۲

يادي از مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمد شریف مهدوی شاهرودی

کد خبر: ۲۱۳۸۵
۱۴:۳۰ - ۱۷ خرداد ۱۳۹۰
به گزارش خبرنگار سرويس فرهنگي «شيعه نيوز» ، در پي ارتحال حجت الاسلام والمسلمين مهدوي شاهرودي از زحمتكشان ولايي دست نوشته اي در بزرگداشت اين عالم شيعه به رشته تحرير در امده است كه متن ان به شرح زير است :

شجاع بود و غیور . مهربان و دلسوز . لحظه ای آرام نمی گرفت . از سراسر عمر خود برای اعتلای کلمه ی حق و حقیقت و خدمت به مردم بهره برد .
صحبت از شخصیت والایی است که نه به عنوان پدر ، که به عنوان یک مرشد و مربّی ، حق حیات به گردن این کمترین داشت .
سخن از مبلغ و مدافع حریم ولایت ؛ مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد شریف مهدوی شاهرودی است .
هموکه سینه اش مالامال از محبّت به خاندان رسالت بود . گویی خود را وقف این شجره ی طیبه نموده بود .
در این مقال به گوشه ای از وجود عمیق و دریا گونه اش خواهم پرداخت تا خوانندگان محترم را با این ولی خدا و خادم خلق آشنا کنم و نمی از یم حقوق بی ا نتهای اور را ادا نمایم .
مرحوم حجه الاسلام مهدوی شاهرودی در سال 1325 شمسی در شاهرود ، مهد علم و عمل و خطه ی عالمان بزرگ دیده به جهان گشود .
وی را پدری بود والا و گرانسنگ که او نیز از بیت علم و اجتهاد بر خاسته بود .
مرحوم آیه الله حاج شیخ عبداله مهدوی شاهرودی را می گویم که بینشی عمیق و ضمیری آگاه داشت . این شخصیت ممتاز آن چنان نگاه ژرفی را دارا بود که برای فرزند خود ( مرحوم محمد شریف مهدوی ) از اوان کودکی و در سن 7 سالگی معلم خصوصی زبان انگلیسی اختیار کرد و هنگامی که با بهت و تعجب فرزندش مواجه شد، به او گفت : « محمد شریف ! باید زبان انگلیسی فرا بگیری تا بتوانی پیام مکتب تشیع را به دنیای خارج برسانی » .
همزمان این پدر آگاه و بصیر ، او را تشویق به حضور در جلسات دینی و مذهبی و تحصیل در حوزه ی علمیه نمود . دوره ی نوجوانی را در حالی آغاز کرد که به توصیه پدر در مدرسه ی علمیه مرحوم آیه اله مجتهدی به تحصیل پرداخت .
همزمان با فراگیری دروس حوزوی ، اقدام به یادگیری علوم روز نمود . در کنکور سراسری شرکت کرد و توانست در رشته حقوق دانشگاه تهران با رتبه 3 پذیرفته شود و از خود کارنامه ای درخشان به جای بگذارد . دروس حوزوی را تا مرحله ی خارج فقه و اصول پشت سر گذراند و به دست مرحوم آیه اله العظمی مرعشی نجفی به کسوت روحانی و اهل علم در آمد .
در همان سالهای واپسین دهه ی چهل ، در دبیرستانهای مطرح شهر تهران به تدریس و تعلیم همت گمارد . از مهمترین آن  مدارس می توان به مدرسه ی علوی و دبیرستان جعفری اشاره نمود .
حکایت او با علوی و بانی آن یعنی علامه ی بزرگ حکایتی است بس شیرین و خواندنی که مجالی برای ورود به آن نیست .
سالها با دل و جان و عشق سرشار به معلمی ، خدمات شایسته ای را در حوزه ی تعلیم و تربیت از خود بر جای گذاشت و حاصل این حضور چشمگیر ، تربیت شاگردانی ممتاز و انسانهایی بر جسته در عرصه ی علم و سیاست بود .
جالب اینجاست که مجلسی را با حضور پدرم شرکت نمی کردم مگر آنکه 2 یا 3 نفر خود را از شاگردان سالهای دور او معرفی می نمودند .
هنگامی که شاگردان دیروز خود را می دید ، چنان شور و شعفی بدو دست می داد که گویی آنها را همچون فرزندان خود دوست دارد و بدانها  عشق می ورزد .
