به گزارش «شیعه نیوز»، متن زیر یادداشتی از عبدالحسین طالعی، سردبیر مجله کتابشناسی شیعه درباره «خطبه الوسیه» است. خطبه الوسیله اولین خطبه حضرت علی (علیه السلام) پس از شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است که در چنین روزی یعنی پنجم ربیعالاول سال یازده هجری آن را ایراد فرمودند. در این یادداشت آمده است:
«جابر بن یزید جعفی یکی از رازداران امام باقر (علیه السلام) است. جابر خود میگوید: روزی به حضور امام باقر (علیه السلام) میرسم. من که عمری دل و جان را در زلال کلمات اهل بیت(علیهم السلام) شستوشو دادهام، اکنون با چندین گروه روبرو میشوم که همه با ادعای تشیع به جان هم افتادهاند؛ هر کدام گروهی را گرد آوردهاند و از اصل دین ـ که خاندان پیامبر و حجت حیّ خدا باشد ـ غافل شدهاند. با همین زمینه و مقدمه است که به حضور پنجمین حجت حق میرسم، عرضه میدارم:
فرزند پیامبر! میسوزم در آتش اختلاف شیعه، در این تشتّت فکری که دارند! امامِ هدایت دست پدرانه بر سرم میکشد، دل و جانم را مینوازد. میپرسد: «آیا خبرت ندهم به رمز اختلاف آنها که از کجا به اختلاف افتادند و به کدامین دلیل، گرفتار پراکندگی شدند؟» پاسخ مثبت میدهم. میفرماید: «هر زمان که آنها به اختلاف افتادند، تو گرفتار اختلاف مشو. به راستی هر کسی که منکر صاحبالزمان باشد، مانند منکر رسول خدا در زمان حیات حضرت اوست».
این عبارات، مقدمهای است بر خطبة الوسیلة از امیرالمؤمنین (علیه السلام) . امام باقر (علیه السلام) پس از مقدمهای که یاد شد، این خطبه را از سخنان جدّ امجد خود برای جابر جعفی باز میگوید. خطبه، پس از گذشت دهها سال از بیان آن توسط این صحابی امامشناس به دست راویان بعدی میرسد و اینک حقایق بیمانند آن به یُمن تلاشهای راویان و محدّثان سختکوش و مخلص در اختیار ماست.
این خطبه را امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) درست یک روز پس از جمعآوری قرآن ایراد فرمود؛ یعنی پس از رحلت رسول خدا. سه روز به مراسم تدفین حضرتش اشتغال داشت و شش روز به جمع قرآن پرداخت. بنا بر تعهّدی که داشت، تا آن زمان از خانه بیرون نیامد مگر برای نماز.
روز بعد از آن به مسجد آمد و این خطبه را بیان فرمود که نخستین خطبه آن گرامی در دوره امامت است. متن کامل خطبه را محدث بزرگ کلینی در روضه کافی (حدیث شماره ۴) و بخشهایی از آن را سید رضی در نهجالبلاغه (از جمله بخش کلمات قصار، شماره ۱۱۳، ۳۴۹، ۳۷۱) آوردهاند. این خطبه سرشار از حقایق وحیانی در باب توحید، نبوت، امامت، اخلاق و دیگر دانستنیهای ضروری دین است که باید بارها خواند و بر جان و دل نشاند.
خطبه الوسیله؛ منشور اخلاقی نود بندِ انتظار
خطبةالوسیلة با هشدارهای اخلاقی آغاز میشود. پارهای از آنها را در اینجا میآوریم، بدان امید که آنها را به گوش جان بشنویم، خود را در آینه نود بندِ این منشور اخلاقی ببینیم و اخلاق منتظر را باز شناسیم.
۱. استوارترین پناهگاه، ورع است.
۲. مطمئنترین واسطه، توبه است.
۳. زیباترین پوشش، جامه عافیت است.
۴. رضایت به مال اندک بر مبنای قناعت، بهترین عامل نفی نیازمندی است.
