SHIA-NEWS شيعه نيوز:
به گزارش «شيعه نيوز» ، محمد دزفولی،
عضو هيئت علمی دانشگاه تهران و از شاگردان علامه عسكری، در ششمين نشست از
سلسله نشستهای علامه عسكری كه با همكاری مؤسسه علمی ـ فرهنگی علامه عسكری
با عنوان «بررسی كتاب "سقيفه" علامه عسكری» در محل خبرگزاری ايكنا برگزار
شد، اظهار كرد: علامه عسكری اعتقادشان بر اين بود كه ما وحدت شيعه و سنی
ممكن است داشته باشيم، اما وحدت تشيع و تسنن بعيد است.
وی افزود: علامه عسكری معتقد بود چون تشيع يك تفكر است و تسنن هم يك تفكر
است و اينها دو تفكر متضاد هستند، نمیتوان دو تفكر متضاد را با هم جمع
كرد، اما بين شيعه و سنی يعنی بين افراد میتوانيم وحدت ايجاد كنيم و
افراد را به هم نزديك كنيم.
دزفولی ادامه داد: خود علامه عسكری سيرهاش اين بود، هيچگاه به هيچيك از
اهل تسنن ناسزا نگفت و به هيچكدام اهانت نكرد و وقتی ايشان تاريخ را نقل
میكند، كاملا بیطرف نقل میكند، حتی هر جايی كه لازم باشد، با عنوانی كه
قرآن گذاشته، مطلب را بيان میكند.
عضو هيئت علمی دانشگاه تهران اضافه كرد: به عنوان مثال، علامه عسكری
میگويد: عايشه امالمؤمنين و اين لقب را قرآن كريم برای زنان پيامبر(ص)
گذاشته است كه آنها بعد از پيامبر(ص) ازدواج نكنند و حكم مادر مؤمنان را
داشته باشند؛ به همين جهت خداوند متعال لقب امالمؤمنين را برای زنان
پيامبر(ص) قرار داده است.
وی با بيان اينكه علامه عسكری بين عقايد شيعه و سنی مقايسه میكند، گفت:
بهخصوص در كتاب «معالم المدرستين»(نشانههای دو مكتب) اينگونه است.
علامه بيان میكند كه خداوند در مكتب اهل بيت(ع) چگونه معرفی شده و در
مكتب اهل سنت به چه نحوی معرفی شده است.
دزفولی عنوان كرد: علامه عسكری بيان میكند كه اهل سنت معتقدند كه خدای
متعال در روز قيامت ديده خواهد شد و مؤمنان او را خواهند ديد. همچنين آنها
اعتقاد دارند كه خداوند دارای دو دست بزرگ است؛ چون در قرآن آمده است:
«بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ؛ بلكه هر دو دست او گشاده است». علامه تأكيد
میكند كه اهل سنت معتقدند خداوند دارای چهرهای آراسته به عظمت است؛ چون
در قرآن آمده است: «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ
وَالْإِكْرَامِ؛ و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند».
اين محقق و پژوهشگر تصريح كرد: علامه عسكری همين مطالب را ذكر میكند و
میگويد كه در كتابهای اهل سنت، درباره خداوند چنين اعتقاداتی وجود دارد،
اما در كتابهای مكتب اهل بيت(ع) به شكل ديگری اين مباحث آمده است.
وی تأكيد كرد: علامه بيان میكند كه من به هيچوجه قضاوت نمیكنم، شما
خودتان درباره اين مطالب قضاوت كنيد. ايشان همچنين بيان میكند كه در
كتابهای ما پيروان مكتب اهل بيت(ع)، پيامبر اكرم(ص) معصوم هستند، اما در
كتابهای شما اهل سنت بيان شده كه رسول خدا(ص) خطاهايی را مرتكب شده است؛
مانند اينكه قرآن را فراموش میكند، نماز چهار ركعتی را دو ركعت میخواند،
نمیداند گردهافشانی چيست.
وی با اشاره به ديدگاه علامه عسكری درباره قرآن كريم اظهار كرد: علامه
همچنين درباره قرآن كريم بيان میكند كه اهل سنت چه عقايدی دارند و پيروان
مكتب اهل بيت(ع) چه نظراتی دارند. علامه اين مطالب را به صورت مقايسهای
در كنار هم میآورد و در كتاب «معالمالمدرستين» اين كار انجام شده است.
