شیعه نیوز: سربداران نخست به صورت یک قیام مذهبیِ شیعی- صوفی علیه هیئت حاکمه، (چه ایرانی و چه مغول) ظهور کرد. این قیام که در پی تعالیم مذهبی شماری از شیوخ خراسان و سبزوار آغاز شده بود به صورت یک حرکت مذهبی – سیاسی کل منطقه شرقی و شمالی ایران آن زمان را دربرگرفت. این قیام با همراهی دو گروه مذهبی (درویشان) و سیاسی (سربداران) شکل گرفت. نخستین رهبران مذهبی ایشان شیخ خلیفه و شاگردش شیخ حسن جوری بودند. در ایام تیمور هم شیخ داود سبزواری از همین طایفه علیه تیمور قیام کرد.مذهب تشیع با بنمایهای از تعالیم تصوف و بیگانهستیزی و فتوت و جوانمردی و بُعد مردمی و فقدان وراثت در سلطنت از جمله عوامل و ویژگیهای مهم این قیام محسوب میشد.
دولت سربداران
این دولت مدت نیم قرن در خراسان و جرجان (گرگان)، قومس (کومش ) و مازندران و جوین و اسفراین حکومت کرد، و عاقبت بهدست امیرتیمور گورکانی منقرض گردید.
فصیح احمد خوافی مؤلف مجمل فصیحی درباره واقعه باشتین مینویسد: «در نهم یا دوازدهم شعبان سال ۷۳۶ یا ۷۳۷ هجری پنج ایلچی مغول در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه باشتین منزل کردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند. یکی از دو برادر قدری شراب آورد، وقتی که ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و کار فضیحت را بهجائی رساندند که عورات ایشان را خواستند. دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد. بگذار «سرِ ما به دار» رود. شمشیر از نیام برکشیدند. هر پنج تن مغول را کشتند و از خانه بیرون رفتند و گفتند ما سربدار میدهیم.»[۱][یادداشت ۱]
حاکمان سربداران
عبدالرزاقعبدالرزاق باشتنی(۸۳۸-۷۳۶قمری) فرزند خواجه فضل الله از خواجگان متمول قریه باشتین سبزوار بود که نسبش از طرف پدر به امام سوم شیعیان، امام حسین (ع) و از طرف مادر به یحیی بن خالد برمکی میرسد. عبدالرزاق در زمان حیات سلطان ابوسعید (آخرین سلطان ایلخان مغول) در دربار او کار میکرد و ابوسعید پیش از مرگش او را مامور دریافت مالیات کرمان کرد. [۲] عبدالرزاق پس از گردآوری مالیات آن را حیف و میل کرد. درست در همین هنگام خبر مرگ سلطان ابو سعید به او رسید، از این رو عازم سبزوار شد. پیش از ورود او به سبزوار مردم این منطقه که تحت تاثیر تعالیم شیعیانه- صوفیانه شیخ خلیفه و جانشین او شیخ حسن جوری قرار گرفته بودند، ماموران مالیاتی خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان را به سبب رفتارها و خواستههای نامطلوبشان به قتل رسانده بودند و منطقه و به خصوص زادگاه عبدالرزاق (باشتین) در تب و تاب بود. هنگامی که عبدالرزاق وارد زادگاه خود شد و از ماجرا آگاهی یافت، او نیز به شورشگران پیوست و در رأس آنها قرار گرفت و جماعتی از جوانان منطقه را دور خود گرد آورد. آنها تصمیم گرفتند که بنیاد ظلم و ستم را براندازند و در این راه از هیچ کوشش و سردادنی امتناع نکنند و به این ترتیب سنت سربداری بنیان گذاشته شد.[۳]آنها با کشتن خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان در سال ۷۳۸ قمری بر سبزوار دست یافتند و آن را به پایتختی برگزیدند. عبدالرزاق با اختلافی که بر سر دختر یکی از اعیان منطقه با برادرش وجیه الدین مسعود پیدا کرد، در یک درگیری به دست او در ۱۲ ذی حجه ۷۳۸ قمری کشته شد و وجیه الدین مسعود رهبری سربداران را به عهده گرفت.