۵. هیچ گنجی چون قناعت، انسان را بی نیاز نمیکند.
۶. خواسته (بی حدّ و حساب) کلید رنج و زحمت است.
۷. حسادت، آفت دین است.
۸. حرص انسان را به ورطه گناه میکشاند.
۹. آزمندی تمام زشتیها را در بر دارد.
۱۰. قلاده گناه بد قلادهای است برای مؤمن.
۱۱. ای بسا طمع ناکام و آرزوی ناتمام و امیدهایی که به حرمان میانجامد و تجارتی که به زیان میرسد.
۱۲. سودمندترین گنج، علم است و والاترین عزت، حلم.
۱۳. رساترین حسب، ادب است و پست ترین نسب، غضب.
۱۴. آراستگیای بهتر از عقل نیست و زشتیای بدتر از دروغ.
۱۵. استوارترین نگاهدارنده سکوت است و نزدیکترین غایب، مرگ.
۱۶. هرکس به عیب خود نظر افکند، فرصتی برای پرداختن به عیب دیگران نمییابد.
۱۷. هرکس به روزی که خدا داده رضایت یابد، تأسف نمیخورد نسبت به آنچه دیگران دارند.
۱۸. هر که شمشیری به ناروا بکشد، به همان شمشیر کشته میشود.
۱۹. هر که چاهی برای برادرش بکَند، خود در آن میافتد.
۲۰. هر که زشتیهای پنهان دیگران را آشکار سازد، زشتیهای درون خانه اش بر ملا میشود.
۲۱. تنها کسی لغزش دیگران را بزرگ میداند که لغزشهای خود را از یاد برد.
۲۲. کسی که شیفته نظر خود شود، به گمراهی میافتد.
۲۳. کسی که عقل خود را در تمام امور کافی دانست (و خود را از رجوع به دیگران و مشورت با آنها بی نیاز دید) میلغزد.
۲۴. هر که خود را از دیگران برتر بداند، به ذلّت میافتد.
۲۷. کسی که باری بالاتر از توان خود بردارد، ناتوان میشود.
۲۸. سودمندترین سرمایه، عقل است و دشوارترین فقر، جهل.
۲۹. رساترین اندرزگو، خیرخواهی است و بهترین عقل، تدبیر امور.
۳۰. عبادتی چون تفکر نیست و پشتوانهای چون مشورت.
۳۱. سختترین تنهایی عُجب (خود شیفتگی) است.
۳۲. بالاترین ورع، این است که خود را از حرام بازداری.
۳۳. بهترین حلم، صبر و سکوت است.
۳۴. نه سکوت از حکمت، نیک است و نه سخن گفتن به جهل.
۳۵. هر که زبان خود را نگاه ندارد، پشیمان شود.
۳۶. هر که خود را به حلم واندارد، به این گوهر آراسته نمیگردد.
۳۷.هر که خود را از بدی باز ندارد، از عقل خود بهره نمیگیرد.
۳۸. هر که مالی از غیر حلال به دست آرد، در راهی ناروا خرج میکند.
۳۹. هر که عزّت را از راهی غیر حق بجوید، به ذلّت میافتد.
۴۰. هر که با ستم بر دیگران غلبه کند، مغلوب دیگران میگردد.
۴۱. روزگار دو روز است: روزی به سودت و روزی به زیانت. روزی که به سودت باشد، سرکشی مکن و روزی که به زیانت باشد، شکیبا باش؛ که به هر دو روز آزموده میشوی.
۴۲. کسی که با جاهلان نشیند، باید خود را برای گفتوگوهای بیهوده آماده کند.
۴۳. اگر مرگ قابل خریدن بود، دو گروه آن را میخریدند: بزرگ مرد گشادهروی و پست آزمند.
۴۴. تجربهها علم تازه در بر دارند.
۴۵. برای اینکه بدانی در جانت ادب ورزیدهای یا نه، کافی است که ببینی چه چیزی را برای دیگران خوش نمیداری.
