۰

مهرورزی در سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله).

«مهرورزی» از زیباترین آموزه های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان ها به سوی حق و عدالت ایفا می کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی تر کرده و آتش کینه ها و اختلافات را خاموش می سازد.
کد خبر: ۱۹۶۹۲۷
۱۰:۰۹ - ۲۶ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: «مهرورزی» از زیباترین آموزه های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان ها به سوی حق و عدالت ایفا می کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی تر کرده و آتش کینه ها و اختلافات را خاموش می سازد. حضرت علی ( علیه السلام ) می فرماید: «قلوب الرّجال و حشیّهٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(۱) دل های انسان ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می گیرد.» نبی مکرّم اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به عنوان کامل ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول ۲۳ سال دل های بسیاری را شیفته مکتب خویش کند.

مهروزی

و پیامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»(۴)

ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان می شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت آمیز آن بزرگوار بهره مند می شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و می فرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛(۵) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»

مهرورزی رمز موفقیّت

راز موفقیت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی کرد.

به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمهٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک…؛(۶) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.»

محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین( علیه السلام ) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی( علیه السلام ) چنین آمده است که: پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش رو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی شد و هرکس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می گفت و درخواستی داشت، تحمل می کرد و به یارانش می فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد تا سخنش پایان گیرد.»(۷)

و این چنین بود که دل ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.

بذل عاطفه به خانواده

پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمی داد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند.

او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می فرمود: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.

رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن ها محبت می کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.

یکی از همسران پیامبر می گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه ترین فرد به رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) می آمد، پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از جای خود برمی خاست و سرو دست دخترش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند و هرگاه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به منزل فاطمه (س) می آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می نشانید.

این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که رحلت رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.

پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) با او آهسته سخن گفت: هنگامی که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) جدا شد.

حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتی که بعد از رحلت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.

از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست و من خوشحال شدم.(۸)

ملایمت در عین صلابت

در مسایل فردی و شخصی آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی آن جا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد.

در فتح مکه کسانی که بدترین ستم ها و جسارت ها و دشمنی ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودند.

امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را یوسف( علیه السلام ) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می کنم و همانند او می گویم: «… لاتثریب علیکم الیوم…؛(۹) امروز ملامت و سرزنشی برشما نیست…»

هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(۱۰) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید.»

تمامی آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابر این نفس راحتی کشیدند و به غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامه بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.

اسامه متوجه لغزش خود شد و عذر خواهی نمود. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای این که فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه ای پرداخت و به مسأله اجرای قانون الهی اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد، او را از مجازات معاف می کردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید، او را مجازات می نمودند، قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.»(۱۱)

اعجاز مهرورزی

«مالک بن عوف نصری» از سرسخت ترین دشمنان پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیله های «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی را گرفتار جنگی دیگر نمود، امّا به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزی که غنایم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف ـ عامل اصلی

این جنگ ـ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتی در مورد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اندیشه های الهی ـ انسانی او قدری فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) مسلمان شد.

پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) خانواده او را ـ که اسیر شده بودـ آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستی اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) سخنانی بر زبان آورد که کم تر کسی این گونه ابراز ارادت کرده است.(۱۲)

او دلباختگی خود به رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) را این گونه اظهار می کرد: «من در میان همه مردم دنیا کسی مانند محمد را نه دیده ام و نه شنیده ام.»(۱۳)

سرزنش یار

در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حی ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشی، صفیه را همراه یک بانوی دیگر به مدینه آورد، ولی آن ها را از کنار جنازه های بستگانشان عبور داد، آن ها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتی در مدینه به محضر پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره اش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد ؛ پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمه یا بلال حیث تمرّ بأمر أتین علی قتلی رجالهما؛(۱۴) ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته شدگان حرکت دادی؟ چرا بی رحمی کردی؟!».

این گونه سرزنش ها بیان گر آن است که اسلام دین محبت است: به طوری که حتی نباید در منطقه جنگی: بازماندگان کفّار را در کنار جنازه کشته هایشان عبور داد.

جلب اعتماد افراد

یکی از روش های مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد می رسد که نشانه های صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.

استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.

به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.

آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونه ای خشونت آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیش تری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال می کردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث می شد که شتر رم کرده بیش تر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) افزود: اگر من شما را رها می کردم او را می کشتید.»(۱۵)

برخورد گرم و صمیمی

برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دل ها و افزایش محبّت می گردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّت های منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .

این مسأله در سیره رفتاری رسول گرامی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) می فرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه می کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می کرد، حضرت ( صلی الله علیه و آله و سلم ) هیچ گاه سخن او را قطع نمی کرد و از او جدا نمی شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(۱۶)

«انس بن مالک» می گوید: ده سال با رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودم، عطری از او استشمام می کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می شد و کسی نزد رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمی خاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمی کرد، پیش قدم نمی شد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس چنان می کرد محبوب ترین فرد نزد آن بزرگوار است.(۱۷)

تفقد و احوال پرسی

تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم( صلی الله علیه و آله و سلم ) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی می شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می دیدند و هیچ گاه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) را از خود جدا نمی دانستند.

«انس بن مالک» نقل می کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی دید، درباره او سؤال می کرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا می کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می رفت و اگر مریض بود از او عیادت می نمود.(۱۸)

نوازش کودکان

یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبت آمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی می کردند. با کودکان به گونه ای رفتار می شد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.

سیره پیامبر اعظم( صلی الله علیه و آله و سلم ) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان می کند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار می دهد.

زمانی که رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) کودکان را می دید بر سر آنان دست می کشید و به آنان سلام می کرد و می فرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود.(۱۹) کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی می کردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان می دیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی در خاطر داشتند.(۲۰)

روزی رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت ( صلی الله علیه و آله و سلم ) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛(۲۱) آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».

معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه می کرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.

حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین ( علیه السلام ) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین( علیه السلام ) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامی که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) سر از سجده برداشت، حسین ( علیه السلام ) را با دست هایش می گرفت و در کنار خود بر زمین می نهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین( علیه السلام ) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونه ای رفتار می کنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت می ورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود.(۲۲)

پی نوشت:

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۵۰٫
گلستان سعدی، ص۲۴٫
سوره انبیاء، آیه ۱۰۷٫
اصول کافی، کلینی، ج ۲، ص۱۲۰٫
سوره قلم، آیه ۴٫
سوره آل عمران، آیه ۱۵۹٫
معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۸۳٫
مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۳۳٫
سوره یوسف، آیه ۹۲٫
بحار الانوار، مجلسی، ج ۲، ص ۱۳۲٫
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج ۵، ص ۲۶۹٫
ماهنامه مبلّغان، شماره ۶۵، اردیبهشت ۱۳۸۴، ص ۳۳٫
اسدالغابه، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۹۰٫
سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۰٫
سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت ( علیه السلام )، سید علی حسینی زاده، ج ۱، ص ۸۵ ـ ۸۶٫
بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۶٫
همان، ص ۲۳۰٫
همان، ص ۲۳۲٫
همان، ص ۲۱۵٫
ماهنامه معرفت، شماره ۵۷، شهریور ۱۳۸۱، ص ۶۷ـ۶۸٫
مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۳۸۴٫
همان، ص ۷۱ـ ۷۲٫

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: