به گزارش «شیعه نیوز»، شاید این جمله تکراری را شنیده باشید که بچههای ما در مدارس زبان انگلیسی یاد نمیگیرند. این را بگذارید کنار این واقعیت که در عموم مدارس ما تنها انتخاب بچهها برای یادگیری زبان خارجی دوم، زبان انگلیسی است و انتخابهای دیگری که روی میز است، مورد استقبال دانش آموزان قرار نمیگیرد. اما آیا واقعاً بچههای ما در مدرسه زبان انگلیسی را یاد نمیگیرند؟ آیا آموختن زبان دوم در مدارس دیر شروع میشود، مشکل در معلمان، شیوه آموزشی و یا کتابهای درسی است؟ شاید باید یکبار از ابتدا به مساله آموزش زبانهای خارجی در مدارس نگاهی دوباره داشته باشیم تا ببینیم در این حوزه چه چیزهایی را از قلم انداخته ایم، یا چه باورهایی را به عنوان باورهای قطعی پذیرفته ایم؛ در حالیکه شاید واقعیت اینگونه که بیان میشود، نباشد. رضا خیرآبادی عضو هیئت علمی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و سرپرست حوزه تربیت و یادگیری زبانهای خارجی است. با وی به طور تفصیلی به گفتگو نشستیم که در دو بخش منتشر میشود. بخش اول این گفتگو را در ادامه میخوانید و در بخش دوم بیشتر تمرکز پرسشها بر کارآمدی یا ناکارآمدی و شیوه آموزش زبان انگلیسی در مدارس خواهد بود.
در برنامه درس ملی ۱۲ حوزه تربیت و یادگیری داریم که یکی از آن حوزهها تربیت و یادگیری زبانهای خارجی است. اینکه این حوزه در سند تحول بنیادین به نام حوزه یادگیری زبانهای خارجی شناخته شده است؛ باید معنایی داشته باشد و آن هم گسترش آموزش زبانهای خارجی در مدارس است، اما عملاً ما در مدارس زبان دومی که به بچهها آموزش میدهیم، در اکثر قریب به اتفاق موارد زبان انگلیسی است.
-بله همانطور که اشاره کردید برنامه درس ملی حوزه تربیت و یادگیری زبانهای خارجی را مطرح کرده است. برنامه درس ملی به مثابه نقشه راه رأی آموزش و پرورش است و یک سند کلان و بالادستی است که قرار است محقق کننده سند تحول بنیادین باشد. بر طبق این سند ما صرفا متولی آموزش زبان انگلیسی نیستیم اما دهه ۸۰ به جز زبان انگلیسی چند زبان دیگر هم مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش را دارد. زبانهای آلمانی، فرانسه از این جمله اند که تجربه ارائه در مدارس را دارند و برایشان کتاب هم تألیف شده است. در کنار این دو زبان، زبانهای اسپانیایی، ایتالیایی و روسی نیز مصوبه دارند.
آیا کتابهایی برای این سه زبان هم تألیف شده است؟
-خیر برای این سه زبان کتابی تألیف نشده است. علتش این بود که میزان استقبالی که از آن دو زبان شد، چشمگیر نبود و سبب شد عملاً به روز رسانی کتابها با وقفه رو به رو شد. در واقع باید تأملی کرد در این باره که سیاست کلان آموزش و پرورش در حوزه زبانهای خارجی چیست؟
البته به جز زبان عربی. در واقع حوزه یادگیری و تربیت زبان عربی از حوزه زبانهای خارجی جداست!
