به گزارش «شیعه نیوز»، خدا در قرآن، این کتاب آسمانی را با اسماء و صفات بسیاری، چون نور، ذکر، کتاب، میزان و مانند آنها میستاید. یکی از صفاتی که در قرآن برای آن بیان شده «روح» است که بیانگر نوعی حیات و زندگی است که قرآن را از دیگر کتب الهی و غیر الهی جدا میکند. از آنجا که روح از مصادیق امر الهی است که حقیقت آدمی بدان حیات و شرافت یافته است، میتوان گفت که قرآن، نیز دارای شرافت و حیات و زندگی خاصی است که درک آن میتواند در تعامل آدمی با این کتاب الله بسیار تاثیرگذار باشد و نگاه آدمی را نسبت به آن دگرگون سازد.
صفات و نامهای قرآن در قرآن
خدا در قرآن، برای قرآن نامها و صفاتی بیان کرده که هر یک بیانگر جنبهای از جنبهها و ابعاد حقیقت وجودی قرآن است. از نظر خدا، قرآن، کتابی همچون دیگر کتب الهی یا غیر الهی نیست، بلکه کتابی است که به سبب صفات و ویژگیهای برجسته و خاص خود از دیگر کتب الهی نیز برتر بوده و بر همین اساس، حقیقت این کتاب با آنکه تصدیقکننده دیگر کتب آسمانی و شرایع الهی است، بر آنها دارای نوعی هیمنه است که سلطه و چیرگی خاص از جهات گوناگون است. از همین رو خدا میفرماید: و ما این کتاب قرآن را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست، پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان با دور شدن از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن؛ براى هر یک از شما امتها شریعت و راه روشنى قرار داده ایم و اگر خدا مى خواست شما را یک امت قرار مى داد؛ ولى خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید، بازگشت همه شما به سوى خداست آنگاه درباره آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاهتان خواهد کرد. (مائده، آیه ۴۸)
در این آیه تبیین شده که کتاب قرآن به سبب همین هیمنه باید مرجع احکام و حکومت قرار گیرد و پیروی از دیگر کتب و شرایع و آیینهای دیگر با وجود کتاب الله قرآن، به معنای پیروی از هواهای نفسانی است. از نظر قرآن، در نهایت این کتاب الله و اسلام است که با شریعت آخرین خویش گفتمان جهانی حاکم خواهد شد، هر چند که مشرکان و کافران آن را نپسندند. (توبه، آیه ۳۳؛ صف، آیه ۹)
از مهمترین صفات و نامهایی که خدا در قرآن، به کتاب الله قرآن داده میتوان به برهان (نساء، آیه ۱۷۴)، بشری (نحل، آیه ۲)، بصایر (اعراف، آیه ۲۰۳)، بینات (بقره، آیه ۹۹)، تبیان (نحل، آیه ۸۹)، تذکره (انسان، آیه ۲۹)، تفصیل (اعراف، آیه ۵۲)، تنزیل (زمر، آیه ۱)، ثقیل (مزمل، آیه ۵)، حبل الله (آل عمران، آیه ۱۰۳)، حدیث (اعراف، آیه ۱۸۵)، حق (بقره، آیه ۱۷۶)، حکم (رعد، آیه ۳۷)، ذکر (اعراف، آیه ۶۳)، هدایت و رحمت (لقمان، آیات ۲ و ۳)، فرقان (فرقان، آیه ۱)، میزان (شوری، آیه ۱۷) و مانند آنها اشاره کرد.
قرآن، موجودی دارای روح
از نظر خدا در قرآن، این کتاب آسمانی دارای «روح» است. از همین رو یکی از مهمترین نامهای قرآن، «روح» است. خدا درباره این نام میفرماید: و همینگونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم، تو نمىدانستى کتاب چیست و نه ایمان کدام است، ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى نماییم و براستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مىکنى. (شوری، آیه ۵۲)
درباره مفهوم و حقیقت روح در این آیه چند قول گفته شده است. برخی مراد از «روح» در این آیه را همان «روح الامین» میدانند که حضرت جبرئیل است؛ زیرا آن حضرت است که قرآن را بر قلب مبارگ نازل میکند. از همین رو دشمنی یهودیان با جبرئیل مطرح شده است. (بقره، آیه ۹۷) از جبرئیل و روح الامین (شعراء، آیه ۱۹۳۶) به عنوان روح القدس نیز یاد شده است. (نحل، آیه ۱۰۲)
برخی «روح» را فرشتهاى بالاتر از سایر فرشتگان دانستهاند که همراه آنهاست، چنانکه خدا در قرآن میفرماید: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها؛ در آن شب قدر فرشتگان و روح نازل میشوند. (قدر، آیه ۴)
گروهى دیگر مراد از «روح» را همان قرآن دانستهاند که در میان این سه احتمال، به نظر میرسد این معنا بهتر است.
برای درک حقیقت روح و علت نامگذاری و توصیف قرآن به روح، باید به خود آموزههای قرآن مراجعه کرد، چرا که قرآن «مثانی» است (حجر، آیه ۸۷) و هر یک از آیات همانند طاقدیسها بر یکدیگر تکیه کرده و متناظر به هم به تفسیر یکدیگر میپردازند و متشابهات را به محکمات ارجاع میدهند. (آل عمران، آیه ۷)
خدا درباره حقیقت روح میفرماید: و درباره روح از تو مى پرسند، بگو روح از سنخ امر و فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است؛ و اگر بخواهیم قطعا آنچه را به تو وحى کردهایم، مىبریم آنگاه براى حفظ آن در برابر ما براى خود مدافعى نمىیابى. (اسراء، آیات ۸۵ و ۸۶)
در این آیه بیان شده که روح از مصادیق امر الهی است که در برابر خلق قرار میگیرد. از نظر خدا، موجودات هستی به دو دسته امری و خلقی تقسیم میشوند. خدا میفرماید: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ؛ آگاه باشید که برای خدا خلق و امر است. (اعراف، آیه ۵۴)
امر الهی با «کن و فیکون» است، چنانکه خدا میفرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ چون به چیزى اراده فرماید همین که بگوید: باش پس بى درنگ موجود مىشود؛ پس شکوهمند و پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست و به سوى اوست که بازگردانیده مى شوید. (یس، آیات ۸۲ و ۸۳)
به نظر میرسد که امر الهی جزو مصادیق ملکوت است نه ملک. بنابراین، روح را باید به حوزه امری و ملکوتی ارجاع داد، نه خلقی و ملکی.
از آنجا که روح، اعظم و برتر از فرشتگان است و از همین رو خدا روح را جداگانه از فرشتگان مطرح میکند (قدر، آیه ۴)، میتوان گفت حتی خدا آن را از «عالین» قرار داد که سجده به آدم نیاورده اند؛ زیرا مرتبه آنان بالاتر است (ص، آیه ۷۵)، یعنی در مرتبه روحانیت چهارده معصوم قرار دارد که مرتبه بالاتر از آدم است.
از نظر قرآن، روح مسئولیت اصلی را به عهده دارد و اوست که به عنوان فرمانده اصلی فرشتگان مطرح است. برای روح در قرآن، اموری است که از جمله روح بخشی به همه موجودات هستی است. روح انسانی، نفخهای از نفخات همان روح است. از همین رو خدا برای تکریم و تشریف انسان آن را به خود نسبت میدهد؛ زیرا دمیدن روح در هر موجودی با تناسب آن موجود است و از آنجا که انسان دارای همه صفات الله است، روحی که در انسان دمیده شده دارای چنین ویژگی است. (حجر، آیه ۲۹؛ ص، آیه ۷۲)
قرآن و دیگر کتب الهی نیز، چون از مصادیق امر الله هستند، از روح الهی برخوردارند. خدا درباره این حقیقت و کارکرد روح میفرماید: فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مىکند که بیم دهید که معبودى جز من نیست، پس از من پروا کنید. (نحل، آیه ۲)
آثار روحانیت قرآن
اگر بپذیریم که قرآن، دارای روحانیتی خاص خود است که آن را به یک معنا زنده و دارای روح و حیات میکند؛ زیرا حیات هر موجودی به روح و روحانیت اوست، باید بپذیریم که قرآن موجودی زنده با آثار و برکات زنده بودن است. از جمله آثار حیات و روحانیت برای قرآن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. عدم کهنگی قرآن: هر کتاب دیگری رو به کهنگی میرود و نمیتواند پاسخگوی نیازهای نوشونده اجتماع و انسان باشد؛ اما قرآن این گونه نیست. در تفسیر نور به عنوان نمونه یکی از آثار و برکات روحانیت و زنده بودن قرآن این گونه بیان شده است: روح مایه حیات و زندگى است و قرآن رمز حیات معنوى انسان است. همان گونه که جسم بدون روح متلاشى و متعفن مىشود، جامعه بدون کتاب و قرآن در معرض متلاشى شدن است. آن گونه که حقیقت روح درک نشدنى است، حقیقت قرآن نیز درک ناشدنى است و آن طور که روح کهنه نمىشود قرآن نیز کهنه شدنى نیست.