۴۶. حقی که بر برادر مؤمن خود داری، مانند همان حقی است که او بر تو دارد.
۴۷. برنامهریزی پیش از انجام کاری، انسان را از پشیمانی باز میدارد.
۴۸. کسی که از زیادهها (در گفتار یا عمل) دست بدارد، عقلها کارش را صحیح میدانند.
۴۹. کسی که شهوتش را مهار کند، جایگاه خود را نگاه داشته است.
۵۰. کسی که زبانش را نگاه دارد، اطرافیانش از او در امان میمانند و به خواستهاش میرسد.
۵۱. در تغییر اوضاع و احوال است که درون مردم شناخته میشود.
۵۲. گردش روزگار، درونهای پوشیده را برایت آشکار میسازد.
۵۳. کسی که در تاریکی راه میپیماید، از برق جهنده بهره نمیبرد.
۵۴. کسی که به حکمت شناخته شد، دیگران به دیده وقار و هیبت به او مینگرند.
۵۵. شکیبایی سپری است از ناداری.
۵۶. حرص نشانه فقر است.
۵۷. بخل، جامه رویین مستمندی است.
۵۸. دوستی، خویشاوندی است که انسان به دست میآورد.
۵۹. نیازمند خوشرفتار بهتر است از دارای جفاکار.
۶۰. اندرز، پناهگاهی است برای کسی که آن را به گوش جان سپارد.
۶۱. کسی که دیده (یا زبانش) را رها کند، بسیار حسرت خورد.
۶۲. کسی که به خواستهاش رسیده، روزگار باید بسیار سپاسگزار او باشد. (بسی کماند چنین کسانی!)
۶۳. بس اندک پیش آید که زبان با تو انصاف ورزد در نشر سخن زشت یا نیکو. (بسی اندک است که در مورد مدح و ذم کسی جانب اعتدال رعایت گردد)
۶۴. هر که خلقش تنگ باشد، خانوادهاش نیز از او به تنگ آیند.
۶۵. فروتنی جامه هیبت و بزرگی بر تو بپوشاند.
۶۶. در گفتار، میانهرو باش که هر که چنین باشد، کار بر او آسان گردد.
۶۷. هر که گذران روزها را شناسد، از آمادگی غفلت نمیورزد.
۶۸. به نعمتی نرسی، جز به رفتن نعمت دیگری.
۶۹. هر که روی زمین گام میزند، سرانجام روزی در دل زمین جای خواهد گرفت و شب و روز در نابودی عمرها میکوشند.
۷۰. کفران نعمت پستی است.
۷۱. معاشرت جاهل، شوم است.
۷۲. نرمی در کلام، از بزرگواری است.
۷۳. مبادا نیرنگ بزنی که منش افراد لئیم است.
۷۴. نه هر جویایی به خواستهاش میرسد و نه هر غایبی بازگردد.
۷۵. بسا دورهایی که نزدیکتر از نزدیکاناند.
۷۶. پیش از راه، درباره همراه بپرس و پیش از خانه درباره همسایه.
۷۷. عیب برادرت را که (مانند آن را) در خود سراغ داری بپوشان.
۷۸. کسی که خشم گیرد بر دیگری که توان زیان رساندن به او را ندارد، اندوهش دراز شود و خود را در رنج و شکنج افکند.
۷۹. هر که در سخن راه انحراف نپوید، فخر و بزرگی خود را آشکار سازد.
۸۰. هر که خیر را از شر باز نشناسد، مانند چارپایان است.
۸۱. تباه کردن توشه (ذخیره راه قیامت) در زمره فساد است.
۸۲. در برابر نیازمندگیهای گسترده فردا (قیامت) مصیبت (امروز دنیا) بس کوچک است.
۸۳. تنها گناهان شما است که شما را از هم دور میسازد.
۸۴. آسایش در کنار رنج است و دشواری نزدیک به نعمت.
