۰

ازدواج غيرشرعی و غيرقانونی كه مقدس شد!

در تاريخ 19 اسفند 63 اعلان ازدواج غير مترقبه و حيرت انگيز نفر اول سازمان (رجوي) با همسر فرد دوم سازمان (ابريشمچي) توجه بسياري را به اين حادثه معطوف ساخت.
کد خبر: ۲۲۴۸۵
۱۴:۳۰ - ۱۸ تير ۱۳۹۰
SHIA-NEWS شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از فارس: در 19 اسفند 63 اعلان ازدواج غير مترقبه و حيرت انگيز نفر اول گروهك منافقين (رجوي) با همسر فرد دوم اين گروهك (ابريشمچي) توجه بسياري را به اين حادثه معطوف ساخت، مركزيت اين گروهك تروريستي در بيانيه خود كوشيد تا اعضا و هواداران را براي جا انداختن شكل نوين رهبري آماده سازد.

گروهك تروريستي منافقين كه در سال 1344 با هدف سرنگوني رژيم وابسته پهلوي و مقابله با امپرياليسم جهاني به رهبري آمريكا تشكيل شد، پس از 4 دهه از اولين اقدام تروريستي عليه آمريكا و فراز و فرود تا به آنجا پيش رفت كه با تغيير كلي در ايدئولوژي خود امروز به جيره خوار آمريكا تبديل شده است.

گزارش زير شرح مفصلي از شكل گيري، فعاليت‌ها و سرنوشت اين گروهك تروريستي است كه به همت انجمن عدالت (خانواده شهدا و جانبازان ترور) گردآوري شده و از نظر خوانندگان مي‌گذرد.

* ويژگي‌هاي فرقه

در يك فرقه رهبر خودخوانده كه منصوب خويشتن است، تنها مركز قدرت و تنها تعيين كننده ارزشها و اهداف است و خودمختاري وي حد و مرزي ندارد. به كسي پاسخگو نيست و "مذهب " خود را با اقتباس صوري از ساير اديان و ايجاد تركيب التقاطي اختراع مي‌كند. برخي از مهم‌ترين و رايج‌ترين روش‌هاي رهبري فرقه براي حفظ و گسترش سلطه خود عبارتند از: حذف فيزيكي مخالفان، بي اعتبارسازي و خائن ناميدن مخالفان پيش و پس از حذف پرونده سازي و وارد كردن تهمت‌هاي شرم آور و دشنام گويي به منتقدان و مخالفان، وارونه سازي متهورانه مواضع ايدئولوژيكي يا سياسي. تلقين و باورآفريني در افراد و ترغيب اعضا به تخريب و تحقير شخصيت خويش از ديگر تاكتيك‌هاي اصلي "فرقه " است و در قبال، ابهام، سؤال، ترديد و يا اعتراض محسوب مي‌شود. فرد با تبديل شدن به مريد به خويش تلقين مي‌كند كه قدرت تشخيص و تميز مسائل را ندارد و اين رهبر است كه قالب‌هاي انديشه و زندگي را مي‌سازد.

* رهبر فرقه؛ فردي فراسوي انسان‌هاي عادي و برخوردار از توان ماورايي!

قطب بندي و تعاريف خير و شر و دوست و دشمن تابع تشخيص و تمايل رهبر فرقه است و او از پاسخگويي به مريدان مصون است و فاصله نجومي بين وي و ديگران ايجاد مي‌شود. او فردي است فراسوي انسان‌هاي عادي و برخوردار از توان ماورايي كه همگان بايستي به او الصاق شوند و برخلاف مذاهب حقيقي كه دعوت به خدا مي‌كنند، رهبر فرقه و يا خود فرقه در جايگاه خدا قرار مي‌گيرد و جنبه مقدس و الوهي مي‌يابد.

بسياري از فرقه‌ها سعي مي‌كنند از زبان و فرهنگ تحريف شده مذاهب براي مشروعيت بخشيدن به خود استفاده كنند. از اين رو ادعا مي‌شود كه رهبر فرقه راز خلقت جهان و جهان بيني و سرشت انساني را با الهام از تعليمات آسماني مي‌گيرد. دروغ و فريب و اغوا و چند چهره بودن در فرقه توجيه مي‌شود و ارتكاب به آنها براي حفظ فرقه توسط رهبر و اعضا مجاز دانسته مي‌شود.

