شیعه نیوز:
پرسش
آیا آیه «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» بر نفی حجت الهی بعد از پیامبران دلالت دارد؟ چون در آیه اینگونه آمده: پس از رسولان الهی کسی را خدا حجت قرار نداده است.
پاسخ اجمالی
یکی از شبهاتی که تلاش دارد تا حجت بودن امامان معصوم( علیه السلام ) را زیر سؤال برده و آنرا منافی با اصل خاتمیت بداند این است که آیه شریفه «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»[1] بر خاتمیت و نفی حجت الهی بعد از پیامبران دلالت دارد؛ افرادی که این شبهه را طراحی کردهاند، ابتدا ترجمه و تفسیری نادرست از آیه فوق ارائه داده و سپس نتیجه نادرستی را مطرح ساختهاند: «پس از رسولان الهی کسی را خدا حجت قرار نداده است ... در دین اسلام به حکم آیه، پس از انبیا کس دیگر حجت نیست و جز انبیا به کسی وحی نمیشود، ولی در مذهب، هر امامی حجت ... و قول هر قطب و پیشوا حجت است».[2]
در نقد این ترجمه و برداشت چند نکته بیان میشود:
1. آیه شریفه فوق در مقام بیان و تبیین فلسفه بعثت پیامبران است؛ زیرا برخی گمان بردهاند که با وجود عقل، دیگر به نبوت آسمانی نیازی نیست یا اینکه ممکن بود برخی در قیامت، دلیل عدم ایمان خود به خدا و آخرت را عدم اتمام حجت الهی در حق خودشان توجیه کنند، به همین جهت؛ آیه شریفه ضرورت بعثت انبیا را چنین بازگو میکند که خداوند در طول تاریخ پیامبرانی را با دو ویژگی «مژدهدهنده» و «ترساننده» فرستاد تا اینکه بهانه و توجیهی به نفع مردم[3] بر علیه خداوند[4] وجود نداشته باشد.[5] پس اصلاً آیه در مقام بحث خاتمیت پیامبران و حجتهای الهی نیست تا از آن به عنوان پایان دوره تحقق حجت الهی تلقی شود.
آنچه این برداشت را تقویت میکند آن است که بر اساس این آیه، بعد از ارسال هر پیامبری، حجت برای مخاطبان او تمام شده است، اما با این وجود، نمیتوان گفت که بعد از آن پیامبر، پیامبر دیگری نخواهد آمد.
2. از نکته پیشین روشن میشود حجت در آیه شریفه به معنای دلیل و مستمسک ملحدان، اراده و قصد شده است و بر انسانهای برگزیده الهی اعم از پیامبر یا امام ناظر نیست.[6]
3. آیه شریفه، نهایت بر خاتمیت و پایان ظهور «الرسل» دلالت میکند و این ادعا مورد اتفاق است. نه پایان حجت الهی؛ زیرا حجیت و اطاعت امام معصوم( علیه السلام ) در طول حجیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و خداوند است؛ از آنجا که بعد از رحلت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) آخرین حجت آسمانی از جنس نبوت خاتمه یافته است، حجت آسمانی از جنس امامت و ولایت جایگزین آن میشود و مطابق روایات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، امام معصوم( علیه السلام ) در همه شئون نبوت – مانند مرجعیت، تفسیر دین و لزوم اطاعت – به انجام وظیفه خواهد پرداخت و کلام آن مانند کلام پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای دیگران حجت و ملاک حق خواهد بود. پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) بارها به مقام و منزلت امام علی( علیه السلام ) به عنوان برگزیده و حجت الهی تصریح داشته است؛ چنانکه خطاب به یکی از اصحاب خویش با اشاره به حضرت علی( علیه السلام ) فرمود: «أَنَا وَ هَذَا حُجَّةُ اللهِ عَلَى خَلْقِه»؛[7] من و این حجت خدائیم بر خلق او.
نکته قابل تأمل در این حدیث توصیف پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) حضرت علی( علیه السلام ) را به حجت الهی مانند خودش میباشد، پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) گویا حجت خدا بودن هر دویشان را به یک سیاق تفسیر میکند.
همچنین پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «إِنَّ اللهَ جَعَلَ عَلِیّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ أَبْنَاءَهُ حُجَجَ اللهِ عَلَى خَلْقِه»؛[8] خداوند؛ على( علیه السلام ) و همسر و فرزندانش را حجّتهاى خود بر مردم قرار داده است.
بنابراین، مفهوم و معنای آیه شریفه آن است که رشته وحى همیشه در میان بشر بوده است و چگونه ممکن است خداوند افراد انسان را بدون راهنما و رهبر بگذارد و در عین حال براى آنها مسئولیت و تکلیف قائل شود؟ لذا ترجمه صحیح آیه شریفه این است: «ما این پیامبران را بشارت دهنده و انذار کننده قرار دادیم تا به رحمت و پاداش الهى، مردم را امیدوار سازند و از کیفرهاى او بیم دهند تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانهاى نداشته باشند».
[1]. نساء، 165.
[2]. برقعی، ابو الفضل، تضاد مفاتیح با قرآن، ص 15 – 196 و 25، بیجا، بینا، بیتا.
[3] . (للناس) لام برای نفع است.
[4]. «علی الله».
[5]. ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 141، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص 169، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1388ش.
[6]. امامت، ص 169؛ ر. ک: فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، ج 1، ص 522، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 2، ص 495، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق؛ شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص 590، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش.
[7]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 97، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، محقق، عمروی، عمرو بن غرامة، ج 42، ص 308، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1415ق.
[8]. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 76، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
T