به گزارش «شیعه نیوز»، سالگرد عروج ملکوتی مرجع و زعیم عالیقدر جهان تشیع، فقیه وارسته و والامقام، آیت الله العظمی محمدرضا گلپایگانی است؛ این مرجع وارسته و والامقام در چند دوره مهم از تاریخ فقه و حوزه و انقلاب نقش مهم و تعیین کننده ای ایفا کردند؛ نقش مقوّم ایشان بر ماندگاری کرسی اعظم فقه در قم، پس از ارتحال آیت الله العظمی بروجردی، حراست و صیانت از انقلاب اسلامی در یکی از سخت ترین دوره های تاریخ معاصر، نقش مهم ایشان در ایجاد نهادهای مردمی و خدمت رسانی به مردم و حضور در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و قرآنی از جمله رونق دادن جریان قرآنی در حوزه های علمیه و... از خدمات ماندگار این عالم بزرگوار است.
در آستانه بیست و ششمین سالگرد رحلت مرجع عالیقدر جهان تشیع در گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین محمدباقر گلپایگانی از علما و اساتید برجسته حوزه و فرزند این مرجع بزرگوار، سعی شده است به زوایای خاص تاریخی، علمی، فرهنگی و سبک زندگی خاص آیت الله العظمی گلپایگانی بپردازیم.
ابتدا به بحث مرجعیت و شرایط دوران پذیرش مرجعیت از سوی آیت الله العظمی گلپایگانی بفرمائید؟
با عرض سلام خدمت مخاطبان رسانه رسمی حوزه که واقعا جای آن در میان رسانه های کشور خالی بود که امید است بتوانند به نحو احسن رسالت خود را ایفا نمایند؛ در ابتدای بحث باید به یک نکته مهم اشاره کنم؛ نکته اصلی اینجاست که ایشان هیچ تلاشی برای مرجعیت خویش نکردند و همیشه نیز بر این نکته تاکید داشتند که من هیچ تلاشی برای مرجعیت نکردم و گامی در این مسیر نگذاشتم.
ماجرا از این قرار بود که پس از چهلم آیت الله العظمی بروجردی مجلسی در بیت ایشان تشکیل شد که مدرّسان عالی و ممتاز در آن شرکت داشتند که شامل رهبر کبیر انقلاب، مرحوم آقایان شریعتمدار، آیت الله سید مرتضی لنگرودی، آیت الله بهبهانی از تهران، آیت الله سید احمد شبیری زنجانی، پدر آیت الله فاضل، آیت الله داماد، آیت الله شیخ مرتضی حائری و... بودند.
در این مجلس که به منظور اداره حوزه برگزار شده بود از این مطلب سخن به میان آمد که اگر شهریه ادامه نداشته باشد حوزه متلاشی می شود. از همین روی چند پیشنهاد در آن مجلس ارایه شد، یکی اینکه پیشنهاد شد، دفتر آیت الله العظمی بروجردی طبق معمول برقرار باشد و وجوهات را به دفتر ایشان بدهند؛ این پیشنهاد را حاج احمد خادمی پیشکار مرحوم آیت الله بروجردی ارایه کرد که مورد تایید قرار نگرفت.
یکی از بزرگان دیگر نیز پیشنهاد کرد که آیت الله سید احمد خوانساری را از تهران به قم بیاورند و ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنند؛ چون ایشان مسن تر از دیگران بودند که البته این امر نیز تایید نشد.
البته شهریه ای که در آن زمان به طلاب خارج معیل می دادند، نفری 600 ریال بود؛ در همین بین مرحوم آیت الله شریعتمدار بیان کرند که من نصف این شهریه را که 30 تومان باشد را قبول کرده و می پردازم؛ ماند مابقی شهریه؛ کل شهریه حوزه در آن زمان 140 هزار تومان می شد که قرار شد 70 تومان را ایشان پرداخت کنند.
آیت الله العظمی گلپایگانی در خصوص این مجلس می فرمودند که یک طرف من آقای خمینی و یک سمت من آقای حائری بودند که به اصرار کردند که بقیه قبول کنید؛ درحالی که بنده هم امکانات این امر را نداشم اما آقای خمینی گفتند که یک افرادی را که در تهران داریم به شما ارجاع می دهیم؛ حضرت آقا فرمودند که در آن زمان شهریه را در حالی قبول کردم که دوتا دو تومانی در جیبم بود و به همین دلیل مجبور شدند که کلیه شهریه را قرض کنم.
عنایت امام زمان برای شهریه تامین شهریه طلاب
مرجعیت حضرت آقا از اینجا شروع شد؛ خود ایشان هیچ اقدامی در این زمینه نکردند؛ حضرت آقا در وصیت نامه خویش هم فرمودند که خدا را شاهد می گیرم که هیچ قدمی برای مرجعیت برنداشتم و هرچه بوده از عنایت حضرت ولی عصر(عج) بوده است؛ منزل ایشان در تکیه یزدی های بازار بود و در آن زمانی در مسجد حسین آباد که نماز می خواندند و سپس به منزل می آمدند؛ یک روز پس از نماز حس کردند که یک شخص در کنار ایشان حضور دارد و با ایشان حرکت می کند؛ زمانی که ایشان به منزل رسیدند، حضرت آقا به ایشان فرمودند که شما امری با بنده دارید؟ ایشان هم در یک دستمال یزدی بسته ای پول به ایشان دادند و گفتند این پول برای شما است؛ حضرت آقا هم به ایشان گفتند که صبر کنید تا قبضش را به شما بدهم و سپس خود را معرفی کنید؛ ایشان هم گفتند که اسم من غیب علی است و قبض هم لازم نیست. این پول هم برای شما است و از آن به راحتی استفاده کنید؛ وقتی ایشان به منزل رفتند پول ها را شمردند و دیدند که دقیقا به اندازه قرض هایی است که برای شهریه انجام شده بود؛ ایشان نقل می کردند که پس از آن پول دیگر هیچگاه در تامین شهریه طلاب معطل نماندم.