۸۵. هر آنچه به بهشت برسد، شر نیست و هر آنچه به دوزخ منتهی شود، خیر نیست.
۸۶. هر نعمتی جز بهشت، کوچک است و هر گرفتاری در کنار دوزخ، اندک.
۸۷. پاکسازی عمل، دشوارتر از اصل کار است.
۸۸. پاک سازی کار خیر از فساد، برای اهل آن کار، سختتر از جهاد طولانی با دشمن است.
۸۹. بدانید! اگر تقوا نمیبود، من زیرکترین فرد عرب بودم.
۹۰. شهادت به توحید و نبوت، (چنان تعیین کننده است که) اگر از کارنامه کسی بردارند، بسیار سبک شود و چون در نامه عمل کسی باشد، بسیار سنگین گردد.
اینک هر که دعوی انتظار دارد، باید خود را با این معیارها و شاخصها محک زند تا بداند آیا براستی منتظر است یا اددعای بیجا دارد ....
پیامهای خطبه الوسیله
بخشی مهم از خطبة الوسیلة شامل پیامها و هشدارهایی است که امیر المؤمنین (علیه السلام) در آن روزهای سرنوشتساز صدر اسلام خطاب به مردم بیان فرمود؛ سخنانی که امروز نیز همچون آن روزها، مطرح است و باید به گوش جان شنید.
محور اصلی این سخنان، از یک سوی وظیفه امت در برابر امامت است و از سوی دیگر اعتراضی به غفلت آنان و تذکر به پیامدهای آن. چند جمله از این بخش را مرور میکنیم:
۱. در روز قیامت ندا میکنند: «ای اهل موقف! خوشا کسی که وصیّ را دوست بدارد و به پیامبر امیعربی ایمان آرد. هر که بدین امر کفر ورزد، جایگاهش دوزخ است».
همچنین ندا میدهند: «سوگند به خدایی که فرمانروایی برتر ویژه اوست، هیچکس رستگار نشود و به راحت و بهشت نرسد، مگر کسی که به لقای آفریدگار خود رسد، در حالی که نسبت به آن دو (پیامبر و امیرالمؤمنین) اخلاص ورزد و به ستارگان آنها راه جوید.»
۲. خداوند به وسیله پیامبر، راه عذر را بر مردم بست و او را باب میان خود و بندگانش نهاد و نگاهبانی قرار داد که عملی پذیرفته نشود مگر به سبب او و هیچ قربتی به سوی خداوند نست جز به سبب پیروی او.
خداوند در قرآن فرمود: «هر که پیروی پیامبر کند، پیروی خدا کرده است و هر که سر پیچد، ما تو را نگاهبان بر آنان نگماردیم». خداوند اطاعت پیامبر را به اطاعت خود همراه ساخته و معصیت پیامبرش را به معصیت خود قرین داشته است.
۳. خداوند تبارک و تعالی برای تشویق بر پیروی و ترغیب بر تصدیق او و پذیرش دعوتش فرمود: «ای پیامبر! بگو: اگر خدا را دوست میدارید، مرا تبعیّت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد».
پیروی پیامبر (صلی الله علیه وآله) محبت خداست. خشنودی او سبب آمرزش گناهان، کمال رستگاری و وجوب بهشت است. اما سرپیچی و رویگردانی از او، ستیزهجویی با خدا است و دوری از او، انسان را در دوزخ جای میدهد و این است کلام الهی: «هر کدام از این گروهها که به او کفر ورزد، جایگاهش آتش است». مراد از کفر، انکار و نافرمانی اوست.
۴. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در جمع مهاجران و انصار فرمود: «ای مردم! نسبت علی به من همانند نسبت هارون به موسی است جز آنکه پس از من پیامبری نیست». مؤمنان از جانب خدا معنای این سخن پیامبر را فهمیدند، زیرا مرا میشناختند که من برادرِ پدر و مادریِ پیامبر نیستم، چنانکه هارون نسبت به موسی بود. همچنین پیامبر نیستم، که درخواست نبوت کنم. اما این حدیث بدان معنی است که من جانشین او هستم چنانکه هارون جانشین موسی بود، در آن زمان که موسی به هارون گفت: «جانشین من در قوم من باش و کارها را به سامان آور و از راه مفسدان پیروی مکن».
