به گزارش «شیعه نیوز»، محمدرضا گلستانی پور جامعه شناس اظهار کرد: رشد سرمایه های انسانی (همچون تحصیلات) باعث شده جوانان از جامعه و حاکمیت توقع بیشتری داشته باشند و خواستار جایگاه بهتری باشند و از سوی دیگر نبود اشتغال زایی کافی، میزان درآمدهای پایین، تورم و گرانی و استفاده نکردن از جوانان در عرصه های مختلف اقتصاد و اجتماع باعث سرخوردگی نسل جوان شده است.
وی با ارائه تبیین جامعه شناختی از پدیده خودکشی عنوان کرد: خودکشی، به عمل خاتمه دادن عمدی به زندگی خود گفته می شود؛ مشروط بر اینکه به میل خود فرد و به دست خود او صورت گیرد. برای پرداختن به پدیده خودکشی باید عوامل گوناگونی را در نظر آورد. سن، جنسیت، علت، روش و شرایط اجتماعی فرد خودکشی کننده، از عمده ترین عواملی است که لازم است در تحلیل پدیده خودکشی مورد بررسی قرار گیرند. در واقع از نگاه جامعه شناسی، افسردگی و یا دیگر عواملی که علت را در فرد جست و جو می کنند (به عنوان عوامل روان شناختی) نه تنها نمی توانند تنها عامل خودکشی باشند، بلکه قادر نیستند به تنهایی این پدیده را تبیین کنند.
این پژوهشگر ادامه می دهد: آلبر کامو معتقد است که تنها یک مسئله فلسفی وجود دارد و آن هم خودکشی است. از نگاه این فیلسوف، تشخیص اینکه آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا خیر، در واقع پاسخی است به اصلی ترین مسئله فلسفه. از سوی دیگر این ارزش گذاری ارتباط پیدا می کند با معنای زندگی؛ اگر زندگی معنا بیاید، به احتمال زیاد ارزش زیستن نیز می یابد.
وی با توضیح اینکه عواملی فرای فرد افرادی را بیشتر از دیگران، به خودکشی سوق می دهد، گفت: به تعبیر امیل دورکیم، خودکشی بیشتر از آن که یک کنش فردی باشد، یک واقعیت اجتماعی است و این واقعیت را باید با واقعیتهای اجتماعی تبیین کرد. واقعیت اجتماعی آن چیزی است که خارج از ما و عینی است، نه ذهنی و بر ما تحمیل می شود. در واقع منظور دورکیم از واقعیت های اجتماعی همان ساختارهای یک جامعه است. این ساختارها شامل نهادها، قوانین و فرهنگ می شود. پس برای تحلیل و تبیین علت، میزان و چگونگی خودکشی باید به ساختارهای جامعه مراجعه کرد. مصطفی ملکیان برای تعبیر معنای زندگی سه مدلول را نام می برد که عبارتند از: هدف زندگی، کارکرد زندگی و ارزش زندگی. هر کدام از این ها می توانند به زندگی معنا دهند و متعاقبا آن را قابل زیستن نمایند که البته این یک بعد فلسفی از ابعاد مختلف خودکشی است. اما خودکشی ابعاد دیگر روان شناسی، مذهبی، اخلاقی، حقوقی و جامعه شناسی نیز دارد.
عواملی که یک فرد را بیش از دیگران، به خودکشی سوق میدهد
گلستانی پور اظهار کرد: خودکشی که در میان ده عامل اصلی مرگ در دنیا قرار دارد، و به طور میانگین از هر ۱۰۰ هزار نفر حدود ۱۵ نفر قربانی میگیرد. این آمار برای ایران حدود ۴ نفر در ۱۰۰ هزار نفر می باشد. ایران در بین ۱۹۰ کشور، رتبه ۱۴۲م را به خود اختصاص داده است؛ رتبه ای که از وضعیت مناسب ایران در این زمینه نسبت به متوسط جهانی خبر می دهد. جالب است بدانیم که کشورهای با سرانه درآمدی بالا همچون بلژیک و بوتان، آمار بالای خودکشی را به ثبت رسانده اند؛ و از سوی دیگر کشورهایی همچون افغانستان، عراق و سوریه دارای میزان پایین خودکشی نسبت به متوسط جهانی هستند. وقتی می بینیم در کشورهایی که در ظاهر دچار جنگ، ویرانی، خشونت و انواع علت هایی که می تواند فرد را به سوی خودکشی سوق دهد، میزان خودکشی پایین تر از کشورهایی است که هیچ کدام از عوامل مذکور را تجربه نمی کنند، پس نتیجه می گیریم که باید علت را فرای عوامل فردی جست و جو کرد.
فردگرایی و ارجحیت فرد بر جامعه در کشورهای صنعتی و مرفه، همواره افراد را به انزوا کشانده و همه را به طور مجزا و جزیره ای دعوت به زنده ماندن و تلاش برای زیستن می کند
این کارشناس ارشد جامعه شناسی مثال می زند که فردگرایی و ارجحیت فرد بر جامعه در کشورهای صنعتی و مرفه، همواره افراد را به انزوا کشانده و همه را به طور مجزا و جزیره ای دعوت به زنده ماندن و تلاش برای زیستن می کند. در این گونه جوامع، در بسیاری از موقعیتها فرد جزوی از جامعه است، بدون اینکه احساس تعلقی به جامعه خود داشته باشد. از سوی دیگر در جوامع سنتی و اجتماع محور، فرد همواره خود را جزیی از جامعه می بیند و جامعه همواره او را در یک کل منسجم نگه می دارد.
وی با اشاره به وضعیت خودکشی در ایران نسبت به آمارهای جهانی می گوید: جامعه ایرانی چون جامعه ای با سنت ها و باورهای قوی است و در چنین جامعه ای، جامعه برای فرد اولویت دارد، همواره خودکشی را خطری برای موجودیت خود دانسته و هر چند اقدام به خودکشی در قوانین، جرم محسوب نمی شود، لیکن فرهنگ و سنت ایرانی-اسلامی این عمل را تقبیح کرده و فردی که بخواهد اقدام به همچین کنشی کند را با چنان فشاری مواجه می سازد که این نظارت و حساسیت جامعه برای افراد نیز وجه درونی می یابد که خود این موضوع می تواند حالت بازدارندگی داشته باشد.
سرخوردگی نسل جوان و خودکشی
محمدرضا گلستانی پور با اشاره به وضعیت خودکشی به طور مطلق در جامعه ایرانی افزود: سن، جنسیت، روش خودکشی، علت و شرایط اجتماعی فرد خودکشی کننده عواملی هستند که باید بررسی شوند. افراد زیر ۳۰ سال بیشترین میزان خودکشی را در بین ردههای سنی دارند. چرا؟ چون عمده ترین فشارهای اقتصادی و اجتماعی به نسل جوان است. رشد سرمایه های انسانی (همچون تحصیلات) باعث شده جوانان از جامعه و حاکمیت توقع بیشتری داشته باشند و خواستار جایگاه بهتری باشند و از سوی دیگر عدم اشتغال زایی کافی، میزان درآمدهای پایین، تورم و گرانی و عدم استفاده از جوانان در عرصه های مختلف اقتصاد و اجتماع باعث سرخوردگی نسل جوان شده است.
به گفته این جامعه شناس، زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی می کنند؛ چرا؟ چون میخواهند به این طریق وضعیت و شرایط نامناسب خود را فریاد بزنند، ولی مردان بیشتر از زنان خودکشی موفق دارند، چرا که وقتی آنها به فکر خودکشی می افتند بیشتر از زنان، از تصمیم خود مطمئن هستند و از آزمودن راه های دیگر برای بهبود شرایط خود ناامید هستند. چرا که در یک جامعه مردسالار، مردان همواره فرصت بیشتری دارند که مسیرهای مختلف موفقیت را امتحان کنند و زنان چون دسترسی کمتری به این فرصت ها دارند، همواره امیدوار می مانند که شاید روزی یک فرصت یا مسیر دیگری شرایط آن ها را بهبودی بخشد.
این کارشناس ارشد جامعه شناسی با اشاره به عمده علت های خودکشی تاکید کرد: عمده ترین انگیزه های خودکشی شامل عوامل خانوادگی، مسائل عشقی و مسائل اجتماعی است که باز رگه هایی از جامعه ایرانی را در این وجه از خودکشی افراد می بینیم. جامعه ای سنتی و دستخوش تحولات و گذار اجتماعی، مسائل خاص خود را نیز دارد، برای همین است که روابط و مسائل اجتماعی، در سوق دادن افراد به پایان دادن به زندگی خود عمده ترین نقش را بازی میکنند.
تلاش کنیم معنای زندگی از بین نرود
گلستانی پور معتقد است که برای کاهش آمار خودکشی باید تلاش کنیم معنای زندگی برای افراد و جامعه از بین نرود. او میگوید اگر بخواهیم افرادی امیدوار به آینده داشته باشیم باید معنا را در زندگی آن ها تقویت کنیم. معنای زندگی نیز اینگونه است که زندگی یا باید کارکردی برای فرد داشته باشد، یا هدفی پیش روی او قرار دهد و یا به هر دلیلی ارزش زیستن و تحمل سختیهایش را داشته باشد. لازمه رسیدن به این وضعیت، ایجاد بستر اجتماعی-اقتصادی مناسب است که افراد در جامعه احساس بی ربطی و انزوا نکنند، کمتر دچار سرخوردگی و تبعیض شوند و بتوانند در جامعه ای پویا، تلاشگر و امیدوار به آینده زیست اجتماعی و فردی خود را ادامه دهند.