شیعه نیوز: يعقوبی در تاریخش میگويد: فاطمه بنت اسد همسر معظّمه ابوطالب، از پيامبر (صلی الله علیه و آله) پرستاری میكرد و وقتي از دنيا رفت، آن حضرت فرمود: «امروز مادرم وفات كرد» و او را به پيراهن خود كفن فرمود. وقتي قبر او را حفر كردند و به لَحَد رسيدند، پيامبر با دستان مبارك خويش آن را حفر كرد و خاك آن را بيرون آورد و در آن خوابيد و سپس با اين دعا، خدا را خواند:
«الله الَّذی یُحیی ویُمیت وهُوَ حیُّ لا یَموت اغْفِرْ لِاُمَّى فاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَقِّنْها حُجَّتَها، وَوَسِّعْ عَلَيْها مُدْخَلَها، بِحَقِّ نَبيِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْأَنْبياءِ الَّذينَ مِنْ قَبْلي فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ»؛
«خداوند کسی است که زنده میگرداند و میميراند و او کسی است که زنده است و نمیميرد. خدايا به حق پيامبرت محمد و انبيای پيش از من، مادرم فاطمه بنت اسد را (زنی که چون مادر به من محبت و رسيدگی کرد) ببخش و حجت و اعتقادات صحيح را به او تلقين نما و محلّ سکونت برزخی او را گشايش بخش؛ که تو مهربانترين مهربانانی».
از آن حضرت، درمورد علّت آن همه لطف كه تا آن زمان در حقّ كسی اعمال نكرده بودند، پرسش شد؛ فرمود:
«پيراهنم را به او پوشانيدم تا از جامههای بهشتی به او بپوشند؛ و در قبرش خوابيدم تا فشار قبر او سبك گردد؛ زيرا او بعد از ابوطالب، از نيكوكارترين خلق خدا با من بود».
برطبق روايت يعقوبی به آن حضرت گفته شد: يا رسول الله! اندوه شما بر فاطمه شدّت يافت. آن حضرت فرمود:
«إِنّها کانَتْ اُمّي إِن کانَتْ لَتُجيعُ صِبْيانَها وَ تُشْبِعُني، وتَشْعِثُهُمْ وَتُدْهِنُني، وَكانَتْ اُمّی»
«به درستی که او مادر من بود. بچههايش را گرسنه میگذاشت، مرا سير میکرد، آنان را ژوليده مو میداشت و مرا معطّر مینمود؛ آری او مادر من بود».
«السَّلَامُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْهَاشِمِيَّةِ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا كَافِلَةَ مُحَمَّدٍ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا وَالِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُهَا عَلَى رَسُولِ اللهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مَنْ تَرْبِيَتُهَا لِوَلِى اللهِ الْأَمِينِ السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ الطَّاهِرِ السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى وَلَدِكِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكَفَالَةَ وَ أَدَّيْتِ الْأَمَانَةَ وَ اجْتَهَدْتِ فِى مَرْضَاةِ اللهِ وَ بَالَغْتِ فِى حِفْظِ رَسُولِ اللهِ عَارِفَةً بِحَقِّهِ مُؤْمِنَةً بِصِدْقِهِ مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ كَافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ مُشْفِقَةً عَلَى نَفْسِهِ وَاقِفَةً عَلَى خِدْمَتِهِ مُخْتَارَةً رِضَاهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى الْإِيمَانِ وَ التَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الْأَدْيَانِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً طَاهِرَةً زَكِيَّةً تَقِيَّةً نَقِيَّةً فَرَضِى اللهُ عَنْكِ وَ أَرْضَاكِ وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
منبع: کتاب «رمضان در تاریخ» تألیف آیة الله صافی گلپایگانی دامتبرکاته
سيره جناب " فاطمة بنت أسد (س) "
قبل از بعثت پیامبر نور و رحمت(ص)، مردم طوق بردگی و بندگی شیطان بر گردن نهاده و در قتل و غارت وتجاوز بر یکدیگر پیشی می¬گرفتند . زنده به¬گور کردن دختران را مایه¬ی افتخار دانسته و به فزونی مال ونسل و تعداد افرادِ قبیله و خاندان بریکدیگر مباهات وافتخار می¬کردند. به گورستان می¬رفتند و تعداد مرده¬های خود را به رخ هم می¬کشیدند واینچنین شیطان کارهای ناشایست را برایشان زیبا و پسندیده جلوه می داد، از فطرت خود دورشان می¬ساخت و پاکی و صفای آن را آلوده می¬نمود، نه تنها فطرت الهی¬شان آنان را به حقیقت رهنمون نگردد، بلکه از مقام خلافت الهی غافل بمانند و روز به روز در قعر تاریکی ونگونبختی فرو روند. زمانه و مردمی که امیر بیان علی بن ابیطالب(ع) آن را چنین توصیف نمود: و شما ای گروه عرب: بر بدترین آیین بودید و در بدترین منازل ساکن، در میان سنگهای زبر ومارهای لال آرمیده بودید، خون یکدیگر را می¬ریختید و با خویشان قطع رابطه می¬کردید و...(1).
در چنين شرايطي، مردم ديگري زندگی می¬کردند که در برابر شرک و گمراهی چون کوهی استوار و مقاوم بودند و فطرت الهی و یکتا پرستی خود را با پرستش بت های چوبی و سنگی نیالودند. قلب هایشان آنان را به غیر از خدا دعوت نکرد . مردمانی که محیط آلوده اثری بر آنها نگذاشت چرا که نخواستند همرنگ وهمفکر جماعت باشند از این رو قلبهایشان سرشار از محبت و ايمان به خدا بود.
در میان این گروه اندک ولی استوار وحق گرا، جوانی بزرگوار و جوانمرد زندگي مي كرد. جوانی که نه تنها مانند اکثر اطرافیانش بت نپرستید و ستمکار نبود، بلکه دیگران را به یگانه پرستی دعوت می¬نمود ودر خلوت خود با پروردگارش، برای قومش هدایت می¬طلبید . او جوانی برومند از نسل ابراهیم خلیل الله (ع) بود که از آئين حنيف جدش پیروی می¬کرد.
نامش " أسد " و نام پدر بزرگوارش "هاشم" بود . بر اساس درخواست وي، پدر و مادرش بر آن شدند تا دختری نجیب و پاکدامن، از خانواده¬ای بزرگوار که بتواند همسر شایسته¬ای برای پسرشان باشد، بیابند. پس از پيگيري، گمشده¬ی خود را یافتند! دختری بنام "فاطمة" از خاندانی اصیل که اجداد پدر ومادری¬اش با اجداد پیامبر(ص) مشترک بوده وهر دو به جد بزرگ ایشان، " فِهر" می¬رسیدند(2).