سالهای تدریس رسمی او با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی به پایان خود نزدیک می شد . حال او وظیفه خود را در سنگری دیگر که گسترده تر از کلاس درس بود جستجو می کرد .
به توصیه شهیدان بهشتی و مطهری و با حکم رهبر کبیر انقلاب ، نمایندگی امام ( ره ) را در استرالیا و نیوزیلند به عهده گرفت و این سفر و هجرت نقطه ی عطفی بود در زندگی نورانی او .
از همان آغازین روزهای اقامت در کشور نیوزیلند ، کمر همت بست و با حضور پُر صلابت خود ، عرصه تبلیغ معارف و مواریث ارزشمند مکتب اهل بیت را برای خود انتخاب نمود .
ابتدا به تنها مسجد شهر که از آن اهل سنت بود راه یافت و به عنوان یک نمازگزار و روحانی شیعی در مجالس و نمازهای آنان حضور می یافت .
کم کم با اعتماد و ارادتی که توانست به خود جلب نماید ، اجازه سخنرانی و تدریس عقاید اسلامی را در مسجد اهل سنت پیدا کرد . آنقدر در میان آنها که با او از نظر اعتقادی هم سنخ نبودند محبویت و مقبولیت پیدا کرد که هرگاه او را در میان خود و در جمع نمازگزاران می دیدند ، برای امامت نماز ، او را به محراب دعوت می نمودند .
سالهای حضور او در نیوزیلند ، برکات فراوانی در پی داشت . تعدادی کثیر به دست او به آیین اسلام تشرف یافتند و عده ای هم با هدایت او به مذهب حقه تشیع در آمدند . یادم نمی رود که دوست صمیمی او یعنی مرحوم سید علوی که اهل نیوزیلند بود و ابتدا سنی مذهب بود ، با گفتگوهای مکرّر پدرم دچار تحیر شد و نهایتاً روزی که برای تفریح به منطقه ای رفته بودند ، با ظرافتی خاص ، این انسان روشن ضمیر را با مبانی قویم مکتب اهل بیت آشناتر کرد و سرانجام این جمله را از دوست خود یعنی مرحوم سید علوی شنید که : « آقای مهدوی ! چگونه باید شیعه شوم ؟ چه کاری انجام دهم ؟ » که مرحوم پدرم به او شهادت بر ولایت را تلقین می نمود و او از آن پس خود ، مبلغی استوار و عاشقی دلداده نسبت به اهل بیت ( ع ) بود .
در سالهای حضور طولانی در استرالیا و نیوزیلند ، سفرهای فراوانی را به اقصی نقاط جهان با هدف تبلیغ و ترویج فرهنگ علوی پی گرفت .
در دانشگاههای زیادی به ایراد سخن پرداخت ، در همایش های بی شماری حاضر شد و از نعمت آشنایی به زبان انگلیسی بیشترین و بهترین بهره را برد .
یادم هست که در سالهای نخستین دهه ی شصت ، در دانشگاه سیدنی ، حقوق تطبیقی تدریس می کرد و توانست تأثیرات مثبتی را در آشنایی دانشگاهیان با فرهنگ اسلامی و مبانی حقوقی اسلام ایجاد نماید .
مدت اقامت وی در آن دیار حدود شش سال به طول انجامید و نهایتاً با یادگارهائی بی شمار ، ایران را مقصد خود قرار داد .
در سال 1363 توسّط وزیر خارجه وقت به وزارت امور خارجه دعوت شد تا با تجربیاتی که از مأموریت قبلی خود به دست آورده بود ، این بار از آنها در لباس سفارت استفاده نماید .
به همین خاطر پس از رایزنی های فراوان ، ایشان به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در کشور کنیا انتخاب شد . حضور او به عنوان یک دیپلمات ورزیده در لباس روحانی توجّه مجامع و محافل دیپلماتیک را به خود جلب کرد .
یک روحانی آن هم مسلّط به زبان انگلیسی ، با روابط عمومی بسیار قوی و دارای مهارت فراوان در جذب طرف مقابل او را در سنگر دیپلماسی متمایز و متفاوت تر از آن چه که تصور می شد نشان داد .
جالب اینجاست که سمتهای لوکس و عنوانهای شغلی خاص او ، هیچگاه او را از پرداختن به کارهای یک روحانی باز نداشت .
