درآمد
تعظيم روز غدير و برگزاري مراسم عيد در آن از ديرباز شعار تشيع بوده است. به علاوه چون به موجب بعضي احاديث (زادالمعاد مجلسي، حديث معلي بن خنيس) روز غدير مصادف با نوروز بوده، شيعيان افغانستان و هند و پاکستان روز اول فروردين را به احترام روز غدير عيد مي گيرند.
در مصر، خلفاي فاطمي عيد غدير را رسميت دادند (المعزالدين لله، حسن ابراهيم و طه شرف، ص 285). در ايران نيز از سال 907 ه.ق. که شاه اسماعيل صفوي به سلطنت رسيد و مذهب تشيع را رسميت و رواج داد تا به امروز عيد غدير از اعياد رسمي کشوري است. در نجف هر سال در اين روز مراسم باشکوهي در صحن علوي منعقد مي شود و رجال و علماي شيعه و سفراي بلاد اسلامي در آن حضور يافته، خطابه ها و قصايد غديريه ايراد مي شود.
در احسا و قطيف، که موطن شيعيان اثنا عشري است، و در يمن که شيعيان زيدي به سر مي برند، نيز روز غدير با جشن و چراغاني برگزار مي شود و در مجامع مذهبي، حديث غدير روايت مي گردد.
ادبيات غدير و غديريهها
واقعه غدير خم علاوه بر آن که سرفصل کتب تفسير و حديث و کلام و فقه و تاريخ شيعه است، در ادبيات و هنر و عادات و آداب اجتماعي و سنن ملي شيعه نيز تاثير سازنده داشته است و مخصوصا در شعر عربي و سپس فارسي جاي ممتازي دارد.
علاوه بر حسان بن ثابت که نخستين شاعر غديريه سرا بود، ساير صحابه مانند اميرالمومنين علي ـ عليه السلام ـ عمر و بن العاص و قيس بن سعد بن عباده نيز اين حديث را در اشعار خود جاويدان ساختند.
بعد از ايشان فحول شعراي عرب مانند کميت بن زيد اسدي، سيد اسماعيل حميري، ابوتمام، دعبل خزاعي، شريف رضي، شريف مرتضي، مهيار ديلمي، صاحب بن عباد، ابوفراس، حسين بن حجاج، کشاجم، ابن منيز طرابلسي، و صفي الدين حلي و... غديريه هاي پرمغز و عالي سرودند و اين هنر را در ادب عربي و بين شيعيان رايج ساختند. نمونه اشعار ايشان در کتاب اعيان الشيعه و الغدير به چاپ رسيده است.
شرح احوال شاعران شيعي عرب در کتاب اخبار شعرا الشيعه، تاليف ابوعبدالله مرزباني و ادب الطف، تاليف سيد جواد شبر و ساير تراجم شعرا و تواريخ ادب عرب مسطور است.
در زبان فارسي قديمي ترين غديريه از منوچهري دامغاني (درگذشته 432 ه.ق.) در دست است. از آن پس شاعران شيعي در ايران و ساير بلاد آسيا به غديريه سرايي پرداختند و از عهد صفويه رسم شد که در مجالس رسمي عيد غدير قصايد غديريه خوانده شود.
از مشاهير شاعران پارسي غدير بايد از ناصر خسرو قبادياني، سنايي غزنوي، ابن يمين فريومدي، وحشي بافقي، قاآني شيرازي، شمس الشعرا بهار و... نام برد.(1) به علاوه مثنويها و حماسه هاي بسيار در اطراف حديث غدير سروده شده و موضوع را از جنبه هاي مختلف مورد بحث قرار داده اند.
مشهورترين مثنويهاي عرفاني که به نام ولايت نامه معروف است، اثر طبع هاشم ذهبي، محمد هاشم درويش زنجاني، صدر کاشف دزفولي، ضمير حلوايي، عبدالواحد ناظم، فارغ گيلاني، آخوند ملا سلطان علي گنابادي و سليم توني است.(2)
ايرادات بر حديث غدير و پاسخ آنها
غالب علماي اهل سنت مانند شيعيان در صحت حديث غدير ترديد نمي کنند. نام چهل تن از ايشان را علا مه اميني در الغدير(3) با اقوال و ترجمه احوالشان ثبت کرده است، ولي اينان به دلايلي که در کتب خود آورده و بيشتر آنها تقليدي است اين حديث را براي اثبات ولايت مطلقه و خلافت بلافصل مولاي متقيان علي ـ عليه السلام ـ کافي نمي دانند. براي روشن شدن موارد اختلاف توضيحات ذيل نوشته مي شود:
1) از قرن پنجم هجري که تعصبات و صفآرايي هاي مذهبي شدت يافت بعضي مانند ((ابن حزم اندلسي)) (درگذشته 438 ه.ق.) و بعد از او ((ابن تيميه)) (درگذشته 622 ه. ق.) به دليل آن که حديث غدير در صحيح بخاري و صحيح مسلم مذکور نيست و از طرق اهل سنت روايت نشده و جز در مسند ابن حنبل در ساير صحاح نيامده است آن را ضعيف شمردند.