از نظر آموزههای قرآن، این روح با پیامبر (ص) همیشه بوده است. امام على (ع) در نهجالبلاغه مىفرماید: «لقد قرن الله به (ص) من لدن کان فطیما اعظم ملائکهًْ یسلک به طریق المکارم و محاسن الاخلاق لیله و نهاره؛ همانا خداوند از لحظه از شیر گرفتن پیامبر، یکى از بزرگترین فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مکارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعلیم دهد. (نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲)
۲. سریان و جریان زندگی: قرآن کتابی بدون کهنگی است که هر روز نیز میوههای تازه به بار میدهد؛ زیرا قرآن همانند موجودی زنده هر چند الفاظ آن دگرگون نمیشود، ولی هر روز مفاهیم جدیدی را عرضه میکند که میوههای دایمی درخت طیب و پاک قرآن است؛ از همین رو امام باقر (ع) در توصیف قرآن میفرماید: وَ لَوْ أنَّ الْآیهًَْ إِذَا نَزَلَتْ فِی قَوْمٍ ثُمَّ مَاتَ أُولَئِک الْقَوْمُ مَاتَتِ الْآیهًْ لَمَا بَقِی مِنَ الْقُرْآنِ شَیءٌ وَ لَکنَّ الْقُرْآنَ یجْرِی أوَّلُهًْ عَلَی آخِرِهِ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ؛ اگر بنا بود آیهای که درباره قومی نازل شده، پس از مردن آن قوم بمیرد، از قرآن چیزی برجای نمیماند، لیکن تا زمانی که آسمانها و زمین باقی است، سراسر قرآن در جریان خواهد بود. (بحارالانوار، ج ۸۹: ۱۱۵؛ تفسیر عیّاشی، ج ۱، ص ۱۰؛ الصّافی فی تفسیر القرآن، فیض کاشانی، ج ۹، ۱۷۶۹؛ همان، ج ۱، ص ۲۴؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، ج ۱، ص ۴۹)
امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال ابوبصیر دربارة آیة «.. إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» فرمودند: «رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُنْذِرُ وَ عَلَی الْهَادِی یَا أبَا مُحَمَّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیوْمَ»؛ «رسول خدا (ص) منذر است و علی (ع) [از مصادیق]هادی است.ای ابامحمّد! آیا امروز هادی وجود دارد؟» ابوبصیر پاسخ داد: «بله، فدایت شوم از خاندان شما پیوسته هادی پس از هادی آمده تا امروز که هدایتگری به شما سپرده شده است». فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یا أبَامُحَمَّدٍ لَوْ کانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیةٌ عَلَی رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآیهًُْ مَاتَ الْکتَابُ وَ لَکنَّهُ حَیّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِی کَمَا جَرَی فِیمَنْ مَضَی»؛ امام فرمود: «ای ابامحمّد! خدا تو را رحمت کند، اگر چنین بود که آیهای برای مردی نازل میشد، سپس او میمرد، آیه نیز میمرد و قرآن نیز میمرد، لیکن قرآن زنده است و همانگونه که درباره گذشتگان جریان داشت، دربارة آیندگان نیز جریان دارد» (اصول کافی، کلینی، ج ۱، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۱).
