به گزارش «شیعه نیوز»، صفحات کتاب را ورق میزنی و طرح جلد و توضیحات پشت جلد کتاب را نگاه میکنی. تمام سعیات بر این است که حواست به متن کتاب باشد ولی انگار با نوشتهها بیگانهای. فکرت به همهچیز است بهغیراز متن کتاب. با خواندن چند سطر از کتاب، حسی در درونت میگوید: «بس است! مطالعه را تمامش کن!» با این حس و حال مقاومت میکنی ولی گویا تمام عناصر بدنت یک صدا میگویند: «حوصله ندارم!» مطالعه کتاب را متوقف میکنی. هرچند با قطع مطالعه کتاب، از درون ناراحتی ولی از اینکه به فعالیت دیگری بهغیراز مطالعه کتاب پرداختی، حس سبکی و راحتی در درونت موج میزند. این داستان اکثر افرادی است که به قول خودشان، تمایل به مطالعه کتاب دارند ولی بهمحض شروع مطالعه، این حس و حال به آنها دست میدهد. به قول خودشان دلیل این بیحوصلگی را نمیدانند ولی مهمترین دلیل مطالعه نکردن را همین امر میدانند.
هرچند همگی ما به اهمیت و فواید مطالعه واقف هستیم ولی بااینحال یا سراغ مطالعه نرفته یا اگر رفتهایم میزان مطالعهمان کم است. به دلیل این تمایل نداشتن، بارها و بارها در برنامهها و مقالات متعدد پرداختهشده است. عدهای قیمت بالای کتاب و عدهای فرهنگسازی نکردن برای مطالعه را عامل آن میدانند ولی کمتر به عامل بیحوصلگی و دلیل آن پرداختهشده است. ایسنا در گزارش پیش رو دلیل عدهای از افراد جامعه را درباره بیحوصلگی به امر مطالعه جویا شده است:
بیتوجهی به تناسب روحیه و موضوع کتاب
امین، ۲۵ سال دارد و منتظر آمدن مترو است. با او از بیحوصلگی برای کتاب میگویم و او با این پاسخ همراهیام میکند: دلیل این بیحوصلگی انتخاب نکردن یک کتاب درست است. هر شخصی بنا به شخصیت و دغدغههایی که دارد، باید کتاب مناسب با روحیات خود انتخاب کند تا از مطالعه آن لذت ببرد.
او ادامه میدهد: متأسفانه اکثر افرادی که برای خرید کتاب به کتابفروشی مراجعه میکنند، انتخاب کتاب مورد نظرشان بر اساس تبلیغات و تعاریف دوستانشان است و در خوشبینانهترین حالت ممکن اگر فرد بخواهد کمی حرفهایتر عمل کند، به نام نویسنده، تعداد چاپ و جوایزی که آن کتاب دریافت کرده توجه میکند، درصورتیکه ممکن است کتابی که با توجه به این مشخصات خریداری میکند مناسب با روحیات و دغدغههای فعلی او نباشد.
این جوان، با بیان اینکه کتاب هم همچون لباس باید بر اساس فصل انتخاب شود، میگوید: هر فرد باید به شناخت و خودآگاهی برسد تا زمانی که تصمیم میگیرد کتابی را خریداری کند، روحیه و حس خود را ملاک قرار بدهد. مثلاً اگر فردی به دلیل فشارهای کاری و اجتماعی نیازمند شادی و هیجان است، قطعاً خرید یک رمان پیچیده روسی که مربوط به انقلاب روسیه است، نمیتواند این حس شادی و هیجان را برای وی تأمین کند و فرد پس از مطالعه چند صفحه از چنین کتابی، درمییابد که داستان کتاب برای او لذتبخش و گیرا نیست، بنابراین از ادامه مطالعه کتاب منصرف میشود.