- پس این زبانهایی که قبل تر به آنها اشاره کردم که مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش را دارند اما این به آن معنا نیست که سایر زبانها نتوانند وارد چرخه آموزش و پرورش شوند. ما دو زبان چینی و عربی را نیز میتوانیم در حال حاضر برای گرفتن مصوبه این شورا، پیشنهاد بدهیم. این دو زبان جز شش زبان رسمی سازمان ملل هستند و دلایل بسیاری میتوان برای توجه بیشتر به آنها ارائه کرد. اما همانطور که ذکر شد این موضوع در حال حاضر در حال بررسی و انجام کار کارشناسی است. بدیهی است که اگر ما بتوانیم دانش آموزانی را در دوره متوسطه با این زبانها آشنا کنیم آنها در دانشگاه و در ادامه مطالعه کنیم. این رشته عملکرد بهتری خواهند داشت. یکی از موضوعات مهم در بحث زبانهای خارجی این است که بسیاری از داوطلبان ما در دانشگاه زبانهای غیرانگلیسی را انتخاب میکنند و این در حالی است که تقریباً هیچ پیشینهای در آن زبان هنگام ورود به دانشگاه ندارند و در کنکور هم به تستهای زبان انگلیسی پاسخ میدهند. این هدر رفتن منابع است. البته خاطرمان باشد که هنوز برای دو زبان عربی و چینی ما در حال مطالعه طرح هستیم و تا تصویب آن در شورای عالی آموزش و پرورش نیاز به کار پژوهشی و تقنینی وجود دارد تا این شورا قانع شود که زمینه تدریس آن وجود دارد.
در صحبتهایتان اشاره کردید برای دو زبان آلمانی و فرانسه کتاب تألیف شد اما برای سه زبان دیگر که مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش را دارند، کتابی تألیف نشد. اینکه به طور کلی به جز زبان انگلیسی در مدارس ما از زبان دیگری استقبال نمیشود، واقعاً یکی از نکات جدی قابل بررسی است که یکی از پاسخهای آن میتواند این باشد که زبان انگلیسی زبان بینالمللی است و زبان در دسترسی است و این نیاز در همه ایجاد شده که این زبان را بدانند.
- ببینید اینکه چرا تجربه تألیف کتابهای آلمانی و فرانسه به نتیجه دلخواه نرسید و ادامه پیدا نکرد، چند وجهی است و یدی طولانی میطلبد و نباید یک عامل را در این میان دخیل بدانیم. اما نمیتوانیم این را بگوییم که آموزش زبان خارجی به جز زبان انگلیسی در آموزش و پرورش به نتیجه نرسید چون در این صورت نفی زحمات بسیاری است که در این میان کشیده شده است.
درست است چند وجهی است اما میشود درباره علتها حداقل تیتروار بحث کرد. مثلاً آیا کنکور یکی از موانع نیست؟ یا نبود کلاسهای آمادگی کنکور برای زبانهای دیگر؟
-در این موضوع خاص بحث کنکور واقعاً مطرح نیست. الان برای کنکور دانش آموزان ما حق انتخاب دارند و طیفی از بچهها که زبان مدرسه را انگلیسی انتخاب کرده اند، در کنکور زبان خارجی خود را زبان فرانسه یا آلمانی انتخاب میکنند و به پرسشهای مربوط به این زبانها پاسخ میدهند.
بحث در دسترس بودن زبان انگلیسی به عنوان یک عامل صحیح است. اینکه نتوانستیم به دلیل بحث نیروی انسانی و امکانات در همه مدارس این امکان را فراهم کنیم که بچهها زبانی را به دلخواه انتخاب کنند هم مطرح است. یعنی اگر کسی بخواهد زبان فرانسه را انتخاب کند، قانونا میتواند اما برای این درس باید به مدرسه دیگری دور از منزلش برود.
ببینید سیطره زبان انگلیسی قابل انکار نیست. چرا خیلی از افراد دوست دارند دنبال فوتبال بروند و مثلاً هندبال متقاضی کمی دارد؟ آیا هندبال ارزشهای ذاتی خود را ندارد؟ شاید اگر یک نفر حرفه ای در این حوزه فعالیت کند شانسش هم در موفقیت بیشتر باشد.