همانطور که او یک دیپلمات خبره و کارشناسی دقیق بود و از او برای بر قراری روابط سیاسی با کشورهای مختلف استفاده می شد ، به همان میزان در دورترین نقاط کشورهای مختلف حضور می یافت و پیام تشیع را به اهالی آن شهرها و روستاها ابلاغ می کرد .
در سالهای حضور ایشان در کنیا که به حدود 6 سال می رسید ، توانست در بین مسلمانان آن کشور ( اعم از شیعه و سنی ) جایگاه بی بدیلی را به دست آورد . فراموش نمی کنم در روزهای پایانی مأموریت ایشان ، گروهها ، انجمنها ، نهادها و سازمانهای مختلف با چشمانی اشکبار برای او مراسم تودیع گرفتند و بسیاری از آنها تا واپسین لحظات حیات ایشان ، ارتباط خود را با آن شخصیت ممتاز حفظ نمودند .
آن مرحوم علاوه بر سمت سفارت جمهوری اسلامی ، به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل ( بخش محیط زیست ) و سازمان بین المللی اسکان بشری به خدمت پرداخت و از همین رهگذر توانست با ارائه ی مقاله ای با موضوع محیط زیست ، از دانشگاهی در کشور کلمبیا مدرک دکترای افتخاری دریافت نماید .
در مدت حضور ایشان در کشور کنیا ، علاوه بر سخنرانی های هفتگی که در مسجد شیعیان آنجا برگزار می شد ، موضوعاتی همچون امامت ، عصمت ، وحی ، اعجاز ، شفاعت ، توسل و ... مباحثی بود که وی بدانها پرداخت و جمع کثیری از خرمن علم و دانش وی بهره بردند .
نکته ی جالب توجّه و خاصّی که درباره ی ایشان باید بیان کرد ، توانایی و تسلط او در بیان مصائب خاندان پیامبر به زبان انگلیسی بود . بسیاری ایشان را اولین روضه خوان انگلیسی زبان می دانند .
هنگام خواندن روضه و بیان مصیبت سالار شهیدان ، چنان می گریست و مردم نیز  می گریستند که کمتر کسی باور می کرد که یک روضه خوان بتواند در آن فرهنگ، اینگونه حال و هوای ماتم ایجاد کند .
حضور ایشان برکات زیادی را برای جامعه اسلامی آن سامان و به خصوص شیعیان در پی داشت .
در آن دیار هم تعداد قابل توجّهی به مذهب حقّه تشیع تشرف یافتند و به وسیله ی او مسیر هدایت را بازیافتند .
کمک در تأسیس مدرسه ی رسول اکرم که یک مدرسه ی علوم دینی بود از آثار خدمات ایشان در کنیا بود . مناظره با علمای اهل سنت ، گفتگوهای سازنده با بزرگان کلیسا و حضور در بین مسلمانان ( اعم از شیعه و سنی ) از مهمترین خدمات او در کنیا بود . رفته رفته مأموریت ایشان در کنیا هم پایان یافت و آن کشور را به مقصد ایران ترک گفت .
مأموریت بعدی مرحوم آقای مهدوی ( ره ) کشور آفریقای جنوبی بود . کشوری که تازه به استقلال رسیده بود و رژیم نژاد پرستی در آن بر چیده شده بود .
فعالیت در آفریقای جنوبی کار آسانی نبود . تأسیس و بازگشائی سفارت پس از سالهای طولانی ، ارتباط با حکومت نوپای آنجا و حضور پُر رنگ جامعه ی مسلمانان که بعضاً روابط مستحکمی با حکومت های عربی و سلفی داشتند ، کار را برای نمایندگی جمهوری اسلامی ایران ، سخت و دشوار بود .
در آفریقای جنوبی هم علاوه بر سفارت ، فعالیت های فرهنگی و دینی را به طور جّدی پیگیری کرد .
هر هفته به طور منظم ، در یک شبکه ی رادیویی که متعلّق به مسلمانان غیر شیعه بود ، برنامه ی آموزش عقاید اسلامی را به صورت زنده و پخش مستقیم ارائه می داد .
در این برنامه ، که مخاطبان زیادی داشت ، بحثهای عقیدتی سنگین به شیوه ای روان و جذاب و به صورت مشارکتی ارائه    می شد . با ابتکار ایشان ،کلیسایی در آفریقای جنوبی خریداری و به مسجد تبدیل گشت.