ایشان در سال 1340 به مرجعیت رسیدند؛ مرجعیت ایشان ناشی از قوت علمی و عمق اجتهادی و تسلط ایشان روی منابع دینی و فقه جعفری و همچنین تقوای خالص ایشان بود؛ زمانی که مراجع ثلاث در حوزه حضور داشتند مرحوم آخوند ملاعلی از علمای بزرگ همدان و از شاگران حاج شیخ و از هم دوره های خوب آقا روزی فردی به خدمتشان رسیده بود و به ایشان عرض کرد که شما از چه کسی تقلید می کنید و آن شخص هم گفته بود که از یکی از مراجع ثلاث؛ ایشان به آن مرد فرمودند که اگر از آقای گلپایگانی هم تقلید می کردید هم مفید بود زیرا اگر ایشان بیشتر از بقیه نباشد کمتر هم نیست.
در اینجای بحث، برای اینکه نکته اخلاقی و عملی نیز از سلوک مراجع و علمای بزرگ نیز بیان شود به خاطره ای از آخوند می پردازم؛ روزی شخصی خدمت مرحوم آخوند رسیده بود و مرحوم آخوند استشمام عطر خاصی را از ایشان نموده بود؛ فرمودند که این عطر را از کجا تهیه کردی؛ آن مرد هم گفت که یکی از عادات حسنه من صلوات های دائمی بر پیامبر و اهل بیت(ع) ایشان است؛ در همه مسیرها و مجالس پس از مباحث ضروری به جای سخنان لغو و لهو و... صلوات می فرستم؛ یک شب پیامبر را عالم خواب دیدم؛ حضرت روی منبری نشسته بودند و گفتند که هر کسی بیشتر از همه بر من صلوات می فرستد جلو بیایدولی من خود را قابل ندانستم؛ مرتبه سوم که به من اشاره کردند و جلو رفتم پیامبر لب های من را بوسیدند و از این به بعد من بوی این عطر را گرفتم.
حضرت آقا در حوزه علمی نیز تبحر بسیار بالایی داشتند ؛همچنین از اسایتد بزرگی نیز بهره گرفتند؛ در این خصوص بفرمایید.
بله، ایشان از جنبه های فقهی و علمی قوت و تبحر بسیار بالایی داشتند و دقت نظر خیلی زیادی در فقه داشتند و در مباحث اصولی هم یک حاشیه ای بر دُرَر مرحوم آیت الله حائری دارند؛ ایشان حدود سال 1318 که مشرف شدند برای نجف اشرف، چند ماهی برای زیارت در آنجا مستقر شدند و در درس های بزرگان هم شرکت می کردند از جمله درس هایی که رفته بودند، درس مرحوم آقاضیای عراقی بود که شب ها به درس ایشان می رفتند؛ ایشان هم در آن زمان مباحث الفاظ از اصول را بیان می کرد و در همان جلسات مرحوم آقا به ایشان اشکال کردند.
مبنای آقا ضیا نیز استاد محوری بود و سعی می کردند به شکل جامع تدریس کنند و به همین دلیل شاگردان کمتر از استاد حق سوال را داشتند و ایشان هم از پیگیری اشکال کردن های شاگردان در درس عصبانی می شدند؛ مرحوم آقا هم به این مطلب توجه داشتند؛ به همین دلیل وقتی در درس به ایشان اشکال کردند دیگر این اشکال را پیگیری نکردند تا در زمان بهتری موضع خود را در قبال پاسخ استاد بدهند.
فردا شب مرحوم آقا ضیا قبل از شروع بحث پرسید که سیدی که در شب قبل اشکال کرده بودند کجا است؟ در حالی که آقا فرمودند من عقب تر نشسته بودم و بعد که مرا دید سوال کرد که از کجا آمده اید و بعد خود را معرفی کرد که از شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری هستند؛ آقا ضیا هم با توجه به اینکه حوزه قم هنوز نسبت به نجف استیلای علمی نیافته بود و باور اینکه در حوزه قم نیز چنین سطح عالی حاکم باشد برای علمای نجف کمی سخت بود گفت که «عجب! حاج شیخ در قم چنین شاگردانی تربیت کرده است؟» ایشان جواب اشکال شب گذشته را بیان کردند و دوباره ایشان اشکال کرد و بازهم پاسخ داد ولی مرحوم آقا از دنبال کردن اشکال خودداری نمودند.
این اشکال و پاسخ تا چند شب ادامه داشت؛ به نحوی که حیرت همگان را برانگیخت که فاضلی از حوزه علمیه قم آمده است و این چنین بحث پیچیده ای را با مرحوم آقا ضیا مطرح نموده و با اشکالات خود ایشان را مشغول کرده است.
مرحوم والد بیان کردند که این بحث ادامه داشت تا اینکه آقاضیا، از منبر پایین و به طرف من آمد، من فکر کردم که می خواهد بگوید از ما چه می خواهند، ولی ایشان به من گفتند که من از شما خوشم آمد سید با فضل و فضیلتی هستی؛ من تا حالا با کسی این گونه مدارا نکرده بودم و خیلی رعایت شما را کردم؛ من هم به ایشان گفتم که این از رعایت شما بود یا درایت من؟ پس از آن هم مرحوم آقا ضیا به من گفتند که من میخواهم شما را به پلومرغ(به پاس تبحر علمی) مهمان کنم؛ بنده هم امر و احسان استاد را قبول کردم و قرار شد در حجره مرحوم آقای مشکات از من بازدید نمایند. سپس آمدند برای دیدار ما و تجلیل فراوان کردند.