سهم و تأثیرگذاری زبان انگلیسی در تعاملات بین المللی از سایر زبانها بیشتر است. این واقعیتی غیرقابل انکار است. در کشور ما تا قبل از دوره پهلوی و در زمان قاجار، زبان خارجی رسمی فرانسه بوده. امروز زبان انگلیسی بازار کار بیشتری دارد ولی اگر بچههایمان بدانند چه خلاء ها و مزیتهایی در زبانهای دیگر مثلاً چینی یا ژاپنی و روسی هست و دستاورد دانشی این زبان چه مادی و چه معنوی برایشان چقدر زیاد است ممکن است آن را دنبال کنند.
الان متأسفانه خانواده و جامعه برای دانستن زبان انگلیسی یک پرستیژ اجتماعی قائل است. خانوادهها آنقدر که بر یادگیری زبان انگلیسی درباره فرزندانشان حساس هستند روی زبانهای دیگر حساس نیستند. به گونهای که گویا اگر بچهها زبان انگلیسی را یاد نگیرند یک مزیت را از دست میدهند.
بحث رفع انحصار از زبان انگلیسی دقیقاً به همین دلیل باعث ایجاد بازتابهای منفی در جامعه شد. گویی خانوادهها حس کردند آموزش و پرورش همین امکان نصفه و نیمه آموزش زبان انگلیسی را هم قرار است از دست بدهد.
این حق انتخاب در همه مدارس دنیا وجود دارد. حتی فواید زیادی دارد چرا که فراگیر از اینکه خودش انتخاب کرده حس بهتری دارد و این شکستن انحصار ایجاد رقابت در بهتر شدن زبان انگلیسی چه در سطح معلمان و چه کتابها و… میکند. اینکه بدانیم اگر فرانسه بهتر تدریس شود، دانش آموزان جذب آن میشوند، ما در انگلیسی هم سعی میکنیم هر روز در آموزش بهتر شویم
-نظر من این است که گاهی بحثها در جامعه بد مطرح میشود و جامعه شتابزده درباره اش بحث میکند. وقتی میگوئید حق انتخاب زبان خارجی را در مدرسه باید گسترش داد و از زبان انگلیسی رفع انحصار این موضوعی علمی است مبتنی بر نیازهای جامعه و دارای مبنای کارشناسی و علمی که فواید قابل توجهی هم دارد. اما گاهی اینطور بحث تحریف میشود میشود که گویی قرار است زبان انگلیسی از مدارس حذف شود. با قاطعیت می گویم که هیچ کس در هیچ بخشی قصد حذف زبان انگلیسی را ندارد و موضع ما در آموزش و پرورش کاملاً روشن است. اما ما متولی زبانهای خارجی هستیم. نمیتوانیم این عنوان را داشته باشیم و مخالف رفع انحصار باشیم. باز از سوی دیگر این را تاکید کنم که از نظر ما زبان انگلیسی زبان کشور خاصی نیست بلکه زبان بین المللی است و امروزه در دنیا بحث گاهی اینطور تحریف و مطرح میشود. در حال حاضر نگاه غالب به آموزش زبان انگلیسی به عنوان یک زبان بینالمللی معطوف است. در مقام مقایسه میتوان این زبان را با اختراعی مانند رایانه مقایسه کرد که اگرچه در کشوری مثل ایالات متحده به تولید رسید اما اکنون دیگر متعلق به کشور خاصی نیست و در همه جهان مورد استفاده قرار میگیرد و هر کشوری با توجه به ظرفیتها و توان خود میتواند از این ابداع استفاده کند. البته در مورد زبانهای خارجی باید به مسأله هویت ملی و سبک زندگی اسلامی و ایرانی فراگیران توجه داشت و اجازه نداد یادگیری یک زبان خارجی منجر به تغییر سبک زندگی فراگیران شود.. اگر فرهنگ و هویت و اقتصاد ما میخواهد در جهان موفق باشد باید افرادش و متخصصانش به این زبان به عنوان یک ابزار تسلط داشته باشند.