دزفولی تصريح كرد: هر كسی كه اين كتاب را منصفانه میخواند، میبيند كه
هيچ چارهای ندارد، جز اينكه سر تسليم فرود بياورد كه حق با مكتب اهل
بيت(ع) است. علامه اين مطالب را بدون هيچگونه اهانتی بيان میكند و تأكيد
میكند كه بايد حول محور حقيقت با هم متحد شويم، نه حول محور باطل.
عضو هيئت علمی دانشگاه تهران تأكيد كرد: به همين دليل بود كه بسياری از
اهل سنت به مكتب اهل بيت(ع) روی آوردند و من آن نامهها را دارم. از مصر
میديدم كه يك مهندس برای علامه عسكری نامه نوشته بود و اسامی بيش از سی
نفر را ذكر كرده و گفته كه همه آنها را به تشيع فراخوانده است.
وی با بيان اينكه تمام اين افراد در نقاط مختلف دنيا با خواندن كتابها
و آثار علامه عسكری به مذهب تشيع میگرويدند، گفت: علامه در كتاب سقيفه هم
همچون كتابهای ديگرش مسائل را بهخوبی نقل و تبيين كرده است.
وی با بيان اينكه خواننده آثار علامه عسكری خودش میتواند به نتيجهگيری
برسد، گفت: علامه عسكری هيچگاه خودش مستقيماً نتيجهگيری نمیكند، ولی
چينش حقايق بهگونهای است كه ناخودآگاه در اين ريل هر كس حركت كند، به
اين مقصد میرسد كه مكتب اهل بيت(ع) حق است.
وی با اشاره به برخی از مثالهای تطبيقهای علامه عسكری گفت: در كتاب
سقيفه به عنوان مثال، درباره اسامی آن منافقانی كه در ترور پيامبر(ص) شركت
داشتند، در كتب اهل سنت (در كتاب «المحلی» نوشته ابنحزم اندلسی، جلد 11،
صفحه 224) اينگونه آمده است و در كتابهای شيعه، در بحارالانوار، جلد 28،
صفحه 100 به گونه ديگری بيان شده است. يعنی دقيقا از هر دو منبع شيعه و
سنی مباحث را بيان میكنند.
وی در پاسخ به اين سؤال كه چگونه شد كه تمام آن 120 هزار نفری كه در جريان
غدير حضور داشتند، بعد از سقيفه، هيچ دفاعی از امام علی(ع) نكردند، گفت:
اولاً آن 120 هزار نفری كه در واقعه غدير حضور داشتند، همهشان ساكن مدينه
نبودند و بسياری از آنها خارج از مدينه بودند.
دزفولی تأكيد كرد: برای روشنتر شدن مطلب بايد به فرهنگ مردم عرب
بازگرديم. مردم عرب، خيلی وابسته به رئيس قبيله بودند. به طوری كه در زمان
خود پيامبر(ص) در جنگ احد میبينيم كه اول 1000 نفر از مسلمانها راه
میافتند به سمت احد، وسط راه به 700 نفر تقليل پيدا میكنند، چرا؟ برای
اينكه رئيس قبيله، عبدالله ابیّ، گفت: من همراهی نمیكنم و بدين ترتيب
300 نفر از افراد تحت نظر او هم خودشان را كنار میكشند.
شاگرد علامه عسكری اظهار كرد: آنها بهجای اينكه به سخن پيامبر اكرم(ص)
گوش كنند، به حرف رئيس قبيله گوش كردند و اين در تمام صحنه عربستان جاری
بود. به طوریكه در سال نهم هجری كه به آن سنةالوفود گفته میشود ـ و
دستههای سياسی میآمدند مدينه و اعلام میكردند كه ما ايمان آورديم ـ
خداوند میفرمود: نگوييد ايمان آورديم، بلكه بگوييد فقط اسلام آوردهايم،
هنوز ايمان در قلوب شما جای نگرفته است، شما رئيس قبيلهتان آمده تسليم
شده و شما هم به دنبال او راه افتادهايد.
وی با بيان اينكه چشم بسياری از افراد در همان مدينه به رؤسای قبيلهشان
بود، تصريح كرد: به همين جهت وقتی سعد بن عبادة، رئيس قبيله به سقيفه آمد
و خواست امير شود، خيلیها دنبال او راه افتادند. از طرف ديگر هم در همان
خزرجیها، بشير بن سعد، مخالف او بود، وقتی او با خليفه اول بيعت كرد،
تمام قبيله بشير بن سعد بهدنبال رئيسشان آمدند و بيعت كردند.
دزفولی تصريح كرد: مسئله، فقط مسئله فرد نبود كه بتواند نقش داشته باشد و
بحث قبيله و رئيس قبيله جايگاه خيلی مهمی داشت. در مدينه اين وضعيت همچنان
حاكم بود. به اضافه اينكه در كودتا طبيعی است كه يك گروه منسجم 34 نفره ـ
كه به آن اشاره شد ـ وقتی بلند شدند، شلوغ كردند و كار را در دست گرفتند.
اين محقق و پژوهشگر عنوان كرد: بهخصوص انصار كه خودشان هم اقدام كرده
بودند، ديگر حرفی نمیتوانستند بزنند، چون در آنصورت كار خودشان را هم
خراب كرده بودند. قريش نمیتوانستند اجتماع تشكيل بدهند و جايگاهی برای
تشكيل اجتماع نداشتند، ولی وقتی انصار اين اجتماع را تشكيل دادند، اينها
از آب گلآلود ماهی گرفتند و حالا ديگر انصار هيچ كاری نمیتوانستند
بكنند، مگر يك عده كه پشيمان شدند، بعد آمدند به امام علی(ع) گفتند: اگر
شما زودتر میآمدی و حرف میزدی، ما دنبال شما راه میافتاديم و به
شكلهای مختلف اين مطالب را بيان كردند.
دزفولی تصريح كرد: حتی در روزهای بعد هم كه امام علی(ع)، حضرت زهرا(س) و
حسنين(ع) را به درب خانههای آنها میبردند كه شما چرا به هر حال به سخن
پيامبر(ص) گوش نداديد، گفتند كه ما ديگر قولمان قول است و حالا ديگر بيعت
كردهايم و نمیتوانيم آن را بشكنيم.
عضو هيئت علمی دانشگاه تهران تصريح كرد: آنها اصلا فكر اين را نمیكردند
كه شما مسئله دين بايد برايتان مهم باشد و شما اگر بر اساس دين بيعت
كردهايد، بايد به آن پايبند باشيد و نه بر اساس فكر باطل خودتان؛ لذا
فرهنگ عرب بهگونهای بود كه اينگونه اقتضا میكرد.
شاگرد علامه عسكری تصريح كرد: ضمن اينكه آن واقعه هم در يك روز اتفاق
افتاد، ريختند و شلوغ كردند و حضور در سقيفه هم حرام بود؛ برای اينكه
پيامبر اكرم(ص) دقيقا امام علی(ع) را برای خلافت بعد از خود معين كرده
بودند و اگر كسی آنجا اجتماع میكرد، به اين معنا بود كه سخن رسول خدا(ص)
را كنار گذاشتهايم و خودمان میخواهيم تعيين تكليف كنيم.
وی ادامه داد: به همين جهت بود كه سلمان، مقداد و ابوذر هيچكدام در سقيفه
حاضر نشدند. بعد خبرش به آنها رسيد كه چنين مسئلهای اتفاق افتاده است و
بعد از اين ماجرا يعنی بعد از ماجرای سقيفه بود كه مردم يكیيكی آمدند
منزل پيامبر(ص) ـ نه اينكه اصلاً نيامده باشند ـ ولی فضا به يكباره رقم
خورد، البته از قبل برای آن برنامهريزی شده بود كه اينگونه شد.
اين محقق و پژوهشگر تصريح كرد: عكسالعمل مردم هم در رابطه با اين مسئله
انواع مختلفی داشت، يك عده واقعاً نپذيرفتند، امام علی(ع) هم اصلا بيعت
نفرمودند و بعد از 6 ماه خودشان فرمودند: كمی كوتاه آمدم تا اسلام باقی
بماند ولی اصلا هيچگاه هم آن حضرت(ع) بيعت نكردند.
وی ادامه داد: در بين خود مردم مدينه هم عدهای مخالفت كردند، از جمله سعد
بن عبادة كه بعداً در زمان خلافت خليفه دوم، برنامهای ريختند كه اين سعد
بن عبادة از مدينه رفت بيرون، نزديكیهای شام كه رسيد، خليفه دوم شخصی را
به نام «مغيرة بن شعبة» فرستاد و سعد بن عبادة را آنجا كشتند و بعد هم
شايعه پخش كردند كه جنها او را كشتند و شعر هم درست كردند كه «قد قتلنا
سيد الخزرج سعد بن عبادة / و رميناه بسهمين فلم نخطئ فؤاده» گفتند: جنها
او را كشتند و روی بدنش هم دو بيت شعر گذاشتند كه ما او را كشتيم و خطا
نكرديم.