همچنین حضرت والد از معاشرتشان با مرجع بزرگ جهان تشیع مرحوم آیت الله العظمی آسیدابوالحسن اصفهانی هم می گفتند؛ ایشان می فرمودند که پس از تشرف به حرم امام علی(ع) در نجف، من بالای سر حرم می نشستم و مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی هم به آنجا مشرف می شدند؛ در آنجا با ایشان در فروع فقهی صحبت می کردم؛ وقتی در منزل سید جمال گلپایگانی بودیم پیشکار مرحوم سید عنوان کرد که ایشان می خواهند فردا ساعت 10 از آقای سید محمد رضا گلپایگانی بازدید نمایند؛ ما هم منتظر ایشان ماندیم؛ ساعت از 10 گذشته ولی ایشان حضور نیافتند؛ مرحوم آقای سید جمال گفتند که ممکن است خادم اشتباه متوجه شده باشد و به بهتر است که ما خدمت ایشان برسیم؛ از این روی بود که به سوی منزل سید حرکت کردیم ؛ به نزدیکی منزل که رسیدیم مشاهده کردیم که درشکه آماده است و پیشکار هم جلو آمد و گفت سید الان قصد منزل شما را دارند پس چرا خودتان تشریف آوردید؟ ما هم به منزل برگشتیم و ایشان به همراه مرحوم آیت الله بجنوردی به بازدید ما آمدند.
پس از حضور و میزبانی آقا، یک فرع فقهی بین ما و حضرت سید آغاز شد که بیش از 3 ربع به طول کشید. مرحوم سید گفتند که شما وسیلة النجاة ما را دیدید؟ هر نظری داشتید برای من ارسال کنید؛ سپس مرحوم میرزا مهدی(پدربزرگ ما) نقل می کردند که مرحوم سید ابولحسن زمانی به ایشان گفته بودند که صهر (داماد)شما در فقه نابغه است.
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی یک نقش مهم تاریخی را پس از فقدان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بر عهده گرفتند که همان پرکردن خلا حضور آن مرحوم و استمرار مرکزیت حوزه علمیه قم پس و تثبیت تاریخی این مرجعیت بود؛ در این زمینه بفرمایید.
بله، دقیقا همین گونه است؛ حاشیه عروه ایشان در سال 1366 قمری مصادف با 1326 دو سال بعد از حضور حضرت آیت الله بروجردی در قم به چاپ رسید . وقتی این حاشیه به نجف رسیده بود با توجه به اینکه وزن حوزه علمیه نجف را بالاتر می دانستند مورد استقبال همگان قرار گرفته بود و نسبت به این حاشیه شگفت زده شده بودند؛ در آن زمان هنوز حوزه علمیه قم به این درجه از قدرت و قوت نرسیده بود و نجف،مرکز فقهی شیعه بود، به همین دلیل برخی افراد برای اینکه کسی را از نظر علمی پایین بیاورند می گفتند که فلانی قم درس خوانده است؛ ولی این مساله تا زمانی که آیت الله بروجردی و شاگردان برومند مکتب قم با روش های اجتهادی و همه جانبه و عمیق توانستند این مرکزیت را به قم بیاورند و مرحوم آقا پس از رحلت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نقشی مهم در این زمینه ایفا کردند.
مرحوم آقا قوت علمی بسیار بالایی داشتند، تا حدی که علمای نجف نیز به ایشان توجه داشتند و این مساله در استمرار مرکزیت علمی قم نقشی مهم داشتند؛ پیش از دوران مرجعیت نیز مرحوم آیت الله حاج سید محمود هاشمی شاهرودی بیان کردند که من دریافتم که ایشان فقیه قوی هستند که به راحتی فتوا نمی دهند و همیشه دست به دست می کنند و با عنایت خاص به مسایل علمی توجه دارند و احتیاطاتشان را به حضرت آقا ارجاع دادند.
از دیگر کسانی که احتیاطات شان را به ایشان رجوع دادند مرحوم آیت الله بروجردی بود؛ مرحوم حاج شیخ علی منتظری از آشتیان نامه ای را به آیت الله بروجردی نوشته بودند و خواسته بودند که احتیاطات شما را به چه کسی مراجعه کنیم، ایشان هم مرقوم داشتند که به فقیه گلپایگانی مراجعه کنید؛ پس رحلت آیت الله العظمی بروجردی که ایشان قصد پخش نامه را داشت حضرت آقا نامه را گرفتند و در میز خودشان گذاشتند و گفتند که بقیه آقایان هم حق دارند و قبول نکردند که انتشار یابد؛ یکی دیگر هم مرحوم آیت الله خویی و آیت الله خوانساری و امام راحل بودند که احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده بودند.
این مقاومت در مقابل تفوق قم تا حد زیادی طبیعی بود؛ در این میان هیچ عنصری جز قوت علمی و حضور عالمان بزرگ در یک مرکز علمی نمی تواند مرکزیت را منتقل یا مستقر کند؛ بسیاری نمی خواستند که قم محوریت فقاهت و مرجعیت باشد ولی با توجه به بعد علمی که در آن زمان بود و حضرت آقا هم در راس آنها بود این تفوق در قم باقی ماند؛ در سفری که رهبر کبیر انقلاب در دهه 30 به نجف مشرف شده بودند مرحوم حاج موسی صدر از ایشان سوال کرده بودند که علمای نجف را چگونه دیدید که ایشان فرمودند که مثل آیت الله گلپایگانی خودمان، ندارند.
مرجع مردمی و مردم دار
ارتباط ایشان با مردم و طلاب هنوز هم زبانزد عام و خاص است؛ ایشان با این گستره وسیع وظایف علمی و مرجعیت چگونه به این امور رسیدگی می کردند؟
مرحوم حاج سید مصطفی خوانساری نقل می کردند که بنده از دهه 1300 در قم با ایشان در ارتباط بودم و گواهی می دهم که ایشان در زمان رسیدن به رتبه های بالا هیچ فرقی با دوران طلبگی خود در زندگی و سلوک رفتاری و ارتباط با مردم و شاگردان نداشتند؛ نکته مهم این بود که ایشان طعم فقر را کشیده بودند و نسبت به فقرا و مردم عالی و طلاب عنایت خاصی داشتند.
برنامه روزانه ایشان به شکلی بود که یک ساعت به اذان صبح بیدار می شدند و پیاده به حرم مشرف می شدند؛ عده ای پس از نماز صبح از طلابی که به حسب مشکلات علمی و گاهی اوقات معیشتی و درخواست هایی داشتند که ایشان هم به این افراد عنایاتی داشتند؛ سپس از حرم بر می گشتند و به قرائت قرآن می پرداختند؛ زمانی که حال ایشان خوب بود روزی 2 تا 3 جزء قرآن را در دو نوبت صبح و شب قرائت می کردند؛ سپس به مطالعه پیش از تدریس می پرداختند و ساعت 9 هم به درس میرفتند؛ در زمستان نیز به دلیل کوتاهی روز کمتر به استراحت می پرداختند.
