۰

آیا معصومان( علیه السلام ) دارای تمام کمالات هستند، یا مراتبی از کمالات را در دنیا طی می‌کنند؟

معصومان، انبیا و ائمه اطهار( علیه السلام )، انسان‌هایی مانند سایر انسان‌ها و افراد بشرند و از این لحاظ تفاوتی با سایر مردم ندارند و این حقیقتی است که قرآن کریم بر آن تصریح دارد.
کد خبر: ۲۰۹۹۸۸
۱۱:۱۱ - ۰۷ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا معصومان( علیه السلام ) دارای تمام کمالات هستند، یا مراتبی از کمالات را در دنیا طی می‌کنند؟ سؤال 340: آیا انبیای الهى بویژه پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه معصومین( علیه السلام ) داراى تمام کمالات ممکن هستند، و یا این‌که ایشان هم مراتبى از کمالات را در دنیا طى می‌کنند؟
پاسخ اجمالی

معصومان، انبیا و ائمه اطهار( علیه السلام )، انسان‌هایی مانند سایر انسان‌ها و افراد بشرند و از این لحاظ تفاوتی با سایر مردم ندارند و این حقیقتی است که قرآن کریم بر آن تصریح دارد.

بنابراین، معصومان نمی‌توانند با داشتن تمامی کمالات ممکن پا به دنیا بگذارند، و مسلماً تمام یا برخی از کمالات را باید با حضورشان در این دنیا، و پشت سر گذاشتن آزمایش‌های الهی و انجام عبادات فکری و بدنی و ریاضت‌ها و سیر و سلوک و تقرب به سوی خدا، کسب و تحصیل نمایند.

البته برخی کمالات از همان ابتدای تولد در معصومان وجود داشت؛ خصوصیات نیکی که از پدر و آباء و اجداد و مادرانشان به ارث بردند؛ رحم پاکی که نطفه ایشان در آن، تکون و پرورش یافت؛ دامان مطهری که پرورشگاه ایشان بوده و فضای سالمی که در آن بزرگ شده‌اند، همگی در سلامت روحی و طهارت قلبی و رسیدن ایشان به قله‌های کمال مؤثر بوده‌اند. ضمن این‌که الطاف خداوندی در رشد و تزکیه ایشان دخالت داشته و مخصوصاً با گذشت زمان و نشان دادن لیاقت و شایستگی از طرف ایشان، همواره راه کمال به ایشان نشان داده شده و آنان به سرعت آن‌را پیموده‌اند.

در این‌جا ممکن است سؤالی به ذهن آمده و یا شبهه‌ای مطرح شود که:

اگر پیامبران، مسیر تکامل را در این دنیا طی می‌کنند و با گذشت زمان و بروز حوادث، شخصیت‌شان کامل می‌گردد، دین ایشان هم که تابعی از وجودشان است به تدریج کامل می‌شود. پس اگر امکان ادامه حیات برای ایشان وجود داشت، یا حوادث دیگری برای ایشان پیش می‌آمد، دین شکل دیگری به خود می‌گرفت، یا این‌که کامل‌تر می‌شد، و اکنون نیز باید سیر تکاملی انبیا را ادامه داد و به وجود ایشان بسنده نکرد. و همچنین راه و تجربه آنان را در پیش گرفت و دینی کامل‌تر ارائه نمود.

پاسخ این پرسش و شبهه این است که: دین و وحی پیامبران با تجربه دینی و کشف و شهود و الهام متفاوت است؛ چرا که دین و دستورات تشریعی با برنامه‌ریزی دقیق از طرف پروردگار توانا و حکیم، ارائه گردیده است.

سیر تکاملی ادیان الهی بدین صورت بود که در طول تاریخ، پیامبرانی ظهور کرده‌اند، تا این‌که زمینه برای ارائه کامل‌ترین دستور خداوند، به وسیله والاترین پیامبر که خاتم آنان نیز هست، فراهم گردد. این‌کار انجام شده و قرآن به کامل شدن دین تصریح دارد. پس اشکال کامل نبودن دین نمی‌تواند صحیح باشد.

البته عده‌ای هستند که ادامه دهندگان راه انبیا می‌باشند و هر پیامبری برای خود جانشینان و اوصیایی داشت. ائمه معصومین( علیه السلام ) نیز عهده‌دار تبیین و تفسیر[i] معصومانه دستورات پیامبر و آیات قرآن هستند. پس از ایشان نیز عالمان وارسته و اسلام‌شناسان حقیقی، وظیفه دارند دین و آیات الهی را، متناسب با مقتضات زمان و فرهنگ هر عصری بیان نمایند.

 

[i]. لازم به تذکر است که شأن امام به آنچه گفته شد اختصاص ندارد و شامل شأن زعامت و رهبری و قضاوت هم می‌شود. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، ص 46-22.
پاسخ تفصیلی

قرآن کریم، پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) را انسانی مانند سایر مردم معرفی می‌کند: «بگو: من هم مثل شما بشری هستم، ولی به من وحی می‌شود، هر آینه خدای شما خدای یگانه است».[1]

بنابر این اصل که انبیا و ائمه و معصومان( علیه السلام )، انسان هستند، پس این گمان و اعتقاد که ایشان با وجود داشتن تمامی کمالات ممکن، پا به دنیا می‌گذارند، منتفی می‌گردد؛ زیرا این یک واقعیت مسلم است که انسان‌ها در حالی به دنیا می‌آیند که یا به طور کلی فاقد کمالات هستند و یا در حد بسیار پایین دارند.[2]

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود، در حالی‌که هیچ چیز نمی‌دانستید و براى شما، گوش و چشم و قلب قرار داد، تا شکر نعمت او را به جا آورید».[3]

البته نفس بشری، حتی از حین تولد نیز بدون قدرت ادراک نیست، بلکه بسیاری از خوبی‌ها و بدی‌ها را از همان ابتدای حیات و زندگی درک می‌کند، همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:

«سوگند به نفس و آن‌کس که آن‌را درست کرد، سپس پلید کاری و پرهیزکاری‌اش را به آن الهام کرد که هر کس آن‌را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد؛ و هر کس آلوده‌اش ساخت، زیان‌کار شد».[4]

پس هر انسانی برخی کمالات نفسانی، مانند علوم حضوری را که بدون واسطه قابل دریافت هستند(و نه علم حصولی که باید فراگرفته شوند) در خود دارد، اما این کمالات، در افراد مختلف شدت و ضعف دارند و در برخی افراد، بیشتر و در برخی کمتر وجود دارند. برخی از انسان‌ها، از این کمالات استفاده می‌کنند و آنها را پایه‌ای برای رسیدن به کمالات برتر و بالاتر قرار می‌دهند، و برخی پا روی این کمالات ذاتی نهاده و آنها را سرکوب و ندایشان را خاموش می‌کنند.

علت این‌که در برخی انسان‌ها کمالات بیش‌تر و شدیدتری وجود دارد، می‌تواند به محیط قبل از تولد و وراثت برگردد. کودکی که از صلب پاک به رحمی مطهر منتقل شده، در تشکیل نطفه او هیچ‌گونه ناپاکی دخالت نداشته، و در خانواده‌ای طاهر به دنیا آمده و در دامانی طیب بزرگ شده باشد، مسلم است که آمادگی بیشتری برای رسیدن به قله کمالات دارد، ولی نطفه‌ای که از لقمه حرام و راه حرام و در محیط آلوده تشکیل شود و در دامان ناپاک تربیت گردد، مسلماً آمادگی او برای پیمودن درجات کمال بسیار کمتر می‌باشد.

در معصومان، این کمالات اولیه وجود دارد؛ یعنی نطفه آنها از اصلاب پاک صدور یافته، در رحم‌های مادران پاک قرار گرفته و محیط تولد و رشد آنها نیز در سطح بسیار بالای معنوی بود. و قاعدتاً چنین افرادی باید کمالات اولیه را داشته و آمادگی رسیدن به مدارج عالیه کمالات را نیز داشته باشند. با رشد و نمو و تکامل سنی و جسمی، فعالیت فکری و روحی و جسمی آنها افزایش می‌یابد تا جایی که به بسیاری از حقایق و معارف دست‌رسی پیدا می‌کنند. البته لطف و عنایات خداوند شامل همه بندگانش می‌باشد، بویژه اگر بنده‌‌ای شایستگی خود را برای دریافت عنایات و الطاف الهی، نشان دهد. این مسلم است که اگر بنده‌ای یک گام به سوی خداوند بردارد، خداوند ده‌ها و صدها گام به او نزدیک می‌شود، و به تعبیر قرآن:

«کسانی که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نماییم، و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است».[5]

و در جای دیگر می‌فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از خدا پروا دارید، او برای شما نیروی تشخیص]حق از باطل[ قرار می‌دهد».[6]

و وقتی که به مقامات بالای علمی و عملی دست یافتند، ارتباط ویژه میان برخی از آنها با خداوند برقرار می‌شود، که آن‌را «وحی» می‌نامیم.

