به گزارش «شیعه نیوز»، مرحوم جلوه در حجره خود مشغول مطالعه بود که ديد پيرمردي به در حجره رسيد و گفت: «اجازه ميدهي امشب در حجره شما استراحت کنم؟»
مرحوم جلوه اجازه داد. پيرمرد وارد شد. کيسهاي همراه داشت. آن را باز کرد. مقداري نان بيرون آورد و ميل کرد و دوباره سر کيسه را بست و گذاشت زير سر خود و چيز نازکي هم روي خود کشيده و دراز کشيد، ولي تماشا ميکرد و ميديد مرحوم جلوه غرق در مطالعه است.
گفت: آن کتاب چيست که مطالعه ميکنيد؟ مرحوم جلوه جواب داد: کتاب اسفار است.
پرسيد: کدام مبحث را ميخواني؟ مرحوم جلوه در حالي که از سؤال پيرمرد تعجب کرده بود جواب داد: فلان مبحث.
پيرمرد گفت: ايـن که چيزي نيست! بعد همانطور که خوابيده بود تمام مطالب آن مبحث را با جزئيات بيان کرد، به طوري که مرحوم جلوه ديد مطالبي را که خيلي مشکل بوده برايش آسان و روشن شد.
مرحوم با تعجب پرسيد: آقا شما ساکن کجا هستيد؟ ممکن است خودتان را معرفي نماييد؟
پيرمرد فرمود: اگر قول ميدهي به کسي نگوييد و مرا به کسي معرفي نکنيد ميگويم.
عرض کرد: قول ميدهم و با شما عهد ميبندم که تا شما اين جا هستيد به کسي نگويم.
آن وقت پيرمرد فرمود: من شيخ مرتضي انصاري هستم. نذر کردهام که تنها و پياده به زيارت حضرت ثامن الحجج حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام مشرف شوم و براي آن که کسي مرا نشناسد به اين شکل درآمدم.