در نقدِ سیستمِ پاداش
خانم جوانی که روی صندلی مترو نشسته و در حال مطالعه کتاب است، بعد از شنیدن حرفهایم، جلد کتابش را به من نشان میدهد. بر روی جلد کتاب نوشته: «چگونه رئیس خود را متقاعد کنیم» او میگوید: متأسفانه همه ما یا بهتر است بگویم اکثر ما ایرانیان، شرطی شدهایم؛ یعنی تا کاری برای ما نفع نداشته باشد، سراغ آن نمیرویم. مطالعه کتاب هم چون در ظاهر تغییرات مثبت و چشمگیری در زندگی فرد ندارد و تغییرات آن سریع یا در زمان معین اتفاق نمیافتد، برای فرد کسالتبار است.
این خانم ادامه میدهد: ما ایرانیان سالیان سال است که به سیستم پاداش عادت کردهایم و تمایل داریم کاری را انجام بدهیم، که همان موقع پاداش آن را بگیریم. این امر با مطالعه کتاب هیچوقت اتفاق نمیافتد، زیرا کتاب یک محصول فرهنگی است و اثربخشی محصولات و کارهای فرهنگی در درازمدت اتفاق میافتد.
او میافزاید: به دلیل همین نگاه عجولانه، فرد در حین مطالعه، مادام وسوسه میشود که به کارهای سودآور دیگری بپردازد و میلی به کتاب خواندن برایش باقی نمیماند.
بیحوصلگی بلای عام است
با مردی میانسال وارد گفتگو میشوم که دارد پیامهای تلگرامش را چک میکند. خود را پدر سه فرزند معرفی میکند. از این میگوید که حقوق بازنشستگی کفاف زندگیاش را نمیدهد و مجبور شده برای تأمین مخارج زندگی به شغل دوم روی بیاورد. از کتاب و حوصله که میپرسم، پاسخ میدهد: اغلب ما نسبت به سالهای گذشته بیحوصله شدهایم. از بیحوصلگی برای صحبت با فرزندان گرفته تا دیدار با فامیل و آشنایان. همه ما هم دلیل این بیحوصلگی را بهخوبی میدانیم؛ وقتی فرد در تأمین مایحتاج زندگیاش مشکل داشته باشد، نباید توقع داشته باشیم تمایلی برای مطالعه برای او باقی بماند.
او ادامه میدهد: من در این دو سال اخیر حتی یک روزنامه و مجله هم نخواندهام، چه برسد به کتاب. دلیلش هم واضح است، هر وقت میخواهم کتابی را مطالعه کنم با خود میگویم چه فایدهای دارد؟ در طول دوران تحصیل و دانشگاه اینهمه مطالعه کردی فایده داشت؟ فکر میکنم مطالعه کتابهای زیاد مهم نیست، مهم این است که یک بخوانی و بتوانی آن را در زندگی فردی و اجتماعیات به کار بگیری.
متنهای طولانی، قاتل حوصلهاند
از خانمی که تلفن همراهش را در اختیار پسر کوچکش قرار داده تا با آن بازی کند و حوصلهاش سر نرود، سؤالم را میپرسم. میگوید: من حتی حوصله ندارم برای فرزندم کتاب داستان بخوانم، کتاب خواندن برای خودم پیشکش. تنها مطالعهام در طول روز خواندن همین مطالب کانالهای تلگرامی و صفحات آشپزی در اینستاگرام است. حوصله کتاب را هم ندارم چون مشغلهام زیاد است و کتابها متنهای طولانی دارند.
او ادامه میدهد: امروزه همه ما عادت کردهایم پیام را در کمترین حجم و زمان ممکن دریافت کنیم. ماشینی شدن زندگی و سرعت تحولات، باعث شده از کارهای وقتگیر پرهیز کنیم، به همین دلیل کتاب هم مثل بقیه چیزهای وقتگیر خودبهخود از گردونه زندگی ما خارج میشود. شما نگاه کنید، برای تناسباندام چقدر رژیمهای غذایی و ورزش هست اما همه اگر بضاعت مالی داشته باشند همان اول سراغ جراحی میروند تا اینکه چند ماه برای یک رژیم وقت بگذارند.