این اما نافی این مهم نیست که زبانهای دیگر را آموزش ندهیم. این حق انتخاب در همه مدارس دنیا وجود دارد. حتی فواید زیادی دارد چرا که فراگیر از اینکه خودش انتخاب کرده حس بهتری دارد و این شکستن انحصار ایجاد رقابت در بهتر شدن زبان انگلیسی چه در سطح معلمان و چه کتابها و… میکند. اینکه بدانیم اگر فرانسه بهتر تدریس شود، دانش آموزان جذب آن میشوند، ما در انگلیسی هم سعی میکنیم هر روز در آموزش بهتر شویم.
این حق انتخاب که میگوئید واقعاً درست است اما یک سوالی را شاید مطرح میکند این است که آموزش و پرورش مسئول آموزش عمومی است. در واقع شاید بیشتر همین نیاز باشد که زبان بین المللی را به بچهها در قالب مهارتی که برای زندگی در این دنیا نیاز دارند، آموزش دهد. باید قبول کنیم وقتی دانش آموزی بخواهد مثلاً زبان چینی را به عنوان زبان دوم در مدرسه انتخاب کند، دقیقاً باید بداند با چه هدفی این زبان را انتخاب میکند، یعنی بداند میخواهد مترجم این زبان شود، مهاجرات کند به چین و… اما برای انتخاب زبان انگلیسی نیازی به این گمانه زنی و برنامه ریزی ها نیست و پایه هفتم هم شاید زمانی نباشد که واقعاً دانش آموز چنین دورنمایی را داشته باشد.
-اینکه ما متولی آموزش عمومی هستیم کاملاً درست است. همواره گفته ایم ما قرار نیست ورزشکار حرفه ای تربیت کنیم یا مورخ یا ریاضی دان. بلکه قرار است حس علاقه به تاریخ، یا روح ورزشکاری را تقویت کنیم. اما چرا در بحث آموزش عمومی نتوانیم به سمت تنوع بخشی برویم؟ در واقع این موضوع تضادی با بحث آموزش عمومی ندارد. ما آموزش زبان انگلیسی را از پایه اول دبستان آغاز نمیکنیم که شاکله شخصیت فرد شکل نگرفته است. در پایه هفتم و در ۱۲ سالگی او باید تصمیم بگیرد چه زبانی را میخواهد یاد بگیرد. اگر در این سن نتواند، شاید باید بگوییم در ۱۷ و ۱۸ سالگی که زمان کنکور است نیز همین مساله صادق است.
مهمترین مشکل تمرکز روی زبان انگلیسی در مدارس این است که بچهها در دانشگاه میتوانند آموختن درسی-زبانی- را شروع کنند که ردپایی از آن در مدرسه نیست. اما اینکه این آموزش زبانهای غیرانگلیسی چه میزان باشد؟ چقدر نیاز به گسترشش وجود دارد را بازار متقاضی ما مشخص میکند و یک عنصر بسیار مهم آن سیاست گذاریهای کلان کشور است که بدانیم میخواهیم مثلاً ۱۰ سال بعد با فلان کشور تبادل تجاری و اقتصادی بالایی داشته باشیم. این را من و شما نمیتوانیم تعیین کنیم یا حتی آموزش و پرورش در نگاه کلانش؛ بلکه باید سیاستگذاران کلان آن را مشخص کنند و از طریق آموزش عمومی آن سیاستها اجرا شود.
اما حرف من این است وقتی ما لیسانس زبان اسپانیایی یا ایتالیایی داریم نباید رد پایش در مدرسه باشد؟ آیا دانشجو با اطلاعات صفر باید سر کلاس دانشگاه بنشیند؟ ما باید با چشم باز دانش آموزان را به سمت این زبانها ببریم نه اینکه فقط از آنها بپرسیم انتخاب تو برای یادگیری زبان دوم چه زبانی است؟ احتمالاً دلیل اینکه آموزش زبانهای دیگر در آموزش و پرورش خیلی موفق نشده این بوده که دانش آموزان ما شناخت قوی نداشتند. ما برای همیاران اصلی خودمان که خانوادهها هستند لزوم چنین انتخابهایی را تشریح نکردیم. به دانش آموز نگفتیم اگر زبان ایتالیایی را انتخاب کند، بازار کارش اینهاست.
