شیعه نیوز:
پرسش
آیا افرادی؛ مانند عبدالله بن عباس، عبد الله بن جعفر، جابر بن عبدالله انصاری و دیگران با همراهی نکردن امام حسین( علیه السلام ) در سفر کربلا واقعاً از آنحضرت سرپیچی کردند؟ اگر سرپیچی کردهاند، علتش چه بودہ؟ و چرا آنان به کربلا نرفتند؟
پاسخ اجمالی
اگرچه کسانی که امام حسین( علیه السلام ) را یاری کردند و همراه او در مبارزه با ظلم و ستم یزید به شهادت رسیدند، دارای مقام و جایگاه ویژهای در پیشگاه خداوند هستند و هرگز کسی به آن مقام و جایگاه نمیرسد. اما در ارتباط با افرادی که پیرو آن امام بزرگوار بوده، اما به دلایلی توفیق شهادت در رکاب آنحضرت را نداشتند، نمیتوان قضاوت یکسانی داشت؛ زیرا:
اولاً: امام حسین( علیه السلام ) نه تنها آنان را تکلیف و اجبار به همراهی خود در این سفر ننمود، بلکه حتی بیعت خود را از برخی همسفرانی که تا کربلا نیز همراهشان بودند برداشتند.[1]
ثانیاً: با آنکه شهادت امام حسین( علیه السلام ) به دلیل روایت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و امام علی( علیه السلام )[2] نزد پیروانشان مسلّم بود، اما اینکه ایشان در ابتدای همین سفر و قبل از رسیدن به کوفه و به دست گرفتن حکومت به شهادت خواهند رسید، نه تنها موضوعی قطعی نبود، بلکه با توجه به بیعت هزاران تن از کوفیان به ظاهر دور از نظر به شمار میآمد.
ثالثاً: بیعت نکردن امام حسین با یزید ابتدا و شروع یک مبارزه بود و برای تمام بزرگان هنوز مسجّل نشده بود که این حرکت منجر به کشته شدن امام و یارانش خواهد شد.
رابعاً: امام حسین( علیه السلام ) زمانی که از مدینه خارج و وارد مکه شد، از سوی مردم کوفه، برای رهبری شیعیان آن منطقه دعوت شد؛ بدین منظور قبل از حرکت به آن دیار، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد؛ مردم کوفه با او بیعت کردند، و مسلم برای امام نامه فرستاد که مردم کوفه برای استقبال از شما آمادهاند؛ اینجا بود که عبد الله بن عباس به امام پیشنهاد داد، اگر به هر صورت تصمیم به خروج از مکه را داری، به یمن برو که پدر بزرگوارت شیعیان زیادی آنجا دارد و از کوفه بپرهیز که مردمش بیوفا هستند.[3] به هر صورت، امام حسین( علیه السلام ) تصمیم گرفت که عازم کوفه شود و پس از گذشتن از مناطق «تنعیم»،[4] و «وادی عتیق»[5] شتابان به حرکت خویش ادامه داد تا به «ذات عرق» رسید[6] و آنگاه در «حاجِر (یا حاجز)» از بَطن الرُّمّه فرود آمد و نامهاى را توسط «قیس» نزد مسلم فرستاد تا مردم کوفه را از آمدنش آگاه سازد و سپس حرکت نمود[7] تا به «ثعلبیه» رسید، و در آنجا از شهادت مسلم و هانى، اطلاع حاصل کرد[8] و به راه خود ادامه داد تا به منطقه «زُبالَه» رسید.[9] در آن سامان در جریان شهادت عبد اللّه بن یقطر قرار گرفت و با یارانش سخن گفت و ماجراى شهادت مسلم و هانى و قیس و عبد اللّه را به اطلاع آنان رساند و به آنها اجازه برگشت داد.[10] مردم از هر سو، از پیرامون وى پراکنده شدند و جز خاندان او و یاران برگزیدهاش کسى با او باقى نماند. سپس به حرکت خویش ادامه داد تا به پهن دشت «عقبه» رسید[11] و در «شراف» فرود آمد و شب را در آنجا به سر برد.[12] بامدادان وقتى حرکت کرد سپاهى از دور نمایان گشت، که در اینجا لشکر ابن زیاد از ورود امام حسین( علیه السلام ) به شهر ممانعت کرده، ایشان مسیر خود را کج کرده و از مسیر عذیب و قادسیه حرکت کرد، در اینجا فرمانى از عبید اللّه مبنى بر سختگیرى در مورد امام حسین به حرّ بن یزید ریاحی رسید و بدینسان، امام حسین( علیه السلام ) دوم ماه محرم سال 61 به کربلا رسید و در آنجا سراپرده زد.[13] اینجا بود که برای امام( علیه السلام ) مسلّم شد که این سرزمین میعادگاه او و یارانش است.
امام حسین( علیه السلام ) در مسیر راه مکه به کربلا بود که برخی از بزرگان ساکن اطراف را دعوت به همراهی کرد و فرمود یا به من بپیوندید و یا از کاروان من فاصله بگیرید و دور شوید؛ چون اگر در روز عاشورا صدای «هل من ناصر» مرا بشنوید و به کمک و یاری من نیایید، گناهکار خواهید بود. علاوه بر این حتی شب عاشورا آنحضرت به یاران و همراهان خود فرمود شما میتوانید از این فرصت استفاده کنید، برگردید و به سراغ زندگی خود بروید؛ لذا اگر کسانی در آن زمان هم با امام خداحافظی میکردند و به سراغ زندگی خود میرفتند گناهی مرتکب نمیشدند. تنها از روز عاشورا اگر کسی صدای کمک خواهی و یاری امام را شنید و او را یاری نکرد گناهکار خواهد بود، و به طور طبیعی ابن عباس و عبد الله بن جعفر در این محدوده نبودند. تا صدای هل من ناصر امام را بشنوند.
[1]. ر.ک: شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۹۱، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[2]. شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۳۴، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق.
[3]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 383، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج 3، ص 54، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 68، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[5]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 69، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش.
[6]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 69؛ اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 69.
[7]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 70؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب( علیه السلام )، ج 4، ص 95، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.
[8]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 447، مؤسسه آل البیت( علیه السلام )، قم، چاپ اول، 1417ق.
[9]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 75؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3، ص 168، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
[10]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 75 – 76؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 168 – 169.
[11]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 76؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 447.
[12]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 76؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 169.
[13]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 80 – 83.
T