۵. پیامبر در غدیر، دست مرا در برابر مردم گرفت و با صدای بلند در جمع مردم فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه». ولایت خدا بر مبنای ولایت من و دشمنی خدا با افراد، براساس دشمنی با من است. خداوند عزوجل در همان روز آیه را فرستاد: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا». بدین روی، ولایتم کمال دین و رضایت خداوند جلّ ذکره است. خدای تبارک و تعالی آیهای دیگر درباره من فرستاد تا مرا بزرگ و گرامی دارد و فضیلتی از ناحیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به من بدهد. آیه این است: «ثمّ ردّوا إلی الله مولاهم الحقّ ألا له الحکم و هو أسرع الحاسبین؛ آنگاه به سوى خداوند مولاى بحقشان برگردانيده شوند آگاه باشيد كه داورى از آن اوست و او سريعترين حسابرسان است» (انعام ۶۲).
چند نکته در این سخنان دیده میشود:
۱. درنگی از سر ژرفاندیشی در این عبارت، این حقیقت بلند خردپسند را به یاد میآورد که راه هدایت بشر منحصراً از طریق خدای حکیم به انسان میرسد. این راه را فقط پیامبر (صلی الله علیه وآله) به انسان مینمایاند و پس از او فقط جانشینِ راستین او، همان که پیامبر به مردم میشناساند و پیروی از او را مانند اطاعت خود میخواند، چنانکه پیروی پیامبر را اطاعت خدای تعالی میداند.
۲. در این سخنان میبینیم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) رویداد غدیر را به یاد مردم میآورد. این حقیقت پاسخی است به جمعی از گویندگان که بدون تحقیق و بررسی گفتهاند: اگر غدیر حق بود، چرا امیرالمؤمنین خود بدان استناد نفرمود؟
امام، حجت را بر مردم تمام میکند و آنها را با اختیارشان وا میگذارد. این شیوه تمام پیامبران بوده و جانشینان راستین آنان این روش را ادامه دادهاند تا کریمه «لا إکراه فی الدین» را تحقق بخشند
۳. روشن است که یادآوریهای آن امام همام به نصوص پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، دعوت به نفس نبود، بلکه تعلیم و تذکر راه هدایت بود. یعنی همان تذکر که در کلام بسیاری از پیامبران میبینیم: «فاتقوا الله و أطیعون» (شعراء ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳، ۱۷۹) و در کلام حضرت نوح علیهالسلام: «أن اعبدوا الله و اتقوه و أطیعونِ» (نوح ۳). شأن انبیا و اوصیا بالاتر از آن است که مردم را به خود فراخوانند. آنان به مردم مینگرند که تنها راه رستگاری آنها ورود از این درگاه است؛ لذا به معرفی آن میپردازند.
۴. امام، حجت را بر مردم تمام میکند و آنها را با اختیارشان وا میگذارد. این شیوه تمام پیامبران بوده و جانشینان راستین آنان این روش را ادامه دادهاند تا کریمه «لا إکراه فی الدین» را تحقق بخشند.
۵. راه هدایت پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) در امیرالمؤمنین (علیه السلام) تجلّی یافت و پس از او در یازده نسل بعد، یکی بعد از دیگری. امروز این هدایت را باید از یازدهمین نسل او جست، یعنی حضرت حجة بن الحسن که یادآور آن بزرگ مردان آسمانی پیشین است؛ به تعبیر دعای ندبه: «صالح بعد صالح، صادق بعد صادق، السبیل بعد السبیل، الخیرة بعد الخیرة»
هشدارهای خطبه الوسیله
امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ادامه سخنان بیدارگر خود، در آن روزهای سخت و در آن فضای فتنه خیز، هشدارهایی به آن مردم میدهد و آنها را به پیامدهای درازمدت کارهایشان تنبه میدهد. حضرتش راه را از چاه روشن میسازد و به آنها میگوید که اگر بنای کجی گذاردند، باید مسئولیت عواقب چند قرن بعد از آن را بر عهده گیرند.