با این حساب شاید ایدهای که آموزش و پرورش بتواند دنبال کند، تأسیس هنرستانهای زبانهای خارجی یا مدارس تخصصی باشد. همانطور که گفتید شاید در یک منطقه در تهران فقط ۱۰ دانش آموز انتخابشان زبانی به جز انگلیسی باشد. در همه مدارس امکان باز گذاشتن این انتخاب مهیا نیست. ابزار و امکاناتش را نداریم اما شاید اگر به سمت تأسیس هنرستانهای زبان خارجی یا مدارس تخصصی برویم هم بعد تشویقی و هدایت شده در این آموزش باشد و هم بحث امکانات را حل کند! الان خیلیها یک زبان در دانشگاه را انتخاب میکنند و بعد از یک یا دو ترم احساس میکنند سخت است و رهایش میکنند چون قبلاً برخوردی با آن در مدرسه نداشته اند. اینها خسارت است.
-من قبل از ورود به سوال شما باید بگوییم ما بستر آنلاین را برای گسترش آموزش زبانهای متنوع داریم. یک زمانی این حرف در پژوهشهای آکادمیک رشتهای با عنوان سیاستگذاری زبانی و سیاستگذاری زبانهای خارجی چون زیرساختهایش مهیا نبود اما الان این زیرساختها مهیاست. مثلاً سایت رشد بسیار قوی و تخصصی دارد کار میکند و ضریب نفوذ بالایی دارد. من به عنوان پیشنهاد می گویم که میتوان از این ظرفیتها استفاده کرد.
من اصطلاح زبانکده یا مدرسه تخصصی زبان را به هنرستان ترجیح میدهم و در آموزش و پرورش هم موافقت کلی برای این امر هست. این بسیار ایده آل است که در هر استانی یکی از این مدارس را داشته باشیم. در این صورت فرد هم با شناخت به این مدارس میآید و هم استعدادش را احتمالاً دارد و خروجی هم مشخص است
اما درباره سوال شما یکی از بحثها این است که وقتی عنوان هنرستان یا مدارس تخصصی مطرح شود شاید ذهنیتها به این سمت برود که باید مثلاً از نظر ساختاری در مجموعه خاصی در آموزش و پرورش قرار بگیرد. اما در کلان این حرف درست است که ما مثلاً هنرستان موسیقی داریم چرا مدارس تخصصی زبان خارجی نداشته باشیم. البته من اصطلاح زبانکده یا مدرسه تخصصی زبان را به هنرستان ترجیح میدهم و در آموزش و پرورش هم موافقت کلی برای این امر هست. این بسیار ایده آل است که در هر استانی یکی از این مدارس را داشته باشیم. در این صورت فرد هم با شناخت به این مدارس میآید و هم استعدادش را احتمالاً دارد و خروجی هم مشخص است. اما اینکه مثلاً باید از متوسطه اول این را راه انداخت یا متوسطه دوم و چه دروسی باشد و… نیاز به کار پژوهشی دارد. باید تمرکز این پژوهش این باشد که چگونه این امر به کارآفرینی برسد. ما برای خود زبان انگلیسی که امروز در مدارس درس میدهیم نهایتاً اندازه یک ترم آموزشی در سال وقت میگذاریم. حالا باید ببینیم چگونه باید زمان بگذاریم که خروجی زمان برای این رشته این شود که فرد با دیپلمش بتواند زمینه حرفه ای شدنش را مهیا کند.