در ابتدای این روایت، امام صادق (ع) کلمة «هاد» در آیه را بر امام علی (ع) تطبیق کرده است و ابوبصیر نیز این واژه را بر فردفرد ائمّه (ع) تطبیق میکند، سپس امام (ع) علاوه بر تأیید گفتة وی، علّت جاری بودن قرآن در طول زمان را بیان کردهاند.
امام صادق (ع) در جایی دیگر فرموده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ حَیّ لَمْ یمُتْ وَ إِنَّهُ یجْرِی کَمَا یجْرِی اللَّیلُ وَ النَّهَارُ وَ کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ یجْرِی عَلَی آخِرِنَا کمَا یَجْرِی عَلَی أَوَّلِنَا: قرآن زندهای است که هرگز نمیمیرد و جاری است همانگونه که شب و روز در جریان است و همانطور که خورشید و ماه در جریان است و بر آخر ما جاری است همانگونه که بر اوّل ما جاری است» (بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۴۰۴؛ البرهان، ج ۳، ص ۲۳۱؛ نور الثقلین، حویزی، ج ۲، ص ۴۸۴).
امام صادق (ع) همچنین میفرماید: «الْقُرْآنُ نَزَلَ فِی أقْوَامٍ وَ هِی تَجْرِی فِی النَّاسِ إِلَی یَوْمِ الْقِیامَهًْ: قرآن در مورد اقوامی نازل شده است و دربارة مردم تا روز قیامت جریان دارد» (بحارالانوار، ج ۶۶: ۵؛ المحاسن، برقی، ج ۱، ص ۲۸۹).
بنابراین، همان طوری که خورشید هر روز جلوهای تازه دارد با آنکه یک جسم به ظاهر تغییرناپذیر است، زندگی هر روز انسان با همه تغییرات و نوشوندگی به همان خورشید میماند. این جریان و سریان خورشید برای انسان را باید در خورشید حقیقت قرآن جست که با آنکه الفاظ آن تغییر نمیکند، اما آثاری از آن برای هر روز ما ثابت است که این آثار به سبب حیات روحانی قرآن است.
۳. مفاهیم جدید و پاسخهای نوین برای مسائل نوشونده: از دیگر آثار حیات و روحانیت برای قرآن این است که قرآن همانند یک موجود زنده پاسخهای جدیدی را به مسائل و مشکلات نوشونده انسان میدهد. این قابلیت را باید در بطون قرآن جستجو کرد که به یک معنا ملکوت اسمایی آن است. امام باقر (ع) میفرماید: «تَفْسِیرُ الْقُرْآنِ عَلَی سَبْعَهًِْ أحْرُفٍ مِنْهُ مَا کانَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ یکنْ بَعْدُ ذَلِک تَعْرِفُهُ الْأئِمَّهًُْ» تفسیر قرآن به هفت وجهممکن است که برخی از آن انجام شده و برخی هنوز صورت نگرفته است و امامان آن را میدانند (بصائر الدّرجات الکبری فی فضائل آل محمد (ص)، صفّار، ص ۱۹۶؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۸). بنابراین، اگر درباره دیگر کتب سخن از نوعی محدودیت محتوایی و مفهومی است، قرآن از چنین محدودیتی برخوردار نیست؛ زیرا بستر متشابهات قرآنی این امکان را به آن میبخشد تا بتواند مفاهیم بسیاری را حمل کند و محتمل وجوه بسیاری باشد که موجب تازگی آن شده و میتواند پاسخگوی هر مسئلهای باشد. البته این متشابهات به محکمات باز میگردد که سامان دهنده جهت اصلی آموزههای وحیانی است و موجب تشتت نمیشود که بتوان نادرست و غیر اصولی و غیرمنطقی و غیرعقلانی از آن کرده و یا بر آن تحمیل نمود. به سخن دیگر، قرآن با ظرفیتی که متشابهات به آن میبخشد، کمک میکند تا علوم فراوانی از پس ظاهر متن بیرون آید؛ بطونی که در پس و پشت ظاهر نهان شده است. عبدالله بن سنان میگوید: خدمت امام باقر (ع) شرفیاب شدم و عرضه داشتم: خدا مرا فدایت کند! معنای این قول خدای، عزّ و جلّ، که «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ...» (حجّ، آیه ۲۹) چیست؟ فرمود: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و مانند اینها. گفتم: فدایت شوم! پس چگونه است که ذریح محاربی از شما برای من روایت کرد که فرمودهاید: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» دیدار امام است و «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» انجام دادن این مناسک است! امام (ع) فرمود: ذریح راست گفته است و تو نیز راست گفتی. قرآن ظاهری دارد و باطنی و چه کسی تحمّل میکند آنچه را که ذریح (از ظاهر و باطن قرآن) تحمل میکند؟» (اصول کافی، کلینی، ج ۴: ۵۴۹؛ فقیه مَن لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۲، ص ۴۸۶؛ معانی الأخبار، صدوق، ص ۳۴۰؛ بحارالانوار ج ۲۴، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۱).