پس از طی دوره ی مأموریت ایشان در آفریقا جنوبی ، با به جا گذاشتن خدمات و یادگارهایی ارزشمند ، راهی ایران شد .
مدتی در وزارت امور خارجه به عنوان مدیر کل امور مجلس به خدمت پرداخت و تا آنجا که می توانست در مدت حضور در ایران از مردم، گره گشایی کرد .
همواره به ما که فرزندانش بودیم توصیه می کرد : در برابر حوایج مردم « نه » نگویید و برای کارهایی که به شما حواله داده می شود ، اهمیت قایل باشید .
در مراسم ترحیم ایشان (با کمی مبالغه) ، کسی به من تسلیت نگفت مگر آنکه بابت یکی از خدماتی که مرحوم پدرم برای او انجام داده بود تقدیر و سپاسگزاری می کرد .
اشخاصی را در تهیه خانه و کاشانه یاری رسانده بود . تعدادی را در امر ازدواج مورد حمایت قرار داده بود و به طور اجمال باید گفت که دستی دهنده ، رویی گشاده ، قلبی مهربان و زبانی نرم و لطیف در برابر خلق خدا داشت .این چهار ویژگی که از نشانه های اهل بهشت است به تصریح و تصدیق دوست و آشنا در وی به خوبی دیده می شد .
یادم نمی رود تعدادی جوان که قصد تشرف به عتبات عالیات را داشتند و مشکل منع خروج از کشور را داشتند و صرفاً با قید وثیقه اجازه ی زیارت پیدا می کردند با مراجعه ی به ایشان و در خواست کمک ، مورد ضمانت وی قرار گرفتند و همگی توفیق زیارت پیدا نمودند .
خاطرات بسیاری از خدمات ایشان در اذهان افراد مختلف وجود داشت و دارد که این مختصر مجالی برای باز گو کردن آن نیست .
دوره ی اقامت ایشان در تهران رو به پایان بود و با پیشنهاد وزیر امور خارجه آن زمان،به سمت مسؤول نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در جده منصوب شد .
این مأموریت که آخرین مأموریت پدرم به حساب می آمد ، قدر و ارزش دیگری برای او داشت .
چون در این مأموریت توفیق خدمتگزاری به حجاج بیت اله الحرام و زائرین حرم نبوی را یافته بود .
اگر بگویم شب و روز خود را وقف ضیوف الرحمن نموده بود ، اغراق نکرده ام . آنچنان با تمام وجود در خدمت حاجیان و عمره گزاران قرار داشت که خاطره ای زرین در ذهن همه آنان به جای گذاشته است . هرگاه می شنید که یک هم وطن به هر دلیل در زندانهای سعودی به هر دلیل گرفتار و محبوس شده است، تا لحظه ی آزادی آنان از تب و تاب نمی افتاد و برای رهایی آنان از هیچ اقدامی فرو گذار نمی کرد . یادم می آید در موسم حج سال 1384 که توفیق همراهی ایشان را داشتم و کار شبانه روزی او، من که فرزندش بودم را  متحیر کرده بود ، خبر دادند که یکی از مبلغّین بعثه ی مقام رهبری در بقیع دستگیر و در باز داشت به سر می برد . به محض شنیدن خبر ، تماسهای خود را آغاز و یکی دو ساعت بعد جهت پیگیری آزادی آن مبلغِ با اخلاص، با مسؤول مربوطه تماس گرفت .
زمانی که با پاسخهای مبهم مسؤول ذی ربط مواجه شد و شنید که : « اقداماتی شده باید ببینم چه اتفاقی می افتد ؟ » فریادی بلند کشید و  خطاب به او گفت : اگر تا یک ساعت دیگر او را خلاص کردید که هیچ و گرنه .... !! و همه می دانیم و می دانند که منظور من از .... چیست !
بد نیست به دو خاطره ی شیرین که خود ایشان برایم نقل می کرد بپردازم :
"در فروردین سال 83 که موسم عمره نبود، تعدادی از ایرانیان به شکل شخصی برای به جا آوردن اعمال عمره به مکه مشرف شده بودند .در این جمع تعدادی از پزشکان نیز حضور داشتند.