«انسانی که به مرحله اخلاص کامل و عقل مجرد رسید، معلم او خدا است که علم محض است و نسیان در آن بارگاه منیع راه ندارد؛ از این‌رو یافته‌ها و تنیده‌های عنکبوتی شیطان، بر یافته‌های عقلانی و شهودی و وجدانی انسان معصوم مؤثر نیست. هم‌چنین، کسی که به پایه عصمت عملی رسد، نه عمداً مرتکب کار خلاف می‌شود و نه از روی جهل و سهو و نسیان. این مقام برای کسی حاصل و میسر است که به قله شکوه‌مند و یا عظمت اخلاص رسیده باشد. چنین کسی از دست‌رس دو نیروی جهنمی شهوت و غضب فرسنگ‌ها فراتر است؛ زیرا همه نیروهای عملی و تحریکی، تحت هدایت و حمایت عقل عملی تعدیل شده است».[7]

به طور خلاصه، می‌توان گفت؛ انبیای عظام و ائمه اطهار از روزی که به منصب پیامبری و یا امامت برگزیده شدند، حد نصاب کمالات و عصمت و پاکی و طهارت و علم را داشتند، ولی این مقام، عالی‌ترین منصب کمالات نبوده و با گذشت زمان و انجام فعالیت‌های فکری، روحی، عملی و بدنی خودشان و القای وحی از سوی پروردگار، راه کمال را ادامه داده و هر روز به مقامات بالاتر و کمالات والاتر نایل شدند. پس معصومان، مقدار و مراتبی از کمالات را به صورت ارثی و خدادادی داشته و مراتبی از آن‌را کسب نموده تا به مقام عصمت[8] و امامت و یا پیامبری رسیدند، و پس از آن نیز تا زمان مرگشان، همواره به مراتب و کمالات جدیدی رسیده‌اند.[9]

در این‌جا ممکن است شبهه‌ای به ذهن بیاید و آن این است که اگر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، همواره در حال کامل شدن بود، پس اگر او بیشتر عمر می‌کرد شخصیت و دین او کامل‌تر از آنچه اکنون هست، می‌شد، پس نمی‌توان گفت این دین کامل است و باید در تکمیل آن کوشش و جدیت نمود، یا این‌که شاید در هر عصری پیامبر دیگری ظهور کند و مناسب با هر عصر و فرهنگی دینی بیاورد و مطالبی را بیان کند.

برخی با نگرشی ناسوتی به وحی و برابر نمودن پیامبری با تجربه دینی، اشکال فوق را این چنین مطرح نموده‌اند:

«پیامبری نوعی کشف و شهود است.[10] هر جا سخن از تجربه می‌رود، سخن از تکامل تجربه هم درست است. هر جا سخن از مجرب شدن است، سخن از مجرب‌تر شدن روا است. شاعر با شاعری، شاعرتر می‌شود، و سخنران با سخنرانی، سخنران‌تر، و این امر در هر تجربه‌ای جاری است... . پیامبر که همه سرمایه‌اش شخصیتش بود، این شخصیت، محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود، و بسطی که در شخصیت او می‌افتاد، به بسط تجربه (و بالعکس) منتهی می‌شد؛ و لذا وحی تابع او بود و نه او تابع وحی».[11]

«به عبارت دیگر، ارتباط پیغمبر با بیرون از خود قطعاً در بسط رسالت او و در بسط تجربه پیامبرانه او تأثیر داشت.[12] هم پیامبر انسان است، و هم تجربه او انسانی است، و هم اطرافیان او آدمیانند. از مواجهه این عناصر انسانی، به تدریج آئینی انسانی زاده می‌شود».[13]

«خلاصه آن‌که، پیامبر اسلام در دو سطح تجربه داشت و اسلام محصول این دو گونه تجربه است: تجربه بیرونی و تجربه درونی، و به مرور زمان، در هر دو تجربه، مجرب‌تر، و لذا دینش فربه‌تر و کامل‌تر شد. در تجربه بیرونی، مدینه ساخت، مدیریت کرد، به جنگ رفت، با دشمنان درافتاد، دوستان را پروراند و ...، و در تجربه درونی هم، رؤیا و وحی و الهام و معراج و مراقبه و تفکر داشت، و این‌جا هم پخته‌تر و پر دست‌آوردتر شد. کامل‌تر شدن دین، لازمه‌اش کامل‌تر شدن شخص پیامبر است که دین، خلاصه و عصاره تجربه‌های فرد­ی و جمعی او است. در غیبت پیامبر هم باید تجربه‌های درونی و بیرونی پیامبر، بسط یابند، و بر غنا و فربهی دین بیفزایند... . اگر «حسبنا کتاب الله» درست نیست، «حسبنا معراج النبی و تجریة النبی» هم درست نیست».[14]

نقد اشکال بیان شده:

