به گزارش «شیعه نیوز»، دکتر محسن کماليان
«14 خرداد» سالروز رفتن و آمدن دو امام بزرگوار است؛ امام خميني در 14 خرداد سال 1368 چشم از جهان فرو بست و امام موسي صدر در 14 خرداد سال 1307 چشم به جهان گشود. در طول سالهاي طولاني پس از پيروزي انقلاب در باره «رابطه اين دو بزرگوار» سخنان آميخته به افراط و تفريط زيادي گفته شده است. برخي اطرافيان امام خميني، امام صدر را با بيمهري مخالف آن حضرت و از دايره انقلاب خارج ناميدند و در اين راه چنان مبالغه کردند که متأسفانه هيچگاه از ربوده شدن آن بزرگوار و نيز عدم پيگيري مؤثر سرنوشت ايشان توسط جمهوري اسلامي ايران به درد نيامدند. بعضي اطرافيان امام صدر نيز از آن سو راه غلو پيمودند و آن بزرگوار را عقل منفصل امام خميني در خارج از ايران و رهبر انقلاب اسلامي در خارج از کشور ناميدند. به راستي حقيقت ماجرا چه است؟ رابطه امام صدر و امام خميني چگونه بود؟ از چه زماني آغاز شد؟ چگونگي گسترش يافت؟ ابعاد علمي، اجتماعي و سياسي آن به چه شکلي بود؟ امام خميني در حمايت از حرکت امام صدر در لبنان چه نقشي داشت؟ امام صدر در حمايت از حرکت امام خميني در ايران چه اقداماتي انجام داد؟ وجوه اشتراک و افتراق اين دو امام بزرگوار چه بود؟ و بالأخره آنکه امام خميني براي پيگيري سرنوشت امام صدر چه کرد؟ بديهي است که يافتن پاسخ دقيق اين سؤالها، مستلزم تکميل و تدوين تاريخ شفاهي اين دو بزرگوار و نيز جمعآوري و بررسي عميق اسناد و مدارک تاريخ معاصر شيعه، ايران و لبنان است. با اين حال يادداشت حاضر بر آن است تا به حکم «ما لا يدرک کله، لا يترک کله»، در چارچوب اطلاعات کنوني نگارنده و به شکلي گذرا، پاسخهاي «اوليهاي» به سوالات فوق ارائه دهد.
آشنايي امام صدر و امام خميني، از حدود سالهاي 1316 - 1317 و از منزل پدري امام صدر آغاز شد. زماني که امام صدر يک نوجوان مدرسهاي ده ساله بود و امام خميني يک مدرس فاضل حدود 35 ساله در حوزه علميه قم. امام صدر آن زمان «آقا موسي» خوانده ميشد و امام خميني «حاج آقا روحالله». مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري مجدد حوزه علميه قم تازه دار فاني را وداع کرده بود [10 بهمن 1315] و مرحوم آيتالله العظمي سيد صدرالدين صدر، به عنوان وصي و جانشين ايشان رياست حوزه را بر عهده گرفته بود. منزل آيتالله صدر، خصوصا در آن دوران فشار رضاخاني، محل مراجعه و پناه عموم علماء و طلاب بود و طبيعتا امام خميني نيز بدانجا آمد و شد فراوان داشت. اندکي بعد جرياني ديگر رخ داد که آمد و شد امام راحل را به آن منزل پر برکت مضاعف ساخت. پدر امام صدر يک جلسه خصوصي مذاکره علمي تشکيل داده بود که در آن بر برخي کتب مهم فقهي حاشيه مينگاشتند. دو تن از اعضاء برجسته آن جلسه عبارت بودند از مرحوم آيتالله العظمي سيد احمد شبيري زنجاني [پدر آيتالله العظمي سيد موسي شبيري زنجاني از مراجع بزرگوار کنوني] و مرحوم آيتالله سيد زينالعابدين کاشاني و يکي از اعضاء جوانتر آن، امام خميني.
امام صدر از سال 1322 رسما وارد حوزه علميه قم شد؛ تا اواخر سال 1325 مقدمات و سطوح حوزوي را تمام کرد و از ابتداي سال 1326 تا پاييز سال 1338، قريب 13 سال تمام در دروس خارج حوزههاي قم و نجف شرکت کرد. اساتيد ايشان دو گروه بودند: استادان اصلي و بزرگواري که امام صدر سالها در دروس آنان حاضر شد و باصطلاح «ملازم» درس آنان بود؛ و برخي اساتيد بزرگوار ديگر که امام صدر، خصوصا در ايام تعطيل، تنها چند صباحي در درس آنان حاضر گرديد. امام صدر از اساتيد اصلي امام صدر نبود و آن بزرگوار به جز بخش اندکي از کتاب رسائل در دوران سطح و نيز بخش اندکي از مبحث زکات در دوران خارج، نزد امام راحل تلمذ نکرد. امام صدر هم در فقه و هم در اصول، شاگرد مرحوم آيتالله العظمي سيد محمد محقق داماد بود. اساسا جمعي از نخبهترين طلاب دهههاي 20 و 30 حوزه علميه قم از شاگردان و ملازمين درس مرحوم آيتالله داماد محسوب ميشدند که امام صدر، شهيد بهشتي و آيات عظام سيد موسي شبيري زنجاني، سيد مهدي روحاني، موسوي اردبيلي، مکارم شيرازي و سيد جلالالدين طاهري، از آن جملهاند. اين بزرگان معروف بود که شاگردان خاص و ملازمين درس مرحوم آقاي داماد هستند، درست همانطور که آيات عظام حسينعلي منتظري، محمد فاضل لنکراني، جعفر سبحاني و بسياري بزرگان ديگر شهرت داشتند که شاگردان خاص و ملازمين درس حضرت امام هستند. امام صدر اگرچه در فقه و اصول براي امام راحل جايگاه بلندي قائل بود، اما آيات عظام محقق داماد، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محمد باقر صدر را بر آن بزرگوار ترجيح ميداد و آيتالله العظمي سيد محمد کاظم شريعتمداري را نيز همرديف ايشان ميدانست.
اگرچه امام صدر با امام خميني ارتباط علمي اندکي داشت، اما محبت امام راحل مانند بسياري بزرگان ديگر در قلب او بود و همچنين لطف حضرت امام همواره شامل حال او. مکررا پيش آمد که امام خميني به مشهد مقدس مشرف شدند و امام صدرِ جوان نيز به واسطه مرحوم آيتالله شيخ محمد صدوقي [شهيد بزرگوار محراب] همراه ايشان بود. همچنين معروف است که يکي از سالها مرحوم آيتالله العظمي صدر آيات حسينعلي منتظري و شهيد مطهري را مأموريت داد تا به ترتيب طلاب اصفهاني و مشهدي را براي صرف شام در شب عيد «فرحة الزهراء» به منزل ايشان دعوت کنند.
مرحوم آيتالله العظمي سيد رضا صدر [برادر بزرگ امام صدر] يک هفته قبل از مراسم براي 300 تن شام [پلو و خورش قيمه] سفارش داد که ميبايست در موعد مقرر در منزل پدر تحويل داده شود. امام صدر جوان و شوخ طبع که از قضيه مطلع شده بود، به اتفاق مرحوم آيتالله شيخ شهابالدين اشراقي [داماد امام خميني] نقشهاي کشيدند تا غذاها را «تک» بزنند. آنها روز عيد دو ساعت زودتر نزد آشپز حاضر شدند و گفتند برنامه عوض شده است و ما خود آمدهايم غذاها را تحويل بگيريم. ديگهاي غذا تحويل گرفته شد و بلافاصله بر روي يک گاري به باغي در منطقه سالاريه [خارج از محدوده آن روز قم] منتقل گرديد. آن شب 300 تن ديگر از طلاب در باغ سالاريه حاضر شدند و شام سفارشي مرحوم آيتالله سيد رضا صدر را با اشتها تناول کردند.