یکی از این پزشکان با من تماس گرفت و همان ابتدا گفت که شارژ تلفن همراهش رو به اتمام است.سپس مشکل خود را بیان کرد.گویا در بجا آوردن اعمال دچار اشتباهی شده بود و از من راهنمایی می خواست.هنوز سوالش تمام نشده بود که تلفن قطع شد.حدود یک ساعت منتظر شدم ولی تماس نگرفت.از بیان مسئله فهمیدم که اعمال این برادر عزیز خالی از ایراد نیست.

بر اساس وظیفه شرعی که ما روحانیون داریم باید این گونه مسائل را جزو اصلی ترین وظایف خود بدانیم.نگران شدم و راه چاره را در این دیدم که شخصا به مکه بروم.در بین راه  همکاری به من گفت که پیدا کردن این افراد بی نام و نشان محال است .ولی من در دل از سویی نگران بودم و از سوی دیگر امیدوار .

به مکه رسیدیم و مستقیم به مسجد الحرام رفتیم .

در بین طواف کنندگان یک خانم ایرانی را دیدیم و از وی پرسیدیم فردی با این نام و نشان را می شناسید یا نه؟جواب داد ایشان همراه ما هستند .بلافاصله تماس گرفتیم و این عزیز به مسجد الحرام آمد و مسئله را توضیح دادم  و خوشبختانه مشکل حل شد.

این فرد و همراهان وی باور نمی کردند که من از جده تنها بخاطر پاسخ گویی به مسئله شرعی به مکه آمده باشم و تا مدتها در حیرت این مسئله مانده بودند."

پس از پایان مأموریت ایشان در جدّه ، با پیشنهادی که از جانب نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج دریافت نمود به عنوان معاون بین الملل بعثه مقام معظم رهبری و همچنین معاون بین الملل آستان حضرت عبدالعظیم ( ع ) منصوب شد که تا واپسین روزهای عمر پُر برکتش افتخار خدمتگزاری آن آستان رفیع را به همراه داشت . خدمات علمی و فرهنگی زیادی در این سالهای پایانی عمرشان از خود بر جای گذاشتند .
ترجمه و نظارت بر ترجمه ی آثار فراوانی از جمله : منتخب میزان الحکمه ، حکمت نامه ی کودک و سیاست نامه ی امام علی ( ع ) را در کارنامه ی خود ثبت و ضبط کرد .
با وجود بیماری طاقت فرسایی که با آن روبرو بود ،‌لحظه ای آرام نگرفت و شبانه روز به خدمات فرهنگی و ماندگار خود پرداخت .
باری ؛ نهایتاً این وجود نورانی و این عالم وارسته در صبح روز پنج شنبه هشتم اردیبهشت ماه 1390 پس از طی دروه ی بیماری سخت ، دعوت حق را لبیک گفت و در جوار رحمت حق آرمید .
روحش شاد و یادش گرامی باد .
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
نظرات بینندگان
فاطمه
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۳/۱۸
بسیارکارشایسته ای انجام دادیدبرای معرفی این گونه شخصیتهای خدوم
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۶
روحشان شاد