شیعه نیوز: در باره جنگ نهروان به نظر من هیچ از پیروان خوارج منحرف نشده بودند؛ زیرا حضرت علی (علیه السلام ) تردیدی داشت برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه و او یقین نداشته که معاویه منافق بود که باید کشته شود.
خوارج گروهی از پیروان علی (علیه السلام ) بودند که در جنگ صفین به علت مخالفت با آن حضرت در جریان حکمیت از ایشان جدا شده اند و از راه اطاعت آن حضرت بیرون رفته و خارجى گشتند. از این رو به آنان مارقین نیز گفته می شود.
اما انحرافات خوارج: انحرافات این گروه بسیار است و به ما جهت نمونه تنها به برخی از آن اشاره می کنیم: 1. بر اساس عقاید اهل سنت علی (علیه السلام ) خلیفه چهارم پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله ) و بنابر باور شیعه آن حضرت اولین امام و وصی و جانشین رسول الله، واجب الاطاعه و اوامرش مطاع است، اما اهل نهروان بر آن حضرت مخالفت و خروج نموده و در نهایت با آن حضرت جنگیدند و این بزرگ ترین انحراف است.
- خوارج که از دانش و بینش دینی حظی نبرده بودند در جنک صفین بعد از آن که شامیان به حیله، قرآن ها را بر سر نیزه نمودند، گفتند: اینها نیز مثل ما مسلمانند پس نباید با آنها بجنگیم و علی (علیه السلام ) را که راضی به سازش با امویان نبود مجبور کردند که به به حکمیت تن دهد، اما پس از پذیرش، با آن حضرت مخالفت نمودند.
- یکی از اشکالات خوارج بر امام علی (علیه السلام ) این بود که می گفتند بر اساس آیه شریفه " إن الحکم الا لله" حکم مخصوص خداوند است از این رو پذیرفتن رأی حکمین یعنی بی توجهی به قرآن و آیه شریفه مذکور!. چنین برداشت ناصحیحی از آیه گفته شده از دیگر انحرافات این فرقه شمرده می شود.
- یکی دیگر از انحرافات آنان، این بود که می گفتند: کسى که گناه کبیره انجام دهد کافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه کند و دوباره مسلمان گردد. بر این اساس جان و مال مسلمانان ( به زعم خودشان کفار) را مباح می دانستند.
اما در مورد تردید آن حضرت نسببت به جنگ با معاویه، کافی است به این بیان حضرت زمانی که شامیان در جنگ صفین فرار کردند، توجه کنید که به پیروان شان فرمودند: (بروید) بازماندگانشان را که دوستان شیطانند (نیز) بکشید، بکشید آنهایی را که می گویند خدا و پیامبرش دروغ گفتند.
بنابر این، آن حضرت در جنگ با معاویه هیچ گونه تردیدی نداشته بلکه مصمم بوده و دوستان شان را نیز بر این امر تشویق می نمودند.
پاسخ تفصیلی
برای دست یابی به پاسخی مناسب در دو بخش بحث می کنیم.
اول. آیا خوارج در رابطه با جنگ نهروان منحرف شده بودند؟
دوم. آیا علی (علیه السلام ) برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه تردید داشته است؛ یعنی یقین نداشته که معاویه منافق بود که باید کشته شود؟
پیش از ورود به بجث ضروری است توضیحاتی پیرامون این گروه ارائه شود:
این گروه به مارقین، خوارج و نهروانیون شناخته می شوند.