يکي از بزرگاني که آن شب در باغ سالاريه حضور داشت، امام راحل بود که البته از همان روز اول در جريان نقشه قرار داده شده بود. مرحوم آيتالله سيد رضا صدر که در ساعات آخر شب اطلاع حاصل کرده بود رو دست خورده است، بيدرنگ دست به کار شد و با بسيج دوستان و تحمل مشقت و زحمت فراوان، شام ميهمانان منتظر اصفهاني و مشهدي را از ميهمانخانهها و رستورانهاي قم تأمين نمود. آن شب ميهمانان دو فرزند برومند آيتالله العظمي صدر از صميم قلب خنده و شادي کردند، هرچند آقا رضا از برادر کوچک خود بينهايت عصباني بود و نتيجتا آقا موسي چند روز فراري! اين واقعه مثل بمب در قم صدا کرد و تا مدتها نقل محافل و مجالس بود. معروف است که حضرت امام صبح روز بعد جلسه درس خارج خود را با اين جمله آغاز و صد البته همان موقع منفجر کرده بود: «خوب؛ بحث جلسه قبل ما در باره موضوع پلو و خورش قيمه به کجا رسيده بود»؟!
اگرچه امام صدر محبت امام خميني را در دل داشت و امام راحل نيز به آن بزرگوار عنايت، اما شخصيت اخلاقي، اجتماعي و حتي سياسي امام صدر هم مانند شخصيت علمي ايشان، از حضرت امام کمتر متأثر بود. امام صدر هم در اخلاق و هم در عرصه اجتماع و سياست، بيش از هر کس از مرحوم پدرش تأثير پذيرفته بود. سبب اين امر نيز روشن است. امام صدر از يک خاندان اصيل، عريق و شريفي برخاسته بود که لااقل تا 900 سال پيش از اين، اجداد آن تماما از مراجع، مجتهدين و زعماء مهم شيعه بودند.
بديهي است فرزنداني که وارث چنين تاريخ درخشان و از خصوصيات موروثي آباء و اجداد خود اشباع هستند، در قياس با ديگران کمتر از اطراف خود تاثير ميپذيرند. يکي از مهمترين خصوصياتي که امام صدر از پدر به ارث برده بود، داشتن سعه صدر، برخورد پيامبرانه با مخالفان و تحمل کارشکنيها و گذشت در برابر آزار و اذيت آنان بود. در دوران زعامت امام صدر بر شيعيان و بلکه کل جامعه لبنان، هيچيک از مخالفان روحاني و غير روحاني آن بزرگوار که بسيار بودند، نه تحت کمترين فشار قرار گرفت و نه حتي با يک مورد هتک حرمت، محدوديت يا محروميت از برخي حقوق اجتماعي روبرو شد.
اين در حالي بود که بر حسب قانون لبنان، امام صدر به عنوان رئيس طايفه شيعه آن کشور از همان حرمت و منزلتي برخوردار بود که جايگاه بلند ولي فقيه در ايران. امام صدر پس از پدر، به بزرگاني چون آياتالله سيد عبدالحسين شرفالدين، علامه طباطبايي و نيز مرحوم عبادي [همسر خواهر خود]، بيش از ديگر بزرگان دلبستگي عاطفي داشت. نگارنده بارها از نزديکان امام صدر شنيده است که آن بزرگوار در زندگي روزانه و حتي خانوادگي خود از اين بزرگان زياد ميکرد؛ اما هرگز نشنيده است که آن بزرگوار از امام خميني چنين ياد کرده باشد. لازم به يادآوري است که امام صدر در پاييز سال 1338 و در شرايطي به لبنان هجرت کرد، که نهضت عظيم اجتماعي و سياسي امام راحل در داخل کشور هنوز آغاز نشده بود.
آموزهها و شعارهاي راهبردي امام صدر، همان آموزهها و شعارهاي راهبردي امام خميني و انقلاب اسلامي ايران بود؛ با اين تفاوت که حداقل يک دهه قبل از پيروزي انقلاب، بر دل و زبان شيعيان لبنان جاري بوده است. اصول، ارزشها و مباني مهمي چون «عدم جدايي دين از سياست»، «ساختن جامعه مدني صالح»، «بازگشت به اصول و فرهنگ اهل بيت (ع)»، «تقريب مذاهب»، «نه شرقي و نه غربي»، «آزاديخواهي»، «ظلم ستيزي»، «مبارزه با استبداد»، «مقاومت در برابر اسرائيل»، «آزاد سازي قدس»، «فرهنگ شهادت»، «مبارزه با حرمان»، «سازندگي و توسعه»، «گفتگوي اديان» و …، سالها قبل از پيروزي انقلاب در ادبيات سياسي شيعيان لبنان ثبت گرديد و صدها نفر در راه تحقق اين آرمانها به شهادت رسيدند.