((ملا سعد تفتازاني)) و ((قاضي عضد ايجي)) و ((ملاعلي قوشچي)) و ((مير سيد شريف جرجاني)) و نظاير ايشان نيز همين سخنان را تکرار و براي نظر خود شاهد آوردند که ((ابوداوود)) و ((ابوحاتم سجستاني)) نيز صحت اين حديث را مورد طعن قرار داده اند.
شيعيان در پاسخ ايشان مي گويند:
اولا احاديث صحيح به مندرجات دو کتاب بخاري و مسلم منحصر نيست. به همين سبب حاکم نيشابوري (درگذشته 405 ه.ق.) کتاب المستدرک علي الصحيحين را نوشته بود تا احاديث صحيح از قلم افتاده را در آن جمع کند و حديث غدير از آن جمله است.
ثانيا حديث غدير در صحيح ترمذي و سنن ابن ماجه و سنن دارقطني و مسند ابن حنبل که هر چهار کتاب از اصول موافق اهل سنت به شمار مي رود مسطور است.(4)
ثالثا در طرق حديث غدير، سي تن از مشايخ بخاري و مسلم(5) مذکورند که اگر در اعتبار ايشان شکي باشد اعتبار احاديث بخاري و مسلم نيز زير سوال مي رود.
رابعا حديث غدير را 110 تن از صحابه و 84 تن از تابعين و 310 محدث روايت کرده اند. چنين حديث متواتري را ضعيف چگونه توان گفت.
خامسا ((من کنت مولاه فعلي مولاه)) که در حديث غدير آمده در ساير احاديث صحيح نيز آمده است، مانند حديث بريده بن الحصيب و حديث اغمش و حديث ابن عباس.(6)
2) در دلالت حديث بر ولايت و امارت علي ـ عليه السلام ـ بر همه مومنان و امامت و خلافت او، همه علماي شيعي اتفاق نظر و اجماع دارند. شواهد بسيار از کلام فحول شعرا و لغويين عرب که قولشان در عربيت حجت است ثابت مي کند که مولي به معني ((اولي به نفس)) و ((ولي واجب الاطاعه)) است و چنان که گذشت ابوبکر و عمر، علي ـ عليه السلام ـ را ((مولي کل مومن و مومنه)) خواندند که معلوم است به معني ولي واجب الاطاعه است.
3) در فرهنگ هاي عربي، مولي به بيست و هفت معني آمده است:
پروردگار، انعام دهنده، انعام داده شده، آزاد کننده، آزاد شده، پسر، عمو، پسرعمو، خواهرزاده، شريک، بنده، مالک بنده، هم سوگند، يار، تابع، همسايه، مهمان، ولي، ناصر، داماد، عهده دار امر، سزاوارتر، خويشاوند، آقا، متولي، فقيد و دوستدار.
علماي اهل سنت به دلايلي که در کتب حديث و کلام ذکر کرده اند مولي را در حديث غدير، دوستدار و ياور معني مي کنند. مولانا جلال الدين رومي حديث غدير را در مثنوي معنوي چنين ترجمه کرده است:
زين سبب پيغمبر با اجتهاد / نام خود وان علي مولي نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست / ابن عم من علي مولاي اوست
و مي گويند مولي به معني اولي يا ولي نيست، چون وزن مفعل در زبان عرب به معني افعل يا فعيل نيامده است، بنابراين بر اين حديث بر ولايت مطلق و خلافت مولا علي نمي شود استناد کرد.
