبری مقابل آن شخصی که زیر درخت نشسته میگذاری و برمیگردی و تاکید کرد که با او صحبت نکن چرا که او جادوگر است و اگر حرفی بزنی، تو را سحر خواهد کرد!
غلام اطاعت امر کرد، وقتی به پیامبر رسید به رسم عربها تحیّتی گفت، پیامبر فرمود: ما تحیّت بهتری داریم، غلام پرسید شما چه میگویید؟ پیامبر فرمود: ما می گوییم سلام علیکم! غلام پرسید سلام یعنی چه؟ خلاصه غلام نشست و شهادتین گفت!
آیتالله مشکینی بعد از بیان این داستان گفت: من بارها و بارها، روی این داستان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که پیامبر اکرم میدانست در آن منطقه احدی بهجز آن غلام قرار نیست ایمان بیاورد، پس آن حضرت برای جذب یک غلام آن همه کتک خورد!
در ادامه خطاب به روحانیون گفت: علماء! فرصت ماه رمضان را مغتنم شمرده و بروید بین مردم تبلیغ کنید، اگر شما نروید، شاگردانتان را میبرند، اگر آنها نروند، شاگردانشان را و بالاخره مردم کسی را که صدایی دارد را دعوت میکنند و کارشان را پیش میبرند.
آقایان علمائی که از پیامبر اعظم نقل میکنید: "الاعلماء ورثه الانبیاء" پیامبر اعظم که بهانه خلقت بود، برای دعوت یک غلام آن همه کتک خورد، کشور برزیل حدود 210 میلیون نفر جمعیت دارد و تبلیغ همه ادیان در آن کاملا آزاد است.
نقل است که حضرت آیتالله بروجردی در اواخر عمر شریف نگران بود، دلیلش را پرسیدند، فرمود نگرانم چون عمرم گذشت و من کاری نکردم! گفتند: آقا شما این همه طلبه تربیت کردید، کتاب نوشتید، مسجد اعظم ساختید و ... گفت: وقتی پیامبر اکرم گفت: لااله الا الله، دشمنان زدند دندان مبارکش را شکستند اما من در تمام عمر بخاطر اسلام یک سیلی نخوردم پس حتما کار من یک جایی میلنگد!
امیدوارم علماء بزرگوار سخنان مرا همچون پیام هدهد به سلیمان تلقی کنند، آنگاه که از ملکه سبا و سرزمین یمن خبر آورده بود و اقدامی همچون اقدام سلیمان انجام دهند.
برآورد من این است که "مسلمانان برزیل" به شخصی مثل مانند علامه زکزاکی در نیجریه یا مرحوم علامه شرفالدین در لبنان نیاز دارند، متاسفانه یکی از آفات رایج حوزههای علمیه این است که علماء خیلی دیر و طلاب خیلی زود احساس تکلیف میکنند! از این رو، به قول آیتالله جوادی آملی، حوزه علمیه قم مدام نهالفروشی میکند!
اگر چه در کمّیات همیشه یک برابر با یک است اما در کیفیات، گاهی یک برابر با یک میلیون و یک میلیارد است! امروزه سید حسن نصرالله و علامه زکزاکی هر کدام یک روحانیاند و من هم یک روحانی اما آنها کجا و من و امثال من کجا!
