به گزارش «شیعه نیوز»، همزمان با ميلاد سراسر نور و سرور امام هشتم، به بهانه ويژگي منحصر به فرد امام رضا(ع) در پذيرش تحميلي پست ولايتعهدي حکومت ظالم عباسي، در اين نوشته به بررسي مسئله همکاري با حکومت ظالمان پرداخته ميشود.
به نظر ميرسد نگاه امامان شيعه به حکومت خلفاي اول تا سوم با امراي بعدي بنياميه، بنيمروان و بنيعباس متفاوت بوده است، اما در ميان اهل بيت(ع) تنها امامي که مدت کوتاهي داراي يک عنوان سياسي در حکومت ظالم عباسي بوده، امام رضا(ع) است.
استاد شهيد مرتضي مطهري به همين بهانه به بررسي موضوع همکاري با خلفا از نظر ائمه اطهار(ع) ميپردازد و ميگويد: ميدانيم که در همان زمان خلفاي عباسي، با آن همه مخالفت شديدي که ائمه ما با خلفا داشتند و افراد را از همکاري با آنان منع ميکردند، در موارد خاصي، همکاري با دستگاه آنها را به خاطر رسيدن به برخي اهداف اسلامي، تجويز و بلکه تشويق ميکردند.
«صفوان جمّال» ـ که شيعه موسيبنجعفر است ـ شترهايش را براي سفر حج به هارون کرايه ميدهد. ميآيد خدمت موسيبنجعفر. حضرت به او ميگويد: «تو همه چيزت خوب است، الّا يک چيزت». ميگويد: «چي؟» ميفرمايد: «چرا شترهايت را به هارون کرايه دادي؟» ميگويد: «من که کار بدي نکردم، براي سفر حج بود، براي کار بدي نبود». فرمود: «براي سفر حج هم نبايد چنين ميکردي».
بعد فرمود: «لابد پس کرايهاش باقي مانده است که بعدا بايد بگيري». عرض کرد: «بله». فرمود: «و لابد اگر به تو بگويند چنانچه هارون همين الان از بين برود، راضي هستي يا راضي نيستي، دلت ميخواهد که طلب تو را بدهد و بعد بميرد. اين مقدار راضي به بقاي او هستي؟». گفت: «بله». فرمود: «همين مقدار راضي بودن به بقاي ظالم، گناه است».
صفوان که يک شيعه خالص است، ولي سوابق زيادي با هارون دارد، فورا رفت تمام وسايل کار خود را يکجا فروخت. (او حملونقلدار بود). به هارون خبر دادند که صفوان هرچه شتر و وسايل حملونقل داشته، همه را يکجا فروخته است. هارون احضارش کرد. گفت: «چرا اين کار را کردي؟» گفت: «ديگر پير شدهام و از کار ماندهام، نميتوانم بچههايم را خوب اداره کنم، فکر کردم که ديگر از اين کار به کلي صرف نظر کنم». هارون گفت: «راستش را بگو». گفت: «همين است».
هارون خيلي زيرک بود، گفت: «آيا ميخواهي بگويم قضيه چيست؟ من فکر ميکنم بعد از اينکه تو با من اين قرارداد معامله را بستي، موسيبنجعفر به تو اشارهاي کرده». گفت: «نه، اين حرفها نيست». گفت: «بيخود انکار نکن. اگر آن سوابق چندين سالهاي که من با تو دارم نبود، همينجا دستور ميدادم گردنت را بزنند».
همين ائمه که همکاري با خلفا را تا اين حد نهي ميکنند و ممنوع ميشمارند، در عين حال، اگر کسي همکارياش به نفع جامعه مسلمين باشد، آنجا که ميرود از مظالم و شرور بکاهد؛ يعني در جهت هدف و مسلک خود فعاليت کند ـ نه آن کاري که صفوان جمّال کرد که فقط تأييد و همکاري است ـ اين همکاري را جايز ميدانند. يک وقت يک کسي ميرود پستي را در دستگاه ظلم اشغال ميکند، براي اينکه از اين پست و مقام، حسن استفاده کند؛ اين همان چيزي است که فقه ما اجازه ميدهد، سيره ائمه اجازه ميدهد، قرآن هم اجازه ميدهد.
استدلال حضرت رضا(ع)
برخي به حضرت رضا(ع) اعتراض کردند که «چرا همين مقدار اسم تو آمد جزو اينها؟» فرمود: «آيا پيغمبران شأنشان بالاتر است يا اوصياي پيغمبران؟» گفتند: «پيغمبران». فرمود: «يک پادشاه مشرک بدتر است يا يک پادشاه مسلمان فاسق؟» گفتند: «پادشاه مشرک». فرمود: «آن کسي که همکاري را با تقاضا بکند بالاتر است يا کسي که به زور به او تحميل کنند؟» گفتند: «آن کسي که با تقاضا بکند». فرمود: «يوسف صديق پيغمبر است، عزيز مصر کافر و مشرک بود و يوسف خودش تقاضا کرد که اجعلني علي خزائن الأرض انِي حفيظ عليم(يوسف ـ55)؛
چون ميخواست پستي را اشغال کند که از آن پست، حسن استفاده کند. تازه عزيز مصر کافر بود، مأمون مسلمان فاسقي است؛ يوسف پيغمبر بود، من وصيّ پيغمبر هستم؛ او پيشنهاد کرد و مرا مجبور کردند. صرف اين قضيه که نميشود مورد ايراد واقع شود».