پس از درس که به منزل می آمدند اگر چایی یا خوراکی دیگری بود میل می فرمودند و در همین بیرونی منزل می نشستند و افراد خدمت ایشان می رسیدند و اگر درخواست می دادند و در همان مجلس به کار همه آنها رسیدگی می کردند و مشکل آنها را رفع می کردند.
این روند تا نیم ساعت به ظهر ادامه داشت؛ ایشان نیز با پای پیاده به مسجد حسین آباد می رفتند و مردم نیز در مسیر خواسته های خود را مطرح می کردند و ایشان نیز به کار آنها رسیدگی می کردند؛ البته تاکید داشتند که در کنار دیوار بایستند تا تجمعی انجام نشود و خللی در مسیر مردم ایجاد نشود؛ پس از آن نیز به منزل بر می گشتند. پس از غذا به استراحت می پرداختند و بعد از ظهر نامه های رسیده را مشاهده می کردند.
کاتب در خدمت ایشان نامه ها را باز می کردند. البته مقید بودند که هیچ نامه ای قبل از خودشان باز نشود؛ اگر استفتا بود به هیئت استفتا می دادند و اگر وجهی بود دستور صدور رسید صادر می کردند؛ نیم ساعت به غروب ملاقات های عصری انجام می شد و افراد و علما می آمدند و برای نیم ساعت به غروب تجدید وضو می کردند و پیاده به سمت مسجد حسین آباد می رفتند و نماز مغرب و عشا را به جای می آوردند؛ پس از آن برخی ملاقات های خصوصی و استفتائات پاک نویس شده انجام می شد؛ غرض آنکه وقت ایشان بسیار متفرق و پر بود و خود ایشان همه این امور را انجام می داد و امروز که خود ما به سنین میان سالی رسیده ایم تازه متوجه می شویم که ایشان در آن سن و سال با چه انرژی عجیب و خدادای به این همه کار رسیدگی می کردند.
ایشان از جمله مراجع معاصری است که خدمات ماندگار بسیاری برای مردم و شهر و کشور به یادگار گذاشتند؛ می توانید در این بحث به بخشی از این خدمات بپردازید؟
ایشان پس از ماجرای فیضیه 1342 که در مجلس حضرت صادق(ع) رخ داد و طلاب مورد حمله دژخیمان شاه قرار گرفتند شرایط به شکلی بود که آنها را به بیمارستان ها و مراکز درمانی راه نمی دادند و یا اگر این گونه می شد سریعا آنها را به ساواک تحویل می دادند؛ ایشان در آن زمان که موضع قاطعی اتخاذ کردند سپس اراده به ساخت بیمارستان اختصاصی روحانیون نمودند که طلاب از این شرایط خارج شوند و مردم معمولی هم از آن استفاده کنند و از شر دژخیمان شاه درامان بمانند.
شرایط به شکلی بود که ساواک به طلاب آسیب دیده گفته بود که هیچ کجا حق ندارید بروید. حتی این افراد در آن زمان که سرمای زمستان هنوز رخت نبسته بود در بیمارستان نکویی در حیات نگاه داشته شده بودند و دربخش هم راه شان نمی دادند حتی برای خود آقا هم دکتر می خواستیم، وجود نداشت و در آن زمان دکتر روحانی تنها کسی بود که محضر آقا رسید. به همین دلیل بود که حضرت آقا بیمارستانی تاسیس کردند که روحانیت در آن زمان احتیاجی به این مسایل نداشته باشد و این بیمارستان نیز امروز از مراکز مهم درمانی استان است در زمان انقلاب پناهی برای مجروحین بود زیرا آنها را به به ساواک تحویل نمی دادند و به دستور حضرت آقا از ورود ساواکی ها به بیمارستان ممانعت می کردند و افرادی که به این بیمارستان می آمدند نیز مطمئن بودند که پس از درمان دست ساواک به آنها نمی رسد.
اگر به حیات ایشان نگاه کنیم می بینیم که در هر سالی از حیات ایشان یک اقدام اجتماعی انجام شده است؛ پیام مقام معظم رهبری در رحلت ایشان نیز موید این مطلب است که ایشان بنیانگذار اولین ها در حوزه ما بودند؛ مثل تاسیس اولین دارالقرآن در قم یا بسیاری از مراکز پربرکت دیگر.
مرجعی که کامپیوتر را به حوزه آورد
جالب است بدانید که اولین مرکز کامپیوتری را ایشان ایجاد کردند و این معجم در سال 66 در مدرسه آقا تاسیس شد؛ این قضیه نیز از اینجا ناشی شد که زمانی که مرحوم آقا برای معالجه به لندن تشریف بودند در آن جا کامپیوتر را نشان ایشان دادند که آن زمان هنوز به مراکز ایران راه نیافته بود؛ ایشان فرمودند که از این دستگاه چه کار آخوندی بر می آید؟ سپس دستور دادند که مرکزی در مدرسه ایشان با نام معجم فقهی تاسیس شود که کتب سنگی را به متن دیجیتال مبدل کند؛ آیت الله کورانی در آن زمان این وظیفه را به عهده گرفت و کتب سنگی را با هفتاد محقق به نثر دیجیتالی و نوشتاری مبدل کردند.
سپس مراکز دیگر نیز این کتب را از این مرکز گرفتند؛ در آن زمان حدود 3هزار مصادر کتاب های شیعه به علاوه کتب عامه و مذاهب زیدی و اسماعیلی بود که این کتب به مجموعه اضافه شد و در اختیار دانش پژوهان قرار گرفت. البته این مرکز پس از رحلت ایشان به دلایلی تعطیل شد و کار به شکل دیگری دنبال شد.