رهبر فرقه، جامعه تحت كنترل خود را بسته و محرمانه شكل مي‌دهد و پنهان كاري و رازداري و طبقه بندي اغلب موضوعات حتي كم اهميت را حياتي و غيرقابل گذشت بر مي‌شمرد. تأكيد بر اصل پرده پوشي و رازآميزي در فرقه براي ايجاد ديسيپلين شديد و نظام سلسله مراتبي مبتني بر اطاعت محض و كوركورانه يك ابزار مؤثر است.

آنگونه كه جمع كثير اعضاي سابق سازمان بنا بر مشاهدات عيني و تجربيات مستقيم خود مي گويند: مسعود رجوي توانست ويژگي‌هاي مزبور را در سازمان ايجاد و يا تقويت كند. او خوب مي‌توانست مانور دهد، حركت‌هاي نوساني برود و با زرنگي مواضع ديروز را نفي كند و تشكيلات را كاملاً وابسته و متعلق به خود سازد. بيشتر محتواي فكري و نظري وي براي رسيدن به قدرت مطلق بود و در داخل تشكيلات نيز از هر فرصتي براي برجسته كردن خويش به خوبي استفاده كرده است.

* وزارت خارجه آمريكا: رجوي تشكيلات را مستبدانه اداره و ناراضيان را سركوب مي‌كند

در گزارش وزارت امور خارجه آمريكا درباره سازمان كه در آبان 1373 (اكتبر 1994) منتشر شد. به نكاتي درباره وضعيت فرقه‌اي آن نيز اذعان شده است. در اين گزارش كه تحت تأثير شرايط منطقه‌اي وضعيت عراق و بهبود جايگاه بين‌المللي جمهوري اسلامي ايران به ناگزير واقعياتي درباره سازمان را بيان مي‌كرد، چنين آمده بود: مجاهدين در درون خويش تشكيلات را مستبدانه اداره، ناراضيان را سركوب كرده و تحمل نظرات مخالف را ندارند. رجوي كه بازوهاي سياسي و نظامي مجاهدين را رهبري مي‌كند، پيرامون خود يك كيش شخصيت ايجاد كرده است. در پاريس اعضاي غير مجاهدين شوراي ملي مقاومت با شيوه خودكامانه رجوي به مقابله برخاستند. شيوه خودكامانه تصميم گيري رهبري و رفتار پرستش گونه اعضاي آن با يكديگر تركيب شده‌اند. سلطه طلبي رجوي ريشه در تاريخچه سازماني مجاهدين در ايران دارد. مسعود رجوي رهبري سلطه جويانه خود را با ايجاد كيش شخصيتي كه مقدمتاً پيرامون او و در مرحله بعد همسرش مريم دور مي‌زند، تكميل مي‌كند.

در سال 1988پروفسور يرواند آبراهاميان عوامل زيربنايي اين وضعيت را چنين تجزيه و تحليل كرد: "در اواسط 1987سازمان مجاهدين همه صفات يك فرقه را دارا بود. آن رهبري عالي مقام خاص خود را داشت كه به طو رسمي به او عنوان "رهبر " اطلاق مي‌شود و به طور غيررسمي به او "امام حاضر " عنوان مي‌دهند.

مجاهدين سلسله مراتب خشكي به وجود آورده‌اند كه براساس آن دستورات از بالا صادر مي‌شود و اولين وظيفه هر نيروي عادي و معمولي اطاعت بي چون و چرا و بدون هرگونه سؤالي مي‌باشد. سازمان ايدئولوژي مجزاي مخصوص به خود را به وجود آورده، زباني را كه اعضاي مجاهدين در بين خودشان به كار مي‌برند در مقايسه با زباني كه در مورد غربيان به كار مي‌برند فرق داشته و غالباً با يك زبان مكاشفه‌اي و سلسله مراتبي در بين خودشان صحبت مي‌كنند.

* ازدواج غير شرعي و غير قانوني كه مقدس شد!

