فریبرز درتاج معاون پژوهشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور درباره علت بروز خشونت میان زوجین اظهار کرد: رفتار خشونتآمیز با تعداد زیادی از عوامل زیستی از جمله تعیینکنندههای ژنتیکی، عملکرد بد سیستم عصبی مرکزی، سیستمهای درونریز، صرع، انتقال دهندههای عصبی، انحرافات کروموزومی و عناصر ساختاری پیوند داده شده است.
به گفته وی، انتقال دهندههای عصبی زیادی در بسط و ایجاد خشونت شناخته شدهاند که میتوان به سروتونین، نوراپی نفرین، دوپامین، استیل کولین و اسید آمینوبیوتریک اشاره کرد؛ البته مطابق با تحقیقات به عمل آمده به نظر نمیرسد عوامل زیست شناختی به تنهایی به طور کامل رشد پرخاشگری را توجیه کنند. به نظر میرسد پرخاشگری تا حدی از عوامل ژنتیکی ناشی میشود، اما این رابطه از محیطی که شخص در آن تربیت میشود، نیز به شدت تأثیرپذیر است.
معاون پژوهشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور با بیان اینکه براساس تحقیقات به دست آمده در حوزه روانشناسی اجتماعی، عوامل روانی و محیطی متعددی در به وجود آوردن خشونت تأثیر دارند، یادآور شد: رسانهها و فیلمهای خشن، مصرف الکل، ناکامی در محیط کار، سرد شدن روابط بین زوجین و بسیاری دیگر از مسائل میتوانند عامل خشونت بین زوجین باشند.
بنابر اظهارات رئیس انجمن روانشناسی تربیتی ایران، اساساً تنش و خصومت و خشونت بین هر انسانی با همنوع خود امری نکوهیده محسوب میشود و به هیچ وجه نمیتوان آن را امری طبیعی دانست.
درتاج در پاسخ به این سوال که آیا اصطلاح "دعوا نمک زندگی زوجین است" در حوزه روانشناسی عبارت صحیحی است؟ تصریح کرد: به نظر اصل عبارت "دعوا نمک زندگی است" یک قاعده مسموم و مزموم مستعمراتی است تا بنیان خانواده را هدف قرار دهد. شاید در روانشناسی سکولار و منبعث از علوم انسانی غربی این عبارت را بتوان پذیرفت، اما در روانشناسی اسلامی هرگز؛ چراکه عبارت ذکر شده با ادبیات غنی الهی و دینی ما و تأکیداتی که در قرآن کریم و سنت اهل بیت علیهم السلام در راستای احترام بین زن و شوهر و والدین و فرزندان و بالعکس شده در تناقض است.
وی تاکید کرد: در زندگی مشترک یک کلام خشونت آمیز، گاه اثری از هاله خشونت (یک جرقه برای شروع یک آتش گسترده) را ایجاد میکند و بنیان زندگی را ویران خواهد کرد، بنابراین به هیچ وجه دعوا نمک زندگی نیست، بلکه سم کُشندهای در زندگی مشترک محسوب میشود.
معاون پژوهشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور در ادامه به تشریح تاثیرات خشونت و درگیری میان والدین بر روح و روان فرزندان پرداخت و گفت: والدین اولین عوامل اجتماعی شدن فرزندان هستند، در واقع والدین الگوهای اجتماعی کلیشهای را از طرق و رفتارهای مختلف مانند برخورد و رفتار خود با فرزندان، تیپ لباسهایی که به فرزندان خود میپوشانند، طراحی دکوراسیون اتاق فرزندان و نوع اسباببازیهایی که در اختیار آنها قرار میدهند، تربیت میکنند. همانطور که خانواده و والدین به عنوان مهمترین عناصر در اجتماعی شدن فرزندان و نهادینه شدن فرهنگ و آداب و رسوم و نظم شخصی و اجتماعی آنها مطرح هستند؛ به همان نسبت نیز میتوانند ناقل بین نسلی خشونت و پرخاشگری باشند، به همین دلیل است که برخی اندیشمندان معتقدند کودک از راه تقلید و به ویژه از طریق رفتار پدر و مادر خشونت و پرخاشگری را میآموزد.
درتاج یادآور شد: هیچ کودکی پرخاشگر به دنیا نمیآید، بلکه رفتارهای پرخاشگرانه را از طریق تقلید مبتنی بر تجربههای یادگیری مشاهدهای رابطه بین پرخاشگری والدین میآموزد و این پرخاشگری نیز در خلال دوران بزرگسالی او تبیین میشود.
بنابر اظهارات رئیس انجمن روانشناسی تربیتی ایران و براساس مطالعات طولی انجام شده، برخی کودکان رفتارهای پرخاشگری والدینشان را در زندگی آینده خود منعکس میکنند، بنابراین اگر والدین یک کودک با یک یا همه کودکانشان به طور پرخاشگرانه رفتار کنند، احتمال دارد کودک در آینده نیز با همسر یا کودکانش به طور پرخاشگرانه رفتار کند.