اساس این اشکال و شبهه، یکی دانستن «وحی» و «تجربه» است، در حالی‌که این دو با یکدیگر تفاوت دارند. وحی از طرف خدا است و توسط فرشته وحی ابلاغ می‌گردد، و پیامبران به خوبی در می‌یابند که کسی بر آنان نازل می‌شود و با ایشان سخن می‌گوید، و شأن آنان تلقی و حفظ و ابلاغ این کلمات و آیات می‌باشد، ولی تجربه دینی از نفس تجربه کننده نشأت می‌گیرد؛ نوعی ارتباط بنده با خدا است و در حد کشف و شهود است. در وحی، خطا و اشتباه و القای شیطان راه ندارد، اما در کشف و شهود، همه اینها ممکن است. وحی به عنوان یک دستور از طرف خداوند به مردم و امت تلقی می‌گردد و از این بابت حجیت تام دارد، در حالی‌که کشف و شهود حداکثر می‌تواند برای بیننده آن حجیت داشته باشد، ولی برای دیگران چنین ارزشی ندارد.[15]
قرآن کریم، خود بر کامل شدن دستوراتی که باید بر پیامبر نازل شود، و بر کامل شدن دین، در سال‌های پایانی عمر پیامبر تصریح می‌کند:

«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما ]به عنوان[ آئین برگزیدم».[16]

بنابراین سیر تکاملی شخصیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و سیر تکاملی دین اسلام به گونه‌ای بود که این سیر، با برنامه‌ریزی دقیقی از سوی خداوند توانا و حکیم، به ارائه دین کاملی که خاتم ادیان باشد، توسط پیامبری که خاتم انبیا باشد، منجر گردد. بنابراین نمی‌توان اشکال نمود که «اگر پیامبر هنوز زنده می‌ماند و عمرش طولانی‌تر می‌شد، دین فربه‌تر و کامل‌تر می‌شد و اگر جنگ‌ها و حوادث بیشتری برای او پیش می‌آمد، و اگر از او سؤالات بیشتری می‌کردند، و اگر حوادث به سمت دیگری پیش می‌رفت قرآن و دین شکل دیگری پیدا می‌کرد».[17]

زیرا آنچه جزو آموزه‌های اصلی اسلام بود و آنچه مورد نیاز مردم واقع می‌شد، به گونه‌ای که ادامه راه و کشف حق و حقیقت، برای طالبان آن میسر باشد، توسط پیامبر ابلاغ گردیده است.

«البته وظیفه ادامه دهندگان راه نبوت، یعنی ائمه معصومین(در مکتب شیعه) و علمای ربانی و اسلام‌شناسان حقیقی، تبیین آیات و دستورات خداوند و سنت و راه و روش پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و استخراج احکام و دستورات دین از میان متون دینی، و ارائه پاسخ مناسب به پرسش‌هایی که در هر عصر و فرهنگی بروز می‌نماید می‌باشد، به گونه‌ای که هیچ مشکل و پرسشی بدون جواب و پاسخ باقی نمی‌ماند».[18]

از دیدگاه ما وجود مبیّن و معلم و مفسر معصوم در کنار کتاب خدا ضروری است، و این مفاد فرمایش پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) است که فرمود: «دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل‌بیتم. مادامی که به این دو متمسک شوید گمراه نخواهید شد».[19]
هم‌چنین ما قائل به انحصار تجربه‌های دینی و الهامات و رؤیاها به پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیستیم که بگویید «حسبنا معراج النبی و تجربه النبی هم درست نیست». آنچه که ما به آن اعتقاد داریم محدود نمودن و منحصر کردن نبوت و پیامبری و ختم نمودن آن در حضرت محمد( صلی الله علیه و آله و سلم ) است، هرچند راه مکاشفه و الهام به روی بندگان پاک و مخلص خداوند بسته نیست. آنچه محدود به پیامبران است، وحی به معنای خاص آن(نزول فرشته و ارائه دستورات تشریعی خداوند) می‌باشد.

[1]. کهف، 110؛ فصلت، 6.

[2]. ر. ک: ( انسان هنگام تولد بدون علم و دانش )، پاسخ 78042.

[3]. نحل، 78.

[4]. شمس، 7-10.

[5]. عنکبوت، 69.

[6]. انفال، 29.

[7]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، وحی و نبوت در قرآن، ج 3، ص 200، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1381ش.

[8]. البته این به معنای نفی عصمت موهوبه نیست. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: مفهوم عصمت و امکان عصمت افراد، 249؛ عصمت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ترک اولی، 1857؛ عصمت انسانهای معمولی،104.

[9]. ر. ک: همان، ص 213.

[10]. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص 11.

[11]. همان، ص 13.

[12]. همان، ص 16.

[13]. همان، ص 21.

[14]. همان، ص 24- 25.

[15]. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ص 97- 82؛ ساجدی، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، ص 73- 266.

[16]. مائده، 3.

[17]. سروش، عبدالکریم، مجله آفتاب، ش 15، مقاله «اسلام به وحی و نبوت».

[18]. ر. ک: مطهری، مرتضی، ختم نبوت، ص 37، تهران، صدرا.

[19]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 23، ص 108، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: