شیعه نیوز:
پرسش
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوست عزیز. در مورد رد یا توجیه حدیث قلم و کاغذ که اصطلاحا به «حدیث قرطاس» معروف گشته است تاویلات و حتی کتابهایی نیز نوشته شده است. اما در مورد حدیث مذکور شبهات و اشکالاتی به میان می آید که جواب دادن به آنها قدری مشکل و ناممکن مینماید از آن جمله: 1ـ از کجا معلوم پیامبر میخواسته در باب جانشینی خود چیزی بنویسد؟ 2ـ اگر پیامبر میخواست چیزی در مورد جانشینی خود نوشته شود، پس چرا حدیث ثقلین را به اصحاب فرموده است؟ 3ـ مگر قبل از مریضی پیامبر و قبل از به رختخواب افتادن ایشان، آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا» نازل نشده بود؟ 4ـ مگر قبل از آن دین اسلام تکمیل نشده بود؟ 5ـ پس پیامبر چه چیز مهمی را میخواست بنویسد که تا آن مدت و در عرض 23 سال از امت خود مخفی نگهداشته بود؟ 6ـ مگر نعوذ بالله پیامبر رسالت خود را ناتمام گذاشته و رفته است؟ 7ـ مگر پیامبر با وجود حمایت ذات اقدس الهی، از اطرافیان خود میترسیدند که با تهدید و حرفهای یک نفر از یاران خود، کسانی که به دست خود آنحضرت تربیت یافته بودند از موضع خود (آن هم موضوعی به آن مهمی) عقب نشینی کند؟ 8ـ اگر حکم نوشتن جانشینی پیامبر یک حکم الهی باشد، نعوذ بالله باید بگوییم پیامبر در انجام تبلیغ خود کوتاهی کرده است که حکم خداوندی را به خاطر ترس از اطرافیان از امت خود مخفی داشته و اگر آن حکم الهی نباشد دیگر احتیاجی به مطرح کردن آن نیست. در هر صورت ایراد و نقصان بزرگی متوجه پیامبر میگردد. لذا با توجه به ایراداتی که ذکر گردید اصل حدیث محل تردید با سلام احتراماً موارد بالا جواب اهل سنت در مورد حدیث ذکر شده در باره حدیث قلم ( قرطاس) می باشد. خواهشمند در این مورد راهنمایی فرمائید . با تشکر
پاسخ اجمالی
با تذکر نکاتی میتوان به تصور روشنی از این واقعه رسید:
- اصل این واقعه از وقایع مشهور در بین متون برادران اهل سنت است.
- از این متون استفاده می شود که عامل ننوشتن وصیت، ترس پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نبوده است بلکه چون جنجال و اختلاف بالا گرفت پیامبر فرمود: از نزد من برخیزید و بیرون بروید که در چنین محضرى، غوغا روا نیست.
- بر اساس متون اهل سنت رسول خدا در روز غدیر که در سال دهم هجرت اتفاق افتاد، از اینکه تنها هستند ترس و نگرانی داشتند پس ترس پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از یک نفر نبوده است.
- امر وصایت علی ( علیه السلام ) و رهبری امت اسلامی مسئله مهمی بود که لازم بود بارها و بارها پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر آن تأکید ورزد به طوری که بر همگان حجت شرعی تمام شود.
- قراینی از این مطلب حکایت می کند که حضرت رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) می خواسته است مسئله جانشینی حضرت علی ( علیه السلام ) را در این وصیت مطرح نماید زیرا اولا جمله "حسبنا کتاب الله" در مقابل این تفکر قرار دارد که تنها کتاب خدا کافی نیست باید مفسرانی برای این کتاب باشند که از تفسیر غلط و در نتیجه گمراهی انسانها جلوگیری کنند. اینان همان کسانی اند که در حدیث ثقلین در کنار قرآن قرار داده شده اند و از آنان به ثقل اصغر تعبیر شده است. ثانیا امر ولایت و جانشینی از مهمترین مسائل جامعه اسلامی است و معمولا کسی که از دنیا می رود نگران مهمترین چیزها برای بعد از خود است همانگونه که خلیفه اول و خلیفه دوم هم این گونه بودند.
- دلیل عقب نشینی حضرت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در این حادثه دقیقا همان عاملی است که موجب شد حضرت علی ( علیه السلام ) در این باره اقدامی نکند و سکوت نماید. در این باره نمایه: منع از نوشته شدن وصیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، سؤال 1527 (سایت: 1692) را مطالعه کنید.