مرق در لغت عرب به معناى خروج است چنان چه می گویند: یمرق السهم من الرمیة؛ یعنى تیر از کمان بیرون می رود.[1]
در وصف امامان می خوانیم:" الرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ "[2]
مارقون کسانی هستند که از دین خدا خارج شدند و جنگ با جانشین پیامبر (صل الله علیه و آله ) را جایز شمردند.[3]
به عبارت دیگر؛ گروهی از پیروان علی (علیه السلام ) که در جنگ صفین به علت مخالفت با آن حضرت در جریان حکمیت از ایشان جدا شده اند و از راه اطاعت آن حضرت بیرون رفته خارجى گشتند که به آنان مارقین نیز گفته می شود.[4]
خوارج در بیانات پیامبر (صل الله علیه و آله )
با توجه به این که گروه خوارج در ظاهر مسلمان و اهل نماز و روزه و تهجد و ... بودند و برای بسیاری از مسلمانان شناخت این گروه و جنگیدن با آنان بسیار سخت و دشوار بود از این رو پیامبر (صل الله علیه و آله ) پیشاپیش نسبت به خطر این گروه هشدار داده بود و نشانه هایی نیز برای شناخت آن بیان فرمود؛ مثلا: الف. آن حضرت (صل الله علیه و آله ) در باره خوارج فرمود: به زودى در امت من گروهی خوشگفتار و بدکردار پیدا خواهند شد، آنان مردم را به کتاب خداوند دعوت می کنند در حالی که خودشان هیچ خبرى از آن ندارند، قرآن را می خوانند و لی از خواندن آن سودى نخواهند برد، از دین بیرون می روند همان گونه که تیر از کمان خارج می گردد، آنان به طرف دین بر نخواهند گشت، همچنان که تیر به طرف تیرکش باز نمی گردد، اینها بدترین مخلوقات هستند، خوشا به حال آن کس که به دست این طائفه کشته گردد، و یا با آنان جنگ کند و آنها را بکشد، و کسى که این مردم را بکشد در نزد خداوند مقامش از آنها شایستهتر است، در این هنگام عرض کردند: یا رسول اللَّه! علامت این گونه مردمان چیست؟ فرمود: نشانه این جماعت سر تراشیدن است. این حدیث را انس بن مالک از حضرت رسول (صل الله علیه و آله ) نقل کرده است.[5]
ب.پیامبر به علی (علیه السلام ) فرمود: بعد از من با ناکثین (اصحاب جمل)، قاسطین (اصحاب معاویه) و مارقین (خوارج) می جنگید.[6]
ج.علی (علیه السلام ) زمانی که به جنگ با خوارج می رفت فرمود: اگر ترس از این نداشتم که شما تکیه بر اجر بسیار این جهاد کرده دست از عمل و کردار بردارید هر آینه شما را خبر مىدادم به آن چه بر زبان پیغمبرش (صل الله علیه و آله ) در باره جنگ با این مردمان از روى بینش و بصیرت به گمراهى ایشان جارى ساخته، و همانا در میان ایشان مردى است که دستش کوتاه و ناقص است، و پستانى مانند پستان زنان دارد، و اینان بدترین بندگان خدا و مخلوقات هستند و کشندگان آنها نزدیکترین بندگان خدا از نظر تقرب و وسیله می باشند، و آن مرد مخدج (یعنى ناقص) لقب داشت معروف در میان آن گروه نبود، و چون کشته شدند على (علیه السلام ) او را در میان کشتگان جستجو می کرد و می فرمود: به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده، (و همچنان جستجو نمود) تا او را در میان کشتگان پیدا کرد و پیراهنش را چاک داده بر شانه او غدهاى مانند پستان زن بود ... چون على (علیه السلام ) او را یافت تکبیر گفت و فرمود: بی گمان این مرد عبرتى است براى آن کس که بینائى جوید.[7]
انحرافات خوارج
انحرافات خوارج بسیار است و ما در اینجا با بهره گیری از روایات ائمه معصومین (علیه السلام )[8] به برخی از آن اشاره ای خواهیم داشت و آنها را مورد ارزیابی قرار می دهیم.
1.خروج بر خلیفه رسول الله و امام معصوم
بر اساس عقاید اهل سنت علی (علیه السلام ) خلیفه چهارم پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله ) و بر اساس باورهای شیعه اولین امام معصوم و وصی و جانشین رسول الله، و اوامرش مطاع است اما خوارج با آن حضرت مخالفت و خروج نموده و در نهایت با آن حضرت جنگیدند و این بزرگ ترین انحراف است. از این رو می بینیم که حتی گروه معتزله و اشاعره از اهل سنت نیز خوارج را کافر می دانند.[9]
زمانی که على (علیه السلام ) عبد اللَّه بن عباس را نزد خوارج فرستاد او پیش آن جماعت رفت و گفت: اى یاران، عجب است از امثال شما مردم که مرتکب این امر ناملایم گشته و نسبت به امامتان یاغى شده و برگشتید؟[10]
- اصرار بر پذیرش حکمیت بر اساس فهم غلط از دین
خوارج که زاییده بی برنامه گی در فتوحات بی حساب بعضی از کشورها بودند از اسلام فقط ظاهر و پوسته آن را فهمیده و از دانش و بینش دینی حظی نبرده بودند، در جنگ صفین بعد از آنکه شامیان به حیله، قرآن ها را بر سر نیزه نمودند، گفتند: اینها نیز مثل ما مسلمانند پس نباید با آنها بجنگیم و علی (علیه السلام ) را که راضی به سازش با امویان نبود مجبور کردند که به حکمیت تن دهد.
علی (علیه السلام ) در مقام نصیحت به خوارج چنین می فرماید: مگر آن وقت که (شامیان) از روى حیله و خدعه، قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند نگفتید: این مردم با ما برادر و هم مسلکند؟ از ما امان خواسته و به کتاب خدا پناهنده شدهاند، پس نظر ما این است که حرفشان را قبول کنیم و دست از آنان برداریم؟
و من در پاسخ به شما گفتم: این کارى است که ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنى و عداوت است، ابتدایش رحمت است و پایانش پشیمانى و ندامت! پس بر همین حال باقى بوده و از راه نخست خود منحرف نشوید و در جهاد دندان ها را روى هم فشرده و به هر صدایى اعتنا نکنید؛ زیرا در صورت پاسخ به این صداها شما گمراه می گردید و در صورت عدم اعتنا به آن آنان خوار و ذلیل مىگردد.[11]
اما باز می بینیم که آنان به نصیحت امامشان توجه نکرده و منحرف گشتند.
- انحراف در تمسک به آیه شریفه "إن الحکم الا لله"
یکی از انحرافات مهم خوارج، ایرادی بود آنان بر امام علی (علیه السلام ) می گرفتند و می گفتند: بر اساس آیه شریفه " إن الحکم الا لله"[12] حکم مخصوص خداوند است از این رو پذیرفتن رأی حکمین یعنی بی توجهی به قرآن و به آیه شریفه مذکور!.
اگرچه بطلان استدلال به این آیه شریفه در رد حکمیت واضح و روشن است، اما ما به دلیل اهمیت آن به چند دلیل کوتاه حلی و نقضی در رد این استدلال اشاره می کنیم.
پاسخ حلی:
علی (علیه السلام ) در مسأله حکمین فرمود: ما در خصوص رفع اختلاف و پایان جنگ؛ اشخاصى را حکم قرار ندادهایم، بلکه تنها قرآن را به حکمیّت انتخاب کردیم، و چون قرآن در میان ما خطوطى پوشیده در جلد است، با زبان سخن نمىگوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسان ها مىتوانند از آن سخن بگویند، وقتى آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن میانمان حاکم باشد ما گروهى نبودیم که به کتاب خداى سبحان پشت کرده باشیم در حالى که خداى بزرگ فرموده: «اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید»[13] ارجاع دادن اختلاف به خدا این است که کتابش را حاکم قرار دهیم و ارجاع اختلافات به پیامبرش به این است که به سنّتش متمسّک گردیم، هر گاه به راستى کتاب خدا به داورى طلبیده شود، ما سزاوارترین مردم به آن هستیم و اگر به سنّت پیامبر حکم گردد ما سزاوارترین آنان به سنّت اوئیم (بنا بر این در هر دو حال حقّ با ما است).[14]
در بیانی دیگر حضرت علی (علیه السلام ) در پاسخ به آنان فرمود: کلمة حق یراد بها الباطل.[15]
چون نظر خوارج از جمله «لا حکم الّا للّه» این بوده، هر حکمى که در کتاب خداوند نباشد پیروى کردن از آن جایز نیست و عمل بدان ناروا است، حضرت فرمودند: بلى جز حکم خدا حکمى نیست، امّا خوارج از طریق نفى حکم غیر خدا مىخواستند فرمانروایى را از غیر خدا نفى کنند، بدین ترتیب وقتى که براى غیر خدا هیچ دستورى نباشد، حکومت و فرماندهى غیر خدا نیز نفى مىشود؛ زیرا استنباط حکم و در نظر گرفتن خیر جامعه از وظایف حکومت و در رابطه با رعایت حال مردم است. نفى حکم غیر خدا به وسیله خوارج، موجب نفى حکومت انسان ها است. نفى حکومت از ناحیه خوارج سبب شد تا امام (علیه السلام ) آنها را تکذیب کرده بفرماید: «مردم بی گمان باید أمیرى نیکوکار یا بدکار داشته باشند». به عبارت دیگر چون خوارج نفى حکم غیر خدا را کردند در حقیقت نفى حکومت کردند ولى نفى حکومت غیر خدا کردن امر باطلى است. نتیجه آن که ادعاى خوارج نیز باطل است سپس حضرت مىفرمایند: ولى ناگزیر براى جامعه امیرى نیکوکار یا بد کار لازم است بنا بر این گفته خوارج که هیچ حکمى جز حکم مخصوص از جانب خدا قابل قبول و اجرا نیست، مردود مىباشد.[16]
پاسخ نقضی:
اگر این آیه را با توجه به معنایی که خوارج از آن در نظر داشتند بپذیریم موارد نقض زیادی در زندگی روز مره ما، پیامبران و امامان پیدا می شود که ما به برخی از آنها اشاره می نماییم.
امام باقر (علیه السلام ) به نافع فرمود: به این مارقه (خوارج) بگو چگونه جدا شدن از أمیر المؤمنین (علیه السلام ) را جایز دانستید با این که در پرتو پیروى از او و تقرّب به خدا در یارى او (پیش از جریان حکمین) خون هاى خود را در رکابش ریختید؟ در پاسخ تو خواهند گفت: او در باره دین خدا داور قرار داد، به ایشان بگو:
الف.خود خداوند نیز در شریعت پیغمبرش داورى به دو مرد از بندگانش سپرده در آنجا که (در باره اختلاف میان زن و شوهر) فرموده: «پس داورى از بستگان مرد و داورى از بستگان زن انتخاب نمایید، اگر آن دو (زن و شوهر) سازش و آشتى می خواهند خداوند میانشان سازگارى پدید می آورد.[17]
ب. رسول خدا (صل الله علیه و آله ) در جریان جنگ بنى قریظه و تعیین سرنوشت آنان داورى را به سعد بن معاذ سپرد ... .[18]
بنابر هیچ اشکالی بر علی (علیه السلام ) وارد نیست بلکه ایشان به کتاب خدا و سنت رسول الله عمل نموده است.
- انحرافی دیگر و کافر دانستن صاحب گناه کبیره
آنان می گفتند: کسى که گناه کبیره انجام دهد کافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه کند و دوباره مسلمان گردد. بر این اساس تعدی به جان و مال مسلمانان ( به زعم خودشان کفار) را مباح می دانستند.
علی (علیه السلام ) در این باره خطاب به خوارج می فرماید: پس اگر چنین مىپندارید که من خطا کرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد (صل الله علیه و آله ) را به گمراهى من گمراه مىدانید؟ و خطاى مرا به حساب آنان مىگذارید؟ و آنان را براى خطاى من کافر مىشمارید؟ شمشیرها را بر گردن نهاده، کور کورانه فرود مىآورید و گناهکار و بىگناه را به هم مخلوط کرده همه را یکى مىپندارید؟ در حالى که شما مىدانید، رسول خدا (صل الله علیه و آله ) زناکارى را که همسر داشت سنگسار کرد، سپس بر او نماز گزارد، و میراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را کشت و میراث او را به خانوادهاش بازگرداند، دست دزد را برید و زناکارى را که همسر نداشت تازیانه زد، و سهم آنان را از غنائم مىداد تا با زنان مسلمان ازدواج کنند. پس پیامبر (صل الله علیه و آله ) آنها را براى گناهانشان کیفر مىداد، و حدود الاهى را بر آنان جارى مىساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بین نمىبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمین خارج نمىساخت. (پس با انجام گناهان کبیره کافر نشدند) شما (خوارج)، بدترین مردم و آلت دست شیطان، و عامل گمراهى این و آن مىباشید.[19]
اما بخش سؤال دوم:
آیا علی (علیه السلام ) برای خاموش کردن آتش فتنه معاویه یقین داشته است؟
برای پاسخ این بخش از پرسش به ناچار دیدگاه علی (علیه السلام ) در باره معاویه را بیان می کنیم تا معلوم شود که آن حضرت در خاموش کردن فتنه معاویه تردید داشته یا خیر؟
اول. ابن ابی الحدید معتزلی نقل می کند: گروه بسیارى از اصحاب پیامبر (صل الله علیه و آله ) همراه على (علیه السلام ) بودند که از پیامبر (صل الله علیه و آله ) شنیده بودند که معاویه را پس از مسلمان شدن او لعن مىکرد و مىفرمود: معاویه منافقى کافر و دوزخى است. اخبار در این باره مشهور است[20]
چطور می شود که اصحاب علی (علیه السلام ) این حدیث را شنیده باشند اما خود علی (علیه السلام ) این را نشنیده باشد؟
دوم. امام (علیه السلام ) در پاسخ به تهدید معاویه در نامه خود به او چنین می نویسد: پس از حمد خدا نوشتهاى همگى با هم (قبل از اسلام) مهربان و متحد بودیم ولى میان ما و شما بر اساس ایمان و کفر قبلاً جدائى افتاد ما ایمان (به رسول خدا (صل الله علیه و آله ) و بارى تعالى و...) آوردیم و شما کافر شدید. اینک ما در مسیر حق استوار ماندهایم و شما منحرف گردیدهاید. هر کس از شما اسلام آورد از روى ناچارى بود؛ زیرا در آغاز اسلام با رسول خدا (صل الله علیه و آله ) سر جنگ داشتید.[21]
سوم. این پرسشی است که خوارج از عبد اللَّه بن عباس نموده بودند و زمانی که علی (علیه السلام ) شنید در پاسخ آنان فرمود: آن چه گفتید که تو خود شک داشتی که به حکمین فرمودید که شما نظر در حق معاویه و ما نمائید چنانچه معاویه شایسته تر از ما باشد او را بر امر ولایت ثابت و مستقر گردانید، و اگر من برتر و شایسته تر به ولایت و خلافت امت باشم مرا تأیید نمایید، این کلام من از روى شک و عدم اطلاع بر أحقیت خود بر معاویه و سایر مردم نبود؛ بلکه فقط از روى انصاف در سخن و کردار بود چنان که خداوند متعال فرمود: بی گمان ما با شما بر هدایتیم یا در گمراهى آشکار [22]، در آن محل و مأوى که خداوند هیچ شکی نداشت و به یقین می دانست که حضرت پیامبر (صل الله علیه و آله ) بر حق است با این حال چنین فرمود. خوارج گفتند: اى على این نیز دلیل و حجت روشن از براى شما است در دفع اعتراض ما[23]
با دو حدیث از علی (علیه السلام ) که به طور واضح موضع آن حضرت را در جنگ صفین بیان می کند این بحث را به اتمام می رسانیم.
آن حضرت بر بالای منبر مسجد کوفه فرمود: ای مردم کوفه آیا در جنگ با دشمنان تان تحمل نمی نمایید اگر تحمل نکنید خداوند گروهی را که شما از آنها شایسته ترید بر شما مسلط می نماید.
و در بیانی دیگر زمانی که شامیان در جنگ صفین فرار می کنند به پیروان شان فرمودند: (بروید) بازماندگانشان را که دوستان شیطانند (نیز) بکشید، بکشید آنهایی را که می گویند خدا و پیامبرش دروغ گفتند. [24]
بنابر این، آن حضرت در جنگ با معاویه هیچ گونه تردیدی نداشته بلکه مصمم بوده و دوستان شان را نیز بر این امر تشویق می نمودند.
این انحرافات نهایتا به آنجا منجر شد که این گروه ( توسط ابن ملجم خارجی با هم دستی اشعث بن قیس) آن حضرت را به شهادت رساندند.[25]
[1] فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 5، ص 160 ، ناشر: انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق.
[2] کسى که از سوى شما روى برتابد از دین خارج مىشود، بحارالأنوار ج 99، ص 150(زیارت جامعه کبیره).
[3] طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، ج 5، ص 235، ناشر: کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم 1375 ش.
[4] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، غفارى مازندرانى، نظام الدین احمد، ج 1، ص 229 و 230، ناشر: مرتضوى، تهران، چاپ اول .
[5] طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدى، ص 33، (زندگانى چهارده معصوم (علیه السلام )) ، عطاردى، عزیز الله، ص 46 و 47، ناشر: اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1390 ق.
[6]طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدى، ص 33.
[7] مفید، ارشاد، رسولى محلاتى، ج1، ص 317، ناشر: اسلامیه، تهران، چاپ دوم.
[8]استناد به روایات اهل بیت در این تحقیق به خاطر استدلالی است که در اینها نهفته است نه صرف تعبد.
[9] حلی، الفین، وجدانى، ص 7، ناشر: سعدى و محمودى، تهران، چاپ اول.
[10] طبرسی، احمد بن علی،احتجاج، غفارى مازندرانى، ج 2، ص 254.
[11] طبرسی، احمد بن علی،احتجاج، جعفرى، ج 1، ص 403 و 404، ناشر: اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1381 ش.
[12]یوسف، 67.
[13]نساء، 59.
[14] طبرسی، احمد بن علی،احتجاج، جعفرى، بهراد، ج 1، ص 404 و 405.
[15] نهجالبلاغة(مؤسسةنهجالبلاغة)، صفحه 610، کلام 40، ناشر بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1372.
[16] ترجمه شرح نهجالبلاغه (ابنمیثم)، ج 2، صفحه 220، ناشر دفتر نشر الکتابچاپ، دوم، 1362.
[17]- نساء، 35.
[18] طبرسی، احمد بن علی،احتجاج، جعفرى، ج 2، ص 162 و 163.
[19]نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص 241، ناشر مؤسسه انتشارات مشهور، چاپ اول، قم، 1379.
[20]جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 7، ص 220، ناشر نشر نى، تهران، چاپ دوم، 1375.
[21] ترجمه نهجالبلاغه (زمانى)، ص 819 و 820، نامه 64، ناشر مؤسسه انتشارات نبوى، چاپ دوازدهم، تهران، 1378.
[22]سبأ، 24.
[23] طبرسی، احمد بن علی،احتجاج، غفارى مازندرانى، ج 2، ص 255.
[24] نقوی، قاینی، خراسانی، محمد تقی، مفتاحالسعادة فی شرح نهجالبلاغة، ج 5، ص 248، ناشر مکتبة المصطفوی، تهران؛ محدث نورى، مستدرکالوسائل، ج 11، ص 66، 12441 و 12442، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هجرى قمرى: 15،وَ عَنْهُ (علیه السلام ) أَنَّهُ قَالَ یَوْمَ صِفِّینَ اقْتُلُوا بَقِیَّةَ الْأَحْزَابِ وَ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ اقْتُلُوا مَنْ یَقُولُ کَذَبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ؛ 16، وَ عَنْهُ (علیه السلام ) أَنَّهُ حَرَّضَ النَّاسَ عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ أَهْلِ الْکُوفَةِ لَتَصْبِرُنَّ عَلَى قِتَالِ عَدُوِّکُمْ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ قَوْماً أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْهُمْ .
[25]مفید، ارشاد، رسولى محلاتى، ج 1، ص 18.