فرهنگسازی بهجای تبلیغ
دراینباره با میلاد مشایخی، روانشناس بالینی و آسیبشناس مباحث فرهنگی نیز گفتوگو میکنم. او معتقد است کتابخوانی از آن دسته فعالیتهایی است، که بههیچعنوان نمیتوان با تبلیغات، آحاد جامعه را نسبت به آن ترغیب کرد بلکه این یک فرهنگ نهادینهشده است که از سن ۱۰ سالگی در درون افراد شکل میگیرد و بنابراین نمیتوان انتظار داشت که پخش تبلیغ تلویزیونی کتابخوانی، مردم را کتابخوان کند.
او تأکید میکند که برای این کار به انگیزه نیاز است، چراکه انگیزه مانند یک موتور حرکت، فرد را به مطالعه وامیدارد و میگوید: در تبلیغات کتابخوانی، معمولاً خود کتاب تبلیغ میشود درصورتیکه که باید پیشفرضها و انگیزههای خوانش آن تبلیغ شود.
مشایخی ادامه میدهد: مردم ما به خاطر شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم، خرید کتاب را در اولویت قرار نمیدهند و تأمین نیازهای سطح یک مثل خوراک، پوشاک و مسکن برایشان اولویت بالاتری دارد. البته نمیتوان گفت که مطالعه نکردن صرفاً به خاطر گرانی کتاب است، چون حتی در بین مرفهین هم دیده میشود که کتاب، اولویت آخر آنهاست، با این تفاوت که برای آنها، خرید اجناس لوکس در صدر خواستهها قرار دارد نه تأمین نیازهای اولیه. درواقع، تصور اینکه مردم با رسیدن به سطحی از رفاه کتابخوان میشوند تصوری غلط است.
اهمالکاری یا بیحوصلگی؟
این روانشناسی بالینی خاطرنشان میکند: در روانشناسی چیزی به نام بیحوصلگی وجود ندارد بلکه به آن اهمالکاری گفته میشود. اهمالکاری، همان پس و پیش کردن نیازهاست. ما نیازهایمان را به تعویق میاندازیم و کتابخوانی را در اولویت آخر قرار میدهیم. دلیل آن هم این است که مطالعه برایمان جذابیت ندارد. فردی که با خواندن کتاب به دلایل مختلفی از نقطه الف به نقطه ب نمیرسد، ترجیح میدهد کتاب نخواند.
او با اشاره به اینکه اغلب مردم دوست دارند دیگران برایشان فکر کنند تا خودشان، میگوید: حتماً دیدهاید افرادی را که میگویند مشکل عاطفی دارم اما حاضر نیستند کتابی درباره مهارتهای زندگی بخرند و بخوانند و مشکلشان را با همسرشان برطرف کنند، در عوض به فالگیر پول میدهند تا او برایشان چارهای بیندیشد. متأسفانه این فرهنگِ بیمیلی به تفکر، از سالیان گذشته در کشور ما بوده و مردم ترجیح میدهند یک نفر دیگر کتاب بخواند و بهجایشان فکر کند تا اینکه خودشان این کار را انجام بدهند.
نقش آموزشوپرورش در تبدیلشدن کتاب به ابزار
این کارشناس امور تربیتی، با بیان اینکه مقصر اصلی بیحوصلگی مردم برای مطالعه، نهاد آموزشوپرورش است، میگوید: آموزش پرورش زشتترین جلوه کتاب را به دانشآموزان ارائه میکند و زشتترین جلوه کتاب این است که از کتاب استفاده ابزاری شود؛ یعنی میگوید این کتاب را مطالعه کن تا بتوانی نمره بگیری. آموزشوپرورش هیچوقت این رویکرد را پیشه نکرده که به دانشآموز بگوید کتاب را بخوان تا از آن لذت ببری.
مشایخی ادامه میدهد: همین کتابهای درسی دهه شصت که الان بهصورت نوستالژی درآمده و به فروش میرسد، زمان تحصیل هر یک از دهه شصتیها، منفورترین چیز بوده اما الان با شوق آن را میخرند چون دیگر قرار نیست از آن استفاده ابزاری داشته باشند.
این مدرس دانشگاه تأکید میکند: آموزشوپرورش، هیچوقت نخواسته که مردم ما از مطالعه کتاب لذت ببرند. این نهاد، همیشه از کتابها استفاده ابزاری کرده و متأسفانه دانشگاه هم از آموزشوپرورش در استفاده ابزاری از کتاب بدتر عمل کرده است. دانشگاه ما ادامهدهنده راه مدرسه است چون با ورود استاد به کلاس، اولین سؤالی که از او پرسیده میشود درباره این است که برای امتحان چه کتابی مبنا قرار دارد.
او با بیان اینکه مطالعه دانشجو چهبسا از مطالعه یک دانشآموز هم کمتر است، دلیل آن را اینگونه شرح میدهد: دانشجویان ما برای پاس شدن واحدهای درسی، بهجای مطالعه کتاب، جزوه مطالعه میکنند. دانشجویی را میشناسم که سال چهارم است اما در طول دوران تحصیلش حتی یک کتاب مرجع روانشناسی را هم نخوانده!
مشایخی، بحث روانشناسی کتابخوانی را بحث پیچیدهای میداند و میگوید: اگر بتوانیم فرزندانمان را به مطالعه کتاب علاقهمند کنیم و حس لذت مطالعه را در آنها تقویت کنیم، میتوانیم به کتابخوان شدن مردم امیدوار باشیم.
این آسیبشناس مباحث فرهنگی با اشاره به اینکه تمایل مردم کشورهای دیگر به کتابخوانی ناشی از فرهنگسازی درست است ادامه میدهد: آنها به کتاب پناه میبرند و با آن آرامش میگیرند چون مهم است که یک فرد یاد گرفته باشد با دیازپام خودش را آرام کند یا با کتاب.
او تأکید میکند: در کشور ما کتاب یک کالای لوکس به شمار میرود و به همین دلیل در سبد مصرف خانواده جایی ندارد. این نیز درست نیست که آنها ازیکطرف توان خرید کتاب را نداشته باشند و ما از طرف دیگر بگوییم کتاب بخوان. در کشورهای درجه سوم اروپایی دولت، برای خرید کتاب به مردم یارانه میدهد و انتخاب کتاب با خود فرد است اما در ایران فقط کتابهای بهاصطلاح فرمایشی را میتوان با سهولت تهیه کرد.
این آسیبشناس فرهنگی با بیان اینکه شخصی نگری در چاپ و نشر ایران موج میزند ادامه میدهد: ملاک کتابخانههای سراسر کشور برای عمومی یا تخصصی قلمداد کردن یک کتاب، نظر شخصی مدیر آن کتابخانه است، درحالیکه نباید چنین باشد.
مشایخی یادآور میشود: مردم به کار فرمایشی تمایل ندارند به همین دلیل در امر مطالعه نباید فرمایشی برخورد کرد. در ایستگاههای کتاب نیز، متأسفانه فقط سلیقه ۱۰ درصد از مردم لحاظ میشود، به همین دلیل چنین طرحهایی برای آنها جذاب نیست.
بر اساس آخرین آمار نهاد کتابخانههای عمومی کشور، سرانه مطالعه هر ایرانی ۷۵ دقیقه و ۳۴ ثانیه در روز است که از این میزان، ۱۵ دقیقه و ۱۷ ثانیه به خوانش کتاب، ۲۱ دقیقه و ۳۱ ثانیه به قرآن و ادعیه، ۳۲ دقیقه و ۳۶ ثانیه به روزنامه و پنج دقیقه و۴۲ ثانیه به نشریهخوانی اختصاص دارد.