وی یکی از پیچیدهترین و جامعترین روشهایی که برای درک پرخاشگری در خانواده به کار رفته را تحقیق جرالد پاترسون و همکارانش در مرکز یادگیری اجتماعی اوگان دانست و گفت: این محققان خانواده را نظامی تلقی میکنند که اعضای آن با یکدیگر کنش متقابل دارند و نسبت به رفتار یکدیگر واکنش نشان میدهند. در خانوادههایی که فرزندان به شدت پرخاشگرند، کنشهای متقابل غالباً وضعیتی ایجاد میکنند که الگوی رفتار پرخاشگرانه را در خانواده افزایش میدهد.
به گفته معاون پژوهشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، اگر یکی از اعضای خانواده رفتار خشونتآمیز و پرخاشگری از خود بروز دهد، اعضای دیگر خانواده نیز عکسالعملی از خود نشان میدهند که همین عمل باعث تشدید این موضوع میشود، به طور مثال همیشه دیدهایم که اگر برادری بر سر خواهر خود داد بزند، خواهر هم بر سر او داد میزند و ناسزا میگوید، در این مواقع برادر او را کتک میزند و او هم برادرش را کتک میزند و... این نوع برخوردها ممکن است بین پدر و مادر نیز به وجود آید، در چنین جوی که رفتارهای پرخاشگرانه وجه بارز تعامل و ارتباط متقابل اعضای خانواده را تشکیل میدهد، کودکان نیز پرخاشگر تربیت میشوند.
درتاج گفت: برای رابطه بین والدین و فرزندان سه نوع رابطه (والدین خودکامه و مستبد، والدین سهلگیر، والدین قاطع و اطمینان بخش) مد نظر قرار میگیرد که دو نوع آن تشدیدکننده خشونت و پرخاشگری هستند و یک نوع آن از بروز خشم و رفتار پرخاشگرانه جلوگیری میکند.
رئیس انجمن روانشناسی تربیتی ایران با اشاره به رابطه والدین "خودکامه و مستبد" و "والدین سهلگیر" تصریح کرد: والدین مستبد دستورات پیاپی به فرزند خود میدهند و لزومی نمیبینند که برای دستورات خود دلیلی ارائه دهند و نظر آنان اطاعت بیچون و چراست، این نوع خانوادهها قطعاً به خشم فرزند نوجوان دامن میزنند. همچنین والدین سهلگیر فرزندان خود را کاملاً رها میکنند. آنها اجازه میدهند فرزندشان هرکاری که میخواهند انجام دهد. پس در این حالت پرخاشگری تشدید میشود، زیرا همانطور که وارد آوردن ضربههای عاطفی سنگین بر فرزند خشم او را بر میانگیزد، رها کردن عاطفه و روان او نیز باعث به وجود آوردن فرزندانی پر توقع، لجام گسیخته و پرخاشگر میشود.
وی ادامه داد: همچنین والدین قاطع و اطمینان بخش هم برای رفتار خود مختارانه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قائلند. آنها سعی میکنند روابط کلامی زیادی با فرزندان خود برقرار کنند. زمانی که از اقتدار خود نسبت به کودک استفاده میکنند و کودک را از چیزی منع میکنند یا از او انتظاری دارند برایش دلیل میآورند. این نوع اقتدار از جانب والدین معمولاً از طرف فرزندان به ویژه نوجوانان پذیرفته میشود، حال آنکه اقتدارطلبیهایی غیرمنطقی که صرفاً براساس میل بزرگسالان برای تسلط بر نوجوان میباشد احساس طردشدگی به نوجوان میدهد و گاهی خشم او را برمیانگیزد و گاهی هم ممکن است به افسردگی او بیانجامد.
معاون پژوهشی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور با تاکید بر اینکه دانشآموزان و دانشجویان باید به فراخور سن و سطح تحصیلات در زمینه حل مسأله مورد آموزش قرار گیرند، افزود: اگر بگوییم این مساله باید کامل از دید آنها مخفی باشد آیا در زندگی که خودشان در آینده تشکیل خواهند داد و در معرض اختلاف نظر یا هر عامل و عنصر پدید آورنده خشونت قرار گرفتند توان حل مساله را خواهند داشت؟.
به گفته درتاج، فضای حاکم بر خانواده باید فضایی دموکراتیک و عاطفی باشد و والدین به درجهای از آگاهی برسند که در مورد اختلافات هم در حضور فرزندان صحبت کنند و در همان حضور هم مسأله را حل کنند. این بهترین شیوه آماده کردن فرزند برای ورود به جامعه به معنای عام و زندگی مشترک به معنای خاص است.