همه میدانیم که در صدر اسلام، اتفاقات مهمی افتاد که هر یک میتوانست مبدا تاریخ اسلام قرار گیرد، اتفاقاتی مانند، ولادت نبی اعظم، بعثت ایشان به عنوان آخرین پیامبر، سفر معراج، فتح مکه و ... اما هیچ کدام مبدا تاریخ اسلام قرار نگرفت، 13 سال از بعثت گذشته بود، تازه مبدا تاریخ اسلام مشخص شد، به چه مناسبت؟ به مناسبت هجرت ایشان از مکه به مدینه! چه رازی در این سفر چند صد کیلومتری نهفته است که در سفر معراج نبود و مبدا تاریخ اسلام قرار نگرفت؟
قرآن مجید در آیات متعددی، مسلمین را به سیر در زمین و هجرت فرا میخواند اما متاسفانه از دیرباز، همواره اکثریت قشر مذهبی ایران اهل هجرت نبوده و غالب مهاجران نیز چندان مذهبی نبودهاند البته گاهی هم شخصی مثل شیخ احمد قمی در اواخر قرن شانزدهم میلادی برای تبلیغ تشیع به تایلند رفته و در آن ناحیه بسیار مؤثر بوده و نسل وی تا به امروز باقی مانده و جمعیت آنها به 50 هزار نفر رسیده است، آن هم چه شیعیان پرشور و ولایتمداری، در حالی که سالانه 2 برابر جمعیت آنها، ایرانیان به آن دیار مسافرت میکنند اما برای چه کاری و به چه نیّتی، احتمالا خودتان بهتر میدانید!
امروز از جمعیت 210 میلیون نفری برزیل، جمعیت ایرانیان حدود 5 هزار نفر است، کشوری رویایی که بیش از 5 برابر ایران مساحت دارد.
البته قصد من نادیده گرفتن تلاشهای ارزشمند صورت گرفته نیست؛ قبل از انقلاب، جمعیت طلاب غیرایرانی در حوزه علمیه قم حدود 800 نفر از 13 ملیت بود اما امروز دهها هزار نفر از 136 ملیت در جامعه المصطفی قم مشغول کسب علوم دینی هستند و پس از گذراندن این دوره ها، به کشورهای خود بازگشتهاند و در این میان طلابی از آمریکای لاتین نیز جذب شدهاند که از جمله آنها میتوان به طلبه فاضل و سختکوشی مثل سهیل اسعد اشاره کرد.
همچنین میدانم که مسجد محمد رسول الله (ص) و حسینه اهل بیت (ع) در سائوپائولو و حسینیه امام خمینی در فوزدی ایگواسو و انجمن خیریه اسلامی برزیل در سائوپائولو قرار دارند و مشغول به خدمترسانیاند؛ اگر خواستید از فعالیت آنها اطلاع یابید، توصیه میکنم به پربینندهترین سایت اینترنتی شیعه در برزیل با عنوان «الرساله» مراجعه کنید، این سایت به 5 زبان عربی، فارسی، پرتغالی، اسپانیولی و انگلیسی، اطلاعرسانی کرده و پاسخگوی مسائل مختلف اسلامی است و همچنین شیعیان لبنانی نیز پس از انقلاب اسلامی ایران، تلاشها و خدمات ارزشمندی را در آنجا انجام دادهاند که هر کدام در جای خود قابل تقدیر است.
تاریخ اولیه جمعیت یک و نیم میلیونی مسلمانان برزیل از زمان استعمار پرتغال در قرن 16 آغاز میشود؛ بسیاری از پرتغالیهایی که به برزیل آمدند، مورهای مسلمان بودند اما از ترس دادگاههای تفتیش عقاید آن زمان به مسیحیت تغییر دین دادند! مورها نه رهبری داشتند و نه سازماندهی اجتماعی بنابراین در فرهنگ و تمدن برزیل جذب و هضم شدند بنابراین تعجب نکنید از میان 12 میلیون عربتبار ساکن برزیل فقط حدود 10 درصد آنها مسلمان هستند.
حضور آشکار اسلام در برزیل را باید بعد از واردات بردههای آفریقای غربی به برزیل در قرن 18 دانست؛ با اینکه بردهها از قومیتهای مختلف بودهاند اما آنها را مالس میخواندند به معنی مسلمان اهل مالی؛ قبلا گفتم راز موفقیت تبلیغی در برزیل روی گشاده و دست گشاده از سوی یک عالم دینی است.