اینک پارهای از این هشدارها که همچنان در زیر رواق تاریخ طنینانداز است:
۱. اگر آن دو تن، جامه خلافت را از من ربودند؛ در آنچه حقی نداشتند با من ستیزه جستند؛ از روی گمراهی بر این مرکب سوار شدند و نابخردانه بدان پای بستند؛ به بد جایگاهی درآیند. بدا توشهای که برای خود اندوختند. در خانه گور همدیگر را لعنت کنند و از یکدگر بیزاری جویند.
آنگاه به رفیق خود گوید: «کاش فاصله میان من و تو به اندازه فاصله میان مشرق و مغرب بود؛ بدا همنشینی که تو بودی!» و آن دیگری پاسخ دهد: «کاش تو را دوست نمیگرفتم. به راستی تو مرا از «ذِکر» گمراه کردی، پس از اینکه به من رسید و شیطان انسان را تنها میگذارد.»
۲. منم آن ذِکر که از او گمراه شدند. منم آن راه که از او انحراف یافتند. منم آن ایمان که به آن کفر ورزیدند. منم آن قرآن که تنهایش نهادند. منم آن دین که دروغش شمردند. منم آن صراط که از آن کناره گرفتند.
۳. این گروه بتپرست بودند و خدمگزار بتکدهها. برای آنها مراسم برپا میداشتند و نذر و قربانی میکردند .... از راه هدایت سرگردان بودند و به موجبات دوری از حق شتابان. شیطان بر آنها غلبه یافته و ظلمت جاهلیت آنها را فراگرفته بود. شیر نابخردی خورده و گمراهانه خود را از آن برگرفته بودند.
در چنین وضعی خداوند، از سر مهرورزی ما را برای آنها فرستاد؛ از روی رأفت بر آنها ظاهر ساخت و پردهها را به وسیله ما کنار زد؛ تا نوری باشد برای هر که از آن برگیرد، فضیلتی برای کسی که پیروش باشد و تأییدی برای کسی که تصدیقش کند. آنان، از ذلت به عزت و از قلت به کثرت در آمدند؛ هیبت آنها در دلها و دیدگان جای گرفت؛ سرکشان و گروههایشان در برابر آنان گردن نهادند. آنان به نعمتی نامبردار و کرامتی گرامی رسیدند: از ناامنی به امنیت راه یافتند و از پراکندگی به اجتماع.
۴. خدای عزوجل پیامبرش (صلی الله علیه وآله) را به سوی خود فراخواند و بالا برد. در زمانی بس کوتاه ـ بهسان یک چشم برهم زدن یا جهش برق ـ به گذشته خود بازگشتند، گام در راه گذشته نهادند، به خونخواهی کشتگان پیشین برخاستند و لشکرها کشیدند. درها را بستند و خانهها را شکستند. آثار پیامبر (صلی الله علیه وآله) را زیر و رو کردند و از احکام حضرتش روی گرداندند. از انوار او دور شدند و به جای جانشین راستین آن گرامی، دیگری را برگزیدند؛ بسی ظالمانه چنین کردند.
۵. بدانید! نخستین گواهی ناروا که در اسلام دادند، این بود که آن فرد را جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) دانستند. اما پس از اعتراض سعد بن عباده از این سخن برگشتند و گفتند: پیامبر جانشینی نگمارده است. بدینسان، پیام آورِ پاک نهادِ خدا، نخستین کسی در اسلام بود که گرفتار شهادت ناروا شد.