مرجعی که قرآن را در متن حوزه رونق دو چندان داد
مرجعی که قرآن را با قوت بیشتر به متن حوزه آورد، ایشان بودند؛ در آن زمان عامه به شیعه اشکالاتی مطرح می کردند؛ اول اینکه می گفتند که دانشجویان تان نیز بلد نیستند قرآن بخوانند چه برسد به دانش آموزان؛ حضرت آقا دستور دادند که دارالقرآنی تاسیس شود که در یک مدت کوتاه قرآن را به دانش آموزان آموزش دهد؛ همین مساله باعث شد که در این طرح، دانش آموزان را ظرف 30 ساعت قرآن آموزش می دادند؛ با توجه به اینکه آموزش و پرورش شاه اجازه نمی دادند قرآن خوانی در مدارس رایج شود ایشان از فرصت تابستان استفاده کردند و مساجد را فعال کردند؛ در آن زمان 19 هزار محصل ابتدایی و متوسطه دانش اموزان در سال 1350 قرآن را در مساجد ودر طرح مرحوم آقا فراگرفتند که البته ناگفته نماند مجری همه این ها مرحوم اخوی حاج مهدی بودند که سهم بسزایی در این امور داشتند.
سپس اشکال دیگری مطرح کردند که شما حافظ قرآن ندارید؛ آقا هم دستور دادند که طلابی که حافظ قرآن هستند امتحان بدهند و اگر شهریه ندارند که شهریه می دهیم و اگر شهریه دارند دو برابر می دهیم؛ این مساله مشوق خوبی برای طلاب جوان بود. همچنین ایشان امر حفظ را سراسری کرد و در اواخر به کلیه حفاظ قرآن چه شیعه و عامه شهریه می دادند.
سپس مطرح کردند که شما مهدیه و حسینیه دارید ولی برای قرآن مرکز خاصی ندارید؛ از همین روی ایشان این بهانه را هم از آنها گرفت و برای رونق بخشیدن به فعالیت های قرآنی در بین مردم و حوزه، اولین دارالقرآن توسط ایشان تاسیس شد.
همچنین اشکال می کردند می گفتند که قرآن شما 40 جزء است؛ زمانی که از دمشق به مصر می رفتم قرآنی که مرحوم آقا اخوی چاپ کرده بودند در دست من داشتم و قرائت می کردم با توجه به معمم بودن من شخصی که کنارمن نشسته بود گفت که شما جعفری هستید؟ بعد قرآن را گرفت و گفت که این قرآن از آن خود جعفری ها است؟ این قرآن با امضای حوزه علمیه قم و آقای اخوی بود؛ آن شخص گفت که این قرآن که با قرآن ما فرقی ندارد زیرا ما شنیده بودیم که قرآن شما 40 جزء است؛ مرحوم آقا همان قرآن را به تیراژ بالایی چاپ کردند و توسط مرجوم حاج آقا مهدی( فرزند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی که در جوانی در یک تصادف ساختگی رحلت کرد) که برای حج به عربستان می رفتند به علما و سران کشورهای عربی و کنفرانس اسلامی از این قرآن ها هدیه می دادند؛ این قرآن، زیپی بود و در آن زمان چنین قرآن هایی جذابیت خاصی داشت زیرا در گذشته چنین چاپ و جلدی مرسوم نبود. تا آنها بدانند تهمتی که به شیعه می زنند که قرآنشان با بقیه مسلمانان فرق دارد، دروغ است.
ایشان اولین مدرسه تحت برنامه و بزرگی را در حوزه ساختند؛ در خصوص مدرسه آیت الله گلپایگانی هم بفرمایید.
طلاب در آن زمان در فضای بسیار سختی تحصیل می کردند و اصلا شرایط امروزی را هم نداشتند؛ آنها مجبور بودند در فضای کناری حرم درس بخوانند که پر از سنگ قبرهای برجسته و سوراخ بود؛ در آن زمان طلاب از حجره های مقبره های حرم شکایت داشتند و گاهی اوقات حیوانات موذی طلاب را اذیت می کردند؛ مرحوم فشارکی نقل می کرد که روزی برای درس گفتن به یکی از حجره ها رفتیم و عقربی را دیدیم که درس را به هم ریخت و سپس ناپدید شد؛ پس از مراجعت به منزل و زمان آویزکردن لباس عقرب از لباس به پایین افتاد؛ متوجه شدیم که عقرب در لباس ما خانه گزیده بود.
حجره ها در آن زمان نمور بود و مشکلات بسیاری داشت و مبتلا به درخواست اقوام اموات که در آنجا دفن شده مواجه بودند و اساتید و طلاب هم از این روی از مرحوم آقا درخواست کردند که برای حل این مشکل عنایتی داشته باشند و به همین دلیل ایشان نیز مدرسه را که امروز با نام ایشان نیز فعالیت دارد را تاسیس کردند و جمع بزرگی از طلاب را از این مشکل بزرگ رهایی بخشیدند؛ در این مدرسه حدود 40 کلاسی، نزدیک به 400 درس در روز تشکیل می شود. کلاس های این مدرسه از ساعت 7 صبح تا بعد از ظهر تشکیل می شود؛ روزانه حدود 12 هزار طلبه در این مدرسه رفت و آمد دارند.
اولین تحولی که در حوزه ایجاد فرمودند مدرسه علمیه به سبک جدید بود؛ در زمان مرحوم آقای بروجردی شرایط به گونه ای بود که هرکس به حوزه قم می آمد اگر کسی پدر و برادری داشت آنها وی را سرپرستی می کردند و اگر نداشت آزاد بود که هرجایی که می خواهد را برای زندگی انتخاب کند؛ این مدرسه با خوابگاهی که حضرت اقا در آن ساخته بودند مامن خوبی برای طلاب بود و دروس اصلی و فرعی و محل مباحث و خوابگاه در آن تعبیه شده بود؛ که البته بعدها محل خوابگاه از محل تحصیل جدا شد؛ ولی این مدرسه پایه مدارس تحت برنامه های بعد را بنا نهاد که طلاب در ظرف حدود 5 تا 6 سال سطح را به نحو احسن به پایان می رساندند؛ به اضافه دروس جنبی که فرامی گرفتند که هم اکنون کلیه مدارس علمیه کشور تحت همین برنامه ایفا نقش می کنند.
سبک زندگی و راز عمر طولانی ایشان
زندگی معمولی ایشان در یک روز چگونه بود و چه مقدار غذا می خوردند که این چنین عمر پربرکتی داشتند؟
ببینید همیشه این گونه نیست که فقط حد و اندازه و شکل و نوع غذا در طول عمر یک فرد موثر باشد؛ آنچه در مکتب اهل بیت(ع) متوجه شدیم آن است که برنامه سحر خیزی ایشان بسیار مهم بود. سوای همه این عوامل ظاهری بیدار شدن در وقت سحر و درک نسیم روحانی بین الطلوعین در عمر و برکت عمر تاثیر به سزایی دارد.
از دیگر سوی نقش عناصر معنوی و ذهنی و روحی در طولانی شدن مدت عمر نقش تعیین کننده دارد؛ مثلا اینکه ایشان کاملا راضی به رضای خدا بودند و در هیچ زمانی کفران نعمت و بی تابی نمی کردند و با عشق و اعتمادی که به خدا داشتند ذهن همیشه آرام و آسوده ای داشتند؛ مهم است که کسی غصه خور برای دنیا نباشد و این غصه خوردن و عدم رضایت به رضای خدا باشد جان فرد را می گیرد.
زمانی ایشان تب شدیدی داشتند و دائما در حال ذکر الحمدالله بودند؛ شخصی که عیادت کرد، عرض کرد که حضرت آقا مگر تب به این شدیدی هم شکر دارد؟ ایشان فرمودند این تب از دو حالت لطف الهی به من خارج نیست؛ یا ترفیع است یا تنبیه، مقامی درآن دنیا مقرر شده تا این ابتلاء نکشیدم نائل نمی شوم و یا ترک اولی را مرتکب شده ایم که تخفیف در مجازات اخروی است که در هر دو جای شکر دارد، خداوند در هر دو حال بنده را مورد عنایت قرارداده است پس باید شکرگزار بود؛اگر کسی این روحیه را داشته باشد دیگر چه غم و غصه ای برای او می ماند؟
برنامه خواب ایشان نیز معمولی بود و نمی توان گفت که ایشان هشت ساعت یا هفت ساعت کامل و مداوم می خوابیدند؛ ایشان علاوه بر یک ساعت خواب بعدازظهر، ساعت 11 تا 11 و نیم شب پس از انجام امور علمی و درسی و مراجعات و دیدارها و قرائت قرآن و راز و نیاز به خواب می رفتند و در تابستان ها که شب ها کوتاه تر بود این مدت کمتر می شد؛ یک ساعت نیز قبل از نماز از خواب بیدار می شدند و اذکار سحری و عبادت و مطالعه و نماز مشغول می شدند.
غذای ایشان بسیار سبک بود؛ پرهیز غذایی خاصی نداشتند و غذاهای معمول را میل می فرمودند مگر این اواخر که کسالتشان حاد شده بود و نسبت به بعضی چیزها پرهیز بودند و این گونه نبود که در این حدود 100 سال عمر پرهیز غذایی خاصی داشته باشند ولی نکته مهم این بود که ایشان سعی می کرد اگر غذایی هم میل می کنند حتما سبک باشد؛ مثلا وقتی برنج و خورشتی میل می فرمودند جمعا بیش از هفت یا هشت قاشق نبود و به حدی بود که رفع گرسنگی کند.
کمی هم از ارتباطات حوزوی و ایشان با علما و طلاب و اهتمام درسی ایشان بفرمایید.
آقایان ایشان را اصاله الحوزه می دانستند، زیرا ایشان مقید به درس حوزه بودند؛ می فرمودند هر وقت حس می کنم طلبه ها درس نمی خوانند تب می کنم. ایشان اولین نفری بودند که در سال تحصیلی حوزه درس را شروع می کردند و آخرین کسی بودند که درس را تعطیل می کردند. در سال 64 که زمین خوردند و پای ایشان شکست و در تهران عمل کردند مدتی نمی توانستند درس بروند ولی با همان پای شکسته در منزل روی تخت می نشستند و همینجا درس را مطرح می کردند چون توان رفتن به مسجد را نداشتند.
در پیام درسی که به طلاب داده بودند نیز تقید خود را مطرح کردند و می فرمودند که من زمانی که طلبه بودم این گونه بود که اگر در درس یک صفحه از لمعه به علتی غایب می شدم به گونه ای بود که نمازی از ما قضا شده است و تا زمانی که درست مطالعه نمی کردیم سرگردان بودیم؛ ایشان در زمانی می فرمودند که توان نشستن در درس را نداشتند ولی در فیضیه به هر حالتی در حالت خوابیده در بسترنشینی به درس گوش می دادند.
از خُلقیات شخصی ایشان کمتر صحبت شد، در این مقال از نوع ارتباطات اخلاقی ایشان با مردم و طلاب نیز بگویید.
در اینجا بهتر است با ذکر یک داستان، نوع سلوک اخلاقی ایشان را بیان کنم. روزی فردی برای چند مشکل در منزل حضور یافت و وقتی نوبت به ایشان رسید همزمان چند مشکل را مطرح کرد و چهار مطلب را از حضرت آقا طلب کرد و ایشان نیز نسبت به همه این موارد تفقد کردند تا مشکل وی حل شود ولی به قول امروزی ها ول کن ماجرا نبود و دوباره تقاضاهایی مطرح کرد که حضرت آقا به وی گفتند که برای امروز کافی است و بهتر است کنار بروید زیرا مردم هم کار دارند و منتظر هستند. آن فرد هم کنار رفت و مردم نیز نوبت به نوبت به محضر آقا رسیدند و با اینکه این شخص فقط مشکل خود را می دید وقت دیگران را نیز گرفته بود حضرت آقا به شدت نسبت به این مساله و برخورد ناراحت بودند.
فردای آن روز به آقای شاکری گفتند که ایشان را به هر نحوی که شده است پیدا کرده و به دفتر دعوت کنید؛ وی به دفتر آمد و در همان جلسه که با حضور مردم و فضلا نیز همراه بود از ایشان عذرخواهی کردند و گفتند که من در جمع نسبت به شما عصبانی شدم و در همین جمع هم از شما عذر می خواهم. بزرگان ما این چنین به همه ما درس اخلاق و تقوا و مدیریت الهی می دادند.