به بستر آنلاین اشاره کردید. کمی بیشتر این ایده را توضیح میدهید؟ چون این بستر آنلاین فقط در بحث تنوع بخشی به کمک نمیآید میتوان همین حالا برای تقویت زبان انگلیسی هم به کار برد.
-ببینید این بستر آنلاین بسیار بحث مهمی است. آموزش و پرورش میتواند از اساتید زبانهای خارجی دعوت کند آنلاین حالا چه بر خط چه به صورت آفلاین تدریس کنند و همه دانش آموزان ایران با هر سطح علمی و توان مالی از آن بهره ببرند. امروزه در شبکههای اجتماعی آموزش زبان و دیگر مهارتها بسیار رایج است و بستر هدایت اجتماعی آن مهیاست. اینجا ما دغدغه کودکان دور از مرکز را هم میتوانیم ببینیم. حق آنها دسترسی به آموزش بهتر است.
این غلط است که ما بگوییم آموزش و پرورش هیچ کاری در حوزه زبان انگلیسی نکرده است و متأسفانه امروزه زیاد آن را میشنویم. بسیاری از مناطق هستند که در آنجا هیچ امکانی برای بچهها به جز همین کتابهای درسی انگلیسی و معلمانشان برای یادگیری زبان نیست. در واقع این مدل حرف زدن که بچهها در مدارس زبان یاد نمیگیرند فقط یک پیام به خانواده هاست که بچههایشان را بگذارند آموزشگاههای خصوصی.
یکی از انتقادها در این فرایند زمان شروع آموزش زبان انگلیسی در مدارس است. این در حالی است که بسیاری از خانواده از دوره دبستان بچههایشان را کلاسهای بیرون ثبت نام می کنند. آیا نمیشود زمان آموزش زبان را پایینتر آورد؟ اصلاً به شکل علمی سن درست آموزشش زبان دوم به بچهها چه زمانی است؟
سن مناسب یادگیری زبان دوم هم محل مناقشه است. کمتر کتاب و پژوهشی سن دقیق به شما میگوید. اینکه میگویند کودک تا ۷ سالگی زبان را با ناخوداگاهش یاد میگیرد پس بهترین زمان شروع آموزش زمان آن سن است، بحث زبان اول است نه زبان دوم. برخی مطالب آنقدر گفته شده که دیگر قطعی فرض شده اند. پژوهشهای علمی نشان داده که شروع زودهنگام زبان خارجی ممکن است بر روانی صحبت کردن و لهجه فراگیر مؤثر باشد اما این به آن معنا نیست که فراگیر حتماً باید از سنین پایین شروع به یادگیری زبان خارجی کند
-این یکی از چالش برانگیزترین سوالاتی است که در این حوزه مطرح است و پاسخ قطعی ندارد. ما حوزه در پژوهشهای آکادمیک رشتهای با عنوان سیاستگذاری زبانی و سیاستگذاری زبانهای خارجی را داریم. ما باید ببینیم کشور ما در بحث آموزش عمومی امکاناتش چقدر است. چه بودجهای دارد. چه دروس دیگری در اولویت یادگیری دارد. مثلاً شاید برای آموزش ما این مهمتر باشد که بچهها مفاهیمی از سبک زندگی مانند تعاملات اجتماعی مؤثر و مهارتهایی مانند کنترل خشم را یاد بگیرند تا اینکه در پایههای تحصیلی زبانهای خارجی را بگیرند. این اولویت بندی را سیاست گذاری کلان مشخص میکند. ما یک ظرف زمانی محدود داریم و یک تعداد محتواهای پویا و متنوع که هر کدام از این محتواها به نوبه خود حائز اهمیت و توجه است. این از بحث اول.