پاسخ تفصیلی
با تذکر نکاتی میتوان به تصور روشنی از این واقعه رسید:
- اصل این واقعه از وقایع مشهور در بین متون برادران اهل سنت است.
امام بخاری سرسلسله محدثان اهل سنت و صاحب صحیح بخاری از ابن عباس چنین روایت می کند:
نزدیکی وفات رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود که عده ای از جمله عمر بن خطاب در منزل پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) حاضر بودند، حضرت ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید، عمر بن خطاب گفت: "درد بر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) غلبه کرده است، نزد ما کتاب خداوند است که ما را کفایت می کند"!!. اهل بیت و افراد داخل خانه رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم ) اختلاف کردند، عده ای هم نظر عمر و عده ای مخالف وی بودند. چون اختلاف و نزاع زیاد شد پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: از بالین من دور شوید شایسته نیست نزد من مشاجره و نزاع شود. [1]
بخاری از ابن عباس در جای دیگر نقل می کند که ابن عباس گفت: تمام مشکلات و بدبختی ها از زمانی آغاز شد که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به خاطر نزاع و درگیری در خانه اش آن وصیت آخر را نکرد. [2] ؛ [3]
در روایت سلیمان بن ابی مسلم احول آمده که ابن عباس گفت: پنجشنبه چه روزى بود! هر مصیبتى از آنجا آغاز شد چنان مىگریست که اشکش سنگریزهها را تر مىکرد. گفتم: ابن عباس پنجشنبه چه روزى بود؟ گفت: درد سختی بر حضرت عارض شد: "فرمود: استخوانی بیاورید چیزى براى شما روی آن بنویسم که پس از من گمراه نشوید آنها به اختلاف پرداختند که این پیش حضرت شایسته نبود عداه ای گفتند نباید به حضرت می گفت (درد بر او چیره شده) هذیان می گوید. با او دعوا می کردند حضرت فرمود: رهایم کنید مرا ترک کنید بگذارید همین حالت بمانم که برایم بهتر است و آنها را به سه چیز امر فرمود: مشرکین را از جزیرة العرب بیرون کنید همان طور که من می پذیرفتم از سومی ساکت شد یا گفت من فراموشش کردم. سفیان می گوید این از سخن سلیمان و متفق علیه است. [4] ؛ [5]
از آنچه در این روایات آمده است به دست میآید که عامل ننوشتن وصیت، ترس پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نبوده است بلکه گروهى سخن عمر را تأیید کردند و گروهی دیگر به مخالفت پرداختند و چون جنجال و اختلاف بالا گرفت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: از نزد من برخیزید و بیرون بروید که در چنین محضرى، غوغا روا نیست.
گفتنی است که برخی از متون اهل سنت این روایت را نقل کردهاند که در داستانِ نزول آیه «بلغ ما أنزل إلیک من ربک»، رسول اکرم فرمود:
« یا رب! انما أنا واحد، کیف اصنع یجتمع علی الناس... »؛ ای پروردگار جز این نیست که من تنها هستم، چگونه این کار را انجام دهم؟، در حالیکه مردم علیه من اجتماع خواهند کرد» سپس آیه « وإن لم تفعل فما بلغت رسالته ؛ اگر انجام ندهی رسالت خود را ابلاغ نکردهای» نازل شد. [6]
یقیناً این خوف و ترس رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )، از کفار نبوده است؛ زیرا در روز غدیر که در سال دهم هجرت اتفاق افتاد، کفاری نبود که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) مأمور به تبلیغ حکم الهی به ایشان باشد. با کمی انصاف میتوان فهمید که ترس حضرت از آن جهت بود که میدانستند صحابه با اخلاص حضرتش اندکاند. [7] بر این اساس ترس پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از یک نفر نبوده است بلکه از جریانی بوده است که در پذیرش این حکم الهی مشکل داشتند و تلاش می کردند امر خلافت در جای خود مستقر نشود.
- امر وصایت علی ( علیه السلام ) و رهبری امت اسلامی مسئله مهمی بود که لازم بود به طور مکرر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر آن تأکید ورزد به طوری که بر همگان حجت شرعی تمام شود.