حال، حضرت موسيبنجعفري که صفوان جمّال را که صرفا همکاري ميکند، وجودش فقط به نفع آنهاست شديد منع ميکند و ميفرمايد: «چرا تو شترهايت را به هارون اجاره ميدهي»، «علي بن يقطين» را که با او سر و سرّي دارد و شيعه است و تشيع خودش را کتمان ميکند، تشويق مينمايد که حتما در اين دستگاه باش، ولي کتمان کن و کسي نفهمد که تو شيعه هستي؛ وضو را مطابق وضوي آنها بگير، نماز را مطابق نماز آنان بخوان؛ تشيع خود را به اشدّ مراتب مخفي کن، اما در دستگاه آنها باش که بتواني کار بکني.
اين همان چيزي است که همه منطقها اجازه ميدهد. هر آدم با مسلکي به افراد خودش اجازه ميدهد که با حفظ مسلک خود و به شرطي اينکه هدف، کار براي مسلک خود باشد، نه براي طرف، وارد دستگاه دشمن شوند؛ يعني آن دستگاه را استخدام کنند براي هدف خودشان، نه دستگاه آنها را استخدام کرده باشد براي هدف خود. شکلش فرق ميکند، يکي جزو دستگاه است، نيروي او صرف منافع دستگاه ميشود و يکي جزو دستگاه است، نيروي دستگاه را در جهت مصالح و منافع آن هدف و ايدهاي که خودش دارد، استخدام ميکند.
به نظر من اگر کسي بگويد اين مقدار هم نبايد باشد، اين يک تعصب و جمود بيجهت است. همه ائمه اين جور بودند که از يک طرف، شديد همکاري با دستگاه خلفاي بنياميه و بنيعباس را نهي ميکردند و هر کسي که عذر ميآورد که آقا بالاخره ما نکنيم، کس ديگر ميکند، ميگفتند: همه نکنند، اينکه عذر نشد، وقتي هيچکس نکند، کار آنها فلج ميشود و از سوي ديگر، افرادي را که آنچنان مسلکي بودند که وقتي در دستگاه خلفاي اموي يا عباسي بودند، در واقع دستگاه را براي هدف خودشان استخدام ميکردند، تشويق ميکردند، چه تشويقي! مثل همين «علي بن يقطين» يا «اسماعيل بن بزيع» و رواياتي که ما در مدح و ستايش چنين کساني داريم، حيرتآور است؛ يعني اينها را در رديف اولياءالله درجه اول معرفي کردهاند. رواياتش را شيخ انصاري در مکاسب در مسئله «ولايت جائر» نقل کرده است.
ولايت جائر
مسئلهاي داريم در فقه به نام «ولايت جائر»، يعني قبول پست از ناحيه ظالم. قبول پست از ناحيه ظالم، في حد ذاته حرام است، ولي فقها گفتهاند: همين که في حد ذاته حرام است، در مواردي مستحب ميشود و در مواردي واجب. نوشتهاند اگر تمکن از امر به معرف و نهي از منکر ـ که امر به معرف و نهي از منکر درواقع؛ يعني خدمت ـ متوقف باشد، بر قبول پست از ناحيه ظالم، پذيرفتن آن واجب است.
منطق هم همين را قبول ميکند، زيرا اگر بپذيريد ميتوانيد در جهت هدفتان کار و خدمت کنيد، نيروي خودتان را تقويت و نيروي دشمنتان را تضعيف کنيد. من خيال نميکنم اهل مسلکهاي ديگر، همانها که مادي و ماترياليست و کمونيست هستند، اينگونه قبول پست از دشمن و ضد خود را انکار کنند؛ ميگويند: «بپذير، ولي کار خودت را بکن».
ما ميبينيم در مدتي که حضرت رضا(ع) ولايتعهد را قبول کردند، کاري به نفع آنها صورت نگرفت، به نفع خود حضرت صورت گرفت. صفوف، بيشتر مشخص شد. به علاوه حضرت در پست ولايتعهدي به طور غيررسمي شخصيت علمي خود را ثابت کرد که هيچ وقت ديگر ثابت نميشد.
در ميان ائمه، به اندازهاي که شخصيت علمي حضرت رضا و حضرت امير ثابت شده ـ و حضرت صادق هم در يک جهت ديگري ـ شخصيت علمي هيچ امام ديگري ثابت نشده است. حضرت امير به واسطه همان چهار، پنج سال خلافت، آن خطبهها و آن احتجاجات که باقي ماند، حضرت صادق به واسطه آن مهلتي که جنگ بنيعباس و بنياميه با يکديگر به وجود آورد که حضرت حوزه درس چهار هزار نفري تشکيل داد.
حضرت رضا هم براي همين چهار صباح ولايتعهد و آن جلسات عجيبي که مأمون تشکيل ميداد و از ماديين گرفته تا مسيحيها، يهوديها، مجوسيها، صابئيها و بوداييها، علماي همه مذاهب را جمع ميکرد و حضرت رضا را ميآورد و حضرت با اينها صحبت ميکرد و واقعا حضرت رضا در آن مجالس ـ که اينها در کتابهاي احتجاجات هست ـ هم شخصيت علمي خود را ثابت کرد و هم به نفع اسلام خدمت نمود، در واقع از پست ولايتعهد يک استفاده غيررسمي کرد، آن شغلها را نپذيرفت، ولي استفاده اين چنيني هم کرد.
«مجموعه آثار استاد شهيد مرتضي مطهري»