گر چه برزیل یک کشور وسیع و دارای منابع فراوان و اقتصاد قدرتمندی است اما در این کشور حدود 22 میلیون نفر در فقر مطلق به سر میبرند؛ این رقم با در نظر گرفتن شمار افرادی که در فقر نسبی زندگی میکنند به 50 میلیون نفر میرسد که با حقوقی زندگی میکنند که برای نیازهای اولیه آنان نیز ناکافی است؛ این یک مسئله مهمی است که از نابرابری اقتصادی در آن کشور نشأت میگیرد و بر اساس شاخص ضریب همبستگی گینی یکی از بالاترین نابرابریهای اقتصادی در جهان تلقی میشود.
فقر در برزیل بیشتر در قالب مناطق فقیرنشین تجلی پیدا میکند که در قالب بسیاری از نواحی فقیرنشین در مناطق حاشیه شهری و نیز در مناطق دورافتاده که دارای نرخ پایین توسعه اقتصادی و اجتماعی هستند، نمودار میشود همچنین مناطق مختلف از نظر میزان ثروت و رفاه با یکدیگر متفاوت هستند؛ در حالیکه شمالشرقیترین منطقه برزیل دچار مشکلات مزمن ناشی از آب و هوای نیمه خشک مناطق مرکزی است و خشکسالیهای ادواری آن زندگی میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار دادهاست، شهرهای بسیاری در جنوب و جنوبشرقی دارای استانداردهای اجتماعی اقتصادی نظیر کشورهای پیشرفته در جهان هستند.
ان شاءالله در بخش سفر به ریو و معرفی مناطق فقیرنشین به این بحث بیشتر خواهم پرداخت.
گفتم دکتر کشتکار با همه امتیازاتی که داشت به ایران برگشت و بجای او یک ناظر بهداشتی جدید آمد که روحیات او 180 درجه عکس دکتر بود؛ در نخستین جلسه معارفه به عنوان اولین جمله گفت: "پولی که آخر هفته به عنوان خرجی میخواهید به ما بدهید، مبلغش کم است، باید 100 رئال به آن اضافه کنید!"
قبلا گفته بودم ما روزانه حدود 10 تا 12 ساعت در کشتارگاه بودیم، در نتیجه برای رفع خستگی، بیشتر هفتهها روزهای شنبه یا یکشنبه را که تعطیل بودیم با ماشین شرکت و به همراه یک راننده برای دیدن جاذبههای طبیعی به خارج شهر میرفتیم؛ شرکت مبلغی را برای هزینه و خرجی به ما میداد، ما هرگز در مورد پول با مدیریت صحبتی نمیکردیم و شأن خود را بالاتر از این میدانستیم که در این امور حرفی بزنیم؛ با گفتن این جمله وزن دکتر مشخص شد، آنها به یکباره به هم نگاه کرده و زدند زیر خنده، رنگم پرید وسط حرفش پریده و گفتم ببخشید سخنان ایشان حرف خودشان است و هیچ ربطی به من ندارد!
با این که سفر دومی بود که به برزیل آمده بود، از زبان پرتغالی چیزی نمیدانست و زبان انگلیسی را هم که سالها پیش در دانشگاه خوانده بود، فراموش کرده بود! من مجبور بودم با همه محدودیتی که در زبان داشتم در نبود پدرام مترجم ایشان هم باشم، تا جایی که یک بار هودریگو رو به من گفت: به دکتر بگو آب میخورد؟ گفتم: چرا خودت نمیگویی؟ گفت ولش کن این هیچی نمیفهمه و بعد زد زیر خنده! ناراحت شدم اما کاری نمیتوانستم بکنم؛ همان جلسه اول، دکتر بند را آب داده بود، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد!
دکتر نمازش را میخواند اما علاقه عجیبی به عضویت در کانالهای مخالف و معاند داشت! دو سه بار در رستوران حرف نامربوطی زد که خیلی خویشتنداری کردم تا کار به کتککاری نکشد! من در ابتدا تلاش میکردم اختلافات فکری را نادیده بگیرم اما واقعا نمیشد، حالا قدر دکتر نیازی و کشتکار را به خوبی می دانستم.