بر این اساس منافاتی وجود ندارد که در غدیر خم و جاهای متفاوت با حدیث ثقلین و ... جانشینی حضرت علی ( علیه السلام ) را مطرح بفرمایند. آیا در موضوعات مهم سیاسی تنها به یک بار گفتن اکتفا می شود!؟ که در موضوعی سیاسی و عبادی همچون جانشینی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) که هدایت انسان ها به آن بسته است به یک بار گفتن اکتفا شود و ضرورتی نباشد که بارها تذکر داده شود؟
- قراینی از این مطلب حکایت می کند که حضرت رسول می خواسته است مسئله جانشینی حضرت علی ( علیه السلام ) را در این کاغذ (قرطاس) مطرح نماید؛ زیرا اولا عمر گفت: "حسبنا کتاب الله" و این جمله در مقابل این تفکر قرار دارد که تنها کتاب خدا کافی نیست باید مفسرانی برای این کتاب باشند که از تفسیر غلط و در نتیجه گمراهی انسانها جلوگیری کنند. اینان همان کسانی اند که در حدیث ثقلین در کنار قرآن قرار داده شده اند و از آنان به ثقل اصغر تعبیر شده است و بیان گر آن است که قرآن به تنهایی کفایت نمی کند. پیامبر نیز در این حادثه فرمود می خواهم چیزی برای شما بنویسم که شما را از گمراهی جلوگیری کند. ثانیا امر ولایت و جانشینی از مهمترین مسائل جامعه اسلامی است و معمولا کسی که از دنیا می رود نگران مهمترین چیزها برای بعد از خود است همانگونه که خلیفه اول و خلیفه دوم هم این گونه بودند اولی با نصب عمر و دومی با تشکیل شورا به این دغدغه خود خاتمه دادند ثالثا افرادی مثل ابن عباس مشکلات بعدی را از ناحیه همین مسئله می دانستند آیا مشکلات بعدی دنیای اسلامی از ناحیه همین مسئله خلافت نبوده است؟
- دلیل عقب نشینی حضرت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در این حادثه دقیقا همان عاملی است که موجب شد حضرت علی ( علیه السلام ) در این باره اقدامی نکند و سکوت نماید. در این باره نمایه: منع از نوشته شدن وصیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، سؤال 1527 (سایت: 1692) را مطالعه کنید. آیا اگر حکمی الهی بود، برای بیان آن نباید آمادگی و پذیریش مردم وجود داشته باشد و اگر گفته شد که پیامبر برای اعلام آن نگران بود دلیل آن است که این حکم الهی نبوده است.
[1] محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب العلم، باب کتابة العلم، 1/22-23، چاپ اول، دارالقلم، بیروت، 1407 هـ ق. ؛ عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، ج 1، ص 140. مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت، 1426 هـ ق.
[2] محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، کتاب الاعتصام بالکتال والسنة، باب کراهیة الخلاف و باب قول مریض: قوموا عنی از کتاب مرضی؛ معالم المدرستین، علامه عسکری، ج 1، ص 140.
[3] نمایه: منع از نوشته شدن وصیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) سؤال 1527 (سایت: 1692).
[4] الالبانی، مشکاة المصابیح، فضائل سید المرسلین، ج3، ص298، تحت الرقم5966.
[5] نمایه: سند حدیث قلم و دوات سؤال 4266 (سایت: 5328).
[6] . حدثنی الحارث بن محمد قال، حدثنا عبد العزیز قال، حدثنا سفیان الثوری، عن رجل، عن مجاهد قال: لما نزلت: «بلغ ما أنزل إلیک من ربک»، قال: إنما أنا واحد، کیف أصنع؟ تجَمَّع علیّ الناس! فنزلت:«و إن لم تفعل فما بلغت رسالته»، طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، ج10، ص468، چاپ اول، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق؛ أخرج أبو الشیخ عن الحسن أن رسول الله 6 قال « إن الله بعثنی برسالة فضقت بها ذرعاً، وعرفت أن الناس مکذبی، فوعدنی لأبلغن أو لیعذبنی، فأنزل {یا أیها الرسول بلِّغ ما أنزل إلیک من ربک}». وأخرج عبد بن حمید وابن جریر وابن أبی حاتم وأبو الشیخ عن مجاهد قال: لما نزلت { بلغ ما أنزل إلیک من ربک } قال: یا رب، إنما أنا واحد کیف أصنع لیجتمع علیّ الناس؟، فنزلت {وإن لم تفعل فما بلغت رسالته}. سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج3، ص418، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
[7] . نک: هندى نیشابورى، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج9، ص230-228، چاپ دوم، کتابخانه عمومى امام امیر المومنین على، اصفهان، 1366 هـ ش.
T