اما سن مناسب یادگیری زبان دوم هم محل مناقشه است. کمتر کتاب و پژوهشی سن دقیق به شما میگوید. اینکه میگویند کودک تا ۷ سالگی زبان را با ناخوداگاهش یاد میگیرد پس بهترین زمان شروع آموزش زمان آن سن است، بحث زبان اول است نه زبان دوم. برخی مطالب آنقدر گفته شده که دیگر قطعی فرض شده اند. پژوهشهای علمی نشان داده که شروع زودهنگام زبان خارجی ممکن است بر روانی صحبت کردن و لهجه فراگیر مؤثر باشد اما این به آن معنا نیست که فراگیر حتماً باید از سنین پایین شروع به یادگیری زبان خارجی کند. عمده استدلال موافقان شروع زودهنگام زبان خارجی مستند بر فرضیه دوره بحرانی است که محل چالش فراوانی است و در اصل به آموزش زبان مادری و اول اختصاص دارد نه زبان خارجی. شروع زودهنگام زبانهای خارجی ممکن است بر یادگیری زبان مادری تأثیر منفی بگذارد موضوعی که قطعاً هیچ کسی خواهان آن است. از طرف دیگر ما هر مهارتی را از سن پایین شروع کنیم ممکن است در آن مهارت بهتری پیدا کنیم اما آیا این به این معناست که با همه محدودیت منابع باید از دبستان شروع به آموزش زبان انگلیسی بکنیم؟ اصلاً این موضوع دارای ابعاد اقتصادی و اجتماعی است. تحقیقات دیگری هم وجود دارد و اینکه شروع آموزش زبان دوم از سن پایینتر روانی کلام را بیشتر میکند اما صحت کلام را پایین میآورد. فراگیر نوجوان یا جوان ممکن است نسبت به یک کودک به صورت بالقوه دیرتر زبان یاد بگیرند اما فراگیر بزرگسالتر از آنجا که با ساختارهای زبان مادری خود آشنا شده است و عملکرد زبان را به طور عام یاد گرفته است بهتر و با صحت و دقت بهتری زبان خارجی را یاد میگیرد. البته همه این موارد با مساله کیفیت آموزش و شیوه تدریس هم ارتباط تنگاتنگی دارد. اما اینگونه نیست که اگر یک نفر تا سن مشخصی یک زبان خارجی را یاد نگیرد دیگر نمیتوان آن زبان را فرا بگیرد. در حال حاضر شاهد نوعی رقابت برای پایین آوردن سن یادگیری زبانهای خارجی در مؤسسات خصوصی هستیم که باعث شده کودکان سه یا چهار ساله که هنوز زبان مادریشان را یاد نگرفتهاند در معرض یادگیری زبان دیگری قرار بگیرند که این موضوع عوارض و تهدیداتی به همراه دارد.
ما در حال حاضر یک حلقه مفقوده سیاستگذاری کلان آموزش زبانهای خارجی را داریم. مثلا در عربستان وقتی خارجیها می آیند در صنایع نفت و گازشان کار میکنند و از بنگلادش و هند نیرو میآوردند، میبینند جوان خودشان نمیتواند به دلیل عدم تسلط به زبان در شرکتهای چند ملیتی کار کنند و روی آن سرمایه گذاری میکنند. یا در کشوری مثل ترکیه میگویند در افق بلند مدت ما میخواهیم روی صنعت توریسم سرمایه گذاری کنیم برای همین روی این مساله که شهروندانمان بتوانند با توریست در حد آدرس دادن و… ارتباط بگیرند کار میکنیم. در کشوری مانند مالزی که روی آی تی کار میکنند، موضوعشان فرق می کند. پس وقتی شما از من بپرسید بهترین زمان شروع یادگیری زبان چه زمانی است من از شما می پرسم برای چه هدفی؟ ما دقیقاً میخواهیم با یادگیری زبان خارجی به کجا برسیم؟
من نه مدافع و نه منتقد این مساله نیستم که آموزش زبان از پایه هفتم شروع شود یا از پایه دیگری معتقدم باید کاملاً این مساله بررسی شود. بررسی این موضوعات شانیت سیاست گذاری دارد و مصالح ملی و واقعیتهای موجود باید در آن لحاظ شود.
ادامه دارد…