اگرچه بسيارند انسانهايي که راه و رسم درست زندگي کردن را از امام خميني و انقلاب اسلامي آموختند، اما انسانهاي بسيار ديگري نيز بوده و هستند که مانند امام راحل و ديگر پيشينيان ما، اينگونه آموزهها را مستقيما از خود مکتب اهل بيت (ع) آموختند. و بالأخره آنکه امام صدر و امام خميني نه تنها در راهبردها و اصول کلان مشترکات فراواني داشتند، که در بسياري راهکارها و تاکتيکها نيز چنين بودند. يکي از مهمترين راهکارهاي مشترک اين دو امام بزرگوار، تکيه آنها بر مردم بود. امام صدر نيز مانند امام خميني مردم را باور کرده و با جوشش احساسات خود احساسات آنان را به جوشش و با جاذبه و قدرت معنوي کمنظير خود آنان را به حرکت در آورده بود. بيعت شيعيان لبنان در مرداد سال 1345، اعتصاب سراسري لبنان در سال 1349، تظاهرات تاريخي بعلبک و صور در سال 1353، همه و همه صحنههايي بودند که با مراسم پرشکوه عيد فطر و عاشورا سال 1357 تهران برابري ميکنند.
امام صدر از همان 15 خرداد سال 1342 و همگام با جامعه روحانيت مبارز ايران، حمايت جدي و عملي خود از انقلاب اسلامي ايران و شخص امام خميني را آغاز کرد. اين حمايتها تا آخرين لحظه حضور، يعني تا روز 9 شهريور سال 1357 بيوقفه ادامه داشت. برخي اقدامات آن بزرگوار به شرح ذيل است:
• سفر به اروپا و شمال آفريقا در تابستان 1342 و ديدار با رهبران واتيکان و الازهر براي آزادسازي امام راحل [آيتالله العظمي خويي پس از آزاد شدن امام راحل در پايان سفر امام صدر تصريح کرده بود، که اين آزادي بيش از هر چيز مرهون سفر آقاي صدر بوده است]؛
• تلاشهاي بينالمللي براي تأمين امنيت امام راحل در ترکيه و انتقال ايشان به عتبات عاليات؛
• حمايت مستقيم مادي و معنوي از مبارزين ايراني مستقر در لبنان از سال 1343 به بعد [از امثال آقايان حسن عطايي و سيد محمد عربشاهي در نيمه اول دهه 40 گرفته تا امثال آقايان محمد منتظري و علي جنتي در دهه 50 شمسي]؛
• ديدار با شاه در زمستان 1350 به درخواست برخي اعاظم انقلاب به منظور جلوگيري از اعدام برخي جوانان مبارز و نيز آزادسازي آقاي هاشمي رفسنجاني؛
• تأمين فضاي عملياتي مناسب در سوريه براي مبارزين ايراني در دوران حافظ اسد؛
• تأمين اطلاعاتي امام راحل و بزرگان انقلاب در نجف و ايران؛
• فراهمسازي زمينههاي آموزش نظامي گروه کثيري از جوانان ايراني در لبنان و سوريه؛
• دعوت از امام راحل براي هجرت به لبنان در دي 1352 پس از ازدياد فشار بعث عراق بر ايشان؛
• ابتکار اطلاق لقب «امام» بر امام خميني در بهمن 1352 (گفتگو با روزنامه المحرر لبنان)؛
• برپايي مراسم باشکوه تشييع، تدفين و ترحيم مرحوم دکتر علي شريعتي در دمشق و بيروت؛
• برنامهريزي انجام اولين مصاحبه امام خميني با مطبوعات مهم جهان، با ارسال لوسين ژرژ نماينده روزنامه فرانسوي لوموند در بيروت به نجف؛
• تشويق برخي اعاظم نجف اشرف جهت اتخاذ مواضع قويتر در حمايت از امام خميني؛
• تشويق سران جهان عرب جهت ابراز همدلي و همگامي با انقلاب اسلامي ايران [شهيد بزرگوار آيتالله سيد محمد باقر حکيم يکي از اسباب ربوده شدن امام صدر را نگراني دشمن از نقش کليدي ايشان در تنظيم روابط انقلاب با جهان عرب ميدانستند]؛
• معرفي امام راحل به عنوان رهبر انقلاب ايران در روزنامه لوموند فرانسه يک هفته قبل از اختفاء؛
بدون شک بزرگترين خدمت امام صدر به انقلاب، آمادهسازي شيعيان لبنان براي همگامي و پشتيباني از آن بود. هيچکدام از ديگر مناطق شيعهنشين جهان، اعم از عراق [که خود حضرت امام 15 سال از عمر خود را کنار مردم آن گذرانيدند] و نيز بحرين، پاکستان، افغانستان و …، مانند لبنان به حمايت از انقلاب بر نخاستند. در لبنان نيز اگر شرائط نابسامان دهه 30 شمسي استمرار مييافت، قطعاً چنين استقبالي واقع نميشد. اين نهايت خوشوقتي انقلاب بود که شيعيان لبنان طي دو دهه 40 و 50 شمسي توسط امام صدر متحول و براي حمايت از انقلاب آماده شدند.