دزفولی عنوان كرد: همچنين افرادی مانند سلمان، مقداد و ابوذر هيچكدام
بيعت نكردند، بنیهاشم هيچكدام بيعت نكردند، از بيرون از مدينه هم اشخاصی
بودند مانند مالك بن نويرة، كه رئيس قبيله بود، زمان پيامبر(ص) آمده بود
مدينه و از پيامبر(ص) پرسيده بود جانشين شما كيست و پيامبر(ص) هم امام
علی(ع) را به او معرفی كرده بود و روزی كه خليفه اول بر مسند خلافت نشست،
فرستاد كسی را نزد مالك بن نويره كه حدود 70 كيلومتری مدينه زندگی میكرد
كه مالياتها را كه جمع كردهای، بفرست. مالك بن نويره هم مالياتها را
جمع كرده بود، به اين مأمور گفت كه از مدينه چه خبر؟ گفت: مگر خبر نداری؟
پيامبر(ص) از دنيا رفتند، از او پرسيد: پس تو برای چه كسی مالياتها را
جمع كردهای؟ گفت: برای خليفه اول. گفت: برای چه خليفه اول؟ گفت: مردم
انتخاب كردند. گفت: اين مالياتها را به صاحبانش برگردانيد. من از خود
پيامبر(ص) شنيدم كه بعد از من، علی(ع) جانشين من است و بعد همين افراد
بهعنوانی كه اين شخص مرتد شده است، خالد بن وليد را فرستادند نزد او و
ريختند مردان آنها را كشتند، مالك بن نويرة را هم دستگير كردند و او را
به همراه همسرش آوردند و معروف بود كه همسر مالك يكی از زنان زيباروی
مدينه است. تا چشم خالد به اين خانم افتاد، در جا دستور داد گردن مالك را
زدند و همان شب، همسر مالك را به منزل خود برد و مرتكب گناه شد. اينگونه
اتفاقات هم افتاد، اينگونه نبود كه بعضیها هم همينطور ساكت بنشينند.
وی با اشاره به سخنی از امام علی(ع) گفت: منتهی امام علی(ع) فرمودند:
«فأمسكت يدی حتی رأيتُ راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام» در همين كتاب
سقيفه علامه عسكری عين روايت آمده كه فرمودند: دست كشيدم تا ديدم عدهای
از دين برگشتند. بعد فرمودند كه من ديدم كه اگر بر حق خودم صبر كنم،
ثلمهای و منفذی در اسلام ايجاد خواهد شد كه اين را ديگر نمیتوانم جبران
كنم و اين مصيبتش از اين مسئله بالاتر خواهد بود و ديگر از اسلام هيچچيزی
باقی نخواهد ماند.
دزفولی اظهار كرد: به همين جهت خليفه سوم يكروز آمد نزد امام علی(ع) و
گفت: پسر عمو! میبينی كه سپاهيان به جنگ نمیروند، مسيلمه كذاب ادعای
پيغمبری كرده و با خانمی به نام «سجاح» 40 هزار نفر دور خودشان جمع
كردهاند و میخواستند به مدينه حمله كنند. مسيلمه میخواهد به مدينه حمله
كند. در جنگ احزاب، تمام سپاهی كه در جنگ احزاب جمع شده بودند، 10 هزار
نفر بودند، ولی مسيلمه كذاب 40 هزار نفر دور خودش جمع كرده بود كه اگر به
مدينه حمله میكردند، تمام آن را ويران میكردند. خليفه سوم نزد امام
علی(ع) رفته و میگويد كه ای پسر عمو! كسی به جنگ نمیرود، مسيلمه كذاب
اين چنين سپاه جمع كرده و میخواهد به مدينه حمله كند، كسی ماليات
نمیدهد، مردم خسته شدهاند و... و او میآيد امام علی(ع) را میبرد و خود
خليفه سوم دست امام علی(عليه السلام) را میگيرد و به دست خليفه اول میزند كه
ظاهراً بيعتی صورت گرفته باشد و حال آنكه همانطور كه عرض كردم، امام
عی(ع) هيچگاه بيعت نفرمودند، بلكه از حقش كوتاه آمد تا اين يك ذره مكتب
اهل بيی(عليها السلام) هم كه باقی مانده است، باقی بماند.
منبع: ايكنا