در تاريخ 19 اسفند 63 اعلان ازدواج غير مترقبه و حيرت انگيز نفر اول سازمان (رجوي) با همسر فرد دوم سازمان (ابريشمچي) توجه بسياري را به اين حادثه معطوف ساخت. مركزيت سازمان در بيانيه خود كوشيد تا اعضا و هواداران را براي جاانداختن شكل نوين رهبري آماده سازد. ظاهراً چنين نمايانده شد كه اين برنامه از مدت‌ها قبل توسط رجوي در حلقه پيرامونش مورد بحث و پذيرش قرار گرفته بود و مدت‌ها روي طراحي و چگونگي اجراي آن كار شده بود.

از همان مرحله آغازين اجراي اين طرح كادرها در مقياس وسيعي اقدام به تقديس و ستايش و اعلام تسليم در برابر رهبري نوين كردند. به رغم آشكار بودن جنبه غيرشرعي اين ازدواج كه قبل از سپري شدن مدت شرعي بين طلاق و ازدواج دوم زن انجام شده بود، در تبليغات انبوه سازمان تلاش شد تا با تشبيه و استناد موضوع به اسلام و سنت پيامبر صورت مقدس نيز براي اين اقدام پرداخته شود. حال آنكه شگفتي و تحير ناشي از اين ماجراي عجيب و بي سابقه وجوه عاطفي و انساني ايجاد جدايي بين يك زوج داراي فرزند 3 ساله و تصاحب اقتدارگرايانه همسر يك دوست و همكار را نيز در اذهان برجسته ساخته بود.

* ابريشمچي: مخالفت با مشيت مسعود كفرآميزتر از مخالفت با مشيت خداست

در كتابچه "بحران در خط مشي " طرح موضوع اين گونه صورت پذيرفته است: اعلام شد كه مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق ايران كه قبلاً همسر دوم خود، دختر ابوالحسن بني صدر را طلاق داده بود، با مريم قجر عضدانلو همسر مهدي ابريشمچي ازدواج كرده است. ابريشمچي عضو مركزيت سازمان و مسئول روابط خارجي است و براي آنكه زنش مريم بتواند با رجوي ازدواج كند، او را طلاق داد. رجوي و ابريشمچي در مراسم ازدواج در كليسايي در پاريس اين اقدام را "انقلاب نوين ايدئولوژيك مجاهدين " توصيف كردند. ازدواج مزبوربا آن كيفيت طبعاً انعكاس نامطلوبي در بين بسياري از اعضا و هواداران و همه كساني داشت كه خبر را با حيرت و شگفتي تمام دريافت كردند. كساني چون ابريشمچي (در رده هاي بالا) نمونه برجسته‌اي ازشخصيت‌هاي "حل " شده در سازمان و از "خويشتن انساني " تهي گشته هستند كه در برابر سازمان و رهبر آن ازخود اراده و انديشه مستقل ندارند. در وجود تهي شده از خويشتن انسانيشان مسعود و سازمان حلول كرده‌اند. وقتي تمايل، رأي و سياست رجوي و به اصطلاح جمع بندي و مصلحت سازمان بر اين ازدواج قرار گرفت، ابريشمچي همسر خود را كه فرزندي هم از او داشت، بي آنكه عواطف انساني‌اش جريحه دار شود. طلاق داد و جمله‌اي گفت كه مضمونش اين بود: مخالفت با مشيت مسعود كفرآميزتر از مخالفت با مشيت خداست.