خواستگاری:
پدر اسد، فاطمة را از پدرش خواستگاری کرد كه با موافقت وي مواجه گشت. ازدواج أسد نزدیک به 60 سال قبل از هجرت پیامبر (ص) اتفاق افتاد ، خداوند از این همسر پاک، دختری به أسد بخشید. پدر نامش را همانند مادر، فاطمة نهاد ! أسد بر خلاف عادت آنروز جاهلیت دخترش را بسیار دوست مي داشت و از وجودش شادمان بود. همچون ديگران از به دنیا آمدن دختر چهره در هم نکشید ورنگ رخسارش تیره نشد و از شرم به گوشهی عزلت نخزید(3). آنروزها دختران را زنده به گور می¬كردند تا مبادا ننگ به دنبال آورند .
این عادت شرم آور توسط قبیله¬ی بنی تمیم در جامعه نهادینه شده بود. روزگارانی که " نعمان بن منذر " بر آنها حمله كرد و اموال و زنانشان را به غارت برد، بزرگان بنی تمیم نزد وي رفته وخواستند تا زنان را آزاد کند اما برخی از آنها در اسارت ازدواج کرده بودند و ترجیح دادند کنار همسرانشان بمانند از جمله این زنان دختر " قیس بن عاصم " که از بزرگان قوم بود نزد پدر باز نگشت. پدر این انتخاب دختر را تحمل نكرد و شوک سختی به او وارد شد ، وبا خود پیمان بست هر دختری از وی چشم به دنیا گشود زنده به خاک بسپارد ، واینچنین شد که دیگر قبایل ازاو پیروی کردند وعادت شرم آور زنده به گور کردن دختران نهادینه شد (4).
پیوندی جاودانی میان زوجی آسمانی :
سال ها گذشت و فاطمة دختر أسد بزرگ و رشیده گشت. دریکی از روزهای گرم مکه لحظاتی فراموش نشدنی بر فاطمة گذشت . لحظاتی که هر دختری در این سن آنها را تجربه می¬کند. جوانی با ایمان و یکتا پرست بنام " ابوطالب " از خانواده¬ای اصیل وخاندانی بزرگوار ، به خواستگاری¬اش آمده است . پدر این جوان "عبدالمطلب "نام دارد. نامی آشنا برای تمام دختران ومردان مکه کیست که نام او را نشنیده باشد و بزرگی و منزلت والایش را نشناسد؟!
أسد از مردم دعوت کرد تا در مراسم حاضر شوند. وقتی همه جمع شدند، ابوطالب از جای برخواست و رو به أسد نموده وگفت : حمد و سپاس از آنِ پروردگار جهانیان است ، پروردگار عرش بزرگ، ومقام بزرگوار، وپروردگار سرزمین مشعر و حطیم، او که ما را به عنوان مهتران و خالصان وعارفان برگزید ، پاکیزه از خیانت و شک، دور از درد و عیب ، و برای ما نمادها را بپا داشت و ما را بر دیگر اقوام برتری داد ، نخبگان خاندان ابراهیم و نسل اسماعیل (ع)... و بدرستی¬که فاطمة دختر أسد را به عقد خود در آوردم و مِهر را پرداختم و دستور را اجرا نمودم ، و بدين ترتيب مراسم عقد برگزار شد.
أسد گفت: تو را به دامادی پذیرفتیم و دخترمان را به ازدواج تو در آوردیم. و پس از آن با ولیمه از مهمانان پذیرایی شد .(5)
دقت وتأمل در محتوای این خطبه که نزدیک به 60 سال قبل از بعثت القا شد نشان دهنده¬ی حکمت و ایمان صاحب این گفتار است. او یکتا پرستی است که به هیچ یک از افتخارات پوچ و بی اساس قومش مباهات نکرد و از اندوخته¬ها و دارایی و ... سخن نگفت . او نعمتی جدید در زندگی "فاطمة بنت اسد" است زیرا به همسري مردی متقي و موحد در آمده است. این پیوند مبارک اثری سترگ به دنبال داشته که جهانیان به زودی از آن بهرمند مي شدند .
اندکی درباره ی ابو طالب، همسر گرامی فاطمة بنت أسد(س) :
ابو طالب از خاندانی اصیل و پيرو آیین وشریعت ابراهیم حنیف (ع) بود. پدرش عبد المطلب شخصیتی است که قریش در برابر بزرگی و شکوهش سر تعظیم فرود آوردند و به بزرگواری وبخشندگی و اخلاق والایش گواهی دادند . عبد المطلب 10 پسر داشت که عبدالله پدر پیامبر گرامی اسلام (ص) و ابو طالب پدر امیر مؤمنان علی (ع) از یک مادر بنام فاطمة دختر عمر بن عائذ بن عِمران بن مخزوم بودند(6). عبد الله قبل از آنکه فرزندش محمد(ص) دیده به جهان بگشاید دار فانی را وداع گفت و سرپرستی کودک به پدر بزرگش منتقل شد و آنگاه که اجل عبدالمطلب نزدیک شد رو به فرزندانش نمود وگفت : کدام یک از شما سرپرستی محمد(ص) را بعد از من می پذیرد؟ آنها گفتند : او از ما داناتر است، هر یک از ما را که بخواهد انتخاب نماید ! عبدالمطلب رو به محمد(ص) کرد وگفت : ای محمد(ص) پدر بزرگت بزودی از میان شما خواهد رفت از میان عموها یا عمه هایت کسی را انتخاب کن که به امور تو رسیدگی کند و پس از من حامی و سرپرست تو باشد. کودک در چهره¬ی تک تک عموهایش نگریست و سپس به ابوطالب اشاره کرد ، پس عبد المطلب به ابوطالب گفت : دین و امانتداریت را نیک دانستم ، محمد(ص) را آنگونه که من کفالت کردم کفالت نما وهمانند من از او مراقبت کن. آنروز که عبد المطلب دنیا را وداع گفت، ابو طالب دست محمد(ص) را گرفت و به سمت منزل حرکت کرد و از آن روز چون فرزند خود او را حمايت و پشتيباني نمود.
پس از رحلت عبدالمطلب ریاست و بزرگی قوم به فرزندش ابوطالب رسید و او به عنوان بزرگ و آقای قوم قریش شناخته شد ، وهمین جایگاه عاملی قوی برای توانایی در دفاع و حمایت از برادر زاده اش شد. هنگام کار و آموختن فن تجارت این عمو بود که پیش افتاده و راه را نشان مي داد . هنگام ازدواج او بود که از انتخاب محمد(ص) دفاع کرد و پشتیبانی¬اش نموده وآنگاه که بعثت برادر زاده فرا رسید از هر گونه خدمت به پیامبر(ص) مضايقه نكرد. شعب ابی طالب و تحمل زندگی سه ساله در محاصره و تنگدستی گواهی بر عزم راسخ این شخصیت بزرگ در دفاع از اسلام و مُنادی آن بود. در شناخت جایگاه والای این شخصیت همین بس که هنگام رحلتش جبرئیل بر پیامبر هبوط نمود و حضرت را به خروج از مکّه دستور داد و گفت: ای محمّد (ص)از مکه بیرون شو که بعد از ابوطالب یاوری در این شهر نخواهی داشت .(7)
امام جعفر صادق(ع) نقل کرد که پیامبر(ص) فرمود : (لم تزل قریش کاعة عنِّی حتّی توفّیَ ابو طالب) همواره قریش دست از من بر می¬داشتند تا آنکه ابو طالب از دنیا رفت.(8)
متأسفانه این شخصیت بزرگ در تاریخ اسلام از سوی دشمنان فرزندش علی(ع) مورد حملات ناروا قرار گرفت تا جایی که برخی از آنها شایعه کردند او مُرد و به پیامبر ایمان نیاورد ! از امام زین العابدین (ع) سؤال کردند آیا ابوطالب مؤمن بود؟ فرمود: شگفتا با این تهمت می خواهند به علی(ع) طعنه زنند یا به پیامبر (ص) ! زیرا خداوند به پیامبرش دستور فرمود زن مؤمن را با مرد کافر نگاه ندارد (9) وکسی شک ندارد که فاطمه از پیشتازان در ایمان بود و او تا زمان رحلت ابو طالب بر همسری اش باقی بود(10). پس چگونه ممکن است ابوطالب مسلمان نباشد!! آیا ممکن است کافر دارای مقام شفاعت باشد و حال اینکه ابوطالب به اذن خدا دارای این مقام است! از امیر مؤمنان علی(ع) روايت شده که فرمود اگر پدرم در حق هر گنهکاری شفاعت نماید خداوند شفاعتش را میپذیرد (11) ( قطعاً مراد از روایت ، شفاعت با شرایط خاص و در حق کسانی است که شفاعت شامل حالشان می شود).
نقل است که در یکی از سالها خشکسالی و قحطی مکّه را فرا گرفت . مردم به ابو طالب روي آورده و درخواست كردند تا برايشان طلب استسقاء کند وایشان نيز پیامبر(ص) را که آنروزها نوجوان بود واسطه قرار داد و به خدا متوسل شد و باران رحمت بر آنها باریدن گرفت (12).
عنایت و توجه ويژه فاطمة بنت أسد به پیامبر صلی الله علیه و آله :
محمد به خانه¬ی فاطمة پانهاد و اوهمچون مادری مهربان به او رسیدگی ¬کرده و او را بر فرزندانش ترجیح داد، وپیامبر نیز او را مادر صدا می¬کرد (13) گویند وقتی ابو طالب برادر زاده اش را به منزل آورد، به همسرش گفت: بدان او فرزند برادرم است و از جان و مالم برایم عزیزتر است، برحذر باش کسی به او آسیبی نرساند . فاطمه بعد از شنیدن سخنان همسرش لبخندی زد وگفت مرا درباره¬ی فرزندم محمد سفارش می کنی در حالی که او از جان و فرزندانم برایم گرامی¬تر و محبوب تر است. (14)
با توجه به اینکه در این روایت تصریح شده که فاطمه در آن زمان دارای فرزند بود و مورخان ولادت عقیل و جعفر را قبل از رحلت عبد المطلب دانسته¬اند، اما برخی از روایات ديگر حاکی از آنست که وقتی محمد (ص) دید که فاطمة بنت أسد دوست دارد فرزندی از خود داشته باشد به او فرمود: مادر در راه خدا قربانی کن و کسی را با خدا شریک مگردان که او از تو می¬پذیرد و خواسته¬ات را برآورده می¬سازد . فاطمة قربانی نمود و دعا کرد تا خداوند فرزندی پسر به او عنایت فرماید وخداوند نیز خواسته¬اش را اجابت فرمود.(15)
گرچه در ظاهر دو روایت فوق متعارض¬اند اما جمع میان آنها به این شکل ممکن است که ، سخن پیامبر به فاطمه قبل از زمان کفالت ابوطالب از ایشان بوده، همچنین توجه به این نکته لازم است که پیامبر 30 سال از علی بن ابیطالب (ع) بزرگتر بود یعنی تقریبا همسال طالب فرزند ارشد عمویش بود، و به این ترتیب باید عقیل حداقل در زمان کفالتِ فاطمة، نسبت به پیامبر(ص) به دنیا آمده باشد. به هر حال این بانوی بزرگوار تمام تلاش خود را در مراقبت و نگهداری از پیامبر بکار گرفت ، محبت ومهربانی را نثارش نمود و در خوراک وپوشاک وی را بر فرزندانش مقدم می¬داشت . امام جعفر صادق (ع) می¬فرماید : فاطمة بنت أسد از نیکوکارترین مردم به پیامبر (ص) بود.(16)
رؤیای صادق :
بعد از آنکه فرزند عبدالله تحت سرپرستی عمو درآمد و در منزل فاطمة ساکن شد شبی فاطمه خوابی عجیب وصادق دید واینگونه بازگویش نمود: دیدم کوه¬های شام با پوششی آهنین وصدایی ترسناک در حرکتاند و کوههای مکه نیز به سرعت به سمت آنها در راه بودند وبا همان صدای هولناک بلکه بلندتر و ترسناک¬تر پاسخ شان می دادند وشراره¬های آتش از آنها فوران می کرد . کوه ابو قُبَیس همانند اسبی چموش در حرکت بود وهمواره قطعه¬هایی از راست وچپ آن جدا می¬شد ومردم آن تکه¬های جدا شده را برمی¬داشتند. من نیز چهار شمشیر وتخم مرغی ازجنس آهن و طلاکاری شده برداشتم. وقتی وارد مکه شدم یکی از شمشیرها درون چاهی افتاد وناپدید شد ، دومی در هوا به پرواز در آمد و سومی به زمین افتاد و شکست، اما شمشیر چهارم همچنان در دستانم بود که ناگهان به بچه شیری بدل شد و بلافاصله شیری بزرگ و پر اُبُهَّت گشت. و بهر سو جولان مي داد و مردم نيز سخت ترسيده بودند. (17)
در اين هنگام محمد (ص) آمد و دست بر گردنش نهاد ، شیرهمانند گربه¬ای در برابرش فروتن شد. با ترس و اضطراب از خواب پریدم، به دنبال تعبیر خواب خود بودم که با کاهنی روبرو شدم که تعبیرآنچه دیده بودم را چنین بیان نمود: تو چهار فرزند پسر به دنیا می¬آوری و پس از آن خدا دختری به تو عطا می¬کند ، یکی از فرزندانت در آب غرق میشود (18) و دیگری در جنگ کشته می¬شود(19) و دیگری عمری طولانی پیدا کرده و در بزرگسالی و با داشتن فرزندان و نوادگان از دنیا می¬رود(20)، اما فرزند چهارم پیشوا ورهبر امَّت می¬شود و صاحب حق و شمشیر خواهد بود (21) او بزرگ منزلت و با فضیلت است و پیامبر آخر الزمان را به نیکی اطاعت و فرمانبرداری خواهد نمود.(22)
آری براستی که رؤیای صادق این بانوی مؤمن به واقعیت پیوست وشجره¬ی طیبه¬اش میوه داد و خداوند متعال چهار فرزند پسر به نام های طالب ، عقیل، جعفر و علی (ع) به او عنایت نمود . در تاریخ دو دختر به نامهای " فاختة " ملقب به -ام هانی- (23) و " جمانه " برای فاطمة بنت أسد به ثبت رسیده است. ام هانی همسر ابووهب هبیرة بن عمرو بن عامر مخزومی ، و دارای جایگاه بسیار والایی نزد پیامبر اکرم(ص) بود .او در واقعه-ی فتح مکه برای گروهی از مردم نزد پیامبر شفاعت نمود و حضرت شفاعتش را در حق آنان پذیرفت.(24) جمانة نيز ( برخی مورخان دیگر نامش را اسماء یا ریطة گفته¬اند) همسر سفیان بن حارث بن عبد المطلب بود.(25)
فرزندان فاطمة بنت أسد:
1- عقیل بن ابیطالب:
عقیل فرزند دوم فاطمة بنت اسد حدود 40سال قبل از هجرت دیده به جهان گشود. وی از محبت ویژه¬ی¬ پیامبر نور و رحمت برخوردار بود. روايت شده است که برادرش علی (ع) به پیامبر (ص) عرض نمود که ای رسول خدا تو عقیل را دوست داری ؟ فرمود آری قسم به خدا من او را به دو جهت دوست دارم یکی برای خودش دوم به جهت محبت ابوطالب، براستی¬که فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می¬شود و چشمان مؤمنین برایش گریان خواهد بود و فرشتگان مقرَّب بر او درود فرستاده برایش استغفار می کنند. سپس پیامبر (ص) گریست و در حالي كه اشك بر سینه¬اش روان شد فرمود : به خدا شِکوِه می¬برم از آنچه خانواده¬ام پس از من با آن مواجه می¬شوند(26)
عقیل دنیا طلب و مال اندوز نبوده وزیبایی¬های دنیا فریبش نداده بود. تاریخ گواه آن است که معاویه هدیه¬ها و بخشش هایی رابه سویش می¬فرستاد ولی او استحکام ایمان و ثبات اعتقادش را با واژه¬هایی از جنس نور در تاریخ به ثبت رسانیده است و محکم واستوار، در اوج تنگدستی و نیاز در برابر معاویه مقاومت کرده و با صلابت بر باورهای الهی اش جامه¬ی عمل پوشاند. ابن ابی الحدید چنین نقل می¬کند: او در زمان حکومت امام علی (ع) بعد از شبیخون (ضحاک بن سالم) نامه¬ای را به اين مضمون به آن حضرت می نویسد : بدرستی¬که این خبر به من رسید( اشاره به اینکه حمله کنندگان و کارشکنان همه سالم برگشته¬اند و کسی به آنان آسیبی نرسانده است) که یاران و پیروانت تو را تنها گذاشته¬اند . فرزند مادرم برایم بنویس و بگو نظرت چیست و چه فرمان میدهی ، اگر مرگ را بخواهی (کنایه از جنگ)من به همراه فرزندان برادرت و پسران پدرت به سوی تو رهسپار می¬شویم. ما با تو زنده¬ایم و با تومی¬میریم .قسم به خدا من زندگی پس از تو را به اندازه¬ی ناچيز هم تاب نداشته و دوست نمی¬دارم به خدا سوگند یاد می¬کنم ، زندگی ما بدون تو خوش و گوارا نخواهد بود، سلام خدا ودرود ورحمتش بر تو باد.(27)
همچنین تاریخ واقعه¬ دیگري از بزرگی این فرزند فاطمة در خود به ثبت رسانیده است.روزی پس از شهادت علی(ع) و صلح فرزندش امام حسن مجتبی (ع) معاویه دستور داد صد هزار درهم برای عقیل بیاورند و به او گفت از اردوگاه و لشکریان من و برادرت بگو، آن دو را چگونه یافتی؟ عقیل گفت : قسم به خدا که بر اردوگاه برادرم گذر کردم و شبش را همانند شب رسول خدا و روزش را همچون روزهای رسول خدا یافتم جز اینکه پیامبر در میان شان نبود. جز نمازگزار ندیدم و جز تلاوت قران نشنیدم. بر اردوگاه تو نیز گذشتم که گروهی از منافقان را دیدم ، منافقانی که در (لیلة العقبة) شتر پیامبر را پی کردند (28) در ادامه به یاران و اطرافیان معاویه روکرده و با ذکر برخي ویژگی¬ها و نَسَب¬هایشان آنان را شرمسار نمود.
2- جعفر بن ابیطالب:
پس از تولد جعفر، ابوطالب و فاطمة، وی را بدليل تنگنا و فشار مالي به عمویش عباس سپردند تا سرپرستی فرزندشان را به عهده گیرد. مهمترین نقشی که تاریخ برای جعفر به ثبت رسانده سرپرستی وی از کاروان مهاجران به حبشه است. فرزند فاطمة بنت اسد شجاعت و حق گرایی و حق گویی را از نیاکانش به ارث برده است ، از پدرش یکتا پرستی را آموخته و از مادرش جانفشانی و فرمانبرداری نسبت به پیامبر (ص) را فراگرفته است.
سخنان جعفر در بیان آموزه های اسلام و پيامبر نور و رحمت(ص) به تمام مردم، چنان در روح نجاشی پادشاه حبشه اثر گذاشت که پذیرای تمام مهاجران شد و زندگی و امنیت آنان را در سرزمینش تضمین كرد و با وجود تمام جوسازی های مشرکین و تهمت هایی که به مسلمانان زدند نتوانستند نجاشی را از حمایت مسلمانان منصرف سازند ، و جعفر در این واقعه نقشی سرنوشت ساز و اساسی داشت.
پانزده سال از اقامت جعفر و دیگر مهاجران در حبشه گذشت و زمان آن رسیده بود که به دیار خود باز گردند. مسلمانان صاحب شوکت و اقتدار شده بودند و دیگر کفار و مشرکین قریش کوچکتر وناتوان تر از آن بودند که بتوانند به مسلمانان تعرضی بنمایند! از طرفی پیامبر خدا (ص) ام حبیبه ، دختر ابو سفیان را غیاباً به عقد خود در آورده بودند و جعفر عهده دار همراهی ایشان تا مدینه بود. بعد از بازگشت به مدینه، پیامبر(ص) به استقبالشان رفت، جعفر را در آغوش کشید و فرمود : به خداسوگند نمی دانم به کدام یک شادمان ترم ،به آمدن تو ای جعفر یا به كمك و یاری خدا نسبت به برادرت در جنگ خیبر.(29)
آری فاطمة دختر اسد چنین فرزندانی تربیت نمود که هر کدام به گونه ای مایه ی شادی و خرسندی قلب مبارک پیامبر نور و رحمت(ص) بودند. از جمله افتخارات جعفر آنست که وی سومین نفری بود که به دعوت پیامبر ایمان آورد و از دعوت حضرتش پیروی نمود.(30) او هدیه ای معنوی و نفیس از رسول خدا(ص) دریافت کرد که به نماز تسبیح یا نماز جعفر معروف است.
