سیدمحسن مدرسی نوه مرحوم مدرس در گفت وگویی با ماهنامه«نسیم بیداری» تاکید کرد خانه ای که امروز توسط میراث فرهنگی به عنوان خانه مرحوم مدرس نامگذاری ومرمت شده است، منزل این چهره تاریخی ایران نیست.
فرزند سیدعبدالباقی مدرسی در این گفت وگو به گلایه هایی نیز از مرکز اسناد ملی ایران طرح کرد.
به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از خبرآنلاین مهم ترین بخش های این گفت وگو به این شرح است.
* یادم میآید هنگامیکه پدرم در حال وداع با این دنیا بود در کنار توصیههای خود به این سفر اشاره کردند و از دو افسوس که همواره در زندگی ایشان را رنج می داد، سخن گفتند. نخستین افسوس ایشان این بود که هنگامی که اجازه ملاقات با والد به ایشان داده شد، آنچنان ذوقزده شدند که یادشان رفت عینک«آقا» را با خود ببرند. در نتیجه در همه دوره تبعید مرحوم مدرس با وجود ضعف چشم، از بهره گیری از عینک محروم شدند. دومین افسوس پدر این بود که در هنگام سفر در یکی از شهرهای نزدیک به خواف فردی به وی نزدیک شد وگفت پدرشما در این مدت چندین درس گفتار تدوین کرده است وآنها را به من سپرده است که در اختیار شما قرار دهم.من که نمیدانستم در خواف چه چیز در انتظار من است، به وی گفتم که در مسیر برگشت این امانتی را از شما خواهم گرفت، اما متاسفانه سرباز همراه من در برگشت از مسیر دیگری حرکت کرد ومن نتوانستم دستنوشتههای «آقا» را از این فرد باز پس بگیرم.پدرم پیش از مرگ تاکید کرد که این دو مورد افسوسهای بزرگ زندگی وی به شمار میرفتند.
* این دست نوشتهها سرنوشت مفصلی دارد .در ابتدا نیز نمیتوانم گلایه خود را از آقایاشعری رئیسسازماناسنادملی در اینباره کتمان کنم. ماجرا ازاین قرار بود که رضاشاه برای محدودکردن بیشتر مرحوممدرس، این عالم بزرگ شیعه را به منطقه ای کاملا سنی نشین تبعید کرد. با این حال پس از مدتی وبا توجه به نوع اخلاق ویژه آیتالله مدرس، چند تن از زندانبان نسبت به ایشان ارادت پیدا کردند. از این زمان مرحوم«آقا» که با توجه به محرومیت ازعینک امکان نوشتن نظرات فقهی ومذهبی خود را نداشتند. برای بعضی از زندانبانان نوعی کلاس درس با موضوعات اخلاقی، فقهی و مذهبی دایر کردند.این افراد نیز این درسگفتارها را استنساخ می کردند. سپس متون را در اختیار ایشان قرار میدادند. آقای مدرس نیزبا زحمت بسیار فراوان این متون را مطالعه وپایین همه صفحات موردتایید را امضا میکردند.
*آنمرحوم پس از چندی این متون را به یکی از زندانبان ها که به وی اعتماد داشت میسپارند و تاکید میکنند که این متون در اختیار فرزند ایشان که عازم خواف است قرارگیرد.با اتفاقاتی که پیش از این توضیح دادم این فردموفق به سپردن امانت به صاحب آن نشد.
*سرانجام این متون در اختیارخانم دکتربیانی قرار گرفت.خانم بیانی چهره ای بسیار محترم، اهل تاریخ وفرهنگ هستند، با این حال به جای اینکه تلاش کنند این امانت را به صاحب امانت بسپارند تا روح پدرم در آن دنیا شاد شود. آن را به مرکزاسنادملی واگذار کردند.
*این مرکز نیز پس از چندی کتاب «گنجینهخاف» را برمبنای متون به دست آمده وبدون هماهنگی با خاندان مدرس منتشر کرد. قبول کنیداین اقدام مرکزاسناد وخانم بیانی اقدام قابلدفاعی نیست.
* در همان دوره من نیز برخی عکسها، نامهها ودست نوشتههای مرحوم مدرس را به مرکزاسناد اهدا کردم. در آن زمان از آقای اشعری رئیس این سازمان خواهش کردم که دستکم تصاویر این متون را در اختیارخاندان مدرس قراردهند. وی نیز با این مساله موافقتکرد. اما از ان روز تا به حال هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفتهاست.
* تنها فردی که می تواند اصالت خانه مرحوم مدرس را تایید یا رد کند، بندههستم. من چند سال از دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرده ام.در حال حاضر هیچ یک از اعضای خانواده که به آن خانه رفت وآمد داشتند در قیدحیات نیستند.
*منزل مرحوم مدرس در خیابان ری، کوچه میرزا محمود وزیر، کوچه حاج آقاعیسی وکوچه نصیر الدوله بدر بود،اما این خانهای که بازسازی شده است خانه ایشان نیست.
*من در آن زمان با شهرداری ومیراثفرهنگی که آقایبقایی رئیسفعلی اینسازمان، در پستمعاونت فعالیت میکردند، بارها توسط نامه، مصاحبه، مذاکره حضوری و... گوشزد کردم که خانههایی که باصرفهزینههای فراوان درحال بازسازی است، خانه مدرس نیست.اما متاسفانه کسی به حرف من توجه نکرد.
*به نظر می رسد که مسولان میراث فرهنگی فارغ از مسائل اصالت تاریخی، تنها می خواهند خانههایی را به نام آقای مدرس داشته باشند.مکان آن هم برای آنها اهمیتی ندارد.با این حال همین که به فکر آن مرحوم هستند نیزغنیمت است و قابل احترام.