مثلا در همین زمان پیشکارها ممکن بود که بابت حضور گسترده مردم با برخی از مراجعان برخوردهایی می کردند؛ در آن زمان برخوردی ایجاد شد و یکی از آقایان به حضرت آقا گفت که پیشکار شما به سینه من ضربه زده است؛ حضرت آقا هم فرمودند دیه با عاقله است شما هم به سینه من بکوبید تا رضایت دهید، شخص بسیار منفعل و خجالت زده شد.
ایشان می فرمودند که در زمان حاج شیخ ایشان یک نماز و روزه ای به من دادند و گفتند که فردی را پیدا کن که این نماز و روزه را به جای آورد؛ ما هم کسی را که ظاهرالصلاح بود را یافتیم و این امر را به عهده ایشان گذاشتیم. روزی در کوچه آسیدحسن می رفتیم که وی در جلوی ما حرکت می کرد ولی متوجه حضور من نشد؛ دیدم که ایشان در حال سیگار کشیدن است، زمانی که در یک تقاطع متوجه من شد که سیگار وی تمام شده بود در آنجا به من گفت که حضرت آقا من نماز آن فرد را خوانده ام و امروز هم روز آخر روزه وی است که تمام خواهد شد؛ درحالی که نمی دانست من متوجه سیگار کشیدن او شده ام؛ من هم به روی او نیاوردم و تمکن مالی هم نداشتم به کس دیگر واگذار کنم با توجه به اینکه 9 درس و مباحثه داشتم یک ماه روزه و یک سال تمام نماز آن مومن را شخصا به جای آوردم.
ظاهر حضرت آقا در تصاویر این گونه بود که ظاهرا ایشان چندان اهل مطایبه و ... نبودند؛ از لطایف خلقی ایشان نیز بگویید چون مخاطبان ما کمتر این مباحث را شنیده اند.
بله ایشان در جای خود هم مطایبه می کردند و لطایف وجودی خاصی داشتند که بسیار دلنشین و خاطره انگیز بود؛ زمانی برای ایشان مشکلات مزاجی ایجاد شده بود؛ پزشکی هم از تهران برای معالجه ایشان به دفتر آمد؛ سپس به حضرت آقاعرض کرد این مرغ های جدید هرمونی است و دو مشکل ایجاد می کند؛ اول اینکه در سنین پیری تردد مزاج می آورد و دوم اینکه موهای صورت زائد را برای خانم ها پدید می آورد؛ حضرت آقا نیز برای مطایبه در پاسخ به وی گفتند که شما هم از این مرغ ها بخورید تا موی صورت شما هم دربیاید.
ایشان به طور کلی شخصیت آرامی داشتند و اهل عصبانیت در منزل و بیرون نبودند؛ هر وقت هم موردی پیش می آمد همیشه سعی می کردند که بر خود مسلط باشند؛ یک زمانی اخوان موحد ابطحی می گفتند که هر کاری می کنیم آقا عصبانی نمی شود و به همین دلیل تصمیم گرفتند کاری کنند که بالاخره عصبانیت آقا را ببینند؛ آن روز در درس سعی کردند و بحث را به درازا کشیدند و در هنگام درس هم متوجه شدیم که بحث ها به سمت بی ربطی می رود(با لبخند) آقا هم متوجه این برنامه شدند و زمانی که کار به اوج می رسید به جای عصبانی رویشان را به دیوار کردند که من دیگر تمایلی به صحبت با شما ندارم(با لبخند).
مرحوم آقای حاج مهدی حائری فرزند دوم موسس حوزه می گفنتد که زمانی درس آقا شرکت می کردیم و در آن زمان آقا مهدی کودک پرشوری بود، شیطنت می کردند و اجازه نمیدانند درس به آرامی انجام شود؛ حضرت آقا خطاب به ایشان می گفتند آقا مهدی آرام باشید و گرنه ممکن است شما را دعوا کنم! یعنی حتی دعوای خود را هم منوط به آینده می کردند که آن را عملی نکنند.
نقش مهم ایشان پس از انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست؛ ایشان دوران انتقالی مهم پس از آیت الله العظمی بروجردی و دوران بسیار مهم انقلاب و مرجعیت و حوزه پس از انقلاب را نیز به خوبی مدیریت کردند.
مهمترین شاخصه ایشان در کنار مباحث علمی و فقهی و... جنبه اخلاص ایشان بود؛ ایشان مخلصانه به انقلاب و کشور و مردم و حوزه نگاه می کرد و در وهله اول خدا را در نظر می گرفت و خدمت خود را خالصانه ارایه می کردند.
ایشان مقید بود که اموری که انجام می دهند برای خدا باشد. حتی یکی از پیشکارها راجع به درخواست امام جمعه و گرفتاری او که خانم ایشان وضع حمل دارد و ... در ضمن این مسایل آقا هم پولی را می شمردند؛ سپس، پیشکار برای اینکه به قول معروف پیازداغ ماجرا را داغ تر کند گفت که ایشان از شما هم خیلی تعریف می کند که حضرت آقا از شمردن بیشتر باز ایستادند و فرمودند که اخلاص من را به هم زدی.
یک شب هم طلبه ای درب منزل را زد و گفت من فردا برای منزل چک دارم و مبلغ آن چک هم زیاد بود. ما هم خدمت آقا عرض کردیم؛ آن شب از شب های نزدیک پرداخت شهریه بود، آقا فرمودند که شهریه را کنار بگذارید و هرچه ماند به ایشان بدهید سپس فرمودند که « این طلبه با تو برای من فرقی ندارد و اگر چنین مشکلی برای تو هم پیش می آمد مگر نباید همین برخوردی را می کردم که امشب کردم، من با امام زمان(عج) عهد بستم که متولی امور این طلاب باشم.