شيعيان اين استدلال را نادرست مي دانند و شواهد بسيار اقامه مي کنند که مفعل به معني افعل و فعيل، هر دو، آمده است.(7) به علاوه ياري کردن و دوست داشتن پيغمبر به حکم قرآن بر هر مسلمان واجب است. توصيه ياري کردن و محبت مولا علي ـ عليه السلام ـ هم مساله چنان مهمي نبود که به خاطر آن کنگره اسلامي تشکيل شود. اين امر در ده ها حديث ديگر ابلاغ شده بود و تشريفات و بيعت کردن و تاج پوشي لازم نداشت.
4) ((احمد بن حنبل)) و ساير ائمه حديث آورده اند که چند تن از انصار از جمله ابوايوب انصاري در رحبه (کوفه) نزد علي ـ عليه السلام ـ آمدند و هنگام سخن گفتن او را مولي خطاب کردند. حضرت علي ـ عليه السلام ـ فرمود: چرا به من مولي مي گوييد؟ شما عربيد و من مولاي شما چگونه توانم بود؟ گفتند: ما در روز غدير خم حضور داشتيم و شنيديم که رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را مولاي ما خواند از اين رو بر خود لازم مي بينيم تو را مولي خطاب کنيم.(8)
اين حديث دليل است بر آن که معني مولي در حديث غدير بالاتر از دوست و ياور، و به معني ولي امر است.
5) بعض علماي اهل سنت آورده اند که حديث ((من کنت مولاه فعلي مولاه)) را رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ به اسامه فرموده بوده است.
شيعيان اين قول را باطل مي دانند، زيرا اسامه بن زيد ضمن گفتگو با علي گفت: مولاي من رسول الله است، تو که مرا آزاد نکرده اي؟ پيغمبر به اسامه فرمود: هر که را من آزاد کننده ام علي آزاد کننده اوست.
بعضي هم مي گويند مخاطب اين حديث در روز غدير زيدبن حارثه، پدراسامه، بوده است.
شيعيان اين قول را به هر دو احتمال باطل مي دانند زيرا اسامه بن زيد آزاد کرده پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نبوده بلکه پدرش را رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ آزاد کرده بود و او آزاد به دنيا آمد. در مورد زيدبن حارثه نيز اين سخن صادق نيست چون او در جمادي الاولي سال هفتم در جنگ موته شهيد شده بود و طبعا نمي توانست در روز غدير حضور داشته باشد. مامون عباسي با همين استدلال چهل تن از محدثين اهل سنت را مجاب نمود.(9)
6) به روايت اعيان الشيعه ابن کثير شامي در تاريخ دمشق آورده است که اجتماع غدير خم و حديث غدير در شان علي بدان سبب بود که پس از بازگشت وي از فتح يمن چند تن از ناراضيان نسبت خشونت و عدم رعايت عدالت در تقسيم غنايم به او دادند، آن حضرت براي اثبات برائت ساحت علي ـ عليه السلام ـ و رفع شبهه، اجتماع غدير را ترتيب داد و آن سخنان را در فضايل مولا علي ـ عليه السلام ـ بيان نمود.
علماي شيعي اين قصه را نيز نامناسب و بي دليل مي دانند، زيرا به اتفاق مورخين شکايت ناراضيان و پاسخ قاطع رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ در مکه در حضور حاجيان بود و حديث غدير مربوط به روز هجدهم ذي الحجه بعد از خروج از مکه و بعد از مناسک حج است. با توجه به اين که سبب خاصي پيش نيامد که در فاصله چند روز شاکيان تجديد شکايت کنند و لازم باشد رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ چنان کنگره عظيمي را براي پاسخ گويي ترتيب دهند.
پي نوشت:
1ـ يادنامه علامه اميني، 1 / 414 ـ 430، مقاله دکتر سجادي، تهران، 1352 ش.
2ـ الذريعه، 25 / 144 و 145.
3ـ همان، 1 / 294.
4ـ فضائل الخمسه، ص 349.
5ـ الغدير، 1 / 320.
6ـ المستدرک علي الصحيحين، 3 / ;110 فيض الغدير، 6 / ;218 حليه الاوليإ، 6 / 4 و ;23 مسند، ابن حنبل، 5 / ;358 کنزالعمال، 6 / ;152 ذخائر العقبي، 1 / ;86 مجمع الزوائد، 9 / 119.
7ـ فضائل الخمسه، 1 / 391 به بعد; الغدير، 1 / 344 به بعد.
8ـ الغدير، 1 / 187.
9ـ اعيان الشيعه، 1 / 363.