امام صدر اگرچه به امام خميني علاقمند و در اصول، ارزشها، مباني و بسياري راهکارها با ايشان همعقيده و همسليقه بود و اگرچه در حد توان خويش از مبارزات آن بزرگوار عليه رژيم شاه پشتيباني کرد، اما هيچگاه در ايشان ذوب نبود، به همان سبب که در ديگر بزرگان نيز ذوب نبود، و هم در انديشه و هم در عمل، ضمن مشورت با ديگران، همواره استقلال خود را حفظ نمود. وقتي امام خميني در فروردين سال 1343 اولين پيام حج خود را خطاب به مسلمانان جهان توسط مرحوم آيتالله العظمي سلطاني طباطبايي براي امام صدر به مکه فرستاد تا تعريب و سپس ميان زائران خانه خدا پخش شود، امام صدر انتشار آن را در ميان مردم مصلحت ندانست و از انجام اين امر ممانعت کرد. امام صدر در مهر سال 1344 و در حالي در مراسم افتتاح مؤسسه دارالتبليغ اسلامي قم شرکت و سخنراني کرد، که امام راحل با اصل برپايي آن مؤسسه مخالف بود. امام صدر در زمستان سال 1350 در حالي بنابر توصيه برخي مراجع وقت، درخواست شهيدان بهشتي، مطهري و خانوادههاي بعضي زندانيان مبارز با شاه ديدار کرد، که امام راحل به کلي با انجام چنين کاري مخالف بود. امام صدر طي تمامي سالهاي دهه 50 شمسي در حالي با سران عرب از نزديک تعامل داشت و امثال ملک حسن، ملک حسين و حتي انور سادات و حسني مبارک را به گرمي در آغوش ميکشيد، که سليقه امام راحل به کلي با اين روش مغاير بود. امام صدر در حالي با راهبرد پرتاب کاتيوشا توسط فلسطينيها از سرزمين جنوب لبنان به داخل اراضي اشغالي فلسطين قاطعانه مخالفت کرد، که مبارزان ايراني منسوب به امام راحل در لبنان با استناد به بعضي فرمايشات آن بزرگوار متعصّبانه از آن دفاع کردند.
امام صدر اگرچه در رأي و عمل خود استقلال و حتي در برخي جزئيات با امام راحل اختلاف سليقه و نظر داشت، اما حريت و آزادگي ايشان هرگز باعث نشد تا ذرهاي از عاطفه، لطف و عنايت آن مرجع بزرگوار نسبت به ايشان کاسته شود. امام خميني به اصالت، اخلاص، علميت و خبرويت امام صدر در عرصههاي اجتماعي و سياسي اعتقاد داشت و به همين سبب نيز همواره در حد توان خود از حرکت آن بزرگوار در لبنان حمايت کرد. امام راحل از اولين مراجع بزرگ شيعه بود که مقلدينش اجازه يافتند بخش قابل توجهي از وجوهات شرعيه خود را در مسير اهداف امام صدر صرف کنند. اعتماد امام خميني به سلامت نفس و توانمندي امام صدر چنان بود که نه تنها حجم وسيع گزارشهاي کذب و تبليغات دروغين عليه امام صدر ايشان را بر آشفته نکرد، بلکه وقتي مرحوم آيتالله العظمي سيد محمد علي موحد ابطحي از آن بزرگوار سوال کرده بود که «بر فرض پيروزي، آيا کسي را داريد که در رأس حکومت آينده ايران قرار دهيد؟»، به سادگي پاسخ داده بودند: «آري! رفيق خودت آقا موسي»! امام راحل در تابستان سال 1355 که فشارهاي آيتالله سيد حسن شيرازي و پيروان او در سوريه عليه امام صدر به اوج خود رسيده بود، قاطعانه دستور دادند تا پرداخت شهريه به حوزه علميه زينبيه و شاگردان مرحوم شيرازي قطع شود. آن بزرگوار همچنين وقتي در اولين روز اقامت خود در پاريس با آقاي دکتر صادق طباطبايي خواهرزاده محترم امام صدر روبرو شدند، در پاسخ اين سوال که «آقا، شما کجا و اينجا کجا» با حالت عاطفي خاصي اظهار داشته بودند: «اگر دائيت بود، که ما به اينجا نميآمديم»!