از دیگر ویژگی¬های جعفر شجاعت و از خودگذشتگی او در راه اسلام و یکتا پرستی است. شجاعت و بی باکی و جوانمردی اش در غزوه ی "مؤته" به اوج خود رسید ، در این غزوه که میان مسلمانان و رومیان در گرفت ، جعفر پرچم دار بود. مورخان گفته اند او پرچم در دست داشت ومی جنگید تا دست راستش قطع شد آنگاه پرچم را در دست چپش گرفت و آن را نیز بریدند، پس پرچم را در بغل گرفت و جنگید تا به شهادت رسید. گواه شجاعت جعفر آنکه با وجود کثرت زخم های بدنش که برخی آن را تا هفتاد زخم هم شمرده اند ، حتی یک زخم هم در پشت او ندیدند! یعنی جعفر لحظه ای هم پشت به دشمن نکرد وهمواره رو به دشمن داشت !!(31)
و اما در کمالات ظاهری و باطنی اش همین بس که پیامبر (ص) درباره اش فرمود: {أشبهت خَلقی و خُلقی} در آفرینش و رفتار به من شباهت داری! (32) وچرا چنین نباشد در حالیکه پیامبر در منزلت و جایگاه والای جعفر در بهشت چنین خبر دادند که جعفر را در بهشت دیدم که با دو بال به همراه فرشتگان در حال پرواز است.(33) و همچنین فرمود: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشتیم ، من،علی، حمزه،حسن، حسین و مهدی(عج).(34)
3- علی بن ابیطالب(ع):
علی آخرین فرزند فاطمه و ابو طالب است ، فرزندی که پس از رسول خدا(ص) در منزلت و فضیلت و انسانیت برترین است و راز آن همه فضیلت در پیروی بی چون و چرای وی از رسول خدا (ص) نهفته است. در کودکی اسلام آوردن و سر تعظیم در برابر هیچ بتی فرود نیاوردن منزلت بی نظیر علی است لذا او را به صفت " کرَّم الله وجههُ "ستوده اند. اولین اقامه کننده ی نماز به همراه نبی اسلام، علی(ع) بود. در واقعه سوء قصد به جان حبیب خدا (ص) به جای ایشان در بستر خوابید تا حضرت توانستند شبانه از مکّه خارج شوند ، پس اولین جانفشان و مدافع از نبی، علی بود. اوهمواره و در تمام شرایط به سوی فضیلتها می شتافت تا جایی که آیات متعددی از قرآن را به اعتراف مسلمانان مُنصِف به خود اختصاص داد(35).
پیامبر خدا (ص) فرمودند: اگر درختان جهان قلم، ودریاها مرکّب، و جنِّیان حسابگر و انسانها نویسنده باشند نمی توانند فضایل علی ابن ابیطالب را جمع آوری نمایند.(36) ودر جای دیگری فرمودند: نگاه کردن به چهره ی علی عبادت است و یاد کردنش عبادت است. خداوند ایمان بنده ای را نمی¬پذیرد مگر به پیروی از علی و دوری جستن از دشمنان او.(37)
همچنین فرمودند: به کسی که مرا باور دارد و به من ایمان آورده، پذیرش ولایت علی را سفارش می¬کنم، هر کسی از او پیروی کند از من پیروی کرده و هر که چنین کند از خداوند متعال پیروی نموده است.(38)
4- ام هانی:
ایشان بانویی بزرگوار و بلند مرتبه است . ایمان و اعتقاد راسخ و حقیقی دختر فاطمة بنت اسد نشان از تربیت و پاکدامنی و تقوای مادر دارد. معراج پیامبر نور(ص) نیز از منزل همین دختر، یعنی " ام هانی" اتفاق افتاد(39) و مبدأ حرکت عروجی محمد(ص) به ملکوت عالم قرار گرفت. منزلت این بانو نزد پیامبر آنقدر بلند بود که وقتی گروهی به ایشان پناه بردند، نزد حضرت رفت واز این رویداد خبر داد، وپیامبر رحمت(ص) فرمود: {أجرتُ مَن أجَرتِ} .(40)
روزی كه پیامبر(ص) از حسنین سخن می¬گفت فرمود آیا می¬خواهید شما را از بهترین مردمی که بهترین عمو وعمّه را دارند خبر دهم ؟ گفتند آری ای رسول خدا. سپس ايشان فرمود: حسن و حسین که عمویشان جعفر و عمه¬شان ام هانی فرزندان ابوطالب اند.(41)
دختر فاطمة بنت اسد از این هم فراتر رفته و نام خود را در شمار راویان پیامبر (ص) به ثبت رسانده است. ازجمله اخبار منقول از ایشان می توان به این حدیث که تا اندازه¬ی زیادی با وضعیت کنونی بسیاری از مسلمانان مطابقت دارد اشاره کرد، حضرت فرمودند: بر مردم روزگاری خواهد آمد که اگر نام کسی را شنیدی بهتر از آنست که او را ببینی و اگر او را دیدی بهتر از آنست که او را بیازمایی و اگر آزمایشش کنی او را چنين خواهی یافت: دین و آیین شان پولهایشان، همّت شان شکم¬هایشان و قبله هایشان زنان¬شان خواهد بود، برای نان به رکوع می روند ودر برابر درهم سجده می¬کنند، حیرت زده و مست¬اند، نه مسلمان¬اند و نه مسیحی.(42)
هجرت فاطمة بنت أسد به همراه فرزندش علی و عروسش فاطمه به مدینه:
محمد (ص) از سوی خداوند دستور یافت تا به شهر یثرب هجرت کند ودعوت از مردم به سوی آیین توحیدی گسترش یابد، باید مردم یثرب نیز آموزش ببینند و در عین حال آزموده شوند! باید تربیت الهی شوند تا افتخارنام "انصار" را از آن خود کنند و پناهی برای "مهاجران" باشند. آری طبق مقدرات الهی باید مدينه النبي پایگاه حکومت اسلام و رشد و پویایی و اقتدار مسلمانان شود و از این رو مي بايست پیامبر محبوب (ص) شبانه و مخفیانه به سوی این شهر رهسپار شود.
بعد از رسیدن پیامبر (ص) به مدینه نامه¬ای برای علی(ع) نوشته و آن را به دست "ابی واقد الَّیثی" داده و در آن به علی (ع) دستور می¬دهد به نزد ایشان در مدینه بروند ، علی با فاطمة دختر رسول خدا ومادرش فاطمة بنت اسد و فاطمة دختر زبیرپسر عبد المطلب از مکّه به سوی مدینه حرکت کردند. در این سفر "ایمن" غلام رسول خدا(ص) و "ابو واقد" نامه رسان پیامبر(ص)،علی (ع) را همراهی می کردند. ابتدا ابو واقد راهبر بود و از ترس آنکه مبادا از سوی کفار و مشرکین قریش تعقیب شوند با شتاب و عجله حرکت می¬کرد که علی (ع) به او گفت با زنان مدارا نما و این همه شتاب مکن، زیرا آنان ناتوان و ضعیف¬¬¬¬¬اند! ابی واقد از ترس آزار قریشیان سخن گفت که علی به او فرمود: نگران مباش چرا که رسول خدا به من فرمود: ای علی! از این به بعد آنان نمي توانند به تو آسیبی رسانده و برایت حادثه¬ای ناخوشایند پدید آورند. از آن به بعد علی کاروان سالار شد و آرام و با اطمینان حرکت می¬نمود و چنین می¬سرود:
لیس الّا الله فارفع ظنّکا یکفیک ربّ الناس ما اهمّکا
جز خدا کسی نیست پس امیدت افزون شود، پروردگار مردم تمام مهمّات تو را کفایت می¬نماید.