رویکرد ایشان نسبت به انقلاب و تحولات سیاسی به چه گونه بود؟
روزی یکی از آقایان خدمت ایشان عرض کرد که دستور فرمایید که اعلامیه هایی که شما نوشتید را جمع آوری کنند و به شکل کتاب در بیارود. ایشان فرمودند برای چه این کار انجام شود؟ ایشان هم گفتند برای اطلاع از کارهایی که شما کردید؛ سپس مرحوم آقا فرمودند که ما هرچه کردیم و گفتیم و نوشتیم برای خدا بود نه برای مردم.
زمانی نیز یک آقایی از پیش یکی از آقایان آمده بود و از قول او گفت مشکلاتی برایش پیش آمده بود؛ از هرکاری که برای انقلاب کردم پشیمانم، ایشان هم فرمودند من پیشمان نیستم، من هر کاری کردم برای رضای خدا بود و در هر عرصه ای که ورود کردم تنها رضایت خدا برای من مهم بود و آن را وظیفه الهی می دانستم.
لذا مرحوم امام هم به این مساله آگاه بودند و فرمودند که اگر ایشان بر خلاف من حرف می زد، مطمن باشید که این بحث ایشان از جایگاه عرق دینی خاص ایشان صادر شده است و من به این مسئله مطمن هستم. در قضایای حوزه هم ایشان نوشته بود که شما کلیه امور را با آیت الله گلپایگانی هماهنگ کنید؛ یا در قضیه شب های عید فطر هم آقای احمد بهاالدینی هم چند بار زنگ زد ما خدمت امام هستم و ایشان امر کردند که خدمت حضرت آقا تماس بگیرند که آیا ماه خدمت ایشان ثابت شده است یا خیر؟ دوباره زنگ زدند و گفتند که امام فرموده اند حضرت آقا برای شخص من حکم کند که فردا عید است.
گاهی اوقات نیز امام پیام می دادند که من نمی توانم در فلان موضوع صحبت کنم و شما امر بفرمایید. یا در مساله قانون اساسی با اینکه ایشان امضا کردند که به همین آقای بازرگان و دکتر یزدی و... خدمت آقا آوردند و آقا پس از ملاحظه فرمودند پس از یک هفته جواب بگیرید؛ ایشان در مقام جواب فرمودند که نسبت به دو مساله باید توجه داشته باشید؛ اول اینکه رئیس جمهور حتما مرد باشد و هم شیعه اثنی عشری باشد. در همین لحظه تا آقای بازرگان می خواست موضع بگیرد ایشان هم به آقای بازرگان گفتند که حرف من با شما نیست یعنی شما طرف بحث من نیستید و حرف من با خمینی است. پس این مساله امام فرمودند نظر آقای گلپایگانی حتما باید تامین شود و آنجا بود که آیت الله بهشتی بحث رجل سیاسی را آنجا اضافه کردند.
مشی سیاسی ایشان به چه شکلی بود؟
مبنای ایشان آن بود که در امور سیاسی مستقیم دخالت نکنند؛ حتی در قضیه امام جمعه گلپایگان نیز با اینکه امام فرموده بودند که هر کسی که آیت الله گلپایگانی بفرمایند را منصوب کنید ایشان قبول نکردند و فرموند به روال شهرهای دیگر عمل شود؛ به طور کلی امام و مقام معظم رهبری به شدت رعایت ایشان را می کردند و آقا نیز این محبت و احترام را به شکل مقابل داشتند؛ در حقیقت این احترام و محبت طرفینی بود.
در مباحثی که در خصوص اول انقلاب بود جلسات در بیت آقا برگزار می شد؛ وقتی هم که امام از تهران به قم آمدند اولین جایی که برای دیدن انتخاب کردند محضر مرحوم والد بود؛ ما می خواستیم به آقای توسلی زنگ بزنیم که فردا شب خدمت ایشان برویم ولی ایشان گفتند که خود امام فرداشب به دیدن آقا می آیند.
امام همه آقایانی که به دیدن ایشان می آمدند را بازدید می کردند و بازدید دیدار را پس می دادند ولی در خصوص حضرت آقا خود امام به دیدار ایشان آمدند.
نامه های ایشان هم در این زمینه و احترام خاص این دو مرجع بزرگ به یکدیگر موید این مساله است؛ گاهی اوقات حاج احمد زنگ می زد و می گفت که ایشان گفتند همین الان امام امر کردند که به شما زنگ بزنیم و از حال حضرت آقا جویا شویم.
در آخرین سوال بفرمایید که منزل ایشان که امروز محل دفتر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی است از همان اول، محل حضور ایشان بود یا بعدها خریداری شد؟
ایشان در سال 1300 به دعوت مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، استادشان به قم آمدند. در سال 36 قمری به اراک رفتند در آن زمان 19 سالشان بود. ایشان از گلپایگان پیاده به اراک رفتند وقتی حاج شیخ به قم آمد نامه شخصی به ایشان نوشتند و گفتند که من می خواهم حوزه را در قم تاسیس کنم، از سال 1300 تا زمانی که خانه شخصی خریدند یعنی تا سال 1333، ایشان 36 خانه اجاره کردند و آن را به دلیل عدم استطاعت در پرداخت اجاره بیشتر یا مسایل دیگر تغییر دادند.
تا سال 1333 ایشان پس از فروش زمینی ارثی که در گلپایگان داشتند منزلی را در تکیه یزدی ها خریداری کردند و در سال 1340 و رحلت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به دلیل اینکه این منزل مکان مناسبی برای رفت و آمد مردم و همچنین تردد در بازار بود به این منزل انتقال یافتند که تا آخر عمر نیز در این منزل سکونت داشتند و فعالیت های علمی و مراجعات خود را در این منزل پیگیری کردند؛ ایشان از سال 41 به این منزل فعلی که امروز محل اتاق ایشان به شکل موزه در همان حال سابق نگهداری می شود سکونت یافتند. و هم اکنون هم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در همین مکان امورات مرجعیت را پیگیری می کنند.
خاطرنشان می شود: مراسم سالگرد ارتحال آیت الله العظمی گلپایگانی پنج شنبه۹ اسفند ۱۳۹۷ بعد از نماز مغرب و عشاءدر مسجد اعظم برگزار می شود.