۶. به زودی پیامد کارهای خود را میبینند. اکنون در مهلتی خداداده هستند، زمان بر آنها وسعت دارد و در آرامش به سر میبرند. ولی بدانید که خداوند به شدّاد بن عاد و ثمود بن عبود و بلعم باعورا نیز مهلت داد؛ نعمتها را بر آنها سرازیر کرد، سرمایهها و عمرهایشان را زیاد کرد و زمین، برکتهای خود را بدانها بخشید؛ تا نعمتهای خدا را بشناسند، به سوی او بازگردند و از استکبار دست بدارند. لیکن آنها بازنگشتند و پس از اتمام مدت و مهلت، خداوند آنان را برگرفت، هر کدام به گونه ای. «چنین نیست که خداوند بر آنها ستم کند، بلکه آنها خود بر خودشان ستم کردند».
۷. بدانید! منم در میان شما همچون هارون در میان آلفرعون و مانند باب حطّه در بنیاسرائیل و کشتی نوح در میان قوم نوح. منم خبر بزرگ و صدّیق اکبر.
۸. چیست کیفر آن کسی که از راه روشن خود منحرف شود، حجتش را انکار کند، با هدایت خود مخالفت ورزد، از نورش روی گرداند، در ظلمت فرو رود؟ چیست کیفر آن کسی که سراب را به جای آب برگزیند، عذاب را به جای نعمت، شقاوت را به جای رستگاری، گرفتاری را به جای آسانی، تنگی را به جای فراخی؟ کیفر چنین کسی تنها سزای گناه خود اوست. اینک باید از روی حقیقت به وعده الهی یقین پیدا کند و به آنچه وعدهاش دادهاند اطمینان یابد.»
این سخنان را چند بار باید خواند
اما سخن ما این است که تکرار تاریخ را در اینگونه موارد باید دید. آیا به راستی قصه امروز مردمی که خود را امت پیامبر میدانند، با وارث راستین پیامبر (صلی الله علیه وآله) و فرزند امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جز این است؟
چند درصد از اهالی اقالیم قبله روی به سوی آن قبله درون و روح ایمان میآورند؟ چه مقدار از فضای فرهنگی بوی توجه به کشتی نوح امت دارد؟
دیدیم که امام موحدان خود را باطن مفاهیمی همچون ذکر، ایمان، سبیل و صراط میداند. چرا چنین تفسیری؟ از آن روی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) سکهای دو روی به امت سپرد که یک روی آن قرآن است و روی دیگر، عترت. به هر کدام کم توجهی شود، به دیگری چنان رویکردی شده است.
اینک میگوییم: امیرمؤمنان در زمان خود، روی دیگر سکه قرآن بود و بال دیگر شاهباز ایمان و امروز کیست که چنین ویژگی دارد؟ آن که در وصفش بحق گفتهاند:
خاتم عترت و روح قرآن
جان ایمان بود معنی دین
آیا غلبه فرهنگ جاهلی را بر اندیشه و رفتار فردی یا جمعی گروهی از امت نمیبینیم؟ آیا این مشاهده نباید ما را به درد آورد و در اندیشه تغییر و اصلاح فرو برد؟ آن روز جانشین بحق پیامبر (صلی الله علیه وآله) تنها ماند و آرزویی بر دل تمام دوستداران عدالت بر جا ماند که: کاش میبودیم تا نگذاریم چنین و چنان شود.
اینک هر که میگوید: «کاش آن زمان میبودم تا ..... » میدانی فراخ در اختیار دارد؛ میدانی به وسعت تمام جهان و به عمق تاریخی چند هزار ساله؛ میدانی به گستره انتظار، تا زمینه را و زمانه را برای ظهور منجی موعود فراهم سازد، تا جهان شاهد اصلاح آن مصلح کل باشد، تا بشر رنگ راحت و تعالی راستین بیند.
و امروز ندای امام عصر(عج) به گوش جان هر دردآشنایی میرسد: هست آیا یاوری ما را؟