شیعه نیوز: رخدادهای روز شانزدهم محرم پیرامون واقعه کربلا به شرح زیر است:
سخن ابن زیاد با حضرت زینب (س)
شیخ مفید میگوید: اهل حرم امام حسین (س) را وارد مجلس ابن زیاد کردند، حضرت زینب وارد شد: «و هی مُتَنَکِّرَةً (ناشناس) و علیها أرذلَ ثیابها (لباس کهنه)» «و هی تَنخَفّیَ بینَ النّساءِ و تَستُرُ وَجهَها بِکَمِّها» ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ جوابی نشید، دومرتبه پرسید کسی جواب نداد، دفعه سوم کنیزی صدا زد: «انها زینب بنتُ علیِّ بن ابیطالب».
ابن زیاد ملعون رو کرد به زینب (س) صدا زد: «کیف رأیتِ صُنعَ الله بأهلِ بیتک» زینب (س) فرمود: «ما رَأَیْتُ اِلّا جَمِیلاً، هؤلاءِ قومٌ کتبَ اللهُ علیهمُ القتلَ فبَرَزوا (شتافتند) إلی مَضاجِعِهِم (شهادتگاه هایشان) ...» خشم سراسر وجود نحس ابن زیاد و گرفت، دستور قتل حضرت زینب (س) را صادر کرد، اما اطرافیان از ترس ممانعت کردند، ابن زیاد برا اینکه دلش خنک بشه شروع کرد به دشنام دادن، صدا زد: «خدا دل من و با کشتن حسین و عزیزانت، خنک کرد». زینب (س) فرمود: «لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلِی (بزرگ فامیل)، وَقَطَعْتَ فَرْعِی وَاجْتَثَثْتَ (کندی) اَصْلِی، فَاِنْ کانَ هذا شَفاکَ فَقَدْ اِشْتَفَیْتَ.» [۱]سخن ابن زیاد با امام سجاد (ع):
ابن زیاد رو کرد به امام سجاد (ع) صدا زد: «مَن اَنْتَ»: امام سجاد فرمود: من علی بن الحسینم. ابن زیاد گفت: مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟ امام سجاد (ع) فرمود: من برادری بنام (علی اکبر) داشتم که رذلترین مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: «بَلِ اللهُ قَتَلَهُ.» امام سجاد فرمود: «اَللهُ یَتَوفَّی الْاَنْفُسَ حینَ مَوتِها.» [۲]دوباره خشم وجود ابن زیاد ملعون و گرفت، صدا زد: «جواب من و میدی، ببرید سر از بدنش جدا کنید». «اَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَابْنَ زِیادٍ اَما عَلِمْتَ اَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ و کَرامَتَنا الشَّهادَةُ.» [۳]آن وقت زینب (س) دوید، خودش رو سپر امام سجاد (ع) کرد، فریاد زد: «آنهمه از خون ما را که ریختی برای تو کافی نیست». بعد دست به گردن امام سجاد (ع) انداخت فرمود: «اگه یه مو از سر برادر زادم کم شه باید اول من و بکشی». ابن زیاد نگاه کرد به خانم زینب (س)، صدا زد: «عجباً للرَّحِم» «او دوست دارد که من او را با علی بن الحسین بکشم، او را واگذارید که همان بیماری که دارد او را بس است.» [۴]چوب زدن به لب و دندان حسین (ع):
انس بن مالک میگه: در مجلس ابن زیاد بودم، سر بریدة امام حسین در کنارش بود، او با چوبدستی با دندانهای امام حسین (ع) بازی میکرد و میگفت: حسین دندانهای خوبی داشت، گفتم: «اِرفَعْ قَضِیبَکَ اِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ واضِعاً شَفَتَیْهِ عَلی مَوضِعِ قَضِیبِکَ.» [۵]ـ. حاجب عبیدالله میگه: همینطور که با چوب دستی به لب و دندان حسین (ع) میزد، گاهی میگفت: زود پیر شدیای اباعبدالله... [۶]گریه و مرثیة رباب:
یه وقت دیدن رباب دوید سر مطهّر امام و از طشت برداشت، در آغوش گرفت، هی میبوسه شروع کرد به مرثیه خوندن:: «آه حسین جان! هیچ وقت فراموش نمیکنم نیزههای بر بدن پاره پاره رو، هیچ وقت فراموش نمیکنم جنازة پاره پارة حسین تشنه لب رو روی خاک گرم کربلا». [۷]نهایت جسارت:
در تذکره سبطه از مقتل هشام بن محمد نقل شده: ابن زیاد رذالت رو به نهایت خودش رسوند، به یکی از اطرافیانش دستوری داد، دیدن بلند شد پای نحسش رو گذاشت روی دهان امام حسین... [۸]منبع:
[۱]مثیر الاحزان ابن نما، ص. ۹۰. اعلام الوری، ص. ۲۴۷. کامل ابن اثیر، ج. ۴، ص. ۸۲.
[۲]زمر، ۴۲.
[۳]بحار، ج. ۴۵، ص. ۱۱۷. ـ. الارشاد، ج. ۲، ص. ۱۱۶.
[۴]مثیر الاحزان ابن نما، ص. ۹۱. ارشاد مفید، ص. ۲۷۴. اعلام الوری، ص. ۲۴۹.
[۵]سوگنامه آل محمد، ص. ۴۲۸. ـ. اعلام الوری، ص. ۲۴۷.
[۶]امالی صدوق، مجلس ۳۱.
[۷]منتهی الآمل، ج. ۱، ص. ۳۰۰.
[۸]اربعین حسینیه، ص. ۲۷۳.