وجیه الدین مسعودوجیه الدین مسعود (۷۴۵-۷۳۸ قمری) میدانست اهالی سبزوار تحت تاثیر عقاید شیخ حسن جوری هستند، به همین دلیل برای بهرهگیری از وجود شیخ حسن و مریدان او عدهای از سپاهیان و مریدان او را برای نجات وی فرستاد. آنها شیخ حسن را نجات دادند و او را به سبزوار بردند و مقتدای خود کردند. از این زمان به بعد حکومت سربداران دارای دو گروه شیخیان و سربداران گردید.[۴]این دو گروه با یاری همدیگر نیشابور را در سال ۷۳۹ قمری از دست اعمال ارغونشاه در آوردند و طغاتیمور و برادر او علی گاون را در سال ۷۴۱ قمری مغلوب کردند و با این پیروزی بر اعتبار سربداران افزوده شد. امیر مسعود و شیخ حسن پس از تصرف خراسان به فکر تصرف هرات افتادند که پایگاه آل کرت بود. آنها با سپاهی عازم هرات شدند و در سال ۷۴۳ قمری بین آنها و ملک حسین کرت در محل زاوه جنگی درگرفت و در نهایت به شکست و کشتهشدن شیخ حسن، البته با اشاره امیر مسعود انجامید و از این به بعد در حکومت سربداران شکاف ایجاد شد و تا آخر ادامه یافت. امیر مسعود پس از جنگ زاوه، توجه خود را به مازندران معطوف داشت. او در ۱۸ ذیقعده ۷۴۳ وارد آمل شد اما در جنگ با جلاالدوله اسکندر شکست خورد و کشته شد.[۵]
جانشینان مسعودپس از مرگ امیر مسعود یکی از غلامان او به نام محمد آیتمور (۷۴۷-۷۴۵ قمری) جانشین او شد. هنگامی که امیر مسعود عازم لشکرکشی مازندران بود، آیتمور را از جانب خود به نیابت سبزوار برگزید. آیتمور نزدیک به دو سال حکومت کرد و در حکومت توجهی به شیخیان نمیکرد؛ از این رو شماری از شیوخ با همدستی خواجه شمس الدین علی او را دستگیر ساختند و به قتل رساندند و کلو اسفندیار را جای او نشاندند. ولی حکومت او نیز یک سال و یک ماه بیشتر دوام نداشت؛ چون نه مراعات سربداران را میکرد و نه جانب شیخیان را و از این رو هر دو گروه او را به قتل رساندند و لطف الله فرزند صغیر امیر مسعود را به جای او نشاندند و به علت سن کم زمام امور در دست علی شمس الدین برادر دیگر امیر مسعود سپردند. اما پس از هفت ماه از حکومت کناره گرفت و حکومت را به خواجه شمس الدین علی واگذاشت.[۶]
شمس الدین علیحاکم بعدی سربداران، شمسالدین علی (۷۵۴-۷۴۹) بود. حکومت سربداران در زمان او رونق گرفت. او با طغاتیمور صلح کرد و به اصلاح امور داخلی سربداران پرداخت. بودجه سربداران را تنظیم کرد و به امور مردم رسیدگی کرد و لشکری ثابت مرکب از هیجده هزار نفر تشکیل داد.[۷] به ضرب سکههای جدید اقدام کرد. وی از نظر اجتماعی هم دست به اقداماتی زد. با پیشیهوران و صاحبان حرفه به مساوات رفتار کرد و در اجرای عدالت سختگیر بود. استعمال بنگ و شراب را ممنوع ساخت و فواحش را به قتل رساند. او به عمران و آبادانی سبزوار هم توجه داشت و مسجد جامع سبزوار را بنیان نهاد.[۸] اما شدت عمل شمس الدین علی باعث مرگش شد؛ حیدر قصاب از ملازمان او دست به خزینه برد و همین امر باعث کدورت بین این دو شد که در نهایت منجر به مرگ شمس الدین علی شد. با مرگ وی حکومت سربداران توسط شیخیان و سربداران به مدت کوتاهی دست به دست شد و تا اینکه علی مؤید توانست حکومت سربداران را به دست بگیرد.
جانشینان شمس الدین علی(۷۷۶-۷۵۳قمری)قتل شمس الدین علی به دست حیدر قصاب با موافقت یحیی کراوی یکی از سران سربدار صورت گرفت و یحیی هم پس از قدرت گیری حیدر قصاب را سپهسالار قشون خود قرار داد. یحیی کراوی را به داشتن صفت بذل و بخشش و غضب و بیباکی و علم دوستی ستودهاند. در زمان او متصرفات سربداران بسط یافت. حیدر قصاب طوس را از دست جانی قربانیها بیرون آورد. یحیی کراوی با ترفندی طغاتیمور را از سر راه خود برداشت و آخرین بازمانده مغولان را از بین برد و با این پیروزی استرآباد، بسطام، دامغان و سمنان و طابران در نزدیکی ری به تصرف سربداران درآمد.[۹] اما سرانجام اختلافات داخلی باعث قتل یحیی توسط خواجه نصرالله و حسن دامغانی شد. مدتی حیدر قصاب حکومت را به دست گرفت. اما اختلافات داخلی باعث شد زیاد بر مسند حکومت قرار نگیرد و سرانجام علی مؤید قدرت را به دست گرفت.
علی مؤید
ایران در عصر ملوک الطوایفیعلی مؤید (۷۸۸-۷۶۶قمری) از امیران مسعود بود و در بین مردم نفوذ داشت و بیشتر از دیگران حکومت کرد. او پیش از همه معضل شیخیان را حل و فصل کرد، او به قلع و قمع شیخیان پرداخت و قبر شیخ حسن جوری را با خاک یکسان کرد. اما نتوانست کاملا بر شیخیان غلبه کند. با ظهور امیر تیمور از شرق و ورود به خراسان در سال ۷۸۲ قمری خواجه علی تسلیم او شد و از ملازمان تیمور گردید؛ چنانکه در بیشتر یورشهای تیمور همراه او بود و قریب به هفت سال در ملازمت او سر کرد تا اینکه در سال ۷۸۸ قمری در خرم آباد درجنگی تیر خورد و به قتل رسید.خواجه علی آخرین حاکم سربداران بود. او فردی ملایم و در حکومتداری باکیاست بود و به رفاه حال مردم توجه داشت. او همچنین به اشاعه اصول و موازین تشیع امامی در خراسان پرداخت و در دفاتر و سکهها از اسامی دوازده امام استفاده کرد. در زمان او مردم سبزوار هر بامداد و شامگاه به انتظار حضرت مهدی(ع) اسبی را یراق کرده و آماده مینشستند تا در موقع ظهور امام بیمرکب نماند.[۱۰]وی در دوره زمامداری نامهای به محمد بن مکی (شهید اول) در سوریه نوشت و او را به خراسان دعوت کرد؛ ولی ابن مکی در زندان بود. به همین جهت کتاب لمعه دمشقیه را به نام خواجه علی مؤید در زندان نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند.[۱۱]
سربداران و شیعهسربداران، سبزوار را (که مردم آنجا از قرنهای نخستین اسلامی به تشیع اشتهار داشتند) مرکز حکومت خود قرار دادند و با صوفیان و مردانی که به دوستی اهل بیت (ع) مشهور بودند، رابطه ارادت برقرار کردند و شاعران را به مدیحه سرائی از اهل بیت (ع) وا داشتند.بطوریکه نوشتهاند دولت شیعه مذهب سربداران با برخی از عالمان بزرگ شیعه که در خارج از ایران سکونت داشتند، رابطه برقرار کرد و باب مکاتبه را با مراکز مهم شیعه افتتاح نمود. از جمله با حلب و جبل عامل در لبنان که از زمان ابن شهرآشوب مازندرانی (قرن ششم هجری) یکی از مراکز مهم شیعیان دوازده امامی محسوب میشد، تماس حاصل گردید، و عالمان آنجا به منظور هدایت مردم و اجرای دقیق شعائر مذهب شیعه به خراسان دعوت شدند. بر اثر همین دعوتها و مراودات بود که فقیه معروف شهید اول شیخ شمس الدین محمد مکی (مقتول به سال ۷۸۶ هجری) کتاب مشهور خود یعنی اللمعه الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد، تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند.[۱۲]
ویژگیهای سربداراندرباره حکومت سربداران، موارد خاصی در منابع نقل شده است که برخی از این آنها عبارتند از: در زمان حکومت سربداران دهقانان فقط سه دهم محصول جمع آوری شده را به عنوان مالیات به دولت میپرداختند و اضافه بر این مبلغ، چیزی از آنها به عنوان مالیات گرفته نمیشد.
فرمانروا، مقربان و سربازان همه یک جور لباس میپوشیدند و جامههای آنها شامل پارچههایی از پشم گوسفند یا شتر بود.
در خانه فرمانروا هر روز گردهمایی تشکیل میشد که حاضران غذا میخوردند، در این اجتماع هرکس اعم از ثروتمند و بینوا میتوانست شرکت کند و غذا بخورد.
سربازان معمولا از میان دهقانان برگزیده میشدند. شماره آنها در آغاز دوازده هزار تن، بعدها هیجده هزار تن و سرانجام بیست و دو هزار تن مرد رزمنده بود، که همه از دولت حقوق میگرفتند.[۱۳]سربدار در دیگر مناطق
سریال سربدارانجنبش سربداران در قرن هشتم هجری از حدود خراسان و کومش (قومس) و گرگان تجاوز کرد و در دوره تیمور گورکانی قیامهایی در سمرقند، کرمان و دیگر شهرها به وقوع پیوست که به اسم سربداران خوانده شده است.[۱۴] با توجه به منابع تاریخی، احتمال دارد که بعد از واقعه باشتین و قیام مردانه سربداران، وصف سربداری، صفت عام قیامهای مردمی شده، مانند سربداران سمرقند و به همین علت در بعضی اسامی کلمه سربدار به صورت لقب یا صفت آمده، مانند: (چوپان سربدار و ملوک سربدار) و یا اینکه بنا به توصیه و صلاحدید سازمان زیرزمینی شیعیان دوازده امامی و غیرتمندان ملی و ناراضیان از حکومت بیگانه در مشرق و شمال شرق ایران در قرن هشتم هجری نام سربدار بوسیله رسولان متعدد به عنوان سمبل و آرم ملی و مقاوم در برابر بیگانگان به شمار آمده و تثبیت شده است.[۱۵]
سریال
نوشتار اصلی: سربداران (مجموعه تلویزیونی)در سال ۱۳۶۲ شمسی، سریالی با عنوان «سربداران» از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد که به ماجرای قیام سربداران و همچنین عملکرد مردم باشتین و عکسالعمل مغولان به این قیام پرداخت.
پی نوشت:
مجمل فصیح به تصحیح محمود فرخ خراسانی جلد سوم در ضمن وقایع سال ۷۳۶ هجری صفحه ۵۱-۵۰.
آژند،۱۳۶۳:ص۱۱۲
آژند،۱۳۶۳:صص۱۱۳و۱۱۴
پطروشفسکی:ص۴۵
ماسون،۱۳۶۱:ص۶۸
بیانی،۱۳۷۱:صص۲۱۱و۲۱۲
سمرقندی،۱۳۸۳:ص۲۵
خواندمیر،۱۳۳۳:ص۷۴
ابرو،۱۳۵۰:ص۲۲۵
ابرو،۱۳۵۰:ص۲۴۵
ابرو،۱۳۵۰:ص۲۵۰
حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبشهای ایرانیان در قرن هشتم هجری
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، صفحه ۲۳۲
تاریخ حبیب السیر خواندمیر جلد سوم صفحه ۴۰۶- مجمع سعدین و مجمع بحرین کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی صفحه ۳۳۱-۳۳۳. حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبشهای ایرانیان در قرن هشتم هجرییادداشتها غیاث الدین خواندمیر مؤلف تاریخ حبیب السیر درباره واقعه تاریخی باشتین مینویسد: «در آن اوقات ایلچی به باشتین فرود آمده از حسن حمزه و حسین حمزه که برادران بودند شراب و شاهد طلبید. حسن و حسین در باب شاهد عذری گفته ایلچی نشنید و خواست که متعرض عورات ایشان گردد، برادران شمشیرها کشیده گفتند ما سربداریم، تحمل این رسوائی نداریم، و ایلچی را به قتل رسانیدند.» تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۳۵۷.منابع آژند، یعقوب، قیام شیعی سربداران، تهران: گستره، ۱۳۶۳ش.
ابرو، حافظ، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام دکتر خانبابا بیانی، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۰ش.
اسمیت،جان ماسون، خروج و عروج سربداران، مترجم یعقوب آژند، تهران: واحد مطالعات و تحقیقات فرهنگی و تاریخی، ۱۳۶۱ش.
بیانی،شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱ش.
پطروشفسکی، ای. پ، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، پیام.
خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران: کتابفروشی خیام، ۱۳۳۳ش.
سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، تألیف شش تن از دانشمندان روسی، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، انتشارات پویش.
عبدالرفیع حقیقت، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبشهای ایرانیان در قرن هشتم هجری، تهران: انتشارات علمی، چاپ دوم، خرداد ۱۳۶۳ش.