این روایت اشاره دارد که برخی از بیانات معصومان (ع) درباره قرآن، تبیین ظاهر قرآن است و برخی تبیین باطن قرآن. معصوم (ع) نیز متناسب با میزان فهم و گنجایش مخاطبان، معانی ظاهر و باطن قرآن را برای آنها بیان میکند.
آیتالله جوادی آملی درباره این روایت بیان کرده است که قرآن ظاهری دارد که «ثُمَّ لْیقْضُوا» بر اساس ظاهر، به معنای اصلاح ظاهری بدن است و باطنی دارد که بر اساس آن، معنای این عبارت، اصلاح باطن و درون انسان است که با لقای امام (ع) حاصل میشود و، چون هر سؤالکنندهای نمیتواند اسرار قرآن و معارف باطن آن را تحمّل کند، لذا [ائمّه فرمودهاند که]قرآن را برای هر کس بقدر توانش تفسیر میکنیم و ذریح از حاملان اسرار قرآن است (قرآن در قرآن جوادی آملی، ص ۳۷۵).
۴- استنطاق از قرآن با استخاره و استشاره و استفهام: هر چند که قرآن به ظاهر صامت و خاموش است، ولی اگر کسی بخواهد آن را به نطق درآورد، قرآن به نطق در میآید و پاسخ هر پرسشی را میدهد. از همین رو امام علی (ع) میفرماید: ذلِک الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ، ولنْ ینْطِق، ولکِنْ أُخْبِرُکُمْ عنْهُ ألا إِنّ فِیهِ عِلْم ما یأْتی، والْحدِیث عنِ الْماضِی، ودواء دائِکُمْ، و نظْم ما بیْنکُمْ، آن را به سخن آرید اگرچه هرگزبا زبان عادى سخن نمیگوید، اما من از جانب او شما را آگاهى میدهم. بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته، داروى بیماریها و نظم و ساماندهی حیات اجتماعی شماست». (نهجالبلاغه، آیه ۱۵۸)
بنابراین، اگر پرسشی از قرآن بشود، پاسخ هر کسی را میدهد. از همین رو اگر کسی بخواهد با قرآن مشورت کند، به استشارههای شخص پاسخ میدهد و او را راهنمایی میکند. حقایق درونی و بیرونی درباره خود و دیگران یا حتی آینده و گذشته و حال شما و اقوام و مانند آنها را میگوید؛ زیرا قرآن زندهای دارای روح است. پس همان طوری که انسان زنده در همان زمان پاسخ شما را مثبت یا منفی میدهد؛ قرآن نیز پاسخگوی شما است، با این تفاوت که این زنده و دارای روح، آگاه به همه چیز و «تبیان کل شی» است و میتواند به هر پرسشی جواب کامل بدهد و امری بر او پوشیده نیست. قرآن عالمی علیم و حکیم است که در گوشهای نشسته و منتظر آن است تا کسی به سراغ او برود و از او پرسش کند تا پاسخهای مناسب و شایستهای به او بدهد. بر همین اساس حتی استخاره به قرآن به معنای مراجعه به قرآن برای انتخاب راه درست همانند مراجعه به آدم زندهای است که بخواهی از او راهنمایی بگیری در حالی که این قرآن دانشمند مطلق و علیم کامل است.
منبع: روزنامه کیهان