اگر اين سخن جبران خليل جبران را بپذيريم که «ژرفاي محبت تنها در لحظه فراق شناخته ميشود»، اقدامات امام خميني در پيگيري سرنوشت امام صدر را نشانهاي گويا از عمق لطف و محبت ايشان نسبت به آن بزرگوار خواهيم يافت. امام راحل پس از ربوده شدن امام صدر نه تنها از نجف و پاريس با ارسال تلگراف و نماينده نزد حافظ اسد، ياسر عرفات و نيز معمر قذافي رأسا در صدد پيگيري و حل مسأله بر آمد، بلکه در روزهايي که خطر عدم تمديد اقامت ايشان در فرانسه به اوج خود رسيده بود، دعوت قذافي جهت عزيمت به ليبي را با قاطعيت رد کرد. انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن سال 1357 در حالي به پيروزي رسيد، که رژيم معمر قذافي از سالها پيش از آن، روابط سياسي خود با ايران را قطع کرده بود. امام خميني در ديدار 17 اسفند 1357 خود با فرستادگان ليبي، ضمن ابراز نگراني از «سرنوشت امام صدر»، تقاضاي آنان مبني بر آمدن قذافي به ايران را با اين بهانه که «من فعلا به قم ميروم» رد نمودند. امام راحل نه تنها هرگز از مسئولين کشور نخواست تا رابطه ايران – ليبي را مجددا برقرار سازند، بلکه در ديدار 29 تير 1358 خود با وزير خارجه دولت موقت دستور دادند تا «موضوع روابط ايران و ليبي فعلا مسکوت گذارده شود». اينکه روابط ايران و ليبي اندکي پس از استعفاي دولت موقت در 13 آبان سال 1358 مجددا برقرار شد، تنها و تنها به سبب اصرار و بلکه اجماع مسئولين وقت کشور، خصوصا آيات منتظري، هاشمي رفسنجاني و خامنهاي بر اين امر بود. امام راحل که حتي در مهمترين تصميمسازيهاي کشور [به طور مثال ورود ايران به خاک عراق پس از آزادسازي خرمشهر يا پذيرش قطعنامه 598] همواره برآيند نظر مشاوران ارشد خود را بر نظر خويش رجحان ميداد، طبيعي بود که در مورد رابطه ايران و ليبي نيز چنين کند.
با اين همه، امام راحل در جريان اشغال سفارت آمريکا در تهران بيدرنگ پيشنهاد غسان توئيني شخصيت برجسته مسيحي لبنان مبني بر معاوضه گروگانها با امام صدر را پذيرفتند همچنين به هنگام عزيمت حجتالاسلام سيد کاظم خوانساري اولين سفير جمهوري اسلامي در ليبي به وي تأکيد کردند: «هر وقت در مورد آقا موسي خبري بدست آورديد، مرا بلافاصله و بدون واسطه در جريان قرار دهيد! در اين مورد با هيچکس ديگر صحبت نکنيد! حتي با احمد»! حضرت امام تا واپسين لحظات زندگي، به رغم اصرار و اهميتي که مسؤلان ارشد کشور براي روابط با ليبي قائل بودند، از پذيرفتن معمر قذافي خودداري و سبب اين تصميم را براي آيتالله العظمي موسوي اردبيلي چنين بيان کرد: «او هنوز مسأله آقا موسي را حل نکرده است. چگونه او را بپذيرم»!