به گزارش «شیعه نیوز»، آرون یک آمریکایی یهودی اهل نیویورک که از خانواده ای یهودی متولد شده و به دین اسلام گرویده، داستان زندگی خود را اینگونه تعریف می کند:
من در نیویورک و خانواده ای یهودی بزرگ شده ام. اجداد ما از منطقه ای در شرق اروپا که اکنون لهستان در آن واقع شده آمده اند و پس از امپراطوری ضدیهودی روسیه در سال ۱۷۹۵ کوچ کردند.
یهودیت نقش مهمی در زندگی و هویت ما ایفاء می کرد و ما سنت ها را دنبال می کردیم. روزی یکی از دوستانم در مورد اندونزی به من گفت که می توانم در آنجا قوم شناسی را مطالعه کنم. من مصمم شدم که به اندونزی سفر کنم و در انستیتوی هنر ثبت نام کنم که مدرک اخلاق شناسی را ارائه دادم.
وقتی وارد اندونزی شدم و در مؤسسه ثبت نام کردم به کسی نگفتم که یهودی هستم. در اندونزی معمولاً باید دین خود را بیان کنید. من اظهار داشتم که من بودایی هستم. این آسانترین انتخاب در آن زمان بود. نگران بودم که مردم نسبت به من خصومت نشان دهند زیرا من یهودی بودم.
صادقانه بگویم، در آن زمان در اوایل دهه ۲۰۰۰ برایشان جالب بود که ادعا کنیم بودایی هستیم. اندونزیایی ها ما را «بودایی های جدید غربی» و به عنوان آدم هایی عجیب و غریب می دیدند و سوالات ناراحت کننده ای نمی پرسیدند.
در ابتدا به اسلام علاقه ای نداشتم
من بیش از دو سال در اندونزی ماندم. در آن مدت به بسیاری از پروژه های موسیقی پیوستم. من سعی کردم تا حد ممکن از بحث های مذهبی خودداری کنم. روی موسیقی خود متمرکز شدم و از سنت های مذهبی یهودی خودم بسیار دور شدم. از خانواده خود دور بودم.
به نظر می رسید اسلام به درد من نمی خورد. تصور من این بود که مسلمانان زیاد به عبادت می پردازند و به زندگی روزمره شان نمی رسند.
سپس یک روز به یک اجرای سنتی گاملان پیوستم. گاملان یک ساز کوبه ای سنتی در جاوا است که از فلز ساخته شده است.
در کنار من یک پیرمرد نشسته بود که شروع به صحبت با من کرد. اواسط سال دوم من بود و اندونزیایی من کاملاً خوب شده بود. او ارتباط بین گاملان و اسلام را برایم توضیح داد. او درباره یک مجموعه موسیقی سنتی صحبت کرد که فقط یک بار در سال و آن هم تنها به هدف آن بزرگداشت میلاد پیامبر اکرم(ص) در این کشور نواخته می شود.
این داستان من را تحت تأثیر قرار داد ، زیرا من هرگز به جنبه معنوی موسیقی فکر نکرده بودم. توضیحات او تأثیر ماندگار بر من گذاشت.
خواندن در مورد اسلام
من آهنگسازی موسیقی تجربی را ادامه دادم و ضبط های گاملان من به بخش مهمی از آن تبدیل شد. من شروع به خواندن بیشتر در مورد جنبه معنوی اسلام و به ویژه به اصطلاح عرفان اسلامی در اندونزی کردم. فهمیدم که اسلام یک دین زنده است و پر از معنویتی است که در زندگی می خواستم. من اسلام را مذهبی خشک و سخت می دیدم که فقط به جنبه ها و قوانین بیرونی توجه دارد.
با مطالعه درباره اسلام در اندونزی، فهمیدم که برداشت من از واقعیت فاصله دارد. به اینکه هرچه بیشتر بخوانم ، علاقه مند شدم. من در مورد اسلام در سایر نقاط جهان نیز خوانده ام. و مجذوب این دین غنی شدم.
راهی که قلبم انتخاب کرد
من علاقه داشتم که اسلام را در آغوش بگیرم و مسلمان شوم. اما نگران خانواده ام شدم. چه می گویند؟ یک یهودی مسلمان شده؟ نمی خواستم آنها را گم کنم.
سرانجام قلبم را دنبال کردم. من شهادتین خود را در یک مرکز کوچک جامعه مسلمانان در شهر نیویورک گفتم و نماز خواندن را شروع کردم.
ابتدا به خانواده ام نگفتم که مدت هاست به اسلام گرویدم. از آنجا که من دیگر با آنها زندگی نمی کردم، مخفی نگه داشتن آن بسیار آسان بود. اما در نهایت آن ها به من مشکوک شدند. من سعی کردم به جشن های مذهبی و اجتماعات عادی جامعه یهودیان بپردازم.
وقتی به آنها گفتم، آن ها سکوت کردند. مادرم از من پرسید: آیا خوشحالی؟ و من گفتم: بله
اما پدرم از من خواست که به مردم چیزی در این باره نگویم. من به درخواست او احترام گذاشتم. حتی گاهی اجتماع یهودیان می پیوندم. اما قلبم مسلمان است.