در راه و قبل از رسیدن به منطقه¬ای بنام"ضجنان" هفت¬تن از مشرکین قریش سراپا مسلّح بر سر راه مهاجران قرار گرفتند و قصد برگرداندن آنان به مکه را در سر می¬پروراندند هشتمین فرد این گروه غلام حارث ابن امیّة بود که "جناح" نام داشت. علی (ع) در این هنگام به طرف ایمن و ابی واقد رفت و به آنان فرمود شترها را متوقف کنند و زنان را از شتر پیاده کردند و آنگاه به سمت آن گروه هشت نفره رفت، فرزند فاطمه بنت أسد، چنان رزم و شجاعتی از خود نشان داد که مهاجمان را مجبور به صرف¬نظر از اندیشه¬ی شومشان نمود و به آنان فرمود من عزم رسیدن نزد پسر عمم در یثرب دارم هر کس بخواهد خونش ریخته شود مرا تعقیب کند یا به من نزدیک شود، سپس به نزد دو همراهش - أیمن و ابی واقد – رفت و فرمود حرکت کنند آنان نيز براه افتادند تا به ضجنان رسیدند و یک شبانه روز در آن محل اقامت نمودند. در آن شب علی و فواطم (فاطمه ها) (مادر و همسر) به نماز و ذکر و عبادت مشغول بودند تا سپیده زد و نماز صبح را به امامت علی(ع) به جماعت اقتدا کردند، وچنین شد که آیه¬ی کریمه "الَّذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّماوات و الأرض ربنا ما خلقت هذا باطلاً... فاستجاب لهم ربهم أنی لا أُضیع عمل عاملٍ منکم من ذکرٍ أو انثی بعضکم مِن بعض"(43) و همین هجرت نورانی که ظاهراً پانزده روز طول کشیدسندی دیگر بر افتخارات این بانوی بزرگ گردید(44) فاطمة بنت أسد در این هجرت افتخار دیگری را کسب نمود چرا که خداوند او را در شمار کسانی شمرد که پروردگارشان آنان را اجابت نموده و پاداش نیک به آنان ارزانی داشته است.
در کتاب تاریخ ابن اثیر آمده است: وقتی علی(ع) از مأموریتی که پیامبر(ص) به او محول کرده بود ( برگرداندن امانت هاي مردم) فارغ گشت، به سوی مدینه براه افتاد. در حالی¬که پاهایش ترک خورده بود به مدينه رسيد. پیامبر(ص) به استقبالش رفت و او را در آغوش گرفت و به سبب آنچه در پای او دید گریست، سپس آب دهان خود را بر پای علی مالید و بهبودي كامل حاصل شد.(45)
هجرت به مدینه گواه اعتقاد و باور عمیق فاطمة بنت أسد به رسالت پیامبر مصطفی(ص)است. او با ترک شهر و منزل و مال وتمام وابستگی¬ها، ریشه های عمیق ایمان خود را بروز داد.
دختر أسد ایمان و باوری در دل داشت که او را وادار به انجام کاری بس بزرگ وستودنی نمود، که بر اثر آن آتش جهنم را بر خود حرام كرد. امام جعفر صادق(ع)، از جد بزرگوارش پیامبر مصطفی (ص) نقل می¬کند که خدای تعالی به پیامبرش وحی نمود : من آتش جهنم را بر صُلبی که تورا نازل کرد ورَحِمی که تو را بارور شد ودامنی که تورا کفالت نمود واهل بیتی که تورا پناه دادند، حرام ساختم. عبد الله صاحب آن صُلب است و آمنه بنت وهب به او حامله شد و دامنی که اورا کفالت نمود و پروراند فاطمة بنت أسد است واهل بیتی که اورا پناه داد ابو طالب و خانواده وي بودند.(46)
آری وعده ی خداوند این است که پاداش کسی را نادیده نمی گیرد، وفاطمة بنت أسد شایسته ی بهترین ها شد و به رضایت الهی و خشنودی پروردگارش نائل آمد. بانویی که بهترین آفریده را در دامان پر مهر خود پروراند و حمایت و دفاع همه جانبه را از محمد(ص) دریغ نداشت .او به محمد(ص) تنها با دید کودکي از خویشاوندان خويش نمی¬نگریست که نیاز به محبت و مراقبت دارد چرا که بعد از بزرگ و توانمند شدنش باز فاطمه مراقب محمد (ص) بود . البته این بار مراقب بود مبادا محمد(ص) چیزی بگوید و فرمانی دهد و او بی توجه باشد و پیامبر خدا را ناخشنود سازد !مراقب بود مبادا فرستاده ی خدا او را از کردار یا گفتاری باز دارد و او از پیروی حق باز ماند.
اسلام آوردن فاطمة بنت أسد:
مورخان نقل کرده اند که دومین زن مؤمن به رسالت پیامبر اسلام فاطمة بنت أسد بود و به همین جهت در معرض سرزنش های زنان و مردان قریش قرار گرفت، اما در برابر تمام طعنه¬ها و تهدیدها ایستاد.زبیر بن عوام چنین نقل می کند: شنیدم رسول خدا(ص)هنگام نزول آیه " یا أیها النّبیُّ إذا جاءک المؤمنات یبایعنکَ " زنان را به بیعت با خود فرا خواند و فاطمة بنت أسد مادر علی بن ابیطالب اولین زنی بود که با ایشان بیعت کرد ومصداق حقیقی السابقون در کلام الهی بود. " و السابقونَ الأولون مِن المُهاجرینَ و الأنصارِ والذین اتبعوهم بإحسانِ رَضِیَ الله عنهم و رضوا عنه وأعدَّ لهم جناتٍ تجری من تحتها الأنهارُ خالدین فیها أبداً ذَلک الفوزُ العظیم".
برخي از مورخان نوشته اند در منزلت والای ایمانی فاطمة همین بس که او فرزندش علی را در کعبه به دنیا آورد که گواهی بر سبقت ایمانی اش بر دیگران است. او یازدهمین مسلمان است و پیامبر وی را گرامی می-داشت و مادر خطابش می¬نمود.(47) برخی دیگر بر این باورند كه او یازدهمین نفری بود که اسلام آوردنش را علنی نمود و بعید می¬دانند در همان ابتدا و حتی قبل از دعوتِ آشکارا پيامبر ایمان نیاورده باشد(48). دلیل این مُدَّعی مناجات وی هنگام وضع حمل فرزندش علی است ! مناجاتی که بند بندش حکایت از عمق باور و نگاه توحیدی¬اش داشت.مناجاتی بر آمده از زبان انسانی که هیچگاه در برابر بت به خاک نیفتاد و همواره آفریننده¬ی جهان را یکتا پروردگار عالم می¬دانست و او را یگانه معبود ومعشوق عالم می¬شناخت .
طعنه به ایمان فاطمة بنت أسد وهمسرش، طعنه به اجرای احکام درعهد رسالت پیامبر(ص):
در طول تاریخ همواره انسانهای وارسته و برتر، مورد تعرض ناجوانمردانه¬ی دنیا طلبان و حسودان و منافقان واقع می¬شدند، ونمونه¬ی¬ اول آن در صدر اسلام شخص پیامبر (ص) است که به دروغگوئي، افترا، سحر، جنون و... متهم شد. ابوطالب عموی پیامبر و همسرش نیز از این تعرضات و افتراءها در امان نماندند و متهم به این شدند که اسلام نیاورده اند، تا جایی که از امام علی بن الحسین (ع) سوال کردند: آیا ابو طالب ایمان آورد ومسلمان از دنیا رفت؟ ايشان فرمود: شگفتا! خداوند متعال پیامبرش را نهی فرمود که زن مسلمانی را در نکاح و همسری مرد نامسلمانی نگاه دارد و فاطمة بنت أسد از پیشگامان در اسلام بود وتا روز آخر زندگی ابوطالب همسرش بود . حضرت با این فرمایش به این نکته اشاره کردند که شک در ایمان آوردن و مسلمانی ابوطالب شک در اجرای احکام الهی توسط رسول خدا است و در عین حال پیشگام بودن ابو طالب را به مسلمان شدن تأکید می¬کند زیرا بی تردید فاطمه بنت أسد از مسلمانان گروه اول بود!
در رابطه با ولادت علي(ع) جابر بن عبدالله انصاری می¬گوید: از رسول خدا(ص) درباره¬ی تولد علی بن ابیطالب سؤال کردم حضرت فرمود: خدای متعال من و علی را پانصد سال قبل از آفرینش جهان، از یک نور آفرید، وما او را تسبیح و تقدیس می نمودیم وهنگامی که آدم را آفرید ما را در صُلب وی افکند، من در سمت راست مستقر شدم و علی در سمت چپ، سپس از صلب آدم(ع) همواره در اصلاب پاک به رحم¬های پاکیزه منتقل می¬شدیم تا خدای تعالی مرا از پشتی پاک چون عبدالله در بهترین رحم که از آن آمنه بود، به ودیعه نهاد و سپس علی را از پشتی پاک که همانا ابو طالب است به بهترین رحم که فاطمه بنت أسد بود منتقل نمود (49).
در روایتی دیگر که تأیید ایمانی این دو زوج را به قبل از بعثت پیامبر (ص) نسبت می¬دهد، چنین آمده است: فاطمة بنت أ سد می¬گوید : دیدم محمد (ص) از تنه¬ی نخلی که ظاهراً خشکیده و سبز نیست خرمایی بسیار خوشبو مي خورد. خواستم از آن خرما به من هم بدهد، او گفت : من سزاوار خوردنش نیستم مگر آنکه با او شهادتین را بگویم و من نیز آنچه گفت را تکرار کردم ، به من یک دانه خرما داد وقتی خوردم میلم به آن خرما افزون شد و یکی هم برای همسرم ابو طالب خواستم. اما او از من خواست آن دانه ی خرما را به ابوطالب ندهم مگر اینکه او نیز شهادتین را بگوید. و در خبردیگری آمده که ابوطالب شهادتین را گفت و سپس پیامبر از آن خرما به او خوراند، و بنت أسد بعد از این ماجرا به علی (ع) باردار شد .
شکی نیست فاطمة و ابوطالب بر دین ابراهیم حنیف بودند و شهادت به یگانگی خدا داشتند اما شهادت دوم یعنی گواهی به رسالت محمد مصطفی(ص) لازمه¬ی اتمام پاکی و مسلمانی کامل آنان بود (50).
نشانه¬ای از خداوند قدیر بر طهارتِ مادر و فرزندی بی نظیر:
تقدیر برای این بزرگ بانو منزلتی بس بزرگ رقم می زد و او حامله بود و خود را در رحمت بی کران الهی میدید، اراده ی الهی برآن قرار گرفت تا فاطمة فرزندش را در شریف ترین جای این جهان خاکی به دنیا آورد. بهتر است به دور دست های تاریخ کُهن سفر کنیم و واقعه را از زبان شاهدان عینی آن با گوش جان بشنویم .
یزید بن قُعنب می¬گوید: من به همراه عباس فرزند عبد المطلب و گروهی از بت پرستان در كنار خانه¬ی خدا نشسته بودیم که ناگاه فاطمة بنت أسد را دیدیم او گویا در ماه نهم بارداری¬اش بود، که حالات وضع حمل بر او پدیدار گشت، پس زبان به مناجات گشود و چنین گفت : پروردگارا من به تو و به تمام فرستادگان و کتب آسمانی ات ايمان دارم و سخنان جدم ابراهیم خلیل (ع) را تصدیق مي نمايم. و اوست که خانه¬ی عتیق را بنا نهاد ، پس به حق کسی که این خانه را ساخت و به حق فرزندی که در شکم دارم وضع حمل مرا آسان فرما. یزید بن قُعنب می¬گوید: دیدیم خانه¬ی کعبه از پُشت گشوده شد و فاطمة درون آن رفت و از دیدگان ما پنهان شد، دیوار دوباره به همان حالت بازگشت و نتوانستیم آن را بگشاییم لذا دانستیم این امری است از جانب خدای عزَّوجل.
در روز چهارم فاطمة در حالیکه فرزندش علی را در دست داشت از خانه بیرون آمد و گفت: بدرستی ¬که من بر زنان پیش از خود برتری داده شدم ، چرا که آسیه دختر مزاحم خداوند را مخفیانه در خانه¬ فرعون عبادت می کرد و مریم دختر عمران تنه¬ی خشکیده¬ی درخت را تکان می¬داد و از آن رطب تازه تناول کرد، ومن وارد بیت الله الحرام شدم واز میوه¬ها و روزی های بهشتی خوردم و آنگاه که خواستم از آن خارج شوم هاتفی بانگ برآورد که ای فاطمة ، نام او را علی بگذار که او بلند مرتبه است، و خداوند علی أعلی می¬فرماید: بدرستی¬که من نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به ادب خویش تربیت نمودم و به دانش های پنهان و غیر آشکار خود آگاهیش دادم، اوست کسی که بت های درون خانه¬ی من را درهم می¬شکند و بر بام خانه¬ام اذان می-گوید و مرا تقدیس وتمجید می¬نماید، پس خوش به حال کسی که او را اطاعت کند و وای بر کسی که وی را ناخوش دارد ونافرمانی¬اش نماید.(51)
مورخان مسلمان این واقعه¬ی عظیم را مکرراً ذکر نموده و احادیث بسياري را در این باب نقل كرده اند. شیخ محمد اردوبادی در کتابی با عنوان " علی مولود الکعبه " بیش از صد مرجع و سند در نقل این فضیلت برشمرده است. مورخان و شخصيت هاي غير شيعي چون حاکم نیشابوری در المستدرک – حافظ کنجی شافعی در کفایه – آلوسی در شرح قصیده¬ی عینیه - مسعودی در مروج الذهب و ... حجّت عقلی را بر تمام محققان بی¬طرف وغیر مغرض تمام نموده اند.
وفات فاطمه بنت اسد:
آن بانوي بزرگوار در سال سوم پس از هجرت و در سن 65 سالگي، وفات نمود. امام جعفرصادق عليه السلام فرموده است: اميرالمومنين(ع) وفات مادر را به اطلاع رسول گرامي اسلام(ص) رسانيد. پيامبر ضمن تكرار مادرم مادرم برجنازه او حاضر شد. دستور داد او را غسل دادند و پس از آن يكي از پيراهن هاي خود را به زنان حاضر داد تا بعنوان كفن بر تن وي نمايند. سپس جنازه را بر دوش خود گرفت و راهي قبرستان بقيع شد براي او قبري آماده كردند، پيامبر ابتدا داخل قبر شد و سپس بيرون آمد تا او ار بخاك بسپارند. حاضران شنيدند كه چند بار دعا كرد و گفت: لااله الا الله، خدايا او را به تو سپردم. در كتاب علل الشرايع آمده است كه محل دفن آن بانوي بزرگوار در قسمت الروحاء بقيع است جائي كه نوادگانش يعني چهار امام همام(امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السلام) نير در آنجا دفن شده اند.
منابع و مأخذ:
منابع و مأخذ:
1ـ نهج البلاغة: الخطبة 21
2ـ فاطمة هي بنت هرم بن رَواحة بن حِجر بن عبد بن معيص بن وهب بن تغلبة بن واثلة بن عمرو بن شيبان بن مُهارب بن فِهر. وأمّها فاطمة بنت أبي همهمة بن عامر بن عمرو بن وديعة بن الحارث بن فِهر. شرح نهج البلاغة، لابن أبي الحديد 6:1، وبحار الأنوار، للمجلسي 182:35. 3ـ النحل: 58 ـ 59
4ـ أُسد الغابة، لابن الأثير ـ ترجمة قيس بن عاصم
5ـ الحجّة على الذاهب إلى عدم ايمان أبي طالب، للسيّد فخّار بن معد الموسوي 185، بحار الأنوار، للمجلسي 98:35
6ـ إعلام الورى، للطبرسي 282:1، ب 5، ف 2. الحجّة على الذاهب 158
7ـ بحار الأنوار 111:35 ـ 112
8ـ الحجّة على الذاهب 261
9ـ كقوله تعالى: « ولا تُمْسِكوا بِعِصَمِ الكوافِر »11
10ـ الحجّة على الذاهب 123 ـ 124
11ـ بحار الأنوار، للمجلسي 110:35
12ـ السيرة الحلبيّة، للحلبي 125:1. الحجّة على الذاهب 313 ـ 315
13ـ الخرائج والجرائح، للقطب الراوندي 138:1
14ـ بحار الأنوار، للمجلسي 383:15 ( ضمن حديث
15ـ بحار الأنوار 40:35، حديث 38 ـ الباب الأول ( ضمن حديث
16ـ أصول الكافي، للكليني 453:1، حديث 2
17- مكان سُلاطح: عريض، ومنه قول الساجع: صُلاطح بُلاطح، بلاطح إتباعٌ. لسان العرب 387:7 « صلطح »
18ـ وهو طالب الذي توفّي صغيراً
19ـ وهو جعفر الطيّار الذي استُشهد في وقعة مُؤتة، وأخبر النبيُّ صلّى الله عليه وآله المسلمين بمنزلته، وأنّ الله تعالى عوّضه عن يديه اللتين قُطعتا في الحرب جناحَين يطير بهما في الجنّة مع الملائكة، فلُقِّب بجعفر الطيّار
20ـ وهو عقيل الذي عمّر وبقي له عَقِب
21ـ وهو أمير المؤمنين عليّ عليه السّلام
22ـ بحار الأنوار 41:35 ـ 42، حديث 38 ضمن حديث
23ـ رياحين الشريعة 3:3. بحار الأنوار 40:35
24ـ الخصائص الفاطميّة، للمولى محمد باقر واعظ الطهراني 216
25ـ الخصائص الفاطميّة، للمولى محمد باقر واعظ الطهراني 216
26ـ أمالي الشيخ الصدوق 111، المجلس 27. بحار الأنوار 287:44 ـ 288. ويقصد صلّى الله عليه وآله بولد عقيل المقتول في محبّة الحسين عليه السّلام: مُسلم بن عقيل سفير الإمام الحسين إلى الكوفة
27ـ شرح نهج البلاغة، لابن أبي الحديد 118:2 ـ 119
28ـ شرح نهج البلاغة 124:2 ـ 125
29ـ بحار الأنورا 23:21. المستدرك، للحاكم النيسابوري 233:3، حديث 539
30ـ شرح نهج البلاغة 224:13
31ـ السيرة النبويّة، لأحمد بن زيني دحلان 34:2
32ـ المستدرك، للحاكم 233:3، حديث 537
33ـ المستدرك، للحاكم 231:3، حديث 533
34ـ المستدرك 233:3، حديث 538
35ـ انظر مثلاً: الصواعق المحرقة، لابن حجر 76
36ـ المناقب، للخوارزمي 328، حديث 61. ينابيع المودّة، للقندوزي 246:1، حديث 28
37ـ المناقب، للخوارزمي 32 ـ 33، حديث 2. كفاية الطالب، للگنجي الشافعي 252. فرائد السمطين، للحمويّ 18:1
38ـ الفردوس، للديلمي 429:1، حديث 1751. مناقب عليّ بن أبي طالب، لابن المغازلي 230، حديث 277
39ـ بحار الأنوار 282:18
40 ـ بحار الأنوار 131:21. سفينة البحار، للقمّي 714:8 مادّة: « هنأ »46-
41ـ بحار الأنوار 302:43. المعجم الأوسط، للطبراني 237:7 ـ 238، حديث 6458. ذخائر العقبى، للمحبّ الطبري 130
42 -بحار الأنورا 166:74. سفينة البحار 494:3 مادة « زمن »
43ـ بحار الأنوار، للمجلسي 64:19 ـ 67
44ـ بحار الأنوار 106:19
45ـ الكامل في التاريخ، لابن الأثير 106:2
46ـ الحجّة على الذاهب 50. بحار الأنوار 109:35
47ـ سفينة البحار، للمحدّث القمّي 122:7 مادّة: فطم
48ـ رياحين الشريعة، للمحلاّتي 3 /6 بالفارسیة
49- روضة الواعظين، للفتّال النيسابوري 76. بحار الأنوار 10:35، حديث 12
50ـ اشارة الی أن الذریة من ابراهیم الخلیل کانوا موحدین حتی وصولهم للنبی من جانب فهر
51ـ الأمالي، للصدوق 114 ـ المجلس 27