* روايت خواهرزن اول از ازدواج سوم

مينا ربيعي خواهر اشرف ربيعي همسر اول مسعود رجوي كه از سازمان جدا شده است. طي نشستي درباره بررسي انقلاب ايدئولوژيك درباره ماجراي ازدواج سوم رجوي مي‌گويد: رجوي از اواخر پاييز 63 آمد در خفا انقلاب ايدئولوژيك را طراحي كرد. وي با فيروزه بني صدر ازدواج كرده بودند و آن طور كه آقاي بني صدر در نوشته‌هايشان بيان مي‌كنند، يك ازدواج با نهايت عشق و علاقه و خارج از مسائل سياسي بوده. (البته به ما اين طور نگفتند و ما هم اين طورنديديم! كه اين مبحث جدايي دارد.) آقاي رجوي در شرايطي كه همسرخانم فيروزه بني صدر بودند، در شرايطي كه مهدي ابريشمچي و مريم عضدانلو زندگي مشتركي آن طور كه خودشان در نشرياتشان اعلام مي‌كنند، كاملاً موفق و بر مبناي علاقه با هم داشتند. در چنين شرايطي تصميم گرفتند كه انقلاب ايدئولوژيك را طراحي و به اجرا بگذارند، ولي در پنهان. قبل از اينكه انقلاب ايدئولوژيك را اعلام كنند تحت عنوان اينكه رژيم نفوذي داخل سازمان فرستاده، بچه‌ها را در منطقه كردنشين عراق خلع سلاح كردند و زندان‌هايشان را آماده كردند. دستبندها، شكنجه‌گران، نقاب‌ها و آن چشم بندها آماده شد و بعد از خلع سلاح بچه‌ها تحت عنوان نفوذي‌هاي رژيم 750 نفر را بازداشت و زنداني كردند. بعد از اينكه بچه‌ها را زندان كردند، در اسفند ماه در درون تشكيلات مسئله انقلاب ايدئولوژيك را مطرح كردند و بعد از آن هم با برنامه‌اي (كه خود مبحث جدايي دارد) ترتيب جدايي مسعود رجوي و فيروزه بني صدر را دادند و به فاصله كوتاهي بين مريم عضدانلو و مسعود رجوي اعلام ازدواج كردند. كمتر كسي بود كه اين خبر را بشنود و با شگفتي براي چند روز به اين مسئله فكر نكند. اين چه معنايي دارد كه آقايي كه همسرش را دوست دارد از او جدا شود و آقاي ديگري حتي بدون رعايت مسائل ديني‌اش كه بايد چهار ماه صبر كنند، كه شايد اين زوجين به هم برگشت كنند؛ شايد بخواهند ادامه دهند، بدون در نظر گرفتن اين موارد ازدواجشان را اعلام كردند.

البته در اغلب انتقادات اعضاي سابق سازمان و شوراي مقاومت از منظر اخلاقي ابتدا و پيش از رجوي اين ابريشمچي بود كه آماج حملات اوليه واقع مي‌شد كه چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفيق تشكيلاتي‌اش "گذشت " كند و به اين موضوع تن دهد.

* ازدواج نامتعارف؛ ارتقاي مسعود به رهبر پيامبر گونه

هدف اصلي برنامه جنجال برانگيز موسوم به "انقلاب ايدئولوژيك " نه تنها تثبيت، بلكه ارتقاي رجوي به مقام رهبر پيامبرگونه و لازم الاتباع و خارق‌العاده با ويژگي‌هاي استثنايي در رأس تشكيلات بود.

اندك زماني پس از آغاز ماجرا تعريف‌ها و تمجيدها از رجوي با عناويني چون رهبر، مراد و معلم شروع شد و با الفاظي همانند امام الهادي و ناطق بالحق ادامه يافت. مهدي ابريشمچي گفت: اجازه مي‌خواهم كه پذيرش مسئوليت خطير ايدئولوژيكي و متعالي كه به حق بر تارك تمام پيروزي‌هاي سازمان و بخصوص پيروزي‌هاي ايدئولوژيكي آن مي‌درخشد را به رهبرمان، معلممان و مرادمان مسعود و مريم تبريك بگويم. ميليشيا و مجاهدين از اسم مسعود اراده و ايمان مي‌گيرند و خدا را سپاس مي‌گويم كه افتخار درك رهبري مريم و مسعود و اين انقلاب ايدئولوژيك را پيدا كردم.

دليل و ماهيت اين همه تحسين و تعريف و تمجيدها از رهبري نوين چيزي نبود جز ظهور عيني و بروز آشكار حقايق و تحولاتي كه از مدت‌ها قبل در سازمان رخ داده بود. در حقيقت از مدت‌ها قبل روابط دروني و رهبري سازمان به سوي رهبري فردي و سلطه شخصي و انحصاري سير كرده بود. آنچه تحت عنوان "انقلاب " انجام مي‌شد، نمايشي بود كه به وسيله آن «رهبري نوين» مي‌خواست موقعيت خود را به تأييد همه كادرها و اعضا و سپس هواداران برساند و موانع داخلي را شناسايي و رفع كند يا سركوب كند. در فرهنگ جديد تشكيلاتي اعضا و كادرها بايد مي‌پذيرفتند كه رهبري نوين نقش "پيشوا " را در سازمان داشته باشد و در همه موارد از جمله مسائل ايدئولوژيك، سياسي و ... مطيع و تسليم محض وي باشند.

اغلب هواداران و كادرهاي محصور در تار و پود تشكيلات مي‌بايست با اعلام وفاداري آشكار باقيمانده اراده و تفكر مستقل در زواياي دروني و حتي تظاهر به دارا بودن قدرت تشخيص و حق انتخاب را از خود سلب مي‌كردند تا روح و جسم خويش را دربست تسليم رهبر كنند.

* انقلاب ايدئولوژيك و عيان‌تر شدن "حاكميت فردي "

از ابتدا دو موضوع در كنار هم به عنوان اهداف سازمان از اين "انقلاب نوين " مطرح و بر روي آن تبليغ مي‌شد: اول ارتقاي موقعيت زن و تساوي حقوق زن و مرد در سازمان؛ و دوم مطرح كردن تركيب مسعود و مريم به عنوان رهبري همطراز با رهبران بزرگ تاريخ كه همانند معصومين(ع) بايستي تبعيت شوند و همه تسليم فرمان و مشيتي كه اين دو تعيين مي‌كنند، باشند. در واقع مفهوم اين كار از لحاظ تشكيلاتي، علني ساختن و رسميت بخشيدن به چرخش از رهبري شورايي به رهبري مطلق العنان فردي و خودكامه بود، زيرا قبلاً هم شورا و مركزيت بيشتر كاركرد نمايشي داشتند تا واقعي و در اغلب موارد همگان تابع رجوي بودند كه توانسته بود بر مقدرات و امكانات سازمان سلطه كامل بيابد. انقلاب ايدئولوژيك فقط تعارفات و تظاهرهاي پيشين را برطرف ساخت و "حاكميت فردي " را عيان‌تر كرد.

از طرفي بن بست سياسي استراتژيك سازمان موجب ايجاد بحران و شكاف در صفوف آن شده بود و مي‌توانست به اضمحلال تشكيلات بيانجامد. رهبري سازمان با هدف سركوب بحران ايجاد شده علت اصلي تمام شكست‌هاي استراتژي‌هاي قبلي سازمان را در نداشتن رهبري مشخص كه همه اعضا و هواداران از او تبعيت بي قيد و شرط كنند، اعلام كرد.

هادي شمس حائري از اعضاي قديمي كه پس از 16سال عضويت در سال 1370از سازمان جدا شد، مي‌نويسد: انقلاب ايدئولوژيك اول كودتايي عليه كار جمعي و شورايي بود (البته فكر نشود كه قبل از اين انقلاب كار جمعي وجود داشته بلكه در اثر اين انقلاب خطر كار شورايي براي هميشه از بين رفت). مسعود طينت خود را هرگز نشان نمي‌داد. او پيچيده عمل مي‌كرد. در ظاهر امر به ساير رؤساي سازمان در نشست وانمود مي‌كرد كه خيلي دمكرات منش است از همه نظر مي‌خواست و اگر نظرات ديگران مخالف بود، سعي مي كرد با كار توضيحي آنها را قانع كند تا رأي بدهند.

يعني در اصل نظرات خود را به ديگر اعضاي مركزيت و دفتر سياسي ديكته مي‌كرد لذا اين كار مشكل و پردردسري بود و كارها به كندي پيش مي‌رفت. از طرفي اينجا كه شركت سهامي نيست كه با رأي گيري مسئله حل شود. پس موضوع كار صلاحيت كجاست؟ اين خطراتي بود كه مسعود رابالقوه تهديد و صلاحيت و رهبري